در گفت وگوي سردار محمدرضا نقدي رييس سازمان بسيج مستضعفين با شرق مي خوانيم: سردار نقدي در اين بخش از انتصابش بهعنوان فرمانده حفاظت اطلاعات نيروي انتظامي ميگويد و ورودش به پرونده شهرداري تهران در زمان «غلامحسين كرباسچي». او تأكيد دارد كه نقشي در جريان كوي دانشگاه نداشته؛ آنهم بهدليل درگيربودن در پرونده شهرداري تهران. سردار نقدي همچنين هرگونه دخالت در درگيري نماز جمعه معروف كه در آن «عطاءالله مهاجراني» و «عبدالله نوري» مورد ضربوشتم قرار گرفتند را هم رد ميكند و ميگويد آن روز ٢٤ نفر در منزل ميهمان داشته است. او در پايان گفتوگو، دو كتاب به ما هديه داد: كتاب «صراط مستقيم؛ پرداختي مستند بر وصيتنامه سياسي الهي امام خميني(ره)» و كتاب خاطرات «معصومه آباد»، عضو شوراي شهر تهران، به نام «من زندهام» كه روايت سالهاي اسارت «معصومه آباد» است. بخش دوم گفتوگو با سردار «نقدي» در ادامه ميآيد.
** شما بعد از حضور در بوسني در دهه ٧٠، به نيروي انتظامي منتقل شديد. چطور شد آقاي عبدالله نوري (وزير كشور دولت اول اصلاحات) شما را براي فرماندهي حفاظت اطلاعات نيروي انتظامي به رهبري معرفي كردند؟
ما از اول خطي داشتيم كه ضداستكباري و ضدآمريكايي بود. ما طرفدار مستضعفين بوديم. در دورههاي قبل، يك جناح ضداستكباري بود و الان جاها عوض شده. آن موقع به ما ميگفتند اين جناحي و بعد گفتند آن جناحي؛ در صورتي كه اصلا جناحي نبودم و ضداستكباريام. ايشان در نمايندگي وليفقيه در سپاه بودند و شايد از آنجا من را ميشناختند. سردار سيفاللهي فرمانده ناجا بودند و ايشان من را ميشناخت.
آن سالهايي كه من در اطلاعات سپاه بودم، آقاي سيفاللهي هم بودند و شناخت عميقي از من داشت. آقاي نوري هم وزير كشور و هم جانشين فرمانده كل قوا در نيروي انتظامي بودند. ايشان من را به آقا پيشنهاد داده بودند و حضرت آقا هم قبول كرده بودند. ستاد كل به من ابلاغ كرد كه شما بنا بر حكم آقا منصوب شديد. حالا من نه حفاظت بودم و نه در نيروي انتظامي بودم.
** ولي سابقه اطلاعات سپاه داشتيد.
بله؛ در اطلاعات بودم.
** تا آن زمان براي افكار عمومي شناختهشده نبوديد.
بله؛ تا آن موقع، اسم من «شمس» بود.
** و از آن به بعد تازه شناخته شديد.
حكمي كه آقا ميخواستند امضا كنند، بايد طبق اسم شناسنامهاي صادر ميشد. قبل از آن همه مثلا در كردستان و اينها به اسم «شمس» ميشناختند.
آ
** آن زمان، مقطع پرتنشي بود. شما به آنجا ميرويد و اتفاقات سياسي در كشور رخ ميدهد و اسم شما در روزنامهها مطرح ميشود. در آنجا بحث درگيري نماز جمعه پيش ميآيد، اسم شما مطرح ميشود، كوي دانشگاه اتفاق ميافتد، باز اسم شما ميآيد و قبلش قضيه شهرداري... .
اين را درست ميگويند. بقيه تهمتها به خاطر اين بود كه ما سراغ لانه زنبور رفتيم. من كار خودم را كردم و خط خودم را رفتم. من همان راهي را كه با امام شروع كرده بوديم، يعني مبارزه با اسكتبار، ظلم و فساد را رفتم. در آن راه به اين ماجرا برخورديم. تكليفمان را انجام داديم. پروندهاي پر از مفاسد اقتصادي و ظلم به حقوق مردم و پايمالكردن حق مردم. پروندهاي كه براي شهرداري تهران درست شد، به قيمت آن روز، مبلغي كه احصا كرديم و گردش كار زديم و به دادستان داديم، ٥٠٠ ميليارد بود. از اين مقدار بيشتر از پنج درصد آن رسيدگي نشد و بقيهاش مفتوح ماند.
