۲۷ بهمن ۱۳۹۵، ۱۷:۲۱
کد خبر: 82431907
T T
۰ نفر
تراژدی پارك اتابك؛ واگویی دردهای استخوان سوز سردار ملی

تبریز - ایرنا - نمایش 'اتابك پاركی نین تراژدی سی' (تراژدی پارك اتابك) به كارگردانی سیروس مصطفی، واگویی دردهای استخوان سوز ستارخان سردار ملی و تجلی مجاهدت مبارزان آزادیخواه وطن دوست،عدالت طلبی و قانون خواهی، خاك خوردن و خاك ندادن و مبارزه با ظلم و استبداد در صحنه است.

به گزارش ایرنا، ستارخان 'سردار ملی' چهار سال و هفت ماه در تهران بود و اواخر ماه چهارم حضورش در تهران در پارك اتابك گلوله می‌خورد، چند روزی در آن پارك با پای زخمی می‌ماند، در حالی كه استخوان پایش خرد شده و اجازه قطع اش را به پزشكان نمی‌دهد.
نمایش 'تراژدی پارك اتابك'، داستان چند روز حضور ستارخان و مجاهدان آذربایجان را در پارك اتابك به زبانی ساده و شیوا و مخاطب فهم روایت می‌كند، اما گلوله خوردن ستارخان نقطه عطف داستان است كه باعث كشته شدن سردار ملی ایرانیان بعد از چهار سال و سه ماه می‌شود.
این اثر، چند روز حضور ستارخان و یاران مشروطه خواه اش در پارك اتابك و پس از آن افتادن وی در بستر و تب و هذیان‌گویی ناشی از زخم گلوله را به زبان تركی آذربایجانی به تصویر می‌كشد.

**پرده اول:
تختخوابی در گوشه ای از صحنه دیده می شود، ستار با پای زخمی كه هر آن عفونت اش عود می كند، بر روی تخت دراز كشیده و خواب های آشفته می بیند؛ صدای توپ و تانگ و گلوله به گوش می رسد.
'اسماعیل .. اسماعیل، پسرم اگر از این زندان بیرون بیایم برای تو پدری می كنم.'
خواب آشفته ستارخان، دوران محاصره و قحطی 11 ماهه تبریز در جنگ با لشكریان دولتی و روس های تزاری اجنبی را كه تبریزیان برای دفاع از كیان مملكت و برافراشته كردن بیرق واژگون شده استقلال و آزادی و مبارزه با دیو استبداد محمدعلیشاهی، خاك خوردند، اما خاك نداند، بازگو می كند.
سردار ملی ایرانیان در دوره مشروطه كه اكنون از زخم گلوله فرونشسته بر مغز استخوان بر بستر بیماری افتاده است، می نالد و هذیان می گوید:'در این شب پائیزی ستاره ها هم رفته اند، چه خوب! مگر ستاره ها را باور می كنی؟ باز هم همان دختر گرسنه (منظور تبریز است)؛ خاك می خوریم اما خاك نمی دهیم'.
ستار در غربت تهران مانده است و نمی گذارند به تبریز بیاید. او باز دچار اوهام ناشی از تب زخم می شود و با خود می گوید: 'راه ماكو بسته است سه روز است كه چیزی نیست؛ تبریز از گرسنگی و بی نانی زجر می كشد'.
چگونه می توان به این بزرگی و بزرگواری رشك نبرد و همنوا با سردار ملی در نوای بی نوایش در پایتخت قجری گرفتار آمده در دست میوه چینان روسوفیل و انگلوفیل انقلاب مشروطه، گریه نكرد.
شب تاریك و طولانی پائیز سحر نمی شود، ستار چاه كنی را دیده و بر او استغاثه می كند: 'چاه كن برایم چاهی بكن تا همچون مولایم علی دردهایم را به چاه بگویم'.

**پرده دوم:
كشتار مشروطه چیان و قلع و قمع آزادیخواهان به دست روس ها اتفاق می افتد؛ باقرخان در مسیر تلاش برای گردآوری نیروهای تازه نفس انقلابی و مشروطه خواه در مسیر كرمانشاهان شب هنگام به دست راهزنان كشته می شود؛ ثقة الاسلام اعدام می شود و دو پسر 12 و 16 ساله علی مسیو تنها به جرم فرزندان علی مسیو بودن، در ظهر عاشورای 1330 قمری به دست جلادان تزار روس اعدام می شوند.
هنگامی كه تبریز در محاصره قوای استبدادی قرار داشت، كنسول روس در دیدار به ستارخان می گوید:'... به باقر خان یك بیرق روس دادم، او در امان دولت روس است. یكی را هم به تو می دهم تا در امان دولت روس باشی'.
ستارخان در پاسخ به كنسول روس سر را بالا می گیرد و چه زیبا می گوید: 'بیرق شما برای من لازم نیست، زیرا من در زیر بیرق ابولفضل العباس و بیرق ایرانم، من می خواهم هفت دولت زیر بیرق امیرالمومنین باشد نه بیرق روس'.
نقطه اوج نمایش آنجاست كه گلوله را یك آشنای خودفروخته به پای ستارخان می زند و دقیقا می داند كه اگر 'ستار' از پای بیافتد، جنبش 'مشروطه' شكست می خورد؛ و این همان خواسته مرتجع است، چرا كه بدن بی سر، مرده است و جنبشی كه فرمانده نداشته باشد، زمین گیر است.

