۱۱ شهریور ۱۳۹۷، ۱۱:۵۹
کد خبر: 83019936
T T
۰ نفر

كارگران غریب، ساختمان های بلند

۱۱ شهریور ۱۳۹۷، ۱۱:۵۹
کد خبر: 83019936
كارگران غریب، ساختمان های بلند

تهران- ایرنا- می گویند پول درآوردن راحت نیست. برای هرلقمه نان باید عرق بریزی و كاركنی. هستند افرادی كه برای درآمد یومیه خود و خانواده به هرسختی تن می دهند تا خانواده شان فرسنگ ها دورتر از كارشان، آسان زندگی كنند، كارگران ساختمانی یكی از آنان هستند.

ساخت و ساز بناها در همه جای دنیا به دستان زحمتكش كارگرانی بستگی دارد كه آجر روی آجر می گذارند و بند بند ساختمان را مطابق طراحی مهندسان بالا می برند تا ساختمانی محل زندگی یا كار شكل بگیرد.
در كشور ما نیز كارگران ساختمانی انسان های پر كار و تلاشگری هستند كه كاری سخت و طاقت فرسا را در تابستان گرم و زمستان سرد در فضای باز انجام می دهند، خطرات شغلی آنان زیاد و درآمدشان اندك است، بسیاری از آنها از شهرهای كوچك و بزرگ یا حتی كشورهای همسایه برای كار مهاجرت می كنند، غریب هستند و شبها در همان محل كار بیتوته می كنند.
از آنجایی كه بسیاری از مردم پایتخت سالهاست یا حداقل بعد از وقوع انقلاب به دلیل گران شدن بهای زمین در سازه های آپارتمانی سكونت دارند، ساخت و ساز در این نقطه از كشور با توجه به افزایش جمعیت رونق بسیاری پیدا كرده و حضور سازندگان و سرمایه گذاران و به دنبال آن بهره كشی از كارگران ساختمانی، امری طبیعی به نظر می رسد. حضور كارگران ساده و ماهر از نقاط دور و نزدیك كشور برای ساخت بنا، زندگی سخت و ناهمواری را برای این قشر به وجود آورده افرادی كه كمتر صدای آنها را شنیده ایم.
ساعت 2 بعد از ظهر در وقت ناهار و استراحت كارگرها به ساختمان نیمه كاره در خیابان سبلان واقع در شرق تهران می روم.
احمد رجایی 48 ساله اهل خطه لرستان متاهل و دارای سه فرزند است، می گوید مدت 20 سال است كه مشغول به كار بنایی است. از باركشی و تخلیه نخاله ساختمانی شروع كرده ام و اكنون بعد از دو دهه با یادگرفتن فوت و فن بنایی برای خودم حالا یك كارگر ماهر شده ام.
احمد در شهرهای مختلف كاركرده ولی می گوید: كار در تهران آرزوی نخست هر كارگری است چون درآمدش بهتر است ولی خرج و گرانی هم وجود دارد و از طرفی اینجا برای شهرستانی های مهاجر و جویای كار جذابیت های بیشتری دارد. تهران است دیگر زرق و برق دارد.
او در پاسخ به این سوال كه هم اكنون در كجا زندگی می كند، می افزاید: به همراه تعدادی از دوستان مدتی است در یكی از محلات افسریه منزلی را اجاره كرده ایم و متاسفانه با روند افزایش قیمت مسكن مبلغ اجاره خانه هم بالا رفته و برای اینكه كارمان را از دست ندهیم چاره ای جز تحمل بالا رفتن اجاره بهای منزل را نداریم.
احمد می گوید: در سالهای نخست كه به تهران آمده بودم، بی تجربه بودم، سنم هم كم بود. زمانی كه در ساختمانی مشغول به كار شدم با رضایت صاحب كار به اتفاق بعضی از كارگرها در همانجا بودم و هر شرایطی كه داشت همانجا زندگی می كردم.
او ادامه می دهد: البته به خاطر جای خواب دستمزدمان كمتر از دیگران بود. این روند تا زمانی ادامه داشت كه سر و كله كارگرهای افغان پیدا شد. آن موقع مثل امروز این قدر در كشور زیاد نشده بودند. تا آن زمان دستمزهای ما هم تا حدی معمولی بود ولی با حضور كارگرهای افغان دستمزدهای روزانه تا حدودی پایین تر آمد.
از او درباره علت كم شدن دستمزد می پرسم، جواب می دهد: از زمانی كه مهاجران افغان با هدف كار به طور غیر مجاز وارد كشور شدند و برای اشتغال وارد تمام كارها یدی شدند استفاده از خدمات كارگرهای ایرانی كمتر شد چرا كه این افراد برای كار دستمزد كمتری می گرفتند و از طرفی این عده حاضر به هر نوع فعالیت و كارهای سخت بودند و صاحب كار هم برای اینكه هزینه های ساخت و ساز كمتر شود، از كارگرهای افغان بیشتر بهره می برد.
می پرسم، كاركردن در كنار كارگرهای افغان چطور است، احمد می گوید: آدم خوب و بد همه جا پیدا می شود. با توجه به اینكه خیلی سال است در این كار مشغول هستم. در كنار دوستان خوب افغان، متاسفانه در این مهاجران هم بودند كسانی كه دردسر ایجاد كردند و در نهایت صاحب كار اخراجشان كرد.
