۱۰ شهریور ۱۳۹۷، ۱۴:۴۷
کد خبرنگار: 932
کد خبر: 83019071
T T
۰ نفر

برچسب‌ها

صلواتی: اعدام سران رژیم پهلوی اشتباه نبود (۲)

تهران- ایرنا: فضل الله صلواتی مبارز انقلابی عصر پهلوی دوم، با دفاع از اعدام سران امنیتی و نظامی شاه می گوید: تجربه انقلاب مصر و سرنگونی محمد مرسی توسط ارتش گواهی بر درستی این اعدام هاست.

نخستین فرماندار اصفهان پس از انقلاب اسلامی در بخش دوم گفت وگو با ایرنا پژوهش از هم نشینی با آیت الله طالقانی و بعضی اعدام های اول انقلاب سخن می گوید.

ایرنا: گویی اولین گروه سرود قبل از انقلاب را شما تشکیل دادید؟
صلواتی: بله. بیشتر اشعار مذهبی بود و کمی سیاسی. برای امام رضا(ع) بود. مثلا شعری داشتم به نام «سوگند» که بچه ها در زندان آن را تبدیل به سرود کردند. این اشعار را تا سال ۱۳۵۰ که دبیر دبیرستان بودم سرودم و در همان دبیرستان به اتفاق دانش آموزان تبدیل به سرود کردیم. برای امام زمان(ع) هم سرود ساختیم. البته اشعار ضد ظلم هم می گفتم.
کتابهایم «بهارآزادی» و «نوای آزادی» سروده های من قبل از انقلاب است. بعد از انقلاب اما از شعر افتادم و بیشتر دنبال تحقیق های دینی رفتم. ولی اشعار انقلابی قبل از انقلاب عموما متعلق به من بود. رادیو و روزنامه ها و مجلات ضد شاه شعرهایم را منتشر می کردند.

** صندلی آخر حسینیه ارشاد

ایرنا: از آقایان طالقانی، بهشتی و مطهری چه خاطراتی دارید؟
صلواتی: این ها زندگی شان شهادت بود. شهید یعنی کسی که از زندگی و تمام خوشی هایش بگذرد و برای رضای خدا و در راه خدا مبارزه کند. و گرنه خدای ناکرده اگر اینجا منفجر شود و من کشته شوم که شهید نیستم مگر اینکه برای مبارزه در راه خدا اینجا باشم.
والا اینکه شخصی اتفاقی مورد اصابت گلوله قرار گیرد او را هم جز خانواده شهدا به حساب می آوریم اما به قول شهید مطهری «این چنین افرادی شهید مظلومند.» ولی شهید در راه خدا امثال مصطفی چمران هستند. کسانی که برای مبارزه رفته اند و مبارزه کرده اند ممکن است یک شان شهید شود و دیگری به مرگ عادی بمیرد. ولی هر دو شهیدند یکی شهید کشته شده و دیگری شهید مرحوم شده.
آقای طالقانی قبل از انقلاب وقتی می خواست در تهران سخنرانی کند شب ها همراه ایشان می رفتم. بعد از انقلاب این قدر گرفتاری در اصفهان داشتم که دیگر فرصت نکردم به دیدار ایشان بروم. می گفتم حالا فرصت است. فکر می کردم همه مان زنده می مانیم. اتفاقا من جزو نادر انقلابیونی هستم که زنده ماندم و نه این طرف های حکومت با من بد شده اند نه آن طرفیها. معتدل ماندم.
ولی برخی از انقلابیون قبلی مثل کرباسچی را که می بینید اذیت هم کردند یا لاجوردی را کشتند. نهضت آزادی ها را چقدر زندانی کردند.
یکبار با ایشان پای یک سخنرانی رفتیم. گفتم آقا صلاح است شما پای سخن این شخص آمده اید گفت: ببین این سخنران خیلی با استعداد است و سواد و بیان خیلی خوبی دارد. اگر من پای سخنرانی او نیایم حکومت او را می گیرد.
مثلا وقتی علی شریعتی در حسینیه ارشاد سخنرانی می کرد. دو صندلی دم در گذاشته بودند. طالقانی در انتهای حسینیه ارشاد می نشست بقیه هم به احترام طالقانی آنجا می نشستند. طالقانی آنجا تا آخر مجلس می نشست که هم گوینده حساب کار خودش را بکند هم حکومت این مجلس را از مبارزات او بداند و کاری با گوینده نداشته باشد. بعد از اینکه همه رفتند می رفت.

