در ادامه اين گزارش مي خوانيم: بعدها با همان قامت كوتاه و شكمي برآمده درحاليكه عينك نيمگردي به چشم دارد، در تصاوير متعددي، گاه پشتسر امام و گاه هم در كنار و مقابل او ديده ميشود؛ يك جا در نوفللوشاتو، يك جا در مدرسه رفاه درحاليكه امام براي مردم دست تكان ميدهد. دو روز بعد از پيروزي انقلاب، با اين حكم امام، تاريخساز ميشود: «جناب حجتالاسلام آقاي شيخ صادق خلخالي دامتافاضه. به جنابعالي مأموريت داده ميشود تا در دادگاهي كه براي محاكمه متهمين و زندانيان تشكيل ميشود حضور بههم رسانده و پس از تماميت مقدمات محاكمه با موازين شرعيه حكم شرعي صادر كنيد».
محمدصادق صادقيگيوي، معروف به خلخالي با استناد به اين حكم، احكام اعدام را عموما در مدرسه رفاه و علوي و زندان قصر صادر كرد و به يگانه حاكم شرع دادگاههاي انقلاب معروف شد، به تاريخ بيستوچهارم بهمن ٥٧. شايد كمتر بدانند كه آن نماد انقلابيگري و اعدام، به شوخطبعي و بذلهگويي شهره بود، حتي در دادگاهها؛ آن هنگام كه با نحوه صدور احكام رو به متهمان و حاضران با آنها شوخي ميكرد، با لهجه تركي ملموسي كه اصالتش را به رخ ميكشيد و كسي جز انقلابيون حاضر به آن بذلهگوييها نميخنديد. همين روحيه را هم تا پايان عمر خود حفظ كرد؛ حتي در سالهاي گوشهنشيني در قم. همانقدر كه شوخ بود، همانقدر هم پاي احكامي كه صادر كرده بود، ايستادگي كرد. هرگز لفظ پشيماني بر زبان نراند و دستآخر گفت: «در روز آخرت، هنگامي كه من در مقابل خدا قرار ميگيرم، بهخاطر همه اعمالم در دنيا مورد مؤاخذه قرار خواهم گرفت و من مطمئن هستم هيچ سؤالي در مورد اعدامها از من نخواهد شد، حتي يك سؤال». اين را به نيويوركتايمز گفت. براي انجام مصاحبه سختگيري نميكرد. بهويژه در ايام گوشهنشيني.
يكي از آن مصاحبههاي معروف، مصاحبه با راديو بيبيسي است. صادق صبا به قم رفته بود تا با او گفتوگو كند. خلخالي در آن گفتوگو اشارهاي ميكند به همان شبهاي نخستي كه آن حكم معروف را از امام گرفت و به فاصله يكي، دو روز، نيمهشب در پشتبام مدرسه رفاه چهار نفر را به جوخه مرگ سپرد.
سرلشكر منوچهر خسروداد، آخرين فرمانده هوانيروز شاهنشاهي ايران، ارتشبد نعمتالله نصيري، سومين رئيس سازمان امنيت و اطلاعات كشور (ساواك)، سپهبد مهدي رحيمي، آخرين فرماندار نظامي تهران و سيدرضا ناجي، سرلشكر نيروي زميني شاهنشاهي ايران، چهار نفري بودند كه به اتهام افساد فيالارض و با حكم خلخالي نيمهشب بيستوششم بهمن به جوخه مرگ سپرده شدند. به غير از نصيري، درباره ديگران اين گمان ميرفته كه مبادا بخواهند طرح كودتايي را پي بريزند. ازاينرو مستحق اعدام انقلابي شدند. خلخالي در مصاحبه با راديو بيبيسي درباره جلسه دادگاه نصيري و خسروداد ميگويد: «در سالن آمفيتئاتر، نصيري نشسته بود و خسروداد. خسروداد گفت اينا كي هستند. گفت اينها يه مشت كمونيست هستند ميخواهند ما را محاكمه كنند. نصيري تازه در جلسات دادگاه ميگفت من تازه فهميدم در كميته ضدخرابكاري شكنجهاي هم بوده است. دادگاه نصيري سه جلسه بود. نميشد به اينها رحم كرد. اگر اينها را ميبخشيديم، نميشد رضايت مردم را به دست آورد».