**پرده سوم:
نمایش كه بر پایه تراژدی بنا شده، روایت گر ایران محزون و خزان دیده در گذر زمان در بند استكبار روس و انگلیس و هشداری بر آیندگان است كه تاریخ را فراموش نكرده و مواطب گنجینه های اصلی و نسلی خود باشند، زیرا غیر از آن، محكوم به تجربه دوباره تاریخ خواهیم بود.
دوران مشروطه یكی از مقاطع مهم تاریخ معاصر ایران است كه فریاد قانون خواهی و عدالت طلبی ایرانیان با رهبری علما و مجتهدین وقت در 110 سال پیش اتفاق افتاد.
هر چند قدرت های زورگوی خارجی چنگ انداخته بر منابع و ثروت های خدادادی ایران كهن و اذناب داخلی آنان، انقلاب مشروطه را از مسیر اصلی آن منحرف كردند، هنوز هم این رویداد بزرگ سیاسی تاریخ كشور عزیزمان زوایای ناشناخته و سر به مهر فراوانی دارد.
در تبیین بزرگی انقلاب مشروطه همین بس كه روزنامه 'نیویورك تریبون' در سال 1908 با چاپ عكسی از مشروطه، ایران را هفدهمین كشور دارای مجلس قانون گذاری معرفی كرد.
این افتخار مدیون ستارخان، مجاهدان مبارز و آزادی خواهی كه فرزندان شان شهید شدند، مادرانی كه در آتش تنور سوختند و مردمی كه از گرسنگی ریشه گیاه خوردند، گرسنگی كشیدند، اما در برابر ظلم سر خم نكردند، بود.
با تدبر در تاریخ نه چندان گذشته و بخصوص حوادث عبرت آموز دوران مشروطه ذكر دو نكته ضروری است؛ نخست آنكه تاریخ نهضت مشروطه از شخصیت ستارخان جدا نیست؛ وی نماد مبارزه با استبداد، استعمار و قهرمان ملی است كه الحق مجلس دوم شورای ملی لقب شایسته 'سردار ملی' را در حق وی تصویب كرد.
نكته دیگر اینكه به قول رودكی 'هر كه نآموخت از گذشت روزگار لیك نآموزد ز هیچ آموزگار' اگر گذشته های بس تلخ تاریخی و تجارب بدست آمده را آئینه ای برای امروز نكنیم، مجبور به تجربه دوباره آنها خواهیم بود.
دیدن نمایش 'تراژدی پارك اتابك' به همراه خانواده و حتی كودكان خردسال آغازی بر فرجام جامعه ای متفكر و پرسش برانگیز در آن مقطع تاریخی است تا از دریچه سوال و جواب ها اشتباهات پرتعداد تاریخی را تكرار نكنیم.
ذكر این نكته نیز در تائید نقش تئاتر در آگاهی و بیداری جامعه و تربیت نسلی كنشگر خالی از لطف نیست؛ گویند 'ژنرال دوگل' رئیس جمهوری فرانسه در سال های ابتدایی پس از پایان جنگ دوم جهانی به مردم این كشور 'یارانه تئاتر' می داد تا به این وسیله علاوه بر كاهش آلام آنان از آثار جنگ خانمانسوز، زمینه را برای مشاركت در آبادانی و پیشرفت فرانسه رها شده از چنگال جنگ فراهم كند.
شكی نیست كه هنر تئاتر در دوره پس از پیروزی انقلاب اسلامی به ویژه در دولت تدبیر و امید در اقصی نقاط كشور تحولات كمی و كیفی زیادی را تجربه كرده و این مهم در تبریز به عنوان خاستگاه نمایشنامه نویسی و تئاتر مام میهن نیز نمود بیشتری یافته است.
گزارش: نعمت مرادپور** انتشاردهنده: محمد عزیزی راد
6132/518
۰ نفر