** لات ها و آیت الله طالقانی

ایرنا: از خاطراتتان با آقای طالقانی می گفتید؟
صلواتی: گمان کنم حدود سال ۱۳۴۸ بود که آقای طالقانی به منزل من در اصفهان آمد. چند روزی هم با هم بودیم. ماشین هم که نداشتیم. آقای طالقانی خیلی خاکی و خودمانی و برخلاف تصور دیگران، اهل شوخی و مزاح و محضرش خیلی شاد بود.
با هم در مزرعه ها و کنار رودخانه قدم می زدیم. بعضی از لات ها و معتادانی را می دیدیم که در زندان با ما آشنا شده بودند و ما آنها را به نماز خواندن دعوت کرده بودیم. آنها که اهل فساد و قمار و کنار رودخانه پرسه می زدند وقتی من و طالقانی را می دیدند جلو می آمدند و به ما هم این چیزها را تعارف می کردند: قمار خدمتتان باشیم!
اشکال این زندانهای مخلوط این بود که گاهی آدم با این جور آدم ها دزدها، فاسدها و قاتل ها آشنا و رفیق می شد. به ویژه من که در زندان عمدا به اینها نزدیک می شدم تا نماز خوانشان کنم و احکام یادشان دهم.
مثلا دزدها برخی شان در زندان به من می گفتند این نماز غفیله را بلند بخوان تا ما هم با تو بخوانیم. اینطوری مرید پیدا کرده بودیم(با خنده)!
یا مثلا در زندان به ما آموزش می دادند. یکی شان یک روز پرسید: تو که معلمی چقدر حقوق می گیری؟
گفتم: هزار تومان.
گفت: گواهینامه داری؟
گفتم : بله.
گفت: تو پشت فرمان یک پیکان بنشین و یکی هم کنارت می نشیند. کنار ماشین هایی که کسی داخلش نیست توقف کن. این فرد در آن ماشین ها را باز می کند و هر چه در داشبورد آن است را خالی می کند. تو هم کاری نداشته باش.
آن وقت دفترچه هایی که می شد از آن پول گرفت فقط مال بانک صادرات بود. این دفترچه ها را برمی داریم و می رویم پولش را از بانک می گیریم.
یا اینکه نقشه کلید همه اتومبیل ها را می کشید. مثلا می گفت درب بنز این طور باز می شود درب شورلت این طور و غیره.
اتفاقا من پیش او زبان آلمانی هم می خواندم چون مدرک مهندسی اش را از آلمان گرفته بود. کتاب آلمانی گفته بودم برایم آورده بودم و می خواندم. بله اینها خاطرات جوانی ما بود. سخن زیاد است: یاد ایام جوانی جگرم خون می کرد
خوب شد پیر شدم کم کم و نسیان آمد.

** نگرانی از احتمال کودتا

ایرنا: آقای دکتر صلواتی؛ ۱۲ بهمن ۵۷ کجا بودید؟
صلواتی: آن روز من در یزد بودم. وقتی خبر بازگشت امام رسید مردم چراغ ماشین هایشان را روشن کردند و برف پاک ماشین ها زرورق بستند که جلوه قشنگی پیدا کرده بود. بوق و بزن و بکوب و شادی زیادی شهر را فرا گرفته بود. آنهایی هم که سوابقی (در سرکوب مردم) داشتند یا روابطی با شهربانی وقت داشتند وحشت و خود را از دیدگان مردم مخفی می کردند. چونکه ساواک یزد تشکیلات قوی نداشت و قدرت در دست اطلاعات شهربانی بود. فردی به نام «نیکونهاد» در اطلاعات شهربانی بود که همه از او وحشت داشتند، او هم خود را پنهان کرده بود. عده ای از مردم هم در درگیری های خیابانی شهید شده بودند. انقلابیون مجسمه های شاه و پدرش رضا خان را هم روزهای قبل پایین آورده بودند. مردم روزنامه ای که تیتر «امام آمد» را در صفحه اول خود زده بود کپی کرده و در خیابان ها در دست گرفته بودند. همان وقت ما آمدن امام را از تلویزیون به طور مستقیم می دیدیم. یک دفعه اما تصویر قطع شد و عکس شاه بر صفحه گیرنده ها نقش بست. مردم خیلی ناراحت و نگران شدند که نکند که در فرودگاه اتفاقی افتاده باشد. تلفن ها شروع شد و با خبر شدیم که امام به سلامتی وارد تهران شدند و به بهشت زهرا رفته اند.