** از كودكي تا رفتوآمد به خانه امام
نزديكي خلخالي و امام خميني به كودكي او و مرحوم مصطفي بازميگردد. شيخ به سال ١٣٠٥ در روستاي گيو، از توابع شهرستان خلخال به دنيا آمد. در نوجواني وارد حوزه علميه قم شد و از همينجا ارتباطات و همدرسي و بحثياش با مرحوم مصطفي خميني شروع شد. خودش در همان مصاحبه ميگويد: «من از بچگي با مصطفي رفاقت داشتم. به خانه امام رفتوآمد داشتم. امام از درشتي و نترسي من خوشش ميآمد». خلخالي از جمله چهرههايي بود كه پاي درس مراجع بزرگ زمان خود از جمله آيتالله بروجردي نشست و بعد هم درس امام را درك كرد. البته در منابع ديگر گفته شده كه او پاي مباحث محققداماد هم نشسته است.
ازاينرو با امام و خانواده او در ارتباط بود. دختر امام، درباره اين رابطه ميگويد: «در سال ١٣٤٢، در شبي كه مشخص شد فردا ميآيند و امام را دستگير ميكنند، جمعيت كثيري از مردم قم آمدند خانه ما. خانه پر شده بود از دوستداران امام كه ميگفتند ما اينجا ميمانيم كه آقا را نبرند و كسي هم به آقا بيادبي نكند. آقا داد زدند كه «همه بيرون، لازم نيست». همه رفتند. در خانه را بستيم و آمديم تو كه ديديم آقاي خلخالي رفته يك گوشه خوابيده. گفت: «آقا مرا بكشيد هم از اينجا نميروم. ميمانم و فردا مگر از روي نعش من عبور كنند و شما را ببرند». آقا اجازه دادند آقاي خلخالي در خانه بماند. بعد هم رو كردند به ما و گفتند ما به اينجور آدمهاي خالص نياز داريم».
** پايكوبي در مدرسه رفاه
خلخالي بهخاطر ارتباطاتش با گروه فداييان اسلام در زمان پهلوي زندان و حبس و تبعيد شده بود. قبل از آنكه امام بخواهد به كشور برگردد، راهي پاريس شد و امام را در نوفللوشاتو ملاقات كرد و البته پيش از بازگشت امام، به ايران بازگشت. او از جمله چهرههايي است كه روز دوازدهم بهمن چشمانتظار ديدن امام در مدرسه رفاه هستند. مرحوم مرتضاييفر، وزير شعار، روايت جالبي از بيقراري و شعف خلخالي دارد. ظاهرا در گزارشي كه دهه فجر در سال ٨٦ از تلويزيون پخش شده، مرحوم مرتضاييفر در آن برنامه چنين گفته است: «...ساعت از هشت شب گذشته بود كه حضرت امام تشريف آوردند و همه ما از خوشحالي اشك شوق ميريختيم و صلوات ميفرستاديم؛ اما آيتالله خلخالي كه بيش از همه از ديدن امام و سلامت كامل ايشان خوشحال شده و به وجد آمده بود، ناخودآگاه با همان عبا و عمامه شروع كرد به رقصيدن در جلوي امام! و امام هم از كار ايشان بهشدت خندهشان گرفت و همين موضوع، فضاي كل مدرسه رفاه را عوض و شاد كرد».
** احكام اعدام
خودش درحاليكه ميخندد، به بيبيسي گفته است كه شمار احكامي كه صادر كرده، از دستش دررفته است. در همان مصاحبه، با اشاره به حكم امام، ميگويد: «معلوم ميشه من صلاحيت صدور حكم شرعي را دارم. . هيچ جايي امام خميني اعتراضي به من نكرده است...»
