۳۰ اردیبهشت ۱۳۹۸، ۱۰:۱۳
کد خبر: 83320609
T T
۰ نفر

آواز ناكوك در گوش مدرسه

۳۰ اردیبهشت ۱۳۹۸، ۱۰:۱۳
کد خبر: 83320609
آواز ناكوك در گوش مدرسه

شیراز- ایرنا- پخش كلیپ رقص و همراهی كودكان و نوجوانان با ترانه‌ای سخیف و نامناسب در یك ماه گذشته واكنش‌های بسیاری را برانگیخت؛ اما در این میان معلمان و درددل آن‌ها از نحوه تربیت كودكان و فشار‌های منفی اجتماع و گاه خانواده‌ها ناشنیده مانده است.

به گزارش ایرنا، حوالی ساعت 9 صبح به مدرسه می‌رسم. مدرسه‌ای دخترانه در منطقه‌ای معمولی از شهر شیراز كه دانش‌آموزان مقطع متوسطه اول در آن درس می‌خوانند.
از بیرون مدرسه، سر و صدای بچه‌ها شنیده می‌شود، تازه زنگ خورده و درحال رفتن به سر كلاس‌اند، عده‌ای هنوز انگار صدای زنگ را نشنیده‌اند، به روی خودشان نیاورده‌اند كه باید به كلاس بروند و ناظم مدرسه به آن‌ها شخصاً تذكر می‌دهد.
دو دانش‌آموز هم به سرعت خود را به ورودی سالن می‌رسانند و دوان‌دوان و با شور و شوق پله‌ها را می‌پیمایند. نگاه كنجكاو چند دانش‌آموزِ در راهرو ‌مانده، مرا كه به سمت دفتر مدرسه می‌روم تعقیب می‌كند، بچه‌ها همیشه درباره غریبه‌هایی كه به مدرسه‌شان می‌آیند كنجكاوند و دوست دارند بدانند كیست.
از قبل با مدیر مدرسه هماهنگ كرده‌ام، او كه زنی میانسال است به استقبالم می‌آید، به یكی از معلم‌ها معرفی‌ام می‌كند،‌ معلم هنر است، تازه به این مدرسه آمده و سال گذشته در مقطع ابتدایی تدریس می‌كرده‌است. معلم جوان است و متین و خوش‌رو. قرار است مرا به كلاسش ببرد. از من می‌خواهد خودم را پیش از آنكه در كلاسش همهمه شود، معرفی كنم و بعد در صندلی نزدیك او بنشینم.
به كلاس نهم وارد می‌شویم، بچه‌ها تا چند ماه دیگر به مقطع جدیدی وارد شوند، از بقیه بالغ‌تر و پخته‌ترند و غرور‌ سال‌بالایی بودن را در آن‌ها می‌توان دید. بچه‌ها نصفه‌نیمه از سر جایشان بلند می‌شوند.
طبق خواسته معلم خودم را معرفی می‌كنم؛ اما پچ‌پچه‌هایی كمابیش وجود دارد، بعضی از بچه‌ها می‌خواهند خودنمایی كنند، به طعن و طنز چیز‌هایی می‌گویند، هم خنده‌دار است و هم اگر بی‌طاقت باشیم ممكن است آزار دهنده به نظر بیاید.
روز خوبی آمده‌ام. جلسه قبل، معلم بچه‌ها را كه اصرار داشته‌اند موبایل به مدرسه بیاورند به كوچه‌باغ‌های قصردشت برده، آن‌ها با دوربین موبایلشان عكاسی كرده‌اند و حالا یكی از بهترین عكس‌هایشان را چاپ كرده‌اند و قرار است درباره دلایل دوست‌داشتنی بودن عكس‌ انتخابی‌شان صحبت كنند.