اگر خوب رسيدگي ميشد و درس عبرتانگيزي ميداديم، شايد امروز اين مفاسد را نداشتيم و سر باز نميكرد. اين ماجرا باعث شد براي اينكه چهره ما را خراب كنند، هر اتفاقي ميافتاد بگويند، «نقدي» بوده. اين ماجراها پشت صحنه آن ماجرا بود و درست ميكردند. من اصلا كجا بودم. بعضيها ميآيند به من ميگويند با كدام دستت توي گوش مهاجراني زدي، بيار من ببوسم! ميگويم بابا من نزدم، دروغ به من چسباندند. اينقدر جا افتاده كه حتي برخي دوستان خودمان هم باور كردند و چنين حرفي ميزنند.
** آغاز اينها را پرونده شهرداري ميدانيد؟
بله؛ هيچ چيز ديگري صحت ندارد؛ نه كوي دانشگاه و نه ماجراي نماز جمعه و نه هيچ چيز ديگري. مسئله فقط آن بود كه وارد پروندهاي شديم كه خط قرمز بود و نبايد وارد ميشديم.
** شما خودتان وارد شديد؟
من ماجرا را كامل در مجلس شرح دادم. پاسخ دادم. نوار سخنانم منتشر شد و الان هم وجود دارد. آقاي رازيني رئيس دادگستري تهران بود؛ از من خواست وارد شوم؛ چون اينها نفوذ خيلي زيادي دارند و به هر جايي كه ميگوييم رسيدگي كنند، پرونده خوب جمع نميشود و شما يكجوري جمعش كنيد. گفتند ما رفتيم با همه مشورت كرديم، گفتند جايي كه نفوذ كسي را نپذيرد، شما هستيد و آن را برعهده بگيريد. ماجرا اين شد كه رئيس دادگستري ما را به عنوان ضابط قانوني معرفي كردند. چون از ما كمك خواستند، نميتوانستيم قبول نكنيم. جواب پيامبر را چه بايد ميداديم كه در حكومت اسلامي فسادي رخ داد و شما كاري نكرديد.
** بخشي كه خيلي به آن پرداخته شد، بحث شكنجه شهرداران بود.
بله؛ ببينيد اينها اگر شكنجه شده بودند، ميتوانستند بيايند در دادگاههايشان بگويند. كدامشان گفت؟ هيچكدام. دادگاه آزاد بود.
** حكمي بود كه همان زمان در روزنامه همشهري چاپ شده بود كه شما محكوم شديد. يعني حكم اشتباه بود؟
به اسم شكنجه ما را دادگاه بردند. اسم رسانهاي آن شكنجه بود ولي واقعيتي كه من را به خاطر آن محاكمه كردند اين بود كه چرا تو به شهردار آن وقت گفتي دزد. من محكوميت اوليه را گرفتم، بعدا آن را ديوان عالي كشور رد كرد.
دو تا چهار ماه بود كه جمعا ميشد هشت ماه حبس. بحثي مطرح بود كه آقاي نقدي هشت ماه
** محكوميت دارد. اما نقضشدن حكم جايي اعلام نشد.
خب نقض شده است ديگر؛ من كه حبس نرفتم! من درخواست ماده ١٨ كردم و ارجاع شد به ديوان عالي و آنجا نقض شد. ماجرا اين بود؛ به من گفتند تو چرا گفتي دزد؟ من گفتم ايشان در دادگاه به اختلاس محكوم شده. اگر دفاعيه آخر من را ببينيد كه به ديوان عالي ارائه كردم و تبرئه شدم؛ از لغتنامه «دهخدا» و «معين»، درآوردم كه اينجا نوشته اختلاس، دزدي از منابع دولتي است.
** حالا مسئلهاي اينجا مطرح ميشود. الان در همان دستگاهها فساد رخ نميدهد؟
ببينيد؛ يكسري تخلفات آن زمان اتفاق افتاده بود كه عجيب بود و بدعتهايي بود. مثلا در نوروز سيني ميآوردند كه در آن كيسههاي مخملي بود و در كيسهها ١٠، ١٥ تا سكه بود و ميگرداندند براي آدمهايي كه آمده بودند. يا تنگهاي بلوري پر از سكه كه هر كسي بخواهد بيشتر بردارد. بدعتها و عرفهايي كه به قيمت آن روز چندين ميليارد تومان سوءاستفاده شده بود. حوادث بزرگي اتفاق افتاده بود و از اين رقمهايي كه الان مطرح است، خيلي بيشتر بود.
اگر الان بگويند اين پرونده برادرت يا فلان فاميل نزديكت است، باز هم پيگيري ميكنم. خب من الان نميتوانم اظهارنظر كنم چون در متن آن نيستم. واقعا وقتي وارد اين پرونده شدم، اصلا نميدانستم. در دفاع از آدمهايي كه بعدا با آنها در اين پرونده وارد درگيري شديم، سخنراني ميكردم.