** نظر مثبت شریعتمداری نسبت به بختیار

ایرنا: در روز ورود امام سقوط شاه را قطعی می دانستید؟
صلواتی: تا حد زیادی. اما امثال من نگران وقوع کودتا بودیم. آخر هنوز همه سران ارتش و ساواک بودند و کسی از آنها دستگیر نشده بود. شاپور بختیار هم که روی کار بود. هنوز جابجایی چندانی صورت نگرفته بود.

ایرنا: موضع بختیار در قبال این انتقال قدرت چه بود؟
صلواتی: با بختیار می شد کنار آمد. دولت بازرگان هم دلش می خواست همین طور شود.
چون بختیار یک چهره ملی بود و شاه هم می خواست از استفاده کند و دوران مصدق را بازگرداند. گفته بود هم که من صدای انقلاب شما را شنیدم.
برخی مثل دار و دسته مرحوم آیت الله شریعتمداری بر این باور بودند که با اوضاع با آمدن بختیار بهتر خواهد شد اما امام با قاطعیت گفتند که شاه و ایادی او باید بروند.
بخشی از شعارهایی که روی پلاکارد و کاغذ و مقواها نوشته می شد بر ضد بختیار بود. تا اینکه چند روز بعد یعنی ۱۵ بهمن ماه، بازرگان به عنوان نخست وزیر تعیین شد.
از آنروز به بعد در همه ایران شعار مردم به نفع نخست وزیری بازرگان و علیه بختیار بود. تا اینکه ۲۱ بهمن فرا رسید و فرماندار نظامی تهران اعلام حکومت نظامی کرد. اما امام فرمودند که مردم به کوچه ها بریزند. امام با یک سیستم مدار بسته در داخل مدرسه علوی این دستور را داد. مردم هم آمدند و مانع جابجایی نیروهای نظامی شدند و آنها را خلع سلاح کردند.

** تیرباران های ماههای نخست پیروزی

ایرنا: بعد از اعدام هایی که در چند روز اول پیروزی انقلاب اسلامی در پشت بام مدرسه علوی صورت گرفت افرادی مانند تیمسار نعمت الله نصیری یا منوچهر خسروداد توسط خلخالی محاکمه و اعدام شدند. این افراد در صورت محاکمه نیز به واسطه دست داشتن در سرکوب خونین مخالفین، به احتمال زیاد تیرباران می شدند. آیا بهتر نبود سیر قضایی طی می شد تا این گونه مظلوم نمایی نشود؟
صلواتی: اصلا یکی از انتقاداتی که مخالفین بازرگان با او می کردند سر همین قضایا بود. مهندس بازرگان می گفت: چرا من نباید از این اعدام ها باخبر باشم، من نخست وزیر منتخب امام و کشورم.
اما یادم هست وقتی در مجلس از شیخ صادق خلخالی پرسیده بودند که چرا برای متهمین پرونده تشکیل نمی دهی؛ فریاد کشید و گفت: آیا از نظر شرعی دانستن شماره شناسنامه و نام مادر فرد محکوم به مرگ لازم است؟ پرونده یعنی همین چیزها!
بازرگان تفکری لیبرال داشت مثل آقای نلسون ماندلا که باید همه را بخشید. مانند پیغمبر(ص) که فرمود «یوم المرحمه». البته ما می گفتیم از نیروهای شاه آنهایی که قاتل یا شکنجه گر بوده اند باید اعدام شوند ولی با اینهمه بیشتر تحت تاثیر تفکر بازرگان بودیم.
چند سال قبل که انقلاب مصر پیروز شد و با ژنرال ها هیچ برخوردی نشد و همین ژنرال ها دوباره برگشتند و حکومت ملی منتخب مردم یعنی دولت محمد مرسی را ساقط کردند متوجه شدیم اگر ما سران رژیم شاه را نمی زدیم همان وقت کودتا می شد.