باز هم از معلم تقاضا می‌كنند كه با مدیر مدرسه هماهنگی كند و اجازه دهد برای روز آخر مدرسه موبایل‌هایشان را بیاورند تا باهم عكس یادگاری بگیرند. بعضی‌ها هم خواستار تكرار این برنامه تا پیش از اتمام مدرسه هستند؛ البته معلمشان درِ گوشی می‌گوید كه بچه‌ها قاچاقی موبایل حمل می‌كنند و قبلاً كشف كرده كه آن‌را در لوله بخاری جاساز می‌كنند و بعد در زنگ‌های تفریح برمی‌دارند و استفاده می‌كنند.
یكی دو بار ناظم مدرسه مچشان را گرفته؛ اما باز هم جاساز‌های تازه‌تری یافته‌اند و این روند ادامه دارد؛ با این حال جرات نمی‌كنند موبایل‌ها را علناً رو كنند. ‌
خانم معلم می‌گوید: اگر جای كادر مدرسه بودم اجازه می‌دادم روز آخر موبایل بیاورند؛ اما هدفمند آن را مدیریت می‌كردم مثل همین برنامه عكاسی.
بعد از كلاس در حیاط مدرسه با معلم قدم می‌زنیم، می‌گوید: یك آموزگار از دو سو تحت فشار است، یك طرف كتاب‌های كم محتوای درسی و دیگر خانواده‌هایی كه به رشد فرزندشان توجهی ندارند.
او ادامه می‌دهد: اصلی‌ترین مساله راجع به پخش آهنگ مبتذل در مدارس و جنجال‌های این اواخر این است كه بچه‌ها به فضای باز و آزاد احتیاج دارند، به محیطی نیاز دارند كه بتوانند در آن هیجانات و عواطفشان را از مثبت و منفی را تجربه كنند و به مروز زمان به این عواطف خودآگاهی پیدا كنند.
** موسیقی كودك و نوجوان نداریم
این معلم می‌افزاید: این یعنی بچه‌ها به شادی نیاز دارند و ما نمی‌توانیم این شادی را از آن‌ها دریغ كنیم. باید دید علت اینكه یك آهنگ مبتذل برای بچه‌ها شادی‌ساز می‌شود، چیست. آیا ما موسیقی كودك داریم؟ آیا واقعاً سینمای كودك داریم؟ وقتی من بچه‌ها را به سینما می‌برم فیلم‌های طنز سخیفی برای آن‌ها پخش می‌شود كه مناسب سن و سالشان نیست و خودش، افكارش و زیست روزمره‌اش را در آن پیدا نمی‌كنند.
این معلم كه سابقه تدریس در تمامی مقاطع و با دختران و پسران را دارد، از دشواری‌های تهیه فیلم و كتاب و موسیقی مناسب كودك و نوجوان می‌گوید و بیان می‌دارد: جای داستان‌های ادبیات كودك و نوجوان در كتاب‌های درسی خالی است. مدیر مدرسه دلش می‌خواهد بچه‌ها شاد باشند؛ اما موسیقی مناسب سن آن‌ها را ندارد. برای كودكان تا رده سنی پنج سال كمابیش اثر موسیقایی قابل اعتنا داریم؛ اما برای شش سال به بعد نداریم.
** بچه‌ها طالب پخش موسیقی در مدرسه هستند
از او می‌پرسم آیا موسیقی مبتذل یا نامناسب رسماً و با آگاهی كادر مدرسه هم پخش می‌شود، مثلاً برای زنگ ورزش یا مراسم جشن‌ و اعیاد مختلف، می‌گوید: خیر؛ این نوع موسیقی رسماً جایی در مدارس ندارد؛ اما وقتی در كلاسمان رایانه داریم، بچه‌ها طالب پخش موسیقی یا نمایش نماهنگ و فیلم هستند.
این معلم ادامه می‌دهد: بار‌ها با مشكل تهیه محتوای هنری مناسب برای بچه‌ها در همه رده‌های سنی مواجه شده‌ام، سعی كرده‌ام تا جایی كه می‌توانم آن‌ها را از ابتذال دور كنم؛ اما احساس می‌كنم به شدت غریبم.
