۵ شهریور ۱۳۹۶، ۱۲:۰۱
کد خبر: 82645130
T T
۰ نفر
امكان هماهنگی واشنگتن با طالبان و داعش علیه تهران وجود دارد

تهران - ایرنا- پیرمحمد ملازهی كارشناس ارشد مسائل غرب آسیا و تحلیلگر ویژه حوزه افغانستان و پاكستان در گفت وگو با پایگاه خبری دیپلماسی ایرانی گفت: شاید داعش افغانستان در مقاطعی با واشنگتن درگیر شود اما در بلند مدت پتانسیل ایجاد ائتلاف گروه های تندرو با آمریكا با تعریف منافع مشترك بین این دو (داعش و آمریكا) علیه تهران وجود دارد. پس امكان استفاده ابزاری آمریكا از داعش برای تغییر رفتار در تهران، مسكو و پكن دور از ذهن نیست.

در ادامه این گفت وگو آمده است: استراتژی جدید رئیس جمهور آمریكا و اعتقاد وی به ضرورت ادامه عملیات نظامی طولانی مدت در خارج از كشور حاكی از تغییر قابل توجهی در رویكردهای ترامپ نسبت به جنگ در افغانستان است. زیرا ترامپ قبل از رسیدن به كرسی ریاست جمهوری جنگ افغانستان را 'یك فاجعه كامل، اتلاف منابع و پول مالیات دهندگان آمریكایی' عنوان می كرد.
در سایه این مسئله نه به سرعت و نه چندان آرام اما با یك شیب ملایم، افغانستان در حال بازگشت به شرایط دهشتناك و خونینی است كه تصور می كردیم با شكل گیری پروسه تشكیل دولت سیاسی، زمینه های آن را از دست داده است. اما به قول ژنرال عبدالرشید دوستم باور به این مسئله بسی جای خوش خیالی است.
تحت تاثیر ارزیابی های متزلزل اطلاعاتی یا یك خوشبینی تمام عیار بود كه رئیس جمهور اوباما در اواخر دسامبر 2014 به بهانه تامین نسبی امنیت و قدرت گرفتن ارتش و پلیس افغانستان و نیز قول اخلاقی اش به مردم، خروج بخش های زیادی از نیروهای ارتش ایالات متحده از این كشور را اعلام كرد. همان زمان بسیاری از منابع اطلاعاتی مقیم منطقه از جمله برخی فرماندهان نظامی 'آیساف' ارزیابی های منابع آمریكایی را چندان دقیق نمی دانستند و معتقد بودند اتكا به حدود 350 هزار نیروی نظامی و پلیس افغانستان برای تامین امنیت به خودی خود یك خطای راهبردی است. درست یا غلط، شرایط ترسیمی نهایتا كاخ سفید را متقاعد كرد در ازای حفظ یك نیروی مستشاری – امنیتی 4800 نفره بخش های عمده ارتش را تا دسامبر سال 2014 از افغانستان خارج كند. اما پس از این خروج و در كمتر از سه سال، امروز افغانستانی كه در یكی از بدترین دوران خود از هر لحاظی از امنیت تا معیشت به سر می برد، با روشن شدن استراتژی ترامپ شاهد بازگشت نیروهای نظامی آمریكایی و ناتو خواهد بود. برای تحلیل دقیق تر دلایل اعزام نیروهای جدید آمریكایی و ناتو به افغانستان در سایه استراتژی اعلامی ترامپ و بررسی تاثیرات آن بر شرایط این كشور، گفت وگویی را با پیرمحمد ملازهی، كارشناس ارشد مسائل غرب آسیا و تحلیلگر ویژه حوزه افغانستان و پاكستان انجام دادیم كه در ادامه می خوانید :
در سال های آغازین هزاره سوم با حضور نیروهای آمریكایی در قالب ناتو و آیساف در خاك افغانستان وضعیت این كشور از هر نظر و مشخصا بُعد امنیتی به مراتب بدتر از دوران قبلی شد. اما در دوره اوباما و در راستای وعده 'تغییر' واشنگتن سربازان خود را از افغانستان خارج كرد. تاثیرات این دوره رفت و برگشتی حضور نیروهای آمریكایی در سال های اولیه قرن 21 را بر شرایط افغانستان چگونه ارزیابی می كنید؟
