به گزارش روز يكشنبه خبرنگار تئاتر ايرنا، فريده شيرژيان دانشآموخته تئاتر و پژوهش هنر است. از او كتابهاي جايگاه نمايش سنتي در تئاتر معاصر ايران و صد ايده مفيد براي درام چاپ شده و نيز چهار كتاب در دست انتشارات كانون پرورش فكري دارد. وي پنج ساليست بر روي تئاتر آموزشي و مخاطب نوجوان متمركز شده و به زودي قرار است نمايشنامه داستان 'سه نخ' را در موزه فرش ايران اجرا كند. به همين بهانه با وي گفتو گوي انجام دادهايم كه از نظر شما هم ميگذرد.
**س : تئاتر موزه اصطلاح جديدي براي مخاطب ايراني است؛ آن را بيشتر توضيح ميدهيد.
- تئاتر موزه همانطور كه از نامش پيداست فعاليتي بين رشتهاي است. پيوندي ميان رشته موزهداري و هنر تئاتر و به شيوهاي اطلاق ميشود كه از تئاتر و تكنيكهاي تئاتري در موزه براي اهداف آموزشي، اطلاع رساني و سرگرمي استفاده ميشود. براي اينكه فهم، درك و كشف معناي آثار به نمايش درآمده را در ذهن بازديدكننده ممكن و تقويت كند. اين شكلي از درام كاربردي است. درامي كه فقط جنبه هاي زيباشناسانه را مدنظر ندارد و هدف و كارآيي ويژه اي را دنبال مي كند. تئاتري تعاملي و مشاركتي است و بازديد كننده را از حالت انفعال خارج و تفكر و تخيل او را فعال و درگير مي كند. مردم اغلب، نه فقط در ايران، اعتقاد دارند كه موزه ها مكاني ساكت، كم نور و دلگيرند؛ براي همين كمتر راغب به حضور در چنين مكاني هستند. آمدن تئاتر به موزه و برقراري ارتباط با بازديدكننده اي كه آهسته و ساكت به موزه وارد و آهسته و ساكت از موزه خارج ميشود؛ ساختار گذشته موزه داري را تغيير ميدهد و رويكرد جديدي را در عملكرد راهنماها بوجود مي آورد و محرك موثري براي جذب بازديدكننده كودك، نوجوان و جوان به موزه ها است.
**س :پس تفاوت اين شكل از تئاتر با تئاتر رسمي ما، در كاربردي بودن و تعاملي بودن آن است؟
-بله. در ايران شكل رسمي و پذيرفته شده تئاتر، اجراهاي تماشاخانهاي است. در كشورهاي ديگر انواع شكلهاي تئاتري وجود دارد كه خود را محدود به تماشاخانه نكرده اند و هر جا جماعتي باشد درام را در آنجا حاضر ميبينند و خط فاصل فرضي ميان گروه تماشاگران و گروه اجرا را پاك كردهاند و ديگر گمان نميكنند كه همه ايدهها تنها پيش آنهاست و اين قانون را نقض كردهاند كه جماعتي كوچك (گروه اجرا) سخن گفته و عمل كند و جماعتي بزرگ (گروه تماشاگران) ساكت باشد و گوش كند و با عمل آنها، گمان كند خودش نيز عمل كرده است.