زنگ كلاس می‌خورد و معلم باید به سر كلاسش برود، ناظم مدرسه طبق روال زنگ قبل دنبال بچه‌هایی می‌رود كه صدای زنگ را نشنیده می‌گیرند. به سراغش می‌روم، زنی است حدوداً چهل ساله، می‌گوید خودش دو فرزند دختر پنج و یك ساله دارد.
او درباره پخش موسیقی در مدارس می‌گوید: آنچه تلخ است اما حقیقت دارد این است كه بچه‌ها طالب این دست موسیقی‌ها هستند. در بیانی كلی‌تر اصلا به موسیقی نیاز دارند؛ حتی ما هم به این سبك موسیقی‌های مبتذل واكنش نشان می‌دهیم و اگر هم مقاومت كنیم كه نشنویمشان شاید از آن‌ها بدمان نیاید.
ناظم این مدرسه كه در مقاطع تحصیلی دبیرستان نیز تدریس كرده است و سمت‌های مختلفی داشته است، می افزاید: دسترسی بچه‌ها به این نوع موسیقی در مدرسه نیست؛ چون درس‌ها به قدری سنگین است كه معلم وقتی برای پخش این دست موسیقی‌ها پیدا نمی‌كند.
** دسترسی به موسیقی مبتذل در جامعه وجود دارد نه مدرسه
او ادامه می‌دهد: دسترسی در ماشین پدر و عمو، در ترافیك از ماشین كناری، از خانه همسایه و شبكه‌های ماهواره‌ای است كه در خانه كمابیش تماشا می‌شود و این، شكاف بین آموزش و پرورش و جامعه است، شاید بهتر باشد به جای شكاف بگوییم دره، چون تاثیر آنچه در جامعه رخ می‌دهد بسیار متفاوت و بسیار بیشتر از مدرسه است.
از او می‌پرسم آیا تا به حال خانواده‌ها درمقابل اصلاح روش‌های تربیتی نادرستشان مقاومت كرده‌اند یا خیر، می‌گوید: نه به آن معنا كه دعوا راه بیندازند یا صراحتاً مخالفت كنند. وقتی با خانواده‌ای از زاویه نقد تربیت بچه‌ها وارد می‌شویم، بد برخورد نمی‌كنند و در یك سال گذشته تنها یك مورد داشتیم كه مادر خانواده رفتار نامناسبی داشت؛ اما به مشكلات فرزندشان اهمیت نمی‌دهند و آن را پیگیری نمی‌كنند، آنچه غالبا می‌بینیم بی‌توجهی و بی‌تفاوتی است.
خانم ناظم اظهار داشت: این در حالی است كه براساس آمار ما و اظهار دانش‌آموزان تنها مادران یك‌پنجم بچه‌های این مدرسه شاغل‌ هستند و ممكن است زمان كافی نداشته باشند. این‌ها نشان‌دهنده فقر فرهنگی برخی خانواده‌هاست. والدینی كه با وجود رسانه‌ها و آسان شدن دسترسی‌ها درراستای شكوفایی و پرورش فردیت فرزندانشان قدمی برنمی‌دارند.
او اظهار می‌كند: والدین حتی در برخی طرح‌های فرهنگی مثل كتابخوانی هم به سختی همكاری می‌كنند. كتاب 'داستان‌های خوب برای دختران بلند‌پرواز' را برای بچه‌های مقطع هفتم پیشنهاد دادیم و خواستیم بچه‌ها تهیه كنند، برخی خانواده‌ها با تعلل و دیركرد تهیه كردند، به‌سختی همراهی می‌كنند، گاهی گلایه می‌كنند و مداومت و مطالعه در امر تربیتی ندارند.
