۲۱ اسفند ۱۳۹۳، ۱۳:۳۲
کد خبر: 81538809
T T
۰ نفر
به مناسبت 22 اسفند روز شهيد / بچه هايي كه در انتظار آمدن هستند

ايلام - ايرنا - كم نيستند بچه هايي كه هنوز ديده به جهان نگشوده بودند اما پدران شان در ميدان كارزار و مبارزه با دشمن، شهد شيرين شهادت نوشيدند تا چشمان معصوم و آغوش ناز اين كودكان تا هميشه در انتظار آمدن پدر بماند.

آري اين كودكان در لابه لاي همه مردهايي كه مي بينند چشم شان هميشه بدنبال نگاه گرم پدر و دستان پر سخاوت و صميمي اوست تا گرد يتيمي از چهره شان بزدايد.

هميشه در انتظارند، از آن روزي كه زبان باز مي كنند و بابا بابا مي گويند تا روز اول مدرسه و چشماني گريان رو به آسمان براي ديدن پدر آسماني خويش، تا آن روزي كه وارد دانشگاه مي شوند و روزي كه در لباس سپيد عروس يا رخت دامادي در انتظار گرفتن جشن خوشي زندگي خويش بدون حضور پدر هستند.

بي شك اين انتظار هميشگي و اين غم پنهان نشدني، دردي است به عمق يك زخم كه دست تقدير و روزگار بي رحم براي آنان به جا گذاشته است.

يكي از اين افراد در گفت وگو با خبرنگار ايرنا گفت: دو ماه قبل از به دنيا آمدنم در سال 59، پدرم براي جمع آوري و انتقال وسايل منزل مان از مهران در محاصره دشمن به ايلام به اين شهر رفت ولي هرگز بازگشتي در كار نبود.

اعظم خسروي مي گويد: از همان زمان تاكنون پدرم مفقودالاثر است و هيچ وقت هم رد و نشاني از زنده يا به شهادت رسيدن يا اسارتش بدست نيامد.

وي ادامه داد: كم كم كه بزرگتر شدم، احساس تنهايي و دوري از آغوش گرم پدر بيشتر مرا شكنجه مي داد و اينك با گذشت بيش از 32 سال هنوز منتظر آمدن پدر هستم و در انتظار لحظه اي كه دستان گرم و مردانه اش را در دستانم احساس كنم.

يكي ديگر از فرزندان شهدا گفت: وقتي خواهرم به دنيا آمد تازه پدرم شهيد شده بود سال 62، مادرم با مشقت و سختي زياد در سال هاي آوارگي و جنگ زدگي ما را بزرگ كرد.

آرزو رضاپسند مي گويد: من، برادر و خواهر كوچكم كه تازه متولد شده بود با وجود اينكه بسيار كوچك بوديم اما هميشه نبود پدر را در خانه احساس مي كرديم و اين مساله هر كدام از ما را به نوعي آزار مي داد.

وي افزود: خواهرم بدشناس تر از ما بود چون هيچ گاه وجود پدر را احساس نكرد لذا هميشه با يك حسرت و غم بسيار بزرگ از نبود پدر صحبت مي كند.

وي اضافه كرد: بوسيدن عكس بابا و اينكه هميشه با صداي هر زنگ زدن در احساس كني كه شايد پدرت بيايد بزرگترين غم براي بچه هاي شهداست.

رضاپسند ادامه داد: با وجود اينكه مادرم براي بزرگ كردم ما سختي هاي زيادي تحمل كرده و تمام تلاشش اين بوده كه ما غم بي پدري را احساس نكنيم اما يك دختر هنگام كه عروس مي شود و مي خواهد پدر عزيزش در بزرگترين خوشي زندگيش سهيم شود اين فقدان پدر آن روز را برايش بسيار طاقت فرسا مي كند.

اين فرزند شهيد گفت: من خودم ازدواج نكردم اما خواهر و برادرم ازدواج كرده اند ولي به ياد دارم در آن روز چقدر با عكس پدر تنها مانده و با چشماني اشكبار خانه را ترك كرده اند.

يكي ديگر از فرزندان شهدا گفت: وقتي پدرم شهيد شد من هفت سال داشتم، پدرم هميشه با يك موتور از به خانه مي آمد و من بيشتر روزها دم در خانه در انتظار آمدنش بودم.

افسانه اظهار كرد: مادرم بعدها تعريف مي كرد كه از روزي كه پدرم شهيد شد تا سالها بعد هر وقت صداي موتوري از توي كوچه شنيده مي شد، من بيرون مي رفتم و مي گفتم بابام آمد.

وي افزود: نبود پدر و احساس اينكه در زندگي سايه سر و تكيه گاه محكمي همچون پدر نداري، بزرگترين درد است براي يك دختر.

وي اضافه كرد: بدون شك پدراني كه آرمان و اهدافي مقدس را برگزيدند و جان خويش را براي آنها فدا كردند، دلاورانه و ايثارگرانه از خانواده و لذت در كنار زن و بچه بودن گذشته اند و آنان جان خويش را فداي انقلاب كرده اند كه اين فداكاري با هيچ چيز قابل مقايسه نيست.

وي گفت: جواناني كه از نعمت پدر برخوردارند بدانند كه در اين كشور بچه هاي زيادي بوده اند كه لذت نوازش پدر را بايد تا آخر عمر در دل داشته باشند.

وي از همه جوانان خواست كه قدر نعمت وجود پدر و مادر خويش را بدانند و هيچگاه با بي احترامي نسبت به آنان برخورد نكنند و تاكيد كرد: من حاضر بودم نيمي از عمرم را بدهم و چند سال بيشتر وجود پدر را در خانواده احساس مي كردم.

وي افزود: بدون شك ديدني دختربچه هايي كه در آغوش پدر و دست در دست پر مهر پدر در كوچه و خيابان راه مي روند، غمي بزرگ در وجود هر دختر شهيدي زنده مي كند.

به گفته افسانه، ما بچه هايي هستيم كه هميشه منتظريم، منتظر آمدن پدر، چشمان مان را در روزهاي خوشي و سختي زندگيمان در گاه غم و شادي به آسمان مي دوزيم شايد بابا از آن بالا ما را ببيند.

خداوند به همه خانواده شهدا صبر عنايت فرمايد، شادي روح همه شهداي انقلاب صلوات.

7177/6034