** يعني چه كساني؟
حالا نميگويم.
** آقاي هاشميرفسنجاني؟
بله؛ من سخنراني و دفاع ميكردم. نميدانستم چه مفاسدي است. بعد كه به خاطر كاري كه سپردند، وارد شدم و درگير شدم و آن موقع فهميدم چه خبر است. تا قبل از آن هركس پشت سر آنها حرف ميزد، ناراحت ميشدم. هيچي هم نميدانستم كه چنين مسائلي در كشور ميگذرد و وقتي كه چنين حرفهايي ميزدند عصباني ميشدم. چون فكر ميكردم كه ميخواهند يك چيزي به انقلاب بگويند و تصورم اين بود؛ ولي بعدا فهميدم واقعيت دارد.
** پس اگر چنين مواردي بوده كه شما ميگوييد، چرا در همان حد برخورد نشد؟
حكم دادگاه را بخوانيد؛ نوشته «بقيه مفتوح ميباشد». مفتوح چيست؟ ٩٠ درصد پرونده. پرونده مفتوح دارد. آن حكم براي چند مورد محدود بوده؛ وگرنه اصل ماجرا چيز ديگري است. بنده هم تا روزي كه وارد اين پرونده نشدم، از همه اين آقايان دفاع ميكردم.
** شما فرمانده بسيج هستيد و بسيج بايد فراجناحي باشد؛ اما حسي در بخشي از جامعه پديد آمده كه در بحث مبارزه با فساد، اگر براي اين جناح باشد، شما با قدرت وارد ميشويد؛ ولي اگر براي جناح ديگر باشد، يكجوري ميگذرد.
خب حس غلطي است. اگر من مسئول مبارزه با فساد بودم، حرف شما ميتوانست درست باشد كه چرا با فساد فلاني برخورد كردي و با آن يكي برخورد نكردي كه البته الان همه افراد با هر مشرب سياسي با فسادش برخورد ميشود.
** بهتازگي دو اتفاق بد افتاد؛ يكي فيشهاي حقوقي بود و يكي هم قضيه املاك شهرداري. خبرگزاريهاي اصولگرا كه فيشهايي را منتشر كردند كه آقاي فلاني شما چرا بايد اينقدر دريافتي داشته باشيد؛ البته كار خوبي هم كردند؛ ولي كسي يقهشان را نگرفت؛ اما از طرفي شخصي كه موارد شهرداري را منتشر كرد، به زندان افتاد. منظور اين است كه آن حس بابت اين چيزها به وجود آمده.
من الان درباره شخص خودم ميتوانم نظر بدهم و از عملكرد بقيه نميتوانم دفاع كنم و نظر بدهم. درباره شخص خودم در معرض اين پرونده قرار گرفتم و برخورد كردم. افرادي از كميته سابق بودند. اينها سلايق مختلفي داشتند؛ برخي به اين جناح علاقهمند بودند و برخي به جناح ديگر؛ اما بههيچوجه نگاه تبعيضآميز نداشتيم.
** بههرحال شما بهعنوان فرمانده بسيج، برابر فيشهاي حقوقي موضع گرفتيد؛ ولي درباره املاك هيچ موضعي نداشتيد.
آن ماجرا روشن بود؛ ولي اين موضوع روشن نيست و هنوز داگاه نگفته.
** فيشها را مگر دادگاه گفته؟
چرا، دادگاه گفته. قاضي اعلام كرد و خود مسئولان اعلام كردند خلاف بوده. من كاري به آنها ندارم. رقمش را خود رهبري گفتند جرم بوده.
** مگر ما ميگوييم نيست؟ قطعا هست؛ اما اين سمت هم كسي مثل آقاي توكلي گفتند كه در قضيه املاك تخلف شده. خوب است كه فرمانده كل بسيج وقتي شمشير مبارزه با فسادش را برميدارد، هركسي را كه به هر طرف وابسته باشد، بزند.
من بيشتر كساني را كه شمشير مبارزه با فسادم، پَرشان را گرفته، كساني بودند كه منسوب به انقلاب ميشدند.
** منظور الان است.
من در موضعي نيستم كه صحبت كنم.
** ولي درباره فيشها موضع گرفتيد.
بله؛ مثلا درباره بابك زنجاني هم منسوبش ميكنيد به دولت قبلي. درباره آن هم موضع گرفتم.
** نبوده؟
با همه دولتها بوده.
