به گزارش خبرنگار حوزه موسیقی ایرنا، پنجشنبه ساعت ٢١:٣٠ سومین شب اجرای پروژه «آواز پارسی» حافظ ناظری و استاد شهرام ناظری بود، كنسرتی كه در چهار شب متوالی ١٠، ١١، ١٢ و ١٣ مرداد ماه، در تالار بزرگ وزارت كشور برگزار می شود.
داستان اساطیری ضحاك ملقب به ماردوش درباره مبارزه نور با ظلمت و پاكی با پلیدی كه حكیم توس، ابوالقاسم فردوسی در شاهنامه آن را خلق كرده است. ضحاك ، سمبل ظلمت و فریدون همان نور و روشنایی است.
ماجرا مربوط به ضحاك، پادشاهی است كه شیطان از راه های مختلف او را وسوسه می كند و همچنین باعث ایجاد دو مار بر سر شانه های ضحاك می شود. ضحاك درصدد كشتن فریدون (سمبلی از پاكی) است كه همین ماجرا روایتی خواندنی خلق می كند و این كنسرت آواز پارسی است كه به زبان آواز و موسیقی آن را برایت مجسم می كند.
دكور صحنه مشكی با شمع های بزرگی داخل گلدان های شیشه ای باریك بلند آراسته شده، شمع های روشن صحنه را عرفانی كرده است و كاملا تو را به افسانه های پارسی می برد و هنگام اوج داستان و بالارفتن صدای آواز پدر و پسر ناظری، نیروی ارتعاشی نور شمع ها جان می گیرد و نورهای تابان قرمز و بنفش صحنه، آنها را همچون جواهراتی روی صحنه می درخشاند.
اولین قطعه كنسرت با نام زیبای خداوند آغاز می شود و این صدای حافظ ناظری است كه فریاد می زند...
به نام خداوند جان و خرد/ كزین برتر اندیشه برنگذرد، خداوند نام و خداوند جای/ خداوندروزی ده رهنمای، خداوند كیوان و گردان سپهر/ فرزنده ماه و ناهید و مهر. اینجا تصاویری از ایران، دماوند و فردوسی نیز نمایش داده می شود.
سپس نوازنده درامز و دف گروه هنرنمایی می كنند، ریتم تند سازهای كوبه ای كه این دو هنرمند با مهارت می نوازند، تشویق مردم را بر می انگیزد.
اكنون دیگر نورهای تابان بر صحنه، آبی آسمانی است، نوبت خواندن این قطعه است؛« چو ایران نباشد، تن من مباد، بدین بوم و بر زنده یك تن مباد/ بیا تا همه تن به كشتن دهیم مبادا كه كشور به دشمن دهیم.»
حافظ ناظری پیش از آمدن پدر (شهرام ناظری) این قطعه را می خواند و می گوید: در برنامه قبلی ما مشكلی به وجود آمد (لغو كنسرت در قوچان) كه همه ما را متاثر كرد. ترجیح می دهم هیچ صحبت دیگری در این زمینه نكنم، چرا كه در این خصوص بسیار سخن گفته شده است. فقط امیدوارم كه فضای هنری در ایران هر روز بازتر و بازتر شود.
وی خطاب به حاضرین می افزاید: همانطور كه شما به سختی در ترافیك و مشغله های فراوان به كنسرت می آیید، از خود انرژی می گذارید و از ما حمایت می كنید، برای همین ما نیز برای یك پروژه كنسرت، ماه ها تلاش می كنیم تا كار خوبی ارایه دهیم.
وی پروژه آواز پارسی را كه تاكنون سه شب اجرای خود را پشت سر گذاشته، كار دشواری می داند و می گوید: ساده نیست، ما روی آن بسیار كار كردیم و سالها طول می كشد تا به پختگی اجرای «ناگفته ها» شود.
وی اضافه می كند كه اجرای هر شب آواز پارسی با شب قبل آن تفاوت دارد و نكته های مهمی است كه در صحنه و هنگام اجرا خلق می شود.
پس از استراحتی چند لحظه ای، شهرام ناظری در میان تشویق مكرر و بی وقفه مردم روی صحنه می آید. شروع می كند اینچنین به سخن گفتن كوتاه با مردم: باعث افتخار است كه دوباره فرصتی دست داد تا در خدمتتان باشم. از شما سپاسگذارم كه همواره حامی ما و هنرمندان خوبتان هستید و آنها را هیچگاه تنها نمی گذارید. شما تنها مشوق ما هستید و این توجه شما برای ما ارزشمند است. ارزشمند است كه ما احساس كنیم جامعه و هنردوستان توجه لازم را به ما دارند. همین عشقی كه شما به ما دادید باعث شده است كه در این چند دهه در ایران بمانم. با وجود امكانات بسیاری كه در كشورهای خارجی برایم فراهم بود اما در ایران ماندم. خوشحالم كه این سالهای سخت را پیش هموطنان عزیزم بودم و با هم این سالها را سپری كردیم.
شهرام ناظری ادامه می دهد: در مورد داستان ضحاك بگویم كه راویان و پیشگویان او را آگاه كرده اند تنها شخصی كه می تواند او را بكشد فریدون است و باید او را از بین ببرد. ضحاك نیز همه را برای پیدا كردن فریدون بسیج می كند.