يكي از آن احكام پرسروصدا، حكم اعدام اميرعباس هويداست. عباس ميلاني، اپوزيسيون خارج از كشور، درباره نحوه صدور و اجراي حكم او مطالبي را طرح كرده كه هم خلخالي و هم غفاري به آن پاسخ دادهاند. او مدعي است هويدا را هادي غفاري، از حاضران در دادگاه انقلاب، اعدام كرده؛ در همان تنفس بين جلسات دادگاه. غفاري در اينباره در مصاحبهاي كه با «شرق» داشت، ميگويد: «وقتي دادگاه تمام شد، ما بيرون آمديم. حكم به هويدا اعلام شد و او را بردند. نفهميدم كجا رفتند. هركس غير از اين ميگويد، مطلع نيست». خلخالي بعد از آن در مصاحبهاي كه فياض زاهد و روزبه ميرابراهيمي انجام دادند، درباره اعدام هويدا ميگويد: «خب، من اينطور بودم كه هويدا و غيرهويدا در نظر ما در دادگاه هيچگونه ارزشي نداشت. هويدا هم اصرار ميكرد كه به من اجازه بدهيد 25 سال تاريخ ايران را بنويسيم و من هم گفتم خب، چرا نمينويسي، بنويس اين قلم و اين هم كاغذ!»
خلخالي حكم اعدام حبيب القائيان، از سرمايهداران بزرگ قبل از انقلاب را هم صادر كرده است. القائيان، معروف به حاج حبيب، از جمله يهوديهاي متمولي بود كه به اتهام فعاليتهاي اقتصادي در اسرائيل، در تاريخ ١٩ ارديبهشت ٥٨، به اعدام محكوم شد.
** كلنگ به دست در مزار رضاشاه
اعدامها اگر بخشي از زندگي سياسي خلخالي را نشان ميدهند، اما يك تصوير معروف هم از او وجود دارد؛ جايي كه كلنك به دست گرفته و در حال فرودآوردن آن بر مزار رضا شاه است. خلخالي در كتاب خاطراتش ميگويد ٢٠ روز طول كشيد تا مزار رضاشاه را در حرم عبدالعظيم، تخريب كند. او خود اينگونه روايت ميكند: «هر روز، مهندسان و كارشناسان درجه يك، بهعنوان متخصص تخريب از كارخانه سيمان ري ميآمدند و چه بگويم، متجاوز از ٢٠ روز طول كشيد تا آن دكور شيطاني فرو ريخت و به طور كامل تخريب شد. پس از تخريب، صداي هلهله و شادي از مردم بلند شد و شور و شعف به قدري بود كه غيرقابل وصف است... ما نه تنها قبر رضاخان را با خاك يكسان كرديم، بلكه قبر عليرضا پهلوي «برادر محمدرضا شاه» و فضلالله خان زاهدي، عامل كودتاي ٢٨ مرداد و منصور، امضاكننده قرارداد كاپيتولاسيون و مصونيت مستشاران نظامي آمريكا و دهها نفر ديگر از سردمداران فساد را نيز نابود كرديم. آنها با نزديككردن خود و خانواده خود به دربار، طي ساليان دراز، مردم را به انحطاط كشانده بودند».
** حضور در كردستان
در همان سالها، برپاشدن غائلههاي كردستان، گنبد و خوزستان، باز هم صداي خلخالي را بلند كرد تا اعلام كند با ضد انقلاب برخورد خواهد كرد. صادق زيباكلام در همين باره روايت جالبي از حضور خلخالي در كردستان دارد. زيباكلام كه در آن مقطع نماينده نخستوزير در كردستان بوده است، در يادداشتي كه به مناسبت درگذشت خلخالي در «شرق» منتشر كرده، نوشته بود او از سوي خلخالي به همكاري با دموكراتها متهم شده بود: «آقاي خلخالي گفتند پرونده اين را بياوريد... عرق سردي در بدنم جاري شد و زانوانم بياختيار به لرزش درآمدند. براي يك لحظه فكر كردم كه چه تيتر جالبي در روزنامههاي فردا خواهد آمد كه آيتالله خلخالي نماينده نخستوزيري در كردستان را به جرم همكاري و جاسوسي براي دموكراتها، اعدام كرد... چند لحظه پس از آن، افسر بيسيم وارد اتاق شد و بهسرعت به سمت آقاي خلخالي رفته و چيزي در گوش وي گفت و هنوز خم شده بود كه خلخالي شتابان از جاي برخاسته و از اطاق خارج شد. لحظهاي بعد دو هليكوپتر حامل خلخالي و همراهان به هوا برخاستند و در افق گم شدند... با نخستوزيري تماس گرفتم و با صدايي كه از فرط هيجان ميلرزيد به مهندس مهدي چمران گفتم آخر اين مملكت صاحب ندارد. ايشان گفتند كه خلخالي نميبايستي به آنجا ميآمد و دستور صريح امام است».