** نفت را زمان دولت قبل برده.
بله؛ اما با همه دولتها بوده. من موضعي كه رسما گرفتم و تا الان چند بار گفتم، اين است كه سياسيكردن فساد اقتصادي، قطعا خيانت است؛ يعني نسبتدادن به گروهها. بزرگترين اشتباه گروهها هم اين است كه آن را ميپذيرند و به خودشان ميگيرند. خب نبايد به خودشان بگيرند. فساد، اقتصادي است و نبايد يك گروه به خودش بگيرد.
** قطعا همينطور است؛ اما اگر شما يك موضع هم در قبال املاك بگيريد، تأييدي بر بيطرفبودن شماست.
اگر روشن باشد. براي من روشن نيست.
** يعني اگر روشن شود، شما موضع ميگيريد؟
حتما؛ يقين بدانيد اگر مسئله املاك روشن شود، حتما موضع قاطعي خواهيم داشت.
** شما فرمانده بسيج هستيد كه بايد فراجناحي باشد. بايد برابر خروج از خط بايستيد؛ چون كسي كه دزدي ميكند، بدترين خيانت را به نظام جمهوري اسلامي كرده.
قطعا همينطور است. بههيچوجه ما اين مسائل را سياسي و جناحي نميكنيم. ما منسوب به جناح نيستيم و هيچ وقت نبوديم. ما موضع صريح و واضح انقلابي از اول داشتيم و همان را تا امروز ادامه داديم.
** قبول داريد بزرگترين خدمت به انقلاب مبارزه با فساد است؟
بله؛ يكي از بزرگترين كارهاست. بنده هيچ شوخياي در مبارزه با فساد با هيچكس ندارم؛ حتي برادرم يا هركسي كه شما بگوييد.
** آقاي توكلي كه از چهرههاي اصولگرا هستند، گفتند كه در شهرداري فسادي رخ داده. با اينكه مرزبندي جناحي هم داريم؛ ولي انسان منصفي است و همه قبولش دارند. ايشان ميگويد اين اتفاق افتاده.
ببينيد دو نوع تخلف داريم. ممكن است در همين دستگاه خودمان هم تخلف بشود. شما يك روز برويد دادسراي نظامي ممكن است يكي از كاركنان ما هم تخلفي كرده باشد. خب اين ربطي به من ندارد.
** اما شما حمايت نميكنيد.
بله؛ بايد برخورد شود. تخلف ممكن است همهجا اتفاق بيفتد. مسئله اين است كه يك مديري از اين تخلف حمايت و لاپوشاني ميكند و پرونده را پنهان ميكند. خب آن زمان در شهرداري تهران يك رئيس دفتري داشت كه ديپلمه بود و يكدفعه بعد از اينكه پرونده مطرح شد، سر از لندن درآورد، آنهم در شركت خريد قطعات نفتي. خب يك ماجرايي آنجا بود و از جنس تخلف زمين و اينها نبود؛ يعني ناگهان يك دفتردار ديپلمه، عضو شركت كالا در لندن شد؛ يعني فرارياش دادند و به آنجا رفت. حتي زدوبندهايي بود كه بهراحتي در لندن كارمند شود.
اين ماجرا را من در كمتر پروندهاي ديدم كه در مفاسد اقتصادي ديگر تكرار شود. پيچيدگي و شاخوبرگهاي زيادي در آنجا داشته است. همين الان دادستان به من بگويد بيا پرونده فلانجا را رسيدگي كن؛ بعد ببينيد برخورد ميكنيم يا نه. با همان قاطعيت و جديتي كه آن زمان بود پيگيري ميكنيم. اكثر كساني را كه به دادسرا فرستادم و مسئوليتهاي اطلاعاتي و حفاظتي و فلان داشتند، كساني بودند كه به جريان انقلاب منسوب ميشدند. آدمهاي ضدانقلابي نبودند. شغلم ايجاب ميكرد. منتها هيچ تخلفي با تخلف دامنهداري كه ما گردش كارش را زديم، قابل مقايسه نبود. ٥٠٠ ميليارد تومان آن زمان به پول الان چقدر ميشود؟!
** درباره كوي دانشگاه گفتيد كه حضور نداشتيد. زمان اتفاقات كوي، كجا بوديد؟
درگير همين پرونده شهرداري بودم.
** يعني كلا وارد مسائل كوي نشديد؟
خير؛ اما اين را من چرا با صداي بلند نميگويم؟ چون ممكن است بعضيها فكر كنند براي اين است كه نظام كار خيلي بدي كرده كه با ضدانقلاب برخورد كرده و ما عقبنشيني و شانه خالي ميكنيم. يا همان بحث كتكزدن مهاجراني در نماز جمعه يك دروغ بزرگ بود. آن روز من در خانهمان ٢٤ نفر ميهمان داشتم و اصلا موفق نشدم به نماز جمعه بروم. اين همه شاهد داشتم! آن خانمي كه در روزنامهاش به دروغ اين را منتشر كرد، در دادگاه محكوم شده است.