در اجراهاي تماشاخانهاي اغلب به وهم و خيالات گروه اجرا تكيه مي شود؛ به عبارت ديگر، ما با واقعيت ذهني شده روبرويم در حالي كه در درام كاربردي، واقعيت عيني مورد توجه است. براي فعالان درام كاربردي، مردم تنها آنهايي قلمداد نميشوند كه بليت ميخرند و نمايش ميببينند. آنها خود با اشتياق به استقبال تماشاگران ميروند؛ اين تماشاگران مي توانند در بيمارستان باشند يا مدرسه، فرودگاه يا يك رستوران. اين تغيير نگرش در تئاتر جهان، در موزهها هم اتفاق افتاده است. دقيقا جنس ارتباط و اهدافي كه تسهيل گران درام كاربردي و تئاتر مردمي دنبال ميكنند؛ آموزشگرهاي موزه نيز همان شكل ارتباط و اهداف را در موزهها پي ميگيرند. ديگر اطلاعات طوطي وار و ماشيني راهنماهاي موزه كه در آنها اندك اشتياقي ديده نميشود و نيز خواندن برچسبهاي كنار آثار، براي بازديد كننده امروزي دلچسب و پذيرفته شده نيست. به همين دليل، اكنون، موزه هاي مطرح جهان شكلهاي نوين ارتباط را جست و جو مي كنند و در تلاشند ميان آثار (به نمايش درآمده در موزه) و زندگي و تجارب بازديد كننده پيوندي برقرار كنند تا صداي بازديد كننده شنيده شود و ديالوگي ميان راهنماي موزه، اثر و بازديد كننده انجام گيرد تا يادگيري به شيوهاي نوين صورت گيرد. تغيير در نگاه و سليقه رخ دهد. آنها در پي آنند كه بازديد كننده تجربه اي خاطر انگيز و پرمعنا داشته باشد. همچنين، تنها مكان آموزشي براي ما مدارس و دانشگاه ها معنا شده اند درحالي كه يكي از وظايف موزه ها، آموزش است. يادگيري به شيوه اي غيرمستقيم در مكاني به ظاهر غيرآموزشي در حالي كه اغلب ما از اين وظيفه كه بايد درخدمت جامعه باشد ناآگاهيم. مدارس هم از موزهها غافلند و ارتباط شان با موزه اگر برقرار شود در حد يك ديد و بازديد ساده در طول يك سال تحصيلي است. بنا به گفته خانم ترندل، رئيس شوراي بين المللي موزه هاي علم، 5 درصد آموزش در مدرسه انجام ميگيرد؛ 95 درصد آموزش و يادگيري در زندگي افراد، خارج از مدرسه صورت مي گيرد از طريق تلويزيون، مجلات، موزه ها و...
** س : درباره شكلهاي اجرايي اين نوع تئاتر هم توضيح ميدهيد؟
- شكلهاي اجرايي رايج در تئاتر موزه يكي در روايت اول شخص كه در موزههاي تاريخ بسيار ديده ميشود، است. بازيگر در قالب شخصيت تاريخي قرار مي گيرد و دقيقا همان دوره را تجسم مي بخشد. براي مثال او كورش يا يك مرد پارتي است. اين تجسم بخشي در محيط موزه متفاوت از فضاي متداول تئاتري (تماشاخانه ها) است. بازيگر درمحيط موزه بايستي براي ارتباط متقابل با بازديدكننده و در مقام يك پاسخگو بسيار آماده باشد در حالي كه از بازيگر صحنه انتظار نميرود در باره شخصيت نمايش بسيار بداند آنسوي آنچه روي صحنه پرداخت ميشود. بازيگر بايد درجه بالايي از واقعيت و سنديت را ارائه دهد.
نوع دوم در روايت سوم شخص است. بازيگر با استفاده از تمهيداتي چون لباس، وسايل صحنه و جلوههاي صوتي براي انتقال و رساندن حقايق تاريخي و علمي استفاده ميشود. براي مثال بازيگر، برخلاف روايت اول شخص وانمود نميكند كه ابنسينا است بلكه تلاش ميكند نقاط عطف مسير علمي اين دانشمند ايراني را بازآفريني كند.
نوع سوم در روايت دوم شخص است. در اين نوع روايت بازديدكننده هم مي تواند نقش بپذيرد و همانند بازيگران تئاتر موزه وارد بازي شود. مثلا در نقش مردم، چگونگي ساختار اجتماعي دوره ساساني را نشان دهد يا در نقش مردم دوره مشروطه، مبارزات آن دوره را تشريح كند.
البته داستان گويي هم در موزههاي جهان بسيار مورد توجه و رايج است. داستان گو همانند نقال در قالب شخصيتهاي قصه قرار ميگيرد در حالي كه همچنان در جايگاه راوي وقايع باقي ميماند. او هم زاويه ديد اول شخص دارد و هم زاويه ديد سوم شخص.
**س : چه شد كه از ميان شكلهاي متنوع درام كاربردي به سوي تئاترموزه جذب شديد و سعي كرديد در تئوري و عمل در اين مسير گام برداريد؟
- در پاسخ به اين سوال بايد بگويم بر اساس ضرورتهاي فرهنگي و اجتماعي از سال 89، بعد از برپايي كارگاه آموزشي و تشكيل گروهي تئاتري، پروژهاي را در حوزه درام كاربردي شاخه تئاترآموزشي شروع كردم كه يكي از نتايج آن تبديل تعدادي از كتابهاي درسي دوره راهنمايي و تعدادي از دروس كتابهاي درسي دبستان به نمايش بوده است كه حاصل آن مقالات و نمايشنامههايي شده است كه از سوي كانون پرورش فكري در مرحله آماده سازي براي چاپ و نشر است. چون بر اين باورم كه هرجامعهاي براي پويايي نيازمند آگاهي و خلاقيت است و اين دو با آموزش ممكن ميشود... اين فرايند چهار سال طول كشيد. اين بار دوست داشتم تئاتر آموزشي را در مكاني غير از مدرسه تجربه كنم و موزهها گزينه مطلوبي براي اين تصميم بودند. يكي از مهمترين اهداف من براي اجراي اين برنامه در موزه فرش گذاشتن دست مدرسه ها در دست موزه هاست تا با هم بيشتر آشنا شوند؛ چند قدمي با هم بردارند؛ گپ بزنند و بر روي طراحي برنامههاي مشترك فكر و مشورت كنند. پيوندي ميان آموزش رسمي و آموزش غيررسمي.
