۲۸ اردیبهشت ۱۳۹۵، ۱۰:۲۰
کد خبر: 82077663
T T
۰ نفر

رباعیات، فلسفه و میراث خیام

۲۸ اردیبهشت ۱۳۹۵، ۱۰:۲۰
کد خبر: 82077663
رباعیات، فلسفه و میراث خیام

تهران - ایرنا - عمرخیام، ریاضی دان بزرگ ایرانی، به خاطر بازتاب ساده اما ادیبانه اندیشه هایش در رباعی هایی كه می سرود، به شاعری بزرگ در ایران تبدیل شد و از قرن نوزدهم میلادی، شهرتی جهانی یافت.

'ابوالفتح عمربن ابراهیم خیام' معروف به عمر خیام، در سال 1048 میلادی در نیشابور دیده به جهان گشود. بنابراین، باید او را كمابیش هم عصر فردوسی، ابن سینا، ابوریحان و دیگر اندیشمندان برخاسته از مكتب سامانیان دانست.
خیام را فردی 'آرام، درون گرا و فروتن' توصیف كرده اند و البته پرهیز او از برگزاری كلاس درس، سبب شده بود مخالفانش او را به بی علاقگی به انتشار علم متهم كنند.
وی در كتاب مسایل حساب، به یافتن ریشه ی nام معادلات پرداخت و مسئله ریاضی موسوم به 'قضیه دو جمله ای نیوتن' (binomial theorem) را 600 سال پیش از خود نیوتن، حل كرد.
پیش از خیام، 'خوارزمی' دانشمند ایرانی و پس از خوارزمی، 'ثابت ابن قرّه' دانشمند عراقی، معادلات درجه دوم بسیاری را حل كردند، اما عمرخیام كسی است كه بیشترین اعتبار را در حل معادلات درجه سوم دارد.
خیام كتاب هایی نیز در زمینه هندسه نوشته است. تقویم جلالی كه به نام «جلال الدوله ملك شاه سلجوقی» نامگذاری شده، در واقع به دستور خواجه نظام الملك (وزیر ملك شاه) و توسط گروهی از ریاضی دانان به سرپرستی حكیم عمرخیام تدوین شده است. همچنین خیام در تدوین كتاب «زیگ ملكشاهی» كه ظاهرا یكی از كاملترین كتاب های راهنمای نجوم در جهان باستان بود، بیشترین نقش را داشته است. متاسفانه از «زیگ ملكشاهی» جز بخشی اندك، چیزی باقی نمانده است.
خیام خود را 'شاگرد ابن سینا' معرفی كرده است؛ هرچند بررسی ها نشان می دهد كه احتمالا خیام این عنوان را از سر ارادت به ابوعلی سینا برای خود برگزیده و به احتمال فراوان، او شاگرد 'بهمنیار' است كه او خود، یكی از بزرگترین شاگردان ابن سینا به شمار می رفت.
خیام، افزون بر ریاضیات، دستی هم در فلسفه داشت و دستكم هفت اثر سنگین فلسفی را تحریر یا ترجمه كرده است. وی همانند ابن سینا، خداوند را 'واجب الوجود' می داند و در كتاب 'رساله فی الوجود'، دلایل فراوانی را برای اثبات وجود خداوند ذكر می كند. وی به مباحثی چون علم عام و خاص پروردگار و ویژگی های ربانی هم می پردازد.
در برخی منابع، گفته اند خیام به 'تناسخ' اعتقاد داشت. این باور نادرست، از تفسیر اشتباهِ آن دسته از شعرهای خیام ناشی می شود كه در آن با تسلسلِ 'مرگ و زندگی' و معمولا با كلیدواژه های 'خاك' و 'كوزه' بازی شده است.
عمرخیام با تفسیرهای دینی كه در عصر او غالب بود، آشكارا سر ناسازگاری داشت و مانند حافظ و شاید نیشدارتر از حافظ، این تفسیرها را به طنز كشیده است. دانستن این نكته خالی از لطف نیست كه خیام همزمان با امام محمد غزالی می زیست (خیام 10 سال از غزالی بزرگتر بود) و غزالی كسی است كه الگو و شخصیت محبوب خیام (ابن سینا) را تكفیر كرده است.
خیام، 'شاعر' به معنای رایجِ آن نبود، اما گهگاه رباعی می سرود. شمار ابیات به جامانده از عمرخیام زیاد نیست و همین، نشان می دهد كه او احتمالا برای بیان احساسات و به عنوان كار جانبی، شعر می سروده است. با این حال، وی مفاهیم مورد نظرش را آنچنان زیبا و استادانه در قالب های دوبیتی می گنجاند كه به جرات می توان گفت كمتر شاعری در تاریخ ادبیات ایران، در سرایش رباعی به پای او می رسد.
تشبیه ها، استعاره ها و كنایه های نوآورانه و بسیار اثرگذار، در بیشتر رباعی های خیام دیده می شود. ضرورت شاد زیستن و تاكید بر فانی بودن جهان، مهمترین محورهای معنایی در شعر خیام است؛ هرچند او درباره بسیاری دیگر از مفاهیم اخلاقی و فرهنگی نیز سخن گفته است. در زیر، نمونه هایی از موضوع های مطرح شده در رباعیات خیام را مرور می كنیم.