** در مواجهه با ظهور پدیده‌های جدید موفق نبوده‌ایم
در دفتر مدرسه، مدیر هم به بحث ما وارد می‌شود، او می‌گوید: واقعیت این است كه در مواجهه با ظهور پدیده‌های جدید در مدارس اصلاً موفق نبوده‌ایم. ما همچنان در حال انكاریم و ناچاریم همه چیز را ممنوع كنیم. با فضای موجود نمی‌توان گفت صرفاً آموزش و پرورش مقصر است، خانواده هم مقصر است. وقتی بچه‌های دوازده ساله حتی حرف‌های ركیك بلد هستند؛ یعنی اینجا باید به آموزش و پرورش هم حق داد، به احتمال زیاد بچه‌ها صحنه‌های نامناسب را دیده‌اند كه می‌توانند كلمات نامناسب را هم ادا كنند.
او كه در آستانه بازنشستگی قرار دارد و تنها سال آینده را در این مدرسه خواهد بود، ادامه می‌دهد: باید درمقابل پدیده‌های جدید راه‌حلی عملی پیدا كنیم. اگر آموزش و پرورش چاره‌جو نباشد، با این رویكردی كه در بین خانواده‌ها وجود دارد، حق می‌دهم موبایل و ابزار امروز ممنوع باشد. آموزش و پرورش باید خانواده‌درمانی كند؛ یعنی یك برنامه گسترده و مستند برای خانواده‌ها داشته باشد و جای سوال دارد كه چرا دست به چنین كاری نمی‌زند.
از خانم مدیر درباره پخش موسیقی می‌پرسم، می‌خواهم بدانم آن‌ها آیا برای بچه‌ها موسیقی پخش می‌كنند و دایره كلیپ‌های موزیك نامناسب اخیر هم در مدرسه آن‌ها نمود داشته است، پاسخش خیر است. می‌گوید: نمونه كلیپ‌های اخیر در این مدرسه رخ نداده است؛‌ اما معلمانمان گاهی برای آموزش مثلاً ردیف و قافیه از ترانه‌های محسن چاووشی استفاده كرده‌اند و شعر‌های نظامی یا مولانا را كه امثال این خواننده به شیوه‌ای مدرن خوانده‌اند برای بچه‌ها پخش می‌كنند.
** دهه هشتادی‌ها مطیع نیستند
خانم مدیر می‌افزاید: البته بچه‌ها دوست دارند موسیقی پخش كنیم، گاهی هم پیشنهاد‌هایی می‌دهند. در دهه‌های گذشته بچه‌ها مطیع‌تر بودند، دهه‌هشتادی‌ها مطیع نیستند. آن‌ها حتی با كتاب‌های دینی‌شان غریبه‌اند و می‌خواهند زود آن‌ها را از سر باز كنند و در بروند و اگر سخت‌گیری نكنیم كنترلشان دشوار می‌شود.
وی با اشاره به اینكه برخی رفتار‌های ناخوشایند مثل مسخره‌كردن همه چیز و یا مقاومت‌هایی در بین دانش‌آموزان نسل جدید دیده می‌شود، ادامه می‌دهد: وقتی می‌خواهیم چیزی را آموزش دهیم كه با تربیت خانه‌شان مغایر است، به مشكل برمی‌خوریم و بچه‌ها مسائل را با شوخی و مسخرگی حل می‌كنند و آن را جدی نمی‌گیرند.
او سال‌هایی را به یاد می‌آورد كه در مدارس اطراف شیراز و در مناطق كم‌برخوردارتر با دانش‌آموزان سر و كار داشت و می‌گوید: با بچه‌های طبقه متوسط رو به پایین كه دردمند تر هستند، راحت تر هستیم و آن‌ها هم به‌نسبت آگاه‌ترند. انسان دردكشیده نزدیك شدن به معلم را بیشتر در می‌یابد و نیازی ندارد كه به آن ها فشار بیاوریم.