** از سال ٧٨ تا ٨٨ تا زماني كه فرمانده بسيج بشويد، چهرهتان كمرنگ بود. در اين ١٠ سال كجا بوديد؟
من سال ٧٩ به ستاد كل رفتم و معاونت آماد و پشتيباني و تحقيقات صنعتي را برعهده گرفتم. يكي از رشتههايي كه ميتوانم دربارهاش بحث كنم، همين بحث بهداشت و درمان، مخابرات، صنعت و مسائل فني نيروهاي مسلح و وزارت دفاع با معاونت ما بود. حالا اگر وارد اين حوزهها ميشوم به اين دليل است كه درگير اين مسائل بودم. ١٠ سال آنجا بودم كه به من پيشنهاد شد به سازمان بسيج بيايم.
** تا مهر ١٣٨٨ كه شما به عنوان جايگزين آقاي طائب به سازمان بسيج آمديد. چگونه شد كه در آن مقطع زماني فرمانده بسيج شديد؟ چون آقاي طائب از تير ١٣٨٧ تا مهر ١٣٨٨ يعني يكسالوسه ماه فرمانده بسيج بود.
سپاه در آن زمان در حال تغيير ساختار بود و نيروي مقاومت ميخواست به سازمان بسيج تبديل شود و شكل جديدي به كار بدهد. در حالت تغييرات و شرايط انتقالي آقاي طائب منصوب شده بودند. بعدش ساختار ديگري دادند و سازماندهي اطلاعات و سازمان اطلاعات درست كردند.
** چون آن مقطع همزمان با وقايع ٨٨ بود، دليل خاصي داشت كه در آن برهه زماني شما فرمانده بسيج شديد؟
خير؛ دليل خاص اينجوري نداشت. براي تغيير ساختار خود سپاه بود.
** چون آقاي سردار عزيز جعفري كه در سال ٨٦ فرمانده سپاه شدند، تغيير ساختار را همان زمان انجام دادند و مثلا سپاههاي استاني را فعال كردند.
آن زمان مصوب نشده بود.
** يك سؤالي هست كه اگر اجازه بدهيد ميخواهم خيلي رُك بپرسم. با توجه به مواضع و اظهارنظرهايتان برخي معتقدند كه شما مثل اپوزيسيون دولت عمل ميكنيد. انگار منتظريد يكي از افراد ارشد دولتي صحبتي كند و شما جوابشان را بدهيد.
ا
** پوزيسيون همكاري ميكند؟
منظورم در سطح رسانههاست.
اپوزيسيون همكاري نميكند بلكه كارشكني ميكند. ما به دولت خدمات ميدهيم و همكاري ميكنيم. من به فرمانداريها و استانداريهاي زيادي رفتم و جلساتي گذاشتيم. در برخي جلسات وزرا هم بودند. در همين چندروزه، ١٤ ميليون قطعه دام و طيور را در عرض سهروز واكسيناسيون ميكنيم.
** اما در بعضي سخنرانيها، افراد رأس دولت را هدف سخنانتان قرار ميدهيد.
ببينيد من اسم نميآورم.
** خب مخاطب حرفهايتان معلوم است.
اگر حرف خلافي زده شود، بهعنوان امربهمعروف و نهيازمنكر وظيفه دارم. اگر ما اپوزيسيون بوديم، دلسوزانه پيشنهاد كمك نميداديم.
** منظور از اپوزيسيون به معناي مخرب نيست؛ مثلا رئيسجمهوري حرفي ميزند، سه روز بعدش سردار نقدي در سخنرانيهايش پاسخ او را ميدهد. در افكار عمومي اينجور به نظر ميآيد.
همين الان ما در حال يك همكاري گسترده با دستگاههاي مختلف دولتي هستيم. در حال ارائه خدمات بزرگي به دولت هستيم و استمرار دارد.
** مثلا درباره برجام؛ دولت آن را كار بزرگي ميداند و شما در سخنانتان نسبت به آن انتقادات زيادي ميكنيد.
اتفاقا بين مسئولان، من كمترين انتقاد را نسبت به برجام كردم، اما شايد انعكاس رسانهاي آن پررنگ باشد.