** بهشتي گفت بساط اين دادگاهها را جمع ميكنم
طبق روايتهاي متعدد، مرحوم بازرگان، دكتر ابراهيم يزدي و شهيد بهشتي، از جمله مخالفان روند خلخالي در دادگاهها بودند. فرشاد مؤمني در مصاحبهاي با سايت عصر ايران درباره بركناري خلخالي از سوي بهشتي ميگويد: «شهيد بهشتي وقتي مسئوليت قوهقضائيه را بر عهده گرفت، يكي از اولين اقداماتش بركناري آقاي خلخالي بود و همين باعث شد كه خلخالي در مجلس، موضعگيريهاي تندي عليه شهيد بهشتي داشته باشد». روزنامه جام جم به نقل از پايگاه جامع تاريخ معاصر ايران، مخالفت بهشتي با خلخالي را به روايت ابوالقاسم سرحديزاده، وزير كار وقت، چنين تعريف ميكند: «ايشان رئيس ديوان عالي كشور بودند و طبيعي بود كه حوادثي كه در دستگاه قضائي و جامعه رخ ميداد، به ايشان منتقل ميشد. روزي بنده را به دفتر خودشان احضار كردند... با عصبانيت و صداي لرزان نامهاي را كه در دست داشتند به طرف من پرتاب كردند و گفتند اين نامه را بخوان.... ماجراي نامه بهاينترتيب بود كه يكي از نگهبانهاي پزشكي قانوني براي شهيد بهشتي نامه نوشته بود كه در يك شب كه من در اينجا نگهبان بودم از دادگاهي كه مسئوليت آن با مرحوم آقاي خلخالي بود چهار نفر اعدامي را براي ما فرستادند كه آنجا بماند تا صبح ببرند و دفن كنند. اين چهار جنازه را در سردخانه گذاشتيم نيمههاي شب از محل نگهداري جنازهها سروصدايي آمد ديدم يكي از اين اعداميها هنوز نيمهجان است و من بهسرعت با آقاي خلخالي تماس گرفتم و موضوع را اطلاع دادم و آنها هم شبانه دو، سه نفر را فرستادند، فرد نيمهجان را با تير زدند و رفتند. بعد از مدتي كه از عصبانيت ايشان كاسته شد به من گفتند فلاني! من بايد به اين اوضاع خاتمه دهم؛ من بساط اينگونه دادگاهها را جمع خواهم كرد و تو هم به سهم خود مسئولي و هرگز نبايد اجازه رخداد چنين اتفاقاتي را بدهي».
** حضور در فيلم كيارستمي
خلخالي با آنكه نامش ممكن بود هر زنداني را دچار رعب و وحشت كند، اما چهره كاملا دموكراتيكي از خود را در فيلم «قضيه شكل اول، شكل دوم» كيارستمي به نمايش ميگذارد. داستان فيلم در كلاس درسي رخ ميدهد كه چند يا يكي از دانشآموزان هنگامي كه معلم پاي تختهسياه است، سروصدا ميكند. معلم بعد از چند بار، از دو رديف انتهايي كلاس ميخواهد يا دانشآموز خاطي را معرفي كنند يا همگي يك هفته به كلاس نيايند. عباس كيارستمي، از چهرههاي سياسي ميخواهد كه لودادن يا ندادن يك كودك دبستاني را به چالش بكشند. خلخالي در بخشي از اين فيلم ميگويد: «واداشتن بچه به اعتراف، يك نوع تفتيش عقيده است و تفتيش عقايد برميگردد به همان مسئله تجسس كه خارجيها انگيزاسيون ميگويند. من حدس ميزنم انسانيت يك بچهاي را شما با اين عمل مورد ملعبه قرار ميدهيد كه آن بشود آلت بدون اراده شما. به نظر من در بچه اثر بدي ميگذارد و بچه را كمكم نسبت به شخصيت خود بيوفا ميكند. بچهاي كه در يك جا عليه رفيق خود اعتراف ميكند، ممكن است در يك جاي ديگري در مراحل حساسي تصميم به خيانت هم بگيرد و اين رويه غلطي است. با آموزش عالي اسلام جور نيست كه كسي را وادار كنيم عليه كسي شهادت بگويد».