وی گفت: ما با كارگرهای افغان در اصل هیچ فرقی نداریم چرا كه آنها هم مانند ما مهاجر هستند و از زن و زندگی خودشان دور هستند. احمد با بغض در گلو ادامه می گوید: كار می كنیم ولی عمق وجودمان به فكر وطن و زادگاهمان است.
پرسیدم چرا برای كار به شهر و روستای خود نمی روی؟ می گوید: همین الان از سوی تعدادی از آشنایان برای فرزندانشان به من سفارش كار در اینجا شده، حاضر هستند باغ و زمین های خود را رها كنند و برای كار به تهران بیایند. متاسفانه در شهرهای كوچك و روستاها درآمدی برای تشكیل زندگی جوانان وجود ندارد. آنهایی كه از سابق در شهرهای بزرگ مشغول به كار شده اند عمر خود را برای این كار گذاشته و بعید است با مراجعه به زادگاهشان بتوانند شغلی برای خود دست و پا كنند.
از احمد پرسیدم خانوادات چه كار می كنند. آیا سرپناهی دارند و از بچه ها خبرداری؟ می گوید: بی خبر نیستم. تلفن هست و در تماس هستم ولی برای دیدن آنها زمان ندارم. گاهی اوقات شش، هفت ماه یا بیشتر بسته به حجم و فصل كار زمانی پیدا می شود كه بتوانم دو سه روزی به شهرستان و روستای خودمان بروم و به خانواده و پدر و مادرم سربزنم .
احمد اضافه می كند: زن و فرزندانم در منزل پدر و مادرم زندگی می كنند و از این جهت من به عنوان خرجی دهنده زندگی آنان در تهران مشغول به كار هستم. باید برای بچه ها كه دوتای آنان محصل هستند و فرزند سومم كه شیرخوار است و برای مایحتاج پدر و مادرم هم پول بفرستم تا زندگی آنها بگذرد. مسئولیت سنگینی بر عهده من قرار داده شده، باید درآمد داشته باشم و اگر یك روز سر كار حاضر نشوم صاحب كار جایگزین می آورد.
او می افزاید: تا كنون نشده كه در تهران برای خودم چیزی بخرم یا به تفریح و سرگرمی بروم. در این مدت كه در تهران از كارگری ساده شروع كرده ام و اكنون بنایی می كنم از دستمزد روزی 10 هزار تومان شروع كردم و امروز به روزی 100 هزار تومان با كارفرما قرار دریافت دستمزد گذاشته ام و به طور هفتگی و ماهیانه و در مواقع خاص دستمزد دریافت می كنم.
او با نشان دادن دستان زبر و خشن و صورت آفتاب سوخته اش می گوید: در این مدتی كه در تهران حضور دارم. روزهای سختی را پشت سرگذاشته ام و اكنون هم با توجه به گرانی هایی كه پیش آمده برای آینده نه تنها برای خودم بلكه دیگر همشهریان و كارگرانی كه در اینجا حضور دارند به هیچ وجه نمی توانم با این روند گرانی ها و بازار كار خراب، پیش بینی خوبی داشته باشم.
از احمد درباره خاطرات تلخ و شیرین روزگارش در تهران پرسیدم، گفت: شغل بنایی و ساخت و ساز اصلا بدون خطر و حادثه نیست. هر لحظه امكان وقوع حادثه وجود دارد. یك روز در حال تخریب ساختمان و گودبرداری بودیم كه دیوار ساختمان مجاور به دلیل استحكام سست آن و رعایت نشدن اصول ایمنی، بر سر تعدادی از كارگران از جمله دو نفر از همشهری های من خراب شد و به فوت آنها و جراحت تعدادی دیگر از كارگران منجر شد. از این نوع این حوادث در طول كار بنایی زیاد دیده ام، شكستگی سر و دست و پا، افتادن از داربست و هزاران اتفاقات دیگر، عادی شده، اگر تحمل نكنیم چه كار كنیم.
پرسیدم آیا اتفاق شیرینی هم طی این سالها به یاد داری گفت: خاطره كه زیاد دارم ولی در حدود شش هفت سال پیش یكی از كارگران ساختمانی كه در آن كار می كردیم از یكی از دختران ساختمان مجاور خوشش آمد و رفت خواستگاری كرد و از آنجایی كه مدتی بود در آن محل بودیم و خانواده دختر صاحب كار ما را می شناختند قبول كردند و پس از آمدن خانواده پسر به تهران و گذاشتن قرار عروسی، در همان محل بساط جشن عروسی را فراهم كردیم آن دو را به خانه بخت فرستادیم و این خاطر برای من به یادماندنی شده است.
احمد كه چشمانش از اشك پر شده بود، گفت: حوادث و خاطره ها زیاد هستند، درك تمام این ایام با سختی ها و مشكلات آزاردهنده آن و خاطرات ترش و شیرینی كه دارد همه به عشق خانواده و كسانی كه در بیرون از این شهر منتظر ما هستند و اول امیدشان به خدا بعد به دستان كارگری ماست تحمل كردنی است.
گزارش از سید مهدی حسینی
اجتماعی * 1417 * 3063
۰ نفر