** مثلا درباره تعامل با آمريكا در سخنرانيهايتان، بهنوعي انگار به دولت ميخواهيد اشاره كنيد.
من با تعامل با آمريكا حتما مخالفم. هر كسي كه ميخواهد در ايران سر كار بيايد، تعامل با آمريكا كاري غيرعقلاني است. با هر كسي هم دوست داشته باشد، ميتوانم مناظره زنده تلويزيوني كنم. بهشدت با تعامل با آمريكا مخالفم. تعامل با آمريكا را ذلت و نابودي ايران و اقتصاد آن ميدانم. تعامل با آمريكا را فقر و فلاكت مردم و عقبماندگي مردم ميدانم. الان شما ببينيد، عربستان نمونه تعامل با آمريكاست. سرنوشت آن چيست؟ بزرگترين توليدكننده نفت و صادركننده نفت جهان، دكل كه هيچ، پيچ دكل را هم نميتواند بسازد. كسي كه بزرگترين توليدكننده نفت است، اگر مستقل بتواند تصميم بگيرد، بايد بزرگترين دانشگاههاي نفتي جهان و پمپ و تلمبهخانهها و پالايشگاههاي جهان در آنجا باشد.
بايد برجستهترين نفتكشها در آنجا ساخته شود و بهترين دانشمندان در زمينه نفت آنجا باشند. تعامل با آمريكا يعني اين؛ يعني كويت. اگر كويت خودش روي پاي خودش ميايستاد و با آمريكا تعامل نميكرد و ايراني فكر ميكرد و مقاوم بود، الان كشوري بود كه مثلا به جاي اينكه بنز سوار شوند، بنز ميساخت. قطر اگر مثل ايران مستقل بود، الان بايد بزرگترين دانشمندان پتروشيمي و آزمايشگاههاي پتروشيمي جهان را داشت.
همين الان اگر خارجيها امروز تصميم بگيرند از آنجا بيرون بروند، چه ميشوند؟ الان آمريكا به ما چه ميگويد؟ ميگويد من به تو ميگويم، نفت «آزادگان» را به «توتال» دهيد و به چه كسي بفروشد و پول آن را هم خرج چه بايد بكنيد.
** اينكه نميشود! زمان احمدينژاد اجناس بنجل چيني بازار را گرفته بود. آن زمان شما چيزي نميگفتيد. آن زمان جواب احمدينژاد را ميداديد؟
خب، نخواندهايد! شما مواضع من را نخواندهايد. آن روزي كه آقايان گفتند ما در «شعب ابيطالب» هستيم، من جوابشان را دادم. اگر با آمريكا تعامل كنيم، ميگويد نفت را به كي بفروشي و پولش را كجا خرج كنيد و بياييد هواپيماي ايرباس از ما بخريد كه از فرودگاه ايران به فرودگاه كانادا برويد. كدام مردم مستضعفي از اين استفاده ميكنند؟
** در آن هشت سال حتي انگور از شيلي وارد ميشد ولي شما اعتراض نكرديد.
من رفتم مسئول قاچاق كالا شدم و بعد من را برداشتند.
** چرا برداشتند؟
من با فساد مبارزه ميكردم و آنجا اين كار را انجام دادم. كي گفته بود بياورند؟ من سخنرانيهاي مفصلي درباره مبارزه با واردات داشتم و حالا روزنامهها كوچك ميكردند، ميخواهند من را جناحي نشان دهند. من در آن دولت هم منتقد بودم و ميگفتم چرا فلان واردات انجام شد و چرا قاچاق كالا انجام ميشود. برخورد قاطعي هم كردم. خفت همه را گرفتم.
** بابت همان برخوردها شما را برداشتند؟
بالاخره حالا اينجوري گفته نشد من بتوانم رسما اين را بگويم. ولي عملا كنار گذاشته شدم. ما يقه متخلف را گرفتيم و كاري نداشتيم كدام جناح است. الان هم به همين ترتيب است و به دولت قبل هم انتقادات شديدي عليه واردات و توجهنكردن به توليد داخلي داشتيم. طرح اقتصاد مقاومتي را از همان دولت قبل مطرح كرديم؛ آن دولت همراهي نكرد و اين دولت هم همراهي نميكند. چون درگير ديوانسالاري هستند.
** شما دو سال پيش با «شرق» مصاحبه كرديد و بعدا در تلويزيون گفتيد عدهاي از مصاحبه من با يك روزنامه ناراحت شدند و نسبت به آن انتقاد كردند. چرا بايد از اين كار ناراحت شوند؟ مگر ما چه مشكلي داريم.
اگر منتشر و چاپ ميكنيد، بگويم.
** هرچه بگوييد منتشر ميشود.
ببينيد؛ مثلا همين آقاي شهردار آن زمان را شما صفحه اول ميزنيد، پذيرفتني نيست. كاري به جناح ندارم واقعا قابل قبول نيست. يا آقاي خاتمي رفته براي كار سياسي از شاه عربستان پول گرفته.