** ترك از ترس خلخالي
خلخالي بعد از ماجراي دادگاههاي انقلاب يعني بركناري در اسفند ٥٨، در اسفند ٦٠ به سمت سرپرست كميته مبارزه با مواد مخدر منصوب شد. سردار مهدي ايوبي در گفتوگويي با سايت فرهنگنيوز درباره حضور خلخالي در اين سمت ميگويد: «حتي حضور آقاي خلخالي در اين جايگاه، تأثير رواني بسياري داشت و تعداد زيادي از معتادان كشور، از ترس شدت عمل آقاي خلخالي اعتيادشان را ترك كردند... البته آقاي خلخالي تعدادي از نيروهاي سپاه و پاسدار را در تهران و برخي از شهرهاي ديگر هم تحت امر خود درآورد و از آنها براي مبارزه با قاچاق مواد مخدر كمك گرفت».
شدت عمل خلخالي، اگرچه با مخالفتهايي از بازرگان گرفته تا شهيد بهشتي مواجه شده بود، اما در ميان مردم هواداراني داشت. همينها باعث شد تا سه دوره اول مجلس شوراي اسلامي، با رأي بالايي از حوزه انتخابيه قم وارد مجلس شود. او همچنين نماينده دور اول خبرگان رهبري بود. در تمام سالهاي دهه ٦٠، تا وقتي امام زنده بود، خلخالي همچنان در بورس بود. بعد از فوت امام و پايانگرفتن دهه ٦٠، كمكم ناملايمات، خود را به خلخالي نشان داد.
وقتي تيغ ردصلاحيت چپيهاي آن زمان را گرفتار كرد، خلخالي هم گرفتار آمد. با اينحال او ساكت ننشست و در نطقهاي پيش از دستور مجلس، بهشدت به اين ردصلاحيتها واكنش نشان داد. خلخالي با نامه امام از ردصلاحيت در آستانه مجلس سوم رهايي يافت و وارد اين مجلس شد؛ اما در آستانه انتخابات مجلس چهارم، نام او هم جزء ردصلاحيتشدگان بود. همان زمان او در انتخابات دور دوم خبرگان رهبري هم ردصلاحيت شده بود. صحبتها و رايزنيهاي او با رئيسجمهور وقت هم به جايي نرسيد. سايت «تاريخ ايراني» يكي از نطقهاي تندوتيز شيخ را اينگونه بازنشر داده است: «...لابد ميگوييد كه يك پروندهاي هست، در آن پرونده آقاي خلخالي يك شخصي را محكوم به اعدام كرده؛ خب بلي، قاضي خطا ميكند. تو كه حاكم شرع نبودي بنده شببهشب بيايم از خانه شما مشورت بگيرم و فلان بكنم... من كاري به كار شما ندارم، من حاكم شرع بودم، خودم دوختم و خودم هم پاره كردم، خودم مصادره كردم، خودم اعدام كردم. تشخيص من اصلا دعاوي نبوده منكر و مدعي بوده باشد، من قاضي امام بودم و تازه احقاق حقوق حتي آنهايي كه مجرم هم بودند ميخواستم بكنم». خلخالي به دليل ندادن آزمون اجتهاد در دور دوم خبرگان ردصلاحيت شده بود كه درباره آن، در همان نطق چنين ميگويد: «...چه كسي صلاحيت ندارد، آن هم تازه اجتهاد مطلق را امتحان كردند نه اينكه اجتهاد متجزي را همه اهل علم ميدانند. الان فرق بين متجزي و مطلق را ميدانند و شما آمديد در اينجا يك عدهاي را به اين بهانههاي واهي رد كرديد و من در اينجا اين حجتم را تمام ميكنم. اين مجلس خونبهاي مسلمين است نبايد در آينده كار به جايي برسد كه انجمن حجتيه حلبيها كه صبحبهصبح به ديدن آنها ميروند كه نميخواهم در اينجا پردهداري بكنم آنها بيايند در اينجا حاكم مجلس بشوند...».