** ضرورت شاد زیستن :
ایدل چو زمانه می‌كند غمناكت
ناگه برود ز تن روان پاكت
بر سبزه نشین و خوش بزی روزی چند
زان پیش كه سبزه بردمد از خاكت
--
ایام زمانه از كسی دارد ننگ
كو در غم ایام نشیند دلتنگ
می خور تو در آبگینه با ناله ی چنگ
زان پیش كه آبگینه آید بر سنگ (آبگینه = شیشه)
--
از دی كه گذشت هیچ ازو یاد مكن (دی بر وزن سی = گذشته)
فردا كه نیامده ست فریاد مكن
بر نامده و گذشته بنیاد مكن
حالی خوش باش و عمر بر باد مكن

** دلخوشی در عین ساده زیستی:
در دهر هر آن كه نیمه نانی دارد
از بهر نشستن آشیانی دارد
نه خادم كس بود نه مخدوم كسی
گو شاد بزی كه خوش جهانی دارد
--
كم كن طمع از جهان و میزی خرسند
از نیك و بد زمانه بگسل پیوند
می در كف و زلف دلبری گیر كه زود
هم بگذرد و نماند این روزی چند

** امید به زندگی:
از رنج كشیدن آدمی حر گردد
قطره چو كشد حبسِ صدف، دُر گردد
گر مال نماند، سر بماناد بجای
پیمانه چو شد تهی، دگر پر گردد

** فناپذیری جهان:
این كوزه چو من عاشق زاری بودست
در بندِ سرِ زلفِ نگاری بود‌ست
این دسته كه بر گردنِ او می ‌بینی
دستی ست كه برگردنِ یاری بودست
--
آن قصر كه جمشید در او جام گرفت
آهو بچه كرد و روبه آرام گرفت
بهرام كه گور می‌گرفتی همه عمر
دیدی كه چگونه گور بهرام گرفت

** ضرورتِ تردید و پرسشگری در علم:
اجرام كه ساكنان این ایوانند
اسباب تردد خردمندانند
هان تاسر رشته ی خرد گم نكنی
كانان كه مدبرند سرگردانند

** ضعف انسان در برابرِ علم مطلق:
كس مشكل اسرار اجل را نگشاد
كس یك قدم از دایره بیرون ننهاد
من می ‌نگرم ز مبتدی تا استاد
عجز است به دست هر كه از مادر زاد
--
هرگز دل من ز علم محروم نشد
كم ماند ز اسرار كه معلوم نشد
هفتاد و دو سال فكر كردم شب و روز
معلومم شد كه هیچ معلوم نشد

** معنای می در شعر خیام
نگارنده قصد ندارد ادعا كند در شعر خیام، «هرجا» سخن از می به میان آمده الزاما منظور می عرفانی و شاعرانه است؛ اما قطعا اگر كسی نگاه صرفا مادی به واژه «می» داشته باشد، در فهم شعر خیام به بیراهه خواهد رفت. مثلا در این شعر:
در خواب بدم مرا خردمندی گفت
كاز خواب كسی را گل شادی نشكفت
كاری چه كنی كه با اجل باشد جفت؟
می خور كه به زیر خاك می‌باید خفت
بدیهی است كه نوشیدن الكل و مست كردن، هیچ فضیلتی بر خوابیدن ندارد كه به كسی پند داده شود به جای خوابیدن، بیدار شو الكل بخور! در این رباعی، «می» استعاره از شادی و حركت و زندگی و فراغت از خمودگی است. در مقابل، خواب مظهر سستی و بی تفاوتی است و شاعر آن را به اجل تشبیه می كند.
یا در این شعر:
ز آن می كه حیات جاودانیست بخور
سرمایه لذت جوانی است بخور
سوزنده چو آتش است لیكن غم را
سازنده چو آب زندگانی است بخور
یكی از ویژگی های الكل این است كه احساسات فرد را دوچندان می كند؛ مثلا غمگین را بشدت غمگین و خشمگین را دیوانه وار خشمگین می كند. بنابراین، الكل سوزنده غم و سازنده زندگانی نیست و قطعا سرمایه جوانی هم نمی تواند باشد. در اینجا نیز «می» استعاره از شادی و حركت و زندگی و فراغت از خمودگی است.
خیام در چند مورد، از جمله در این شعر، به مخاطبانش سفارش می كند كه با خردمندان میگساری كنند:
گر باده خوری تو با خردمندان خور
یا با صنمی لاله رخی خندان خور
مسلما خردمندی و مستی، دو صفت متضاد هستند، اما وقتی به معنای استعاریِ 'می' در ادبیات فارسی توجه كنیم، در می یابیم كه شاعر به شنونده می گوید لحظات شاد خود را با اهل خرد و یا با محبوب خود سپری كن و نه با نابخردان و فرومایگان.
یا در این شعر كه «باده» نماد عشق و شادی و شعف است و «تن» نماد مادیات:
من بی می ناب زیستن نتوانم
بی باده كشید بارتن نتوانم
من بنده آن دمم كه ساقی گوید
یك جام دگر بگیر و من نتوانم
صرف نظر از اینكه مست نبودن هیچ آسیبی به جسم نمی رساند (بی باده كشید بار تن نتوانم)، تصور مادی از شعر بالا، بدان معناست كه خیام، بزرگترین ریاضی دان، دانشمند و فیلسوف ایرانی قرن یازدهم میلادی، فردی دایم الخمر و همیشه در میخانه بود!!