** اينكه تكذيب شده.
تكذيب شده؟ از من شكايت كنند و من را محاكمه كنند.
خب نميتواند؛ آقاي خاتمي همين الان ممنوعالتصوير است و محدوديت دارد، چگونه جواب شما را دهد.
** نبايد از اينها دفاع كنيم. شما اينها را قاطي كرديد و ميگوييد جناحي برخورد ميكنيد.
اگر آقاي خاتمي جواب بدهد، بابت محدوديتها نميشود كه منتشر شود. اولين كسي كه در كشور براي مفاسد اقتصادي اعدام شده، چه كسي بوده؟
** فاضل خداداد كه به آقاي رفيقدوست منسوب بود.
خب، پس مفاسد را جناحي نكنيد. كسي كه مفاسد و خلاف دارد پروندهاش را كنار بگذاريد. يك جناح سياسي با وابستهشدن به اين افراد خراب ميشود. مثلا در همين بحث آمريكا ما واقعا انتظار نداريم روزنامه شما در صفحه اول، مرتب عكسهاي كلينتون را با لبهاي خندان و پيامهاي مثبت بزند.
خب، اين بحث خبري است. اين حرفهاي من را منتشر كنيد. ببينيد شما براي كلينتون بيشتر از آقاي روحاني در دورهاي كه ميخواستند رئيس جمهور شوند، تبليغات كرديد.
** ما چه نقشي در انتخابات آمريكا ميتوانيم داشته باشيم؟!
خب، من هم از همين تعجب ميكنم! چرا؟ همه اينها آدمهاي ضدبشري هستند. يكيشان جوانان و كودكان را در يمن ميكشد و چهره حقوقبشري ميگيرد اما اين يكي خير؛ وقتي ميكشد، ميگويد خوب كاري كرديم و توجيه هم نميكنند.
** شما چند وقت پيش سوريه بوديد. مرتب به سوريه سفر ميكنيد يا موردي بود؟
خير؛ مرتب نميروم و مأموريتي پيش آمده بود كه رفتم.
** شما در تأسيس بسيج سوريه نقشي داشتيد؟
بله خب؛ شهيد همداني آمد و بحثهايي داشتيم. در ماههاي اولي كه شهيد همداني رفته بود، خيلي در تنگنا قرار داشت. من به ايشان توصيه كردم كه البته خودش هم به آن رسيده بود. ولي از من هم مشورت خواست و گفتم ترديد نكن؛ چون تنها راهكار آن همين است. چون بالاخره پيروزيها از روزي شروع شد كه بسيج در سوريه تأسيس شد.
** مدل بسيج ايران را در آنجا چطور بومي و سوري كرديد؟
همان مدلي كه در ايران پياده شد، آنجا هم اجرا شد. جوانان را جمع كردند و مردم مورد اعتماد را آموزش دادند. ابتدا ارتشيهاي آنجا خيلي سخت ميپذيرفتند. مثل ارتش خودمان كه اول انقلاب خيلي سخت بسيج را ميپذيرفت كه متشكل از مردم عادي و آموزشنديده بود. تصوري نداشتند كه مردم عادي اسلحه به دست بگيرند و فكر ميكردند ميزنند همديگر را ميكشند و ناامني و هرجومرج ميشود. آنجا هم اينطور شد كه پيروزيها را ديدند و پذيرفتند.
** بسيج سوريه دقيقا چطور درست شد؟
واحدهاي كوچكي درست شد و در چند عمليات در حومه دمشق نقش داشتند و ديدند جوانهايي كه داوطلبانه با انگيزههاي اعتقادي ميآيند، چگونه عمل ميكنند. ديدند آنها از كساني كه به صرف حقوق و شغلشان ميآيند، موفقتر هستند. باور كردند و اجازه دادند تعداد گردانها افزايش داشته باشند. بعدش هم از مذاهب ديگر وارد شدند؛ مثلا در ابتدا از يك مذهب واحد قبول كرده بودند ولي بعدا مذاهب ديگري وارد شدند. مثل ايران كه مذاهب مختلف در بسيج هستند، آنها هم همين را پياده كردند و آمدند و موفق شدند.
** چند وقت پيش حرفهاي شهيد همداني منتشر شد كه گفته بود ابتدا كه به سوريه رفتيم سه نفر بوديم. شما هم جزء آن سه نفر بوديد؟
خير؛ من نبودم. بچههاي ديگري بودند.