** حمايتهاي پسر از پدر
خلخالي بعد از ردصلاحيت از هر دو مجلس، در همان قم كنج عزلت گزيد. با وجود آنكه عضوي از مجمع روحانيون مبارز شده بود -تشكلي كه در رده دومخرداديها و حاميان خاتمي تعريف شده بود- اما دوم خرداديها به او كاري نداشتند. با آنكه از خاتمي هم حمايت كرده بود. خلخالي حتي از جمله حاميان مرحوم آيتالله منتظري بود، بااينحال هيچكدام اينها باعث نشده بود تا نظر اصلاحطلبان درباره او تغييري كند. همين شكاف در ميان اعضاي خانواده او ديده ميشود. خلخالي سه فرزند دارد. مهدي، محمد و فاطمه. فاطمه صادقي از جمله فعالان حقوق زنان است كه در دانشگاه هم كرسي تدريس دارد و البته از جمله زنان پيشرو محسوب ميشود كه نظرياتش با پدرش در تقابل است.
مهدي صادقي، فرزند ارشدش، مدافع سرسخت پدر است. او بعد از مرگ پدرش به كيهان گفته بود: «او در مدت تصدي مسئوليت حاكم شرع از جانب امام، هيچكس را به صورت مخفي محاكمه نكرد. تمام محاكمات ايشان علني بود و پروندههاي آن نيز موجود است. آيتالله خلخالي اصرار داشت در دادگاه متهماني كه مجرمبودن آنان از نظر همگان روشن بود، تمامي شهود و مدارك لازم براي رسيدن به حكم عادلانه وجود داشته باشد... وي به دليل «توصيهناپذيري» در دوران تصدي سمت حاكم شرع درخصوص برخي متهمان دادگاهها، بسياري از دوستان خود را از دست داد. آيتالله خلخالي حتي در محاكمه كساني كه قبلا از سوي وجدان عمومي جامعه محكوم شده بودند و مردم به هيچروي حاضر نبودند آنان يك روز بيشتر زنده بمانند، جانب عدالت را فروگذار نميكرد و اين امر بعضا اعتراض خانوادههاي شهيدان را نسبت به تأخير در حكم اعدام كساني كه فرزندان آنان را به شهادت رساندهاند، برميانگيخت... ».
او بار ديگر به سايت انتخاب ميگويد: «درخصوص اعدامها بارها شاهد بحث با آقاي خلخالي بودم... ايشان ميگفت اگر شما جوي خون شهداي ١٥ خرداد در قم در چهارراه شاه و نيز كشتههاي اين قيام در تهران و تيرباران زندانيان سياسي و كشتار و سركوبهاي ديگر را ميديديد، از من بيشتر اعدام ميكرديد. آيا بايد عوامل قتلعامها را آزاد ميكرديم؟». شيخ محمدصادق صادقيگيويخلخالي، به تاريخ پنجم آذر ٨٢ در ٧٧سالگي در حالي درگذشت كه بسياري از روزنامههاي اصلاحطلب آن روز سعي كردند از كنار مرگ او عبور كنند.
محمد خاتمي و مهدي كروبي بااينحال در مراسم ختم او حاضر شدند؛ درحاليكه در تمام سالهاي منسوب به دوم خرداد جريانهاي متبوعشان سعي كرده بودند خلخالي را از دامان خود بزدايند؛ عزلتي كه خلخالي خودش هم در پايان عمرش از آن گلايهمند بود، وقتي به روزنامه اعتماد گفت:« چرا من نميتوانم با همه سوابقم اكنون خوب ابراز وجود كنم؟ چرا به گوشهاي از قم خزيدهام؟ به اين علت كه دارم ميبينم يكعده تازه كار هستند كه وارد كار و عمل شدهاند درحاليكه سابقا عملي (مبارزهاي) از آنها سر نزده است...».
*منبع: روزنامه شرق 1395.9.06
**گروه اطلاع رساني**9368**2002** انتشاردهنده: فاطمه قناد قرصي
تهران- ايرنا- روزنامه شرق در گزارشي به قلم مرجان توحيدي مي نويسد: عمامه سفيد بر سر گذاشته است. انگار كه نيمخيز است. تسبيح به دست راست دارد و آن را به جلو آورده است. هنوز نه از آن محاسن تنك خبري هست و نه از آن عينك نيمگرد. كنار مرحوم مصطفي خميني و يك طلبه ديگر نشسته و برخلاف آن دو، به دوربين خيره شده است.