این فرهنگی خاطرنشان می‌كند: رشد و آگاهی در طبقه متوسط و مرفه كمتر دیده می‌شود. خیلی با مادر‌ها صحبت كرده‌ایم. گفته‌ایم به بچه‌ها مسئولیت دهند. بسیاری از بچه‌های امروزی اضافه‌وزن دارند؛ اما گویا خانواده‌ها این مسائل را جدی نمی‌گیرند و آن را دخالت در امور داخلی خود می‌پندارند.
** معلمان امنیت تذكر دادن ندارند
وی می‌افزاید: پیش آمده كه معلم‌ها گفته‌اند حتی امنیت ندارند كه به بچه‌ها تذكر دهند؛ چون فوری سروكله پدر و مادر‌ها پیدا می‌شود. در سنین بالاتر شاهد بوده‌ایم كه حتی در مدارس دخترانه معلم مورد توهین‌های شدید قرار گرفته، چون فقط به دانش‌آموزی تذكر داده است كه فلان رفتارش درست نیست یا بیشتر درس بخواند.
این مدیر كه همین اواخر با یكی از دانش‌آموزان مدرسه دچار مشكل شده است، می‌گوید: دانش‌آموزی داریم كه پدری سخت‌گیر دارد؛ ‌چنانكه رفتار پدر باعث آسیب روحی او شده است. معلم‌ها تلاش كردند به او یاری برسانند اما چند وقت پیش روی دیوار مدرسه و جلوی چشم بقیه دانش‌آموزان جملات نامناسبی درباره یكی از معلمان نوشته بود كه ما هم با توجه به علنی بودن خطایش با او علنی و جدی برخورد كردیم.
او درباره دسترسی بچه‌ها به موبایل هم می‌گوید: كم هستند خانواده‌هایی كه فرزندانشان را توجیه كنند كه موبایل برای آن‌ها ضروری نیست. دسترسی بچه‌ها به شبكه‌های اجتماعی راحت است. خانواده‌ها می‌گویند بچه‌هایشان به تلگرام و اینستاگرام دسترسی ندارند و فقط واتس‌اپ دارند؛ اما اگر چنین باشد این همه آگاهی از كجا نشات می‌گیرد؟
این مدیر اذعان می‌كند كه امسال برای برخی پایه‌ها آموزش مسائل بلوغ با حضور متخصصان و مشاوران برپا كرده‌اند؛ اما برخی خانواده‌ها واكنش نشان داده‌اند و نمی‌پذیرند كه فرزندانشان به منابع نامطمئن و خطرناك دسترسی دارند و بهتر است در مدرسه به پرسش‌هایشان پاسخ داده شود.
او می‌گوید: خانواده‌ها باید روی رشد بچه‌ها بیشتر تمركز كنند تا درك مسائل انسانی، بهبود روابط انسانی و درك بچه‌ها از هنر خوب در آن‌ها افزایش یابد.
مدیر این مدرسه بیان می‌دارد: آموزش و پرورش باید بتواند پشتوانه و ضمانتی دهد كه معلمان بتوانند درباره خطراتی كه بچه‌ها را تهدید می‌كند به آن‌ها و خانواده‌ها اخطار دهند. مسائلی كه امروزه به عنوان ناهنجاری‌های روانی و اجتماعی شناخته می‌شود و باید درمان شود.
در ادامه بحث یكی از معلمان مدرسه كه در ساعت آخر، كلاس داشت و تا این موقع ناظر بود، خواست كه درباره تجربه‌هایش صحبت كند، خودش نامش را گذاشت درددل.
این معلم ادبیات زنی جوان است كه تقریبا در میانه‌های سی‌سالگی است و خوش‌رو و با انرژی به نظر می‌رسد، با صدایی رسا كه ناشی از اعتماد به نفس و قدرت اوست، سخن گفتن را شروع كرد و گفت كه تا حال دانش‌آموزانی از كلاس هفتم تا دوازدهم یا همان پیش‌دانشگاهی داشته است و شاهد مسائل بسیاری بوده است.