**س : چرا موزه فرش؟
- راستش اول موزه هنرهاي معاصر به ذهنم آمد. چون معمارياش را دوست دارم و تحسيناش ميكنم. در تئاتر موزه استفاده از ساختمان موزه به عنوان صحنه و بهره گيري از عناصري كه در آن است مهم و كليدي است. بعد ديدم بيشتر گالري است تا موزه و آثار در بازه هاي زماني خاصي تغيير مي كنند. معماري و آثار موجود در موزه سينما هم تامل برانگيز بود و صداهايي را كه ميتوان در ذهن در موزه موسيقي شنيد. فكر كردن به اين مكانها مرا تهييج ميكرد به اين سوال پاسخ دهم؛ 'چه درام هايي مي توانند در اين مكان ها اجرا شوند.' اتفاقي به موزه فرش رفتم. نزديك در ورودي تاملي كردم و به خودم گفتم چرا موزه ي فرش نه. سينما و موسيقي به اندازه كافي ابزاري براي تبليغ دارند اما فرش مهجوراست و ساكت است. خواستم صدايي براي فرش باشم. جالب اينكه فرش هنر مردمي و كاربردي است من هم سعي كردم متن و اجرايم ملهم از تئوري تئاتر مردمي و درام كاربردي باشد. تئاتر و درامي كه مورد علاقه من است و اجراي آن را در ايران ضروري ميدانم. مخاطب اجراي ما در خانه خود حداقل يك قالي با هر كيفيتي دارد و با آن بيگانه نيست اگرچه ممكن است از بس كه ديده فراموشش كرده باشد و من با اين آشناي فراموش شده كار دارم.
**س : درباره داستان سه نخ بگوييد. چطور نوشته شد؟
- مثل همه كارهايم با پژوهش شروع كردم. هم كتابهاي تئوري (فارسي و لاتين) مد نظرم بود و هم آثاري كه درباره فرش براي كودك و نوجوان نوشته شده بود. برخلاف داستان ها و تنها نمايشنامهاي كه درباره فرش براي كودكان نوشته شده است؛ تعداد محدودي كتاب در اين حوزه براي مخاطب نوجوان چاپ شده كه بيشتر مربوط به تاريخچه قالي بافي در ايران يا مراحل توليد فرش است. نمايشنامهاي موجود نبود. تم غالب اين آثار ظلم رفته بر قالي بافان، آرزوهاي قالي بافان، چگونگي بافت قالي است كه تلاش كردم از اين زوايا به قالي ايران نپردازم.
داستان 'سه نخ'، داستاني عاشقانه، شاعرانه و به شدت تصويري است. اين اثر سرگذشت سه نخ (خامه) قالي بافي را جست و جو ميكند كه اتفاقي مهم آنها را از هم جدا ميكند و هر كدام به سوي آيندهاي متفاوت ميروند. گروه اجرا (در لابي مركزي موزه) سرگذشت نخ قرمز را ميگويد. راهنماي موزه (در گالري طبقه همكف) سرگذشت نخ زرد را ميگويد و بازديدكنندگان (در گالري طبقه اول موزه) سرگذشت نخ آبي را پيش بيني ميكنند. در اين ميان بر اساس آثار به نمايش درآمده در موزه فرش، سوالهايي طرح ميشود كه بازديد كنندگان با تفكر و تخيل خود به آن پاسخ ميدهند. من به عنوان طراح اين برنامه براي اينكه ساختار حفظ شود و معنا كامل براي نخ زرد و آبي هم قصه نوشتم كه اجرا مي شوند اما اين به آن معنا نيست كه قصههاي ديگر نتوانند در كنار اين سه قصه، پديد آيند. در كنار قصههاي من، قصهها و داستانكهايي نيز پيدا ميشود كه به اين نهال، شاخ و برگ مي دهند و آن را تنومندتر و پربارتر مي كنند.
**س : برنامه بعديتان چيست