** اولويت امروز بسيج در سال ٩٥ چيست؟
دو وظيفه داريم؛ يكي حفظ سلامت، تعالي، معرفت و معنويت خودمان است كه بايد ارتقا دهيم. اين كار درونسازماني بسيج است. اما يك رسالت برونسازماني هم داريم. رسالت بيروني ما در همه شاخهها هست ولي اولويتش فرق ميكند. الان رسالت بيروني ما در آمادگي دفاعي است كه نزديك به دو هزار گردان داريم. در عرصه فرهنگي شايد در سال نزديك به ٢٠ هزار يادواره شهدا برگزار ميكنيم. مثلا ٣٤٠ هزار حلقه تربيتي داريم. در عرصههاي مختلف اين رسالت را داريم.
بسيج خود مردم و متن مردم هستند. مردم هم در همه شاخهها هستند. هر كسي كار خودش را انجام ميدهد؛ مثلا پزشكان در مناطق محروم مردم را ويزيت ميكنند يا اتاقهاي عمل ميبرند و بيماران را جراحي ميكنند. بچههاي نظامي و رزمي آمادگي رزمي را حفظ ميكنند. راهيان نور را داريم كه با بچهها كارهاي معنوي و فكري و آشنايي با شهدا انجام ميشود. شايد در سال درحالحاضر حدود شش ميليون نفر زائران و خادمان شهدا داريم. گروههاي جهادي در روستاها داريم.
** شما خودتان سفر استاني زياد ميرويد. اخبار شما را كه پيگيري ميكرديم، چند جا ديديم كه درباره موضوعات مختلفي مانند صادرات سيب هم صحبت كرديد.
بله خب اقتضا ميكند، چون مردم در سراسر كشور پراكنده هستند. حالا بعضيها ميگويند شما چرا درباره همه چيز صحبت ميكنيد. ما اينجا يك تشكيلات مُعظم هستيم و ميليونها نيرو داريم كه خيليها هم متخصص هستند.
** يعني چون آدمهاي مختلفي ميآيند، شما فراخور جمع صحبت ميكنيد؟
خير؛ ما مجمع عالي بسيج و ١٧ كميسيون داريم. در اين كميسيونها وزيران و معاونان رئيسجمهوري و شخصيتهاي برجسته علمي و تخصصي با بالاترين تجارب در اين كميسيونها هستند. در صنعت، نفت، كشاورزي و... در حال كار هستند. مجمع عالي بسيج مسائل كشور را زير نظر دارد و اينها خروجيهايي دارند كه در اختيار ما قرار ميدهند و ما اظهار نظر ميكنيم. ما مرتب با آنها در ارتباطيم. مثلا در شوراي عالي جهاد اقتصادي، شوراي جهاد فرهنگي و شوراي نظامي درباره مسائل مرتبط بحث ميكنيم. بنابراين در همه شاخهها مشاوران برجستهاي داريم و كمك ميدهند؛ مثلا مگر رئيس مجلس درباره همه مسائل كشور صحبت نميكند؟
خب كميسيون دارند و بحث و بررسي ميكنند و نتيجهها مرتب روي ميزش ميآيد و مطالعه دارد و بر اساس آنها صحبت ميكند. درباره بسيج گستردهتر هم هست. در اين سمت هر كسي قرار بگيرد، بايد اين اظهارنظرها را بكند چون توقع دارند. مثلا استادان دانشگاهي بسيجي و دانشجويان از من انتظار دارند درباره مسائل مرتبط با دانشگاه اظهار نظر كنم. پزشكان وقتي جلسه داريم، انتظار دارند سازمان بسيج موضعش را درباره مسائل پزشكي و سلامت بگويد. اينها خروجي بحث كميسيونها هستند.
** چرا برعهده مثلا رؤساي كميسيونها نميگذاريد؟
چرا، آنها هم صحبت ميكنند.
** ولي خيلي كمرنگتر از شما هستند.
آنها هم ميگويند. ولي انعكاسش به اندازه صحبتهاي من نيست. اما خيلي بيشتر از من صحبت ميكنند. مثلا دكتر رئيسزاده (رئيس سازمان بسيج پزشكي) مرتب مصاحبه دارد؛ نشريه و سايت دارند و هرروز درباره مسائل خودشان صحبت و مواضع خودشان را بيان ميكنند. مثلا صحبتهاي ايشان را در صفحات پزشكي ميزنند اما خب شما صحبتهاي من را در صفحات عمومي كار ميكنيد.
*منبع: روزنامه شرق 1395.9.02
**گروه اطلاع رساني**9368**2002** انتشاردهنده: فاطمه قناد قرصي
تهران- ايرنا- روز گذشته بخش نخست مصاحبه با سردار «محمدرضا نقدي» منتشر شد. رئيس سازمان بسيج مستضعفين در بخش نخست، از زمان تولد در خيابان «وحدت اسلامي» (شاپور سابق) تا مبارزه در «بوسني» گفته بود.