** ‌كتاب حافظ در خانه‌ها نیست
به گفته این معلم در یك مورد، وقتی از دانش‌آموزان خواسته كه چهار غزل از حافظ را انتخاب كنند و برای جلسه بعد بیاورند، دانش آموزان گفته‌اند كه كتاب حافظ در خانه ندارند، او ادامه می‌دهد: گفتم مگر می‌شود دیوان حافظ در خانه‌هایتان نباشد، یعنی شما عیدهای نوروز و شب یلدا به دیوان حافظ تفأل نمی‌زنید كه ناگهان یكی از بچه‌ها گفت آهان همان كتابی كه با آن فال می گیرند؟!
او ادامه می‌دهد: بعد به بچه‌ها گفتم درس را بگذاریم كنار، فقط حرف بزنیم درباره اینكه چرا دیوان حافظ را نمی‌شناسیم. تقصیر خانواده بچه‌هاست كه كتابخانه ندارند و شب سال نو دیوان حافظ در سفره شان نیست؛ بماند كه آیا اصلاً سفره هفت‌سین می‌اندازند یا نه!
این معلم ادبیات خاطرنشان می‌كند: این گونه مسائل فرهنگی در مدارس غیرانتفاعی نمود بیشتری دارد؛ مثلاً یك بار درباره كتاب 'شازده كوچولو' حرف می‌زدم، به بچه‌ها پیشنهاد كردم این كتاب را با ترجمه احمد شاملو بخوانند، بعد یكی از دانش‌آموزان پرسید همان خواننده؟!
او درباره كلیپ‌های اخیر كه از برخی مدارس در فضای پخش شده، عنوان می‌كند: سلیقه موسیقایی سخیف شده؛ چون نسل ما دارند بچه‌هایی را تربیت می‌كنند كه اینطوری از آب در می‌آیند؛ درحالیكه بزرگان موسیقی سنتی ما سانسور می‌شوند، كودكان غیرفارسی زبان در دیگر كشور‌ها غزل مولانا را با ملودی موسیقی ایرانی حفظ می‌كنند و ما همچنان در مدارسمان چنین امكانی نداریم.
این معلم جوان ادامه می‌دهد: ما در سن و سال این بچه‌ها نمی‌دانستیم واژه 'جنتلمن' یعنی چه؛ چون در خانواده‌مان به كار نمی‌رفت، شبكه اجتماعی در كار نبود و تلویزیون هم از چنین كلماتی استفاده نمی‌كرد.
وی درباره دلیل شهرت یافتن ترانه‌ یادشده، می‌گوید: مساله همه‌گیر شدن این ترانه در مدارس فقط ریتم و نوع ترانه‌اش نیست، بلكه الفاظی است كه شاید برخی بچه‌ها معنای آن را ندانند و بعد بروند و پیدایش كنند كه این، خود نوعی كنجكاوی بر می‌انگیزاند.
** گوش‌ها به موسیقی سخیف عادت كرده است
او اظهار می‌كند: بعضی وقت‌ها فكر می‌كنم گوش‌های ما به موسیقی سخیف عادت كرده، در همه جا آن را می‌شنویم و هیچ محدودیتی برای تكرار آن وجود ندارد. انگار فضایی پیدا كرده‌اند و كارشان را هم خوب بلدند و به نظر می‌رسد با حمایت‌هایی دارد ترویج می‌شود.
این معلم می‌افزاید: من مخالف شادی نیستم؛ اما این را كه بچه‌ها اینقدر به موسیقی سخیف عادت كنند كه گوشی برای شنیدن امثال علیرضا قربانی و محمد معتمدی نداشته باشند و برایشان خسته كننده باشند، خطرناك می‌دانم.
** مدرسه خانه دوم نیست
این فرهنگی معتقد است این تلقی كه 'مدرسه خانه دوم است' دیگر امروز صحت ندارد و فرار از قانون و بی‌توجهی به تذكرات كادر مدرسه خیلی باب شده است.