وی اضافه می كند: اما فریدون تازه به دنیا آمده است بنابراین او را در كوه های البرز پنهان می كنند، فریدون پس از ١٦ سال به پایین كوه ها و پیش مادرش بازمی گردد و می بیند كه ضحاك پادشاه، پدرش آبتین را كشته و مغز او را خوراك مارهای روی شانه هایش كرده است و همه اینها سبب می شود كه فریدون برای از بین بردن ظلمت (ضحاك) عزم خود را جزم كند.
شهرام ناظری ادامه می دهد: می خواهم قسمت كوتاهی از این داستان را برایتان اجرا كنم.
ضرب زورخانه ای را تصور كنید، مرشد زنگ را به صدا درمی آورد، استاد شروع می كند به خواندن:
ایران به خدا مملكت ناموران است / این جایگه خسرو و جمشید و كیان است /یك ذره ز ایران نفروشیم به خورشید / آری نفروشیم كه این خاك گران است
ضرب و زنگ زورخانهای و سه تاری كه می نوازد، او را همراهی می كند.
سپس مولانا به كمك حكیم توس می آید، اشعاری از مولانا نواخته می شود مربوط به پروژه ناگفته ها:
شاد آمدم شاد آمدم، از جمله آزاد آمدم، چندین هزاران سال شد، تا من به گفتار آمدم.
صدای گرم استاد ناظری، آنجا كه می خواند:« در من نِگر، در من نگِر/ بازآمدم بازآمدم، از پیش آن یار آمدم، در من نِگر در من نِگر، بهر تو غمخوار آمدم» و چه زیبا حافظ در این قطعه پدر را همراهی می كند.
ادامه این اجرای هیجان انگیز، استاد می خواند: آن جا روم آن جا روم بالا بدم بالا روم، صدایی فریاد گونه:
بازم رهان بازم رهان كاین جا به زنهار آمدم
اینها اجراهایی از ناگفته ها است، برای آنكه مخاطب را در اثر گوش دادن طولانی به حماسه های شاهنامه خسته نكند، اما مگر ممكن است گوش دادن به آوازی از شاهنامه تو را در صندلی میخكوب نكند.
سكوت بر سالن دو هزار نفری تالار وزارت كشور حكمفرماست، شهرام ناظری سكوت و توجه مردم به موسیقی را می ستاید و آن را برای گروهش انرژی بخش می داند.
سپس دوباره به سراغ داستان ضحاك می رود، ابلیس سه بار در داستان ضحاك ظاهر می شود. نخستین بار به شكل نیك خواهی بر ضحاك ظاهر می شود و او را به كشتن پدرش(مرداس) تحریك می كند:
بدو گفت جز تو كسی كدخدای/ چه باید همی با تو اندر سرای
چه باید پدركش پسر چون تو بود/ یكی پندت را من بیاید شنود
دیگر، هنگامی كه به دوش ضحاك بوسه می زند و از جای بوسه های او دو مار سیار برون می آید:
ببوسید و شد بر زمین ناپدید/كس اندر جهان این شگفتی ندید
دو مار سیه از دو كتفش برست/عمی گشت و از هر سویی چاره جست
بار سوم هنگامی كه پزشكان از درمان ماران عاجز ماندند:
بسان پزشكی پس ابلیس تفت/ به فرزانگی نزد ضحاك رفت
بدو گفت كین بودنی كار بود/ بمان تا چه گردد نباید درود
خورش ساز و آرامشان ده به خورد/ نباید جزین چارهای نیز كرد
به جز مغز مردم مدهشان خورش/مگر خود بمیرند ازین پرورش
در نهایت، فریدون قدرت را به دست می گیرد، دستور می دهد تا چرم پیشبند كاوه آهنگر را با دیباهای سرخ، زرد و بنفش بیارایند.
فردوسی، پیدایش درفش كاویان را از پی شوریدن كاوه بر ضحاك چنین می سراید:
فروهشت زو سرخ و زرد و بنفش / همی خواندش كاویانی درفش
كنسرت پایان می یابد، مرداد است، گرم ترین ماه سال، ساعت از نیمه شب گذشته؛ اما این ساعت شب از گرمای هوا نكاسته است، خروج مردم از تالار دو هزار نفری وزارت كشور و ازدحام مقابل در آن محدوده ترافیك ایجاد كرده است. صدای آكاردئون می آید. پسری ١٦ ساله آن بیرون، مقابل در تالار ایستاده و می نوازد و پسر كوچكی نیز ظرفی به دست، كنارش ایستاده تا پولی را كه مردم به آنها می دهند جمع كند.
فراهنگ**٩٠١٢** 1776
گزارش از: زهرا امیری ** انتشار: لیلا خطیب زاده
گزارش ایرنا از كنسرت شهرام و حافظ ناظری،
قصه «ضحاك ماردوش» زیر نور شمع
۱۳ مرداد ۱۳۹۶، ۹:۱۰
کد خبر:
82620214
تهران- ایرنا- ناظریِ پدر دست بر زانو و ناظریِ پسر سه تار به دست، داستان ضحاكِ ماردوش را با آواز روایت می كنند، قصه ای به لحاظ معنایی چنان عمیق و گیرا از دل شاهنامه فردوسی كه تو را در خود فرو می برد.