در سال های اولیه هزاره سوم و در دوران جورج بوش سربازان آمریكایی برای ساقط كردن طالبانی كه حاضر به تحویل عناصر القاعده نشد به افغانستان حمله كردند و به این واسطه طالبان از قدرت حذف شد، اما این كه واشنگتن با حضور نظامی بتواند به مسئله جنگ و تروریسم در افغانستان پایان بدهد ناموفق بوده است، به رغم تمام كشتارها، بمباران ها و تلفات سنگین نظامی امریكایی ها نتوانستند در بهبود شرایط داخلی افغانستان مثمر ثمر واقع شوند و نه تنها صلح و ثباتی را كه در ابتدای ماموریت برای خود ترسیم كرده بودند نتوانستند به دست آورند، كه حتی خود حضور آنها (سربازان آمریكایی) از عوامل تشدید جنگ در خاك افغانستان شد. در همین راستا باراك اوباما با شعار پایان دادن به جنگ در خاورمیانه و غرب آسیا روی كار آمد. لذا او به تدریج دست به خروج نیروهای خود در كشورهای منطقه غرب آسیا و خاورمیانه مشخصا عراق وافغانستان زد – بدون اینكه احساس شكستی برای واشنگتن بوجود آید – در این راستا خروج نیروهای آمریكایی از افغانستان بستری را فراهم كرد كه ارتش، پلیس و نیروهای مردمی اداره نظم افغانستان را بر عهده بگیرند. این سیاستی بود كه اوباما تا آخرین روز زمامداری خود پیگیری می كرد. اما حقیقت این است كه شاید در سایه وعده تغییر اوباما از 130 هزار نیروی اعزامی به افغانستان تنها 13 هزار نیرو را در این كشور باقی گذارد كه تنها 8500 نفر آنها نیروهای آمریكایی هستند و بقیه سربازان دیگر نقاط جهان در ناتو هستند اما پس از پایان دوره كار اوباما سردرگمی جدیدی در سیاست های آمریكا با آمدن ترامپ در مسئله افغانستان روی داد به همین دلیل بحث ها متمركز بر ارزیابی مجدد ترامپ از وضعیت افغانستان شد تا از دل آن به تصمیم و استراتژی واشنگتن در قبال كابل دست یابد، كه نهایتا روز دوشنبه ترامپ این سیاست ها را اعلام كرد. اما اینكه این سیاست هم در راستای استراتژی های قبلی واشنگتن توان پایان دادن به جنگ و خشونت داخلی را داشته باشد نیازمند تحلیل ها و بررسی های مفصلی است.
قبل از روشن شدن استراتژی ترامپ در خصوص افغانستان، كابینه او طی درخواستی حضور 3500 تا 5 هزار نیروی آمریكایی در قالب 13 هزار نیروی ناتو برای اعزام به افغانستان را خواستار شده بود. در دوره اوباما واشنگتن سیاست سكوت را دنبال می كرد. اما اكنون اهداف از بازگشت به منطقه چیست؟
واقعیت این است سیاست هایی كه در دوران اوباما پیش گرفته شد به طور كلی در دوره ترامپ كنار گذاشته شده است كه این مسئله در خصوص افغانستان هم صدق می كند. هر چند كه از تعداد دقیق نیروهای جدید اعزامی واشنگتن خبر موثقی در دست نیست اما اخبار همین آمار 3500 تا 5 هزار نیرو را تایید می كند. در این میان در سیاست و استراتژی اعلامی ترامپ برای افغانستان جمله ای گفته شد كه بسیار مهم است و ناظر بر این مسئله است كه با توجه به شرایط و تحولات افغانستان و اختیارات و ارزیابی فرماندهان می توان تعداد نیروهای اعزامی را تغییر داد. اما اینكه تا چه اندازه این نیروها افزایش یابند، بستگی به شرایط افغانستان دارد كه این نكته و در واقع ابهام در استراتژی دست ژنرال های جنگ طلب را بویژه برای تشدید خشونت در افغانستان باز می گذارد اما قدر مسلم به هر میزانی كه احساس كنند بدون محدودیت می توانند درخواست اعزام نیرو را به افغانستان داشته باشند لذا از دید من افزایش نیرو مسئله ای قطعی است، اما تعداد آن بستگی به شرایط و تحولات در افغانستان دارد. نكته دوم این است كه باید مسئله افغانستان را در سطح كلان تر دید، چرا كه واشنگتن با هر رئیس جمهور و دیدگاهی كه روی كار آید، قطعا افغانستان را رها نخواهد كرد چون كه با احداث پایگاه های بسیار زیاد در خاك افغانستان، این كشور را به محل اصلی تجمع نیروهای خود در جنوب و جنوب غرب آسیا بدل كرده است، كه هدف آن كنترل چین و رصد فعالیت های مسكو در منطقه خاورمیانه است. لذا به باور من بازی بزرگ جدیدی میان ابرقدرت ها در حال شكل گیری است از همین رو افغانستان شاید در آینده دوباره به سان سوریه به محل جنگ های نیابتی بدل شود. در نتیجه واشنگتن، نه به پایان جنگ بلكه به مدیریت و كنترل جنگ برای حضور خود در افغانستان فكر می كند.
اما پس از خبر درخواست اعزام نیروهای نظامی آمریكا و ناتو به افغانستان، قبل از اعلام استراتژی جدید واشنگتن برای افغانستان، آقای 'لطیف پدرام'، نماینده منطقه 'بدخشان' در مجلس كابل به صراحت حضور مجدد نیروهای نظامی آمریكا و ناتو را باعث گسترش جنگ در مناطق غرب و شمال غرب افغانستان دانست و 'عبدالرحمن رحمانی'، نماینده منطقه 'بلخ' هم اعزام نیروهای خارجی را اشغال مجدد افغانستان تعبیر كرد. در این بستر با توجه به ناكارآمدی دولت ائتلافی در برقراری امنیت و فساد بسیار پر رنگ مالی و اداری در این كشور شرایط خود افغانستان را در یك نگاه كلی در مقابل استراتژی آمریكا چگونه بررسی می كنید؟ از سوی دیگر نقش دهلی نو و اسلام اباد به ویژه ISI در استراتژی جدید ترامپ چگونه و به چه میزان خواهد بود؟
در این خصوص دو دیدگاه اساسی وجود دارد. دیدگاهی كه شما از آقای پدرام و رحمانی مطرح كردید كه بخش شمالی قدرت در افغانستان چنین باوری را دارد و اعتقاد دارند حضور مجدد آمریكا به معنای اشغال مجدد افغانستان است. اما دولت ائتلافی آقای عبدالله عبدالله به نمایندگی از شمال و اشرف غنی به نماینگی از قوم پشتو اعتقاد دارند حضور آمریكا گام جدیدی در ایجاد صلح و ثبات پایدار در افغانستان است. مسئله مهمتر این است كه استقبال دولت از استراتژی ترامپ برای افغانستان بیشتر به هشدار واشنگتن به نقش اسلام آباد و دهلی نو در مسائل این كشور بازمی گردد چون در این مسئله تردیدی وجود ندارد كه طالبان در منطقه بلوچستان پاكستان و شهر كویته هدایت و سازماندهی می شوند. اگر پاكستان این هشدار امریكا را جدی بگیرد و طالبان را پای میز مذاكره حاضر كند می توان بخشی از بدنه طالبان و مشخصا طالبان میانه رو را به عنوان یك حزب سیاسی در ساختار قدرت شریك كند. در سوی دیگر هم جنگ با طالبان تندرو یا داعشی كه اكنون در خاك افغانستان مستقر شده احتمال پررنگتری دارد. به بیان دیگر شاید بخشی از طالبان با فشار واشنگتن بر اسلام آباد به بدنه قدرت ملحق شود، اما جنگ با تندروها در افغانستان رنگ غالبی را از واقعیت دارد. از سوی دیگر با همراهی احتمالی هند در قبال مسئله افغانستان با واشنگتن پاكستان مجبور به تصمیم گیری های استراتژیك در قبال افغانستان خواهد شد. اما در كل برداشت من این است كه این تصمیم گیری های اسلام آباد مشابه اقدامات پرویز مشرف است، یعنی در عمل و ظاهر به واشنگتن همكاری های خود را ادامه می دادند اما در پشت پرده به بازسازی و حمایت از طالبان می پرداختند. به نظر می آید كه ارتش پاكستان و ISI از این مهارت و توانایی برخوردار باشند چرا كه پاكستان اهداف استراتژیكی را در خاك همسایه خود (افغانستان) دنبال می كند و تا رسیدن به آن بعید است تغییری در این اهداف اسلام آباد حاصل شود.
بواسطه ناتوانی دولت در اداره امور كشور از فساد رو به گسترش تا مسائل امنیتی، افغانستان هر روز شاهد پیشروی و قدرت گیری روز افزون نیروهای معارض مسلح و انسجام نیروهای اپوزیسیون و منتقد دولت است. در چنین وضعیتی آیا باید منتظر سقوط یا حداقل كناره گیری و استعفای دولت مركزی ائتلافی كابل باشیم؟ مضافا با توجه به اینكه بیشتر ولایات و مناطق افغانستان از اقتدار دولت مركزی خارج شده است و همچنین افزایش نیروهای معارض مسلح و عملیات تروریستی اخیر بخوبی نشان داده كه حتی امنیتی ترین مناطق كابل هم از تیررس اقدامات تروریستی دور نیست، آیا باید علاوه بر سقوط دولت احتمال سقوط كابل را هم داد؟
در این رابطه كه اكنون دولت در بدترین و ضعیف ترین حالت خود قرار دارد و فساد در افغانستان جولان می زند شكی نیست كه ممكن است چنین اتفاقی بیفتد. چرا كه دولت یك دولت ائتلافی است كه نتوانست به وعده های خود عمل كند. اما مسئله اینجاست كه دولت ملی از همان ابتدای شكل گیری هم بسیار شكننده بود و در ادامه كه قرار بود طی دو سال 'لویی جرگه' دوباره تشكیل شود یا بدنه اجرایی كه توسط عبدالله عبدالله اداره می شود قرار بود به نخست وزیری تبدیل شود و نظام از حالت ریاستی به حالت فدرالی و پارلمانی تغییر كند، هیچ كدام از آنها اجرایی نشد، همین مسئله اختلاف جدی را بین شمالی ها و پشتوها ایجاد كرده است، به گونه ای كه حتی آقای 'محقق' و ژنرال 'عبدالرشید دوستم' انتقادات جدی را به عبدالله عبدالله وارد كردند و در آنكارا ائتلافی را به نام 'نجات افغانستان' شكل دادند كه به بیانی عدم مقبولیت و عدم اعتبار نمایندگی عبدالله عبدالله در میان شمالی هاست. لذا نمی توان منكر وجود بحران در افغانستان بود اما این بحران در حدی نیست كه بتواند داعش یا طالبان توان سقوط كابل یا دولت را داشته باشد. از دید من شرایط جنگ در افغانستان به یك بن بست رسیده است، یعنی نه طالبان و داعش توان ساقط كردن دولت را دارند و نه دولت در موقعیتی قرار دارد كه توان از میان بردن نیروهای جهادی رادیكال را داشته باشد. بنابراین این بن بست استراتژیك به بهانه ای برای حضور مجدد نیروهای آمریكایی و ناتو در افغانستان بدل شده است. اما به باور من در بستر این شرایط آمریكا قطعا اجازه جولان طالبان و داعش را برای ساقط كردن دولت نخواهد داد. ولی شاید در كوتاه مدت جنگ در افغانستان تشدید شود. از همین رو هم با حضور مستقیم نیروهای نظامی از یك سو و حضور دهلی نو و احتمالا پاكستان از سوی دیگر، پس از دوره كوتاه مدت تشدید جنگ، دوران امتیازگیری پای میز مذاكره شكل خواهد گرفت البته در این میان آمریكا هم از دادن امتیاز به طالبان چندان واهمه ای ندارد. به گونه ای كه در طرح ژنرال پترائوس قرار بود اداره بخش هایی از جنوب و شرق افغانستان به نیروهای طالبان داده شود و در ادامه هم چند وزارتخانه در كابل در اختیار طالبان برای دست كشیدن از جنگ نظامی قرار بگیرد. شاید در كوتاه مدت این مسئله دست نیافتنی باشد اما یقینا در استراتژی بلند مدت این مسئله رخ خواد داد. نكته مهم در این خصوص این است كه همین مسئله هم در صورت وقوع به معنای پایان جنگ هم نیست، چرا كه با حضور مجدد آمریكا احساس خطر در كشورهای همسایه افغانستان بوجود می آید، كه این احساس خطر در پكن و مسكو به عنوان رقبای اصلی واشنگتن بیشتر خواهد بود. به عبارت دیگر احتمال شكل گیری یك جنگ اطلاعاتی – استخباراتی وجود دارد و حتی این احتمال هم می رود كه بخش رادیكال طالبان و داعش كه حاضر به مذاكره نیستند مورد حمایت مسكو قرار بگیرد یا امكان شكل گیری گروه های جدیدی با نام های جدید برای تغییر بازی قدرت در افغانستان هم وجود دارد. پس بسیار بعید است رقبای واشنگتن تسلیم تصمیم ترامپ شوند.
اما با توجه به برخی مخالفت های نمایندگان پارلمان، آیا احتمال به بن بست رسیدن اعزام نیرو حتی در بستر قرارداد امنیتی واشنگتن- كابل وجود دارد؟
به بن بست رسیدن اعزام نیرو به واسطه مخالفت پارلمان افغانستان بسیار بعید به نظر می رسد چرا كه اساسا پارلمان افغانستان در حدی از قدرت قرار ندارد كه بتواند مانع از حضور نظامیان آمریكایی و ناتو در افغانستان شود. از سوی دیگر هم چنانی كه اشاره داشتید قراردادی امنیتی كه بین آمریكا و افغانستان در روز دوم روی كار آمدن دولت ائتلافی امضاء شد (حامد كرزی از امضای آن امتناع كرده بود) این قدرت را از مجلس می گیرد. پس این قرارداد امنیتی چنین اختیار عملی را به نیروهای امریكایی خواهد داد، آن هم قراردادی كه به تایید پارلمان افغانستان هم رسیده است. اما شاید در این میان تعدادی از نمایندگان مجلس اعتراضات و مخالفت خود را با بازگشت نیروهای آمریكایی داشته باشند اما مسئله اعتراضات بسیار محدود خواهد بود و توان تاثیرگذاری را ندارد.
در دوره حامد كرزی و دولت اشرف غنی هزینه های سیاسی برای صلح حكمتیار با دولت مركزی افغانستان پدید آمد. اكنون با مشخص شدن استراتژی امریكا، حكمتیار اعتراضات بسیار شدیدی را نسبت به این مسئله داشته است. در بستر چنین شرایطی آیا امكان به هم خوردن توافق و بازگشت حكمتیار به جرگه مبارزات مسلحانه وجود دارد؟
حكمتیار در طی سال ها كار سیاسی و مبارزاتی و بر اساس یك محاسبه دقیق با دولت مذاكره كرده و به كابل بازگشت است. به بیان دیگر حكمتیار، هم با واشنگتن و هم با اسلام آباد هماهنگی و مذاكرات خود را انجام داده است بنابراین بخش تبلیغاتی رفتار حكمتیار مانند اعتراض به استراتژی آمریكا را نباید در این مسئله چندان موثر دانست و شاید حتی علاوه بر اعتراض، تهدیداتی هم مبنی بر بازگشت به مبارزه مسلحانه علیه نیروهای آمریكایی داشته باشد. اما این گونه رفتارها در قالب اصلی صلح حكمتیار با دولت مركزی چندان خدشه ای وارد نمی كند، چرا كه حكمتیار از همان ابتدا قصد داشت كه در بستر صلح خود را وارد معادلات كلان سیاسی كند و امید دارد در این میان به آرامی در بدنه قدرت در انتخابات آینده با توجه به تشتت گروه ها و احزاب جای خود را باز كند. از سوی دیگر بازگشت حكمتیار به دوران جنگ مسلحانه علیه آمریكا یا دولت مركزی افغانستان به هیچ وجه به صلاح حكمتیار نیست. البته باید گفت حكمتیار در سایه این موضع گیری های گاه تند بدنبال مطرح كردن خود در عرصه معادلات كلان افغانستان است. بنابراین 'حزب اسلامی' (حرب حكمتیار) پس از صلح با دولت مركزی تصمیم خود را گرفته است و بنایی برای جنگ مجدد ندارد.