او در این باره گفت: در زمانی كه ما دانش‌آموز بودیم، تذكر و اخطار ناظم و مدیر و معلم برایمان خیلی بامعنا بود، اما حالا اگر به دانش‌آموزی تذكر اخلاقی یا درسی دهیم فردا والدینش شاكی می‌شوند كه چرا در حریم خصوصی فرزندم دخالت می‌كنید و وقتی دانش‌آموز این بی‌قانونی را از مادر یا پدرش یاد می‌گیرد، گستاخ می‌شود.
وی با تاكید بر اینكه در برخی مدارس دانش‌آموزان با لاك و در مقاطع بالاتر حتی با موهای رنگ‌شده به مدرسه می‌روند، ادامه می‌دهد: این بی‌قانونی و سقوط اخلاقی در مدرسه‌های مناطق مرفه نیز بیشتر دیده می‌شود.
خانم معلم ادبیات كه زمانی به گفته خود در یكی از مدارس كم‌برخوردار شیراز تدرس می‌كرده است، معتقد است كه بچه‌ها در این مناطق مودب‌تر و محترم تر هستند.
او ادامه می‌دهد: برای تربیت درست بچه‌ها باید خیلی با آنها كلنجار برویم، مشكل دیگر این است كه اگر معلمی در بین دانش‌آموزان پذیرفته شود ممكن است سال بعد دوباره با آن‌ها نباشد و هرچه رشته، پنبه شود. تربیت دلسوزانه زمانی میسر است كه بتوانیم در بازه زمانی طولانی در كنارشان باشیم تا قدمی به درستی برداریم.
** عدم كنترل استفاده از موبایل و شبكه‌های اجتماعی فاجعه‌بار است
این معلم ادبیات خاطرنشان می‌كند: اگر از من بپرسید بدترین اتفاقی كه در مدارس می‌افتد، چیست، می گویم موبایل و شبكه‌های اجتماعی فاجعه شده است و فضا به ‌گونه‌ای است كه حتی اگر دختری هم سربه‌زیر باشد و علاقه‌ای به این چیز‌ها نداشته باشد، بقیه بچه‌ها او را طرد می‌كنند و تهییجش می‌كنند كه مثل آن‌ها باشد.
او درباره آسیب‌های استفاده از موبایل و شبكه‌های اجتماعی بیان می‌كند: شمار قابل توجهی از بچه‌ها در تمامی مقاطع موبایل دارند؛ البته خانواده‌های سنتی هنوز می‌توانند فرزندانشان را كنترل كنند؛ اما آن دسته از خانواده‌ها كه ادعای روشنفكری دارند، زورشان به بچه‌هایشان نمی‌رسد؛‌ مثلاً یك بار مادر یكی از دانش‌آموزان از من خواست موبایل فرزندش را بگیرم و به او ندهم چون خودش نمی‌توانست استفاده از موبایل را محدود كند.
او دلیل ناكامی والدین در تربیت درست فرندانشان را آزادی بی‌حد و حصر آن‌ها می‌داند و می‌گوید: كنار آمدن با بچه‌های این دوره اعصاب فولادین می‌خواهد كه هر معلم باید افزون بر مشغله های فكری و امنیت شغلی و مالی از آن برخوردار باشد.
با تمام این احوال آنچه در نگاه معلمان و بچه‌ها دیده می‌شود، همچنان دیدی مبتنی بر محبت و دلسوزی است. معلم‌ها تلاش می‌كنند در این ابتذال فرهنگی كه گریبان‌گیر خانواده‌ها و در وسعتی بیشتر جامعه شده است، فرزندان بهتری را تربیت كنند؛ اما آنچه مشخص است ضرورت تغییر روش‌های آموزش از آموزش تئوریك و كاغذی به سوی آموزش عملی است به گونه‌ای كه سلیقه كودك و نوجوان امروز را تامین كند و او را از دچار شدن به آماج تبلیغات ضد فرهنگی برهاند.

گزارش از : سیده سمیرا متین نژاد
7375 / 2027