** رابطه خیام با جزم اندیشان
خیام به دلیل نگاه علمی و فلسفی كه به پدیده ها داشت، به طور طبیعی از رابطه خوبی با علمای سنتی برخوردار نبود. بویژه عالمانی مانند امام محمد غزالی كه همه چیز را 'جبری' و موكول به 'قضا و قدر' می دانستند، نمی توانستند آرای خیام را بپذیرند. برخی از این سنت گرایان، حتی علیه خیام تبلیغ می كردند. البته عمرخیام نیز در پاسخ، از زبان تند و نیشدار استفاده می كرد:
نیكی و بدی كه در نهاد بشر است
شادی و غمی كه در قضا و قدر است
با چرخ مكن حواله كاندر ره عقل
چرخ از تو هزار بار بیچاره‌ تر است
و در این شعر كه ظاهرا هم پاسخ جزم اندیشان است و هم پاسخ اهل تصوف (قومی كه خیال می كنند در راهِ یقین هستند):
قومی متفكرند اندر ره دین
قومی به گمان فتاده در راه یقین
میترسم از آن كه بانگ آید روزی
كای بیخبران راه نه آنست و نه این
البته شاید به دلیل بدنامی فلسفه در دوران پساابن سینا در ایران، خیام در یكی از شعرهایش، تاكید می كند كه او فلسفی نیست و تنها می كوشد به سوال هایی كه در این جهان برایش مطرح می شود، پاسخ گوید:
دشمن به غلط گفت كه من فلسفیم
ایزد داند كه آنچه او گفت نیم

** میراث خیام
عمر خیام احتمالا محبوب ترین شاعر-دانشمندِ پارسی گو در غرب است. شعرهای او در قرن نوزدهم با دو ترجمه روان و دلنشین از «ادوارد فیتزجرالد» و «ادوارد هنری وینفیلد» وارد زندگی انگلیسی زبانان شد.
نقاشان و شاعران قرن نوزدهم اروپا، به ویژه آنان كه در حلقه ی پیش رافائلی (Pre-Raphaelites) بودند، ارادتی ویژه به عمر خیام داشتند و در آثارشان از او بسیار الهام گرفته اند. دانته روزتی (نقاش)، چارلز سواینبرن (شاعر) و جرج مردیت (نمایشنامه نویس) و بسیاری دیگر، از آن جمله اند.
محبوبیت عمرخیام در غرب چنان گسترش یافت كه خیلی زود، محافل ادبی با نام «باشگاه عمرخیام» در كشورهای اروپایی و آمریكایی تاسیس شد. بنیاد نخستین باشگاه عمرخیام در سال 1892 در لندن گذاشته شد، اما خیلی زود باشگاه هایی 'هم نام' در آلمان، هلند و آمریكا نیز پا گرفت.
ویلیام ادوارد استوری (William Edward Story)، ریاضی دان بزرگ آمریكایی، یكی از تحسین كنندگان خیام بود و او را ˈهم ترازˈ با «كپلر» و «نیوتن» می دانست.
اصطلاح «عمری» (Umarian) كه در انگلستان به تاثیر شعر عمرخیام بر نقاشی و ادبیات اشاره داشت، در ایالات متحده آمریكا، تبدیل شد به صفت كسانی كه هوادار نگرش و اندیشه های خیام بودند.
به هر روی، عمرخیام چه به عنوان شاعر و چه به عنوان ریاضی دان، یكی از گنجینه های میراث فرهنگی ایران و جهان به شمار می رود.
از: زمان رضاخانی
فراهنگ**9163** 1569
۰ نفر