** موضع تند دکتر یزدی درباره سران رژیم شاه

ایرنا: فکر نمی کنید نگرانی امام راحل و بسیاری دیگر از اشخاص دخیل در رهبری انقلاب به جا بود. به عبارتی با توجه به نوپا بودن انقلاب، این امکان به طور قوی وجود داشت که نیروهای باقی مانده ساواک و برخی فرماندهان نظامی که مخالف انقلاب بودند توان سازماندهی بالایی هم دارند در همان روزهای اول سقوط شاه دست به کودتا بزنند؟ با توجه به اینکه ماهیت ضدغربی انقلاب به مرور داشت آشکار می شد؟
صلواتی: بله. من آن موقع فرماندار اصفهان بودم و از خارج زنگ می زدند و تهدید می کردند تا ۲۴ ساعت دیگر کارتان تمام است. این تهدید (کودتا) مرتب به ما داده می شد.
حتی خود بنی صدر هم بعد از اینکه از کشور فرار کرد می گفت کار رژیم تا یک ماه دیگر تمام است.

ایرنا: پس برخی اعدام های خلخالی پاسخی به نگرانی انقلابیون درباره احتمال وقوع کودتا بود؟
صلواتی: بله. البته تنها خلخالی نبود. اسدالله لاجوردی هم بود و از همه نیز تندتر بود. او از همان ابتدای انقلاب دادستان داخل زندان بود. موسوی تبریزی هم بود ولی معتدل تر بود. اشراقی بود که در اعدام منافقین موثر بود.
حتی در مورد اعدام تیمسار رحیمی خود مرحوم دکتر ابراهیم یزدی آنجا نشسته بود و خیلی تند و با خشونت(با او) حرف زده بود. من حتی شنیدم یکی از افرادی که گفته بود تیمسار خسروداد باید اعدام شود خود دکتر یزدی بود. البته من این را خاطرات خود یزدی ندیدم ولی شنیده ام.

ایرنا: پس می شود گفت این هایی که اعدام شدند آدم های گناهکاری بودند؟
صلواتی: بله. همه این ها قاتل بودند. همین طور سرلشگر رضا ناجی که در اصفهان کشته شد.

ایرنا: تیمسار حسن پاکروان چطور؟ گفته می شود او آدم نسبت به مخالفان شاه نرم بوده است. حتی در برخی کتب نوشته شده که مانع اصلی اعدام حضرت امام خمینی(ره) در سال ۴۲ پادرمیانی ایشان نزد شاه بود؟
صلواتی: او جزو اولین روسای ساواک بود. اما نمی دانم چون پرونده اش را ندیده ام.
ولی هر جایی انقلاب می شود بد و خوب با هم کشته می شوند. در انقلاب فرانسه خیلی از افراد بیگناه اعدام شدند، بسیاری از افسرهایی که کاره ای هم نبودند. در انقلاب اکتبر روسیه وضع بدتر از این بود و حتی مخالفان دیکتاتوری تزارها کشته شدند. استالین کمونیستهایی که نظر متفاوتی با او داشتند را هم به قتل رساند. حتی تروتسکی هم کشته شد. در باره این کشتارها حتی کتب و فیلم هایی هم تهیه شده است. یادم است اوایل انقلاب فیلمی به نام «سلطان سرخ» پخش شد که زندگی استالین بود. این فیلم را انگلیسی ها پر کرده بود. همسرش به نگهبان شخصی استالین گفته بود وقتی با پوتین راه می روی ممکن است استالین از خواب بیدار شود. برای همین یک کفش نخی یا همان گیوه برای او درست کرده بودند تا صدای پایش آهسته باشد. اما یکبار استالین از خواب بیدار شده بود و گفته بود چون موقع انجام وظیفه پوتین نپوشیده ای باید اعدام شوی. این نگهبان وقتی داشت فرمان تیر صادر می شد هم داد زد: «زنده باد استالین». به این موارد در کتاب «زمامداران سرخ» هم اشاره شده است.
گفت و گو: ناصرغضنفری
لینک بخش اول گفت وگو با فضل الله صلواتی http://www.irna.ir/fa/News/۸۳۰۱۶۶۰۹
پژوهش ۳۰۸۱