در راستای نكات قبلی، ترامپ در استراتژی اعلامی خود پاكستان و هندوستان را هم در این استراتژی دخیل دانست كه با واكنش بسیار شدید دولت، رسانه ها و مردم پاكستان روبه رو شد، از دید شما جایگاه این دو كشور و مشخصا اسلام آباد با توجه به اختلافات و مناقشات این كشور با افغانستان، مضافا هشدار جدی اسلام آباد در استراتژی ترامپ چه سمت وسویی پیدا خواهد كرد؟
در خصوص دهلی نو باید گفت كه این كشور در هماهنگی كامل با واشنگتن قرار دارد. لذا مشاركت دادن هند، هم در مبارزه با تروریسم و هم در بازسازی افغانستان به نحوی غیر مستقیم به مثابه تحت فشار قرار دادن پاكستان است. پس می بینید اگر پای هندوستان به افغانستان باز شود عملا دولت اسلام آباد خود را در محاصره هندوستان می بیند كه می تواند تهدیدی جدی برای این كشور باشد. اما در خصوص پاكستان هم باید گفت كه ترامپ در استراتژی جدید اعلامی خود برای اولین بار نظر افغانستان و هند را تایید كرده است چرا كه این دو كشور (افغانستان وهند) معتقدند منبع صدور تروریسم به افغانستان در قالب 'طالبان'، 'سپاه صحابه'، و به ویژه در كشمیر در قالب 'جیش محمد' و 'لشكر طیبه'، پاكستان است. این مسئله برای اسلام آباد بسیار سنگین تمام شده است. چرا كه اولا پاكستان باید تصمیم بگیرد كه در همراهی با واشنگتن قرار دارد یا در سیاستی مستقل از او عمل می كند. دوم تحولاتی است كه در بستر ایجاد زاویه بین اسلام آباد – واشنگتن رخ خواهد داد. چون كه ممكن است حتی خود پاكستان مورد تهدید جدی واشنگتن قرار بگیرد، چنانی كه در دوره بوش هم شرایط مشابهی برای پاكستان رخ داد. اما پرویز مشرف با در پیش گرفتن سیاستی دوگانه درعمل همراهی با آمریكا را نشان می داد اما در سایه سیاست حمایتی از طالبان را دنبال می كرد. اما امروز ترامپ هم در رفتاری مشابه با بوش با لحنی ملایم تر و سیاستمدارانه تر پاكستان را در یك انتخاب جدی قرار داده است. پس دو انتخاب برای اسلام آباد وجود دارد، یا عدم حمایت از طالبان و كشاندن آنان پای میز مذاكره یا تداوم و پیگیری سیاست های حمایتی از این گروه ها. اما چنانی كه قبلا هم به آن اشاره داشتم نكته مهم این است كه ارتش پاكستان و بخصوص ISI از این توانایی و مهارت برخوردار است كه ضمن همراهی با آمریكا، بصورتی پنهانی حمایت ها و ارتباطات خود را با طالبان و سایر گروه ها داشته باشد. چنانی كه در زمان پرویز مشرف این سیاست ها پی گرفته شد. هر چند كه با اعمال فشار پاكستان برای حضور طالبان در میز مذاكره می تواند در صورت واگذار شدن مناطق پشتونشین به طالبان نفوذ خود را در خاك افغانستان تا این مرزها گسترش دهد. اما باز تاكید دارم پاكستان در خاك افغانستان اهداف استراتژیكی را دنبال می كند و مادامی كه به این اهداف دست نیابد از استراتژی خود در قبال این كشور عدول نخواهد كرد، هر چند كه شاید بواسطه فشار واشنگتن در بستر استراتژی اعلامی جدید ترامپ در حد رفتارهای تاكتیكی تغییراتی را شاهد باشیم.
