صدرا محقق در اين يادداشت آورده است: اين «منتقد»و«مبارز»بودن نيست؛ غرزدن است؛ پديدهاي اجتماعي و عمومي كه بخشي از ويژگيهاي كلي خيلي از ما ايرانيها شده است و رد پايش را همهجا و همهوقت ميشود ديد (در اين سالها كه دوره سلطه شبكههاي اجتماعي است، چون همه صاحب تريبوني اختصاصي شدهاند، اين پديده فراگيرتر شده و بيشتر به چشم ميآيد)؛ گله و شكايت از همهچيز و بيتوقف نالهكردن؛ از اتفاقات اجتماعي بگير تا باريدن برف يا نباريدن باران؛ از بازي خوب يا بد تيم ملي فوتبال تا مشاهده طبيعتي كه به دست چند نفر از خود ما با زباله به گند كشيده شده است.
لابد شما هم در شبانهروز چندينبار با مطالب و گفتههايي كه اغلب با اين جملات و عبارتها شروع ميشود، مواجه ميشويد: «اين مردم حقشون همينه»، «ايرانيجماعت اينطوريه...»، «هيچجا مث ايران اينطوري نيست»، «اين كشور، درستبشو نيست»، «من از اين مردم ميترسم...»، «اين خرابشده، فلان و بهمانه...» و... . در بحثهاي خانوادگي و دوستانه يا شبكههاي اجتماعي، مطالبي كه با اين عبارتها شروع شود لايكخور و ميزان تأييدشدنش بالاست. در فضاي غيرمجازي هم اغلب حضار با تكاندادن سر، افسوسخوران تأييد ميكنند كه «بله دوست عزيز؛ ما هم مثل شما از دست اين مردم و اين وضعيت گلهمنديم». اين البته ظاهر ماجراست و باطن و اصل داستان، تأكيدي خودپسندانه بر اين تصور است كه «بله. ما با بقيه فرق ميكنيم».
پرسش اين است كه مردم يا وضعيت يا كشوري كه از آن حرف ميزنيم و مدام در اين غرهاي پايانناپذير در حال تخريب و تمسخرش هستيم، با هر نقطهضعف و ايرادي، مگر چيزي جدا از خود ماست؟ رانندگي خوب يا بد، زبالهريختن در طبيعت، گرانفروختن يا احتكار فلان كالاي اساسي در موقعيت حساس، كمفروشي و كمكاري در مسئوليتي كه به دستات سپرده شده و... همه و همه را بخشي از خودمان مرتكب ميشويم؛ مسئولان هم از خودمان هستند و از مريخ نيامدهاند.
بعد ديگر اين ماجرا هم نديدن مصرّانه ابعاد مثبت است؛ مثلا زلزله كرمانشاه رخ ميدهد و دستبهكارشدن ميليونها انسان فقير و غني از چهارگوشه كشور براي امداد و كمكرساني ديده نميشود اما خبر تأييدنشده گرانشدن قيمت كانكس كه در نهايت دست چند نفر است بهانهاي براي غرزدن و لعنتفرستادن به تاريخ و فرهنگ و همهچيز اين كشور و مردم ميشود و همه هم افسوسخوران آن را منتشر ميكنند؛مثالهايي از ايندست را ميتوان صدها سطر ادامه داد.
بهنظر من بخشي از ريشه ماجرا در تاريخ هزارانساله استبدادزده ما و نقش هميشه پدرسالارانه دولت/حاكميت نهفته است. مردمي كه هميشه گله ميكنند، خود را مستحق بهتر از اينها ميدانند اما موانع اصلي بهترشدن اوضاع را فقط ديگران (بقيه مردم) يا حاكميت ميبينند؛ بي كه هر كس نقش خودش را ـ مثبت يا منفي، كوچك يا بزرگ ـ در اين بهتر يا بدترشدن ببيند و لحاظ كند؛ بي كه گامي ولو كوتاه براي اين مهم بردارد.
اما شكي نيست كه شاهكليد بازشدن اين قفل و بهبود اوضاع و پايان اين غرزدنهاي بيحاصل، دستبهكارشدن هر كدام از ماست؛ هرجا كه هستيم؛ ولو سر سوزني دل به كار بدهيم و براي بهترشدن، قدمي از قدم برداريم؛ حتي اگر شده با برداشتن يك زباله از روي زمين.
اقتصادآنلاين*2 ارديبهشت 97
اول*1566
تهران-ايرنا- اقتصاد آنلاين در يادداشتي آورده است:به عالم و آدم گله ميكنند و هميشه منتقد مسائل اجتماعي و سياسي و فرهنگي و ورزشي و... هستند؛ خرد يا كلان؛ در همهچيز هم فقط سمتوسويي منفي ميبينند. روي مواضعشان كه ريز بشوي ميبيني جان كلامشان اين است كه هميشه تقصير ديگران است و من بيتقصيرم و دارم اينجا حيف ميشوم. بيشتر و بهتر هم اگر بشناسيشان خواهي ديد كه بيعملي و هيچكارينكردن هم ويژگي ديگرشان است