به تهران می رسیم كه همواره برای واشنگتن یك تهدید جدی بالقوه بوده است. آیا در بستر استراتژی جدید ترامپ به سان جورج بوش، یكی از اهداف این استراتژی رصد فعالیت های تهران بواسطه مرزهای افغانستان با ایران است؟ چرا كه علاوه بر پایگاه بگرام، فرودگاه و پایگاه نظامی قندهار، كابل، هرات، نورستان و... پایگاه های دیگری هم احداث شده است. در جدیدترین مورد برنامه احداث پایگاه پهبادی در لشگرگاه، مرز ولایت هلمند به بهانه مبارزه با طالبان و داعش در دستور كار است. در چنین شرایطی تاثیرات بازگشت نیروهای آمریكایی به افغانستان را بر تهران چگونه ارزیابی می كنید؟ آیا واشنگتن در سایه چنین اقداماتی افزون بر رصد تهران درصدد محاصره ایران در منطقه غرب آسیا است؟
سیاست تهران در قبال افغانستان همواره حضور و استقرار یك دولت مركزی قدرتمند بوده است. اما یقینا واشنگتن یكی از اهداف و دلایل خود را در بازگشت به افغانستان تهدید و كنترل تهران می داند. شما به چند پایگاه نظامی اشاره داشتید اما افزون بر این پایگاه ها بسیاری از اماكن نظامی آمریكا در افغانستان تنها با هدف نظارت و كنترل بر تهران شكل گرفته كه یكی از این پایگاه ها پایگاه 'شورآباد' است كه در فاصله ده كیلومتری با خاك ایران قرار دارد. لذا بازگشت نیروهای آمریكایی به نفع تهران نخواهد بود، چنانی كه تشدید جنگ هم در افغانستان به نفع تهران نخواهد بود. بنابراین اگر تهران و واشنگتن نتوانند از طریق مذاكره مشكلات و اختلافات خود را كاهش دهند در این صورت انجام فعالیت های نظامی عملیاتی از این پایگاه ها علیه تهران دور از انتظار نخواهد بود.
اما در قرارداد مذكور نظامی – امنیتی آمریكا با افغانستان، واشنگتن حق انجام عملیات نظامی را علیه همسایگان افغانستان در خاك این كشور نخواهد داشت.
هر چند كه در قرار داد نظامی چنین تعهدی برای آمریكا مبنی بر عدم انجام عملیات علیه همسایگان افغانستان وجود دارد اما همان طور كه گفتم تهران از چنان اهمیتی برای واشنگتن برخوردار است كه برخی از پایگاه ها فقط برای رصد تهران شكل گرفته و مضافا در صورت تشدید وضعیت امنیتی، واشنگتن قطعا به بهانه و اتهام زنی علیه تهران فعالیت های خود را از خاك افغانستان برای رصد تهران انجام خواهد داد. البته خطر دیگری هم كه برای تهران در بازگشت نیروهای آمریكایی به خاك افغانستان وجود دارد این است كه امكان هماهنگی داعش و طالبان با واشنگتن در خاك افغانستان برای حمله به تهران وجود دارد، چرا كه داعش عامل اصلی شكست خود را در سوریه و عراق، مسلما تهران و مسكو می داند. لذا شاید داعش افغانستان در مقاطعی با واشنگتن درگیر شود اما در بلند مدت پتانسیل ایجاد ائتلاف گروه های تندرو با آمریكا با تعریف منافع مشترك بین این دو (داعش و آمریكا) علیه تهران وجود دارد. پس امكان استفاده ابزاری آمریكا از داعش برای تغییر رفتار در تهران، مسكو و پكن دور از ذهن نیست. به همین دلیل اگر این اتفاق روی دهد احتمال استقرار نیروهای داعش در شمال افغانستان وجود دارد، هر چند من معتقدم حتی اگر این ائتلاف هم صورت نگیرد باز واشنگتن مزاحمت چندان جدی را برای فعالیت های داعش در غرب آسیای میانه و مشخصا منطقه خاورمیانه در خاك افغانستان ایجاد نمی كند. پس از خاك افغانستان احتمال صدور داعش به مناطقی مانند استان سین كیانگ چین، آسیای مركزی و حتی آسیای جنوب شرقی هم وجود دارد. بنابراین در هر صورت این استراتژی جدید ترامپ در قالب بازگشت نیروهای نظامی به خاك افغانستان به سود تهران نخواهد بود.
علی رغم برنامه از پیش اعلام شده اعزام 3500 تا 5 هزار نیروی نظامی آمریكایی در قالب 13 هزار نیروی ناتو به افغانستان در همین دوران هفت ماهه زمامداری ترامپ 350 نیروی نظامی به افغانستان اعزام شده است. لذا از دید شما در صورت نهایی شدن، اعزام نیرو به افغانستان را تا چند نفر تخمین می زنید؟ آیا تعداد نیروهای اعزامی به افغانستان در تعداد نیروهای اعزامی دوران بوش خواهد بود؟
ببینید در راستای نكته مهم شما ترامپ در استراتژی جدید اعلامی خود نكته ابهام آمیزی را مطرح كرده و آن دال بر این مسئله است كه تعداد نیروهای اعزامی آمریكایی و ناتو در بستر تحولات افغانستان و برآورد فرماندهان نظامی آمریكایی خواهد بود، لذا هیچ گونه محدودیتی برای اعزام نیروی نظامی به افغانستان وجود ندارد.
به این واسطه تخمین تعداد نیروها فقط به برآورد و درخواست ژنرال های آمریكایی بستگی دارد. اما چیزی كه مسلم است این است كه هر چقدر تعداد نیروهای اعزامی به خاك افغانستان بیشتر شود احتمال تشدید تنش در این كشور وجود دارد. اما نكته مهمتر این است كه اگر در دوران اوباما ماموریت نیروهای نظامی باقی مانده در خاك افغانستان فقط به عملیات مستشاری یا آموزش ارتش محدود می شد اما ترامپ به نحوی مجوز ورود به جنگ را در استراتژی جدید برای نیروهای نظامی آمریكایی برای افغانستان صادر كرده است.
در این صورت دقیقا مصداق بارز جمله آقای پدرام كه شما هم به آن اشاره داشتید، است یعنی 'اشغال مجدد خاك افغانستان'. پس باز تاكید دارم كه در كوتاه مدت بدون شك جنگ تشدید خواهد شد اما در میان مدت و بلند مدت با توجه به حجم نیروهای اعزامی حتی در سال 2024 (زمان پایان قرارداد امنیتی كابل – واشنگتن) در صورت عدم تمایل كابل برای خروج، می توان این مسئله را نزدیك به واقعیت دانست كه آمریكا برای همیشه به صورت گسترده در افغانستان باقی خواهد ماند. چنانی كه آمریكا پس از پایان جنگ جهانی دوم در ژاپن، كره جنوبی، تركیه، آلمان و ... پایگاه های خود را تا به امروز حفظ كرده است.
بنابراین سرنوشت افغانستان هم محكوم به این مسئله است و خود افغانستان و كشورهای همسایه باید واقعیت حضور دائمی امریكا را در غرب آسیا بپذیرند، مگر اینكه معادلات بین المللی و رقابت ها در حدی جدی باشد كه كمك های شایانی به طالبان برای سرنگونی آمریكا داده شود و مسئله ای مانند شكست آمریكا در ویتنام رقم بخورد كه این مسئله هم بسیار بعید به نظر می رشد.
*منبع: پایگاه خبری دیپلماسی ایرانی/3 شهریور 96
** اول ** 1337- انتشار دهنده: خداوردی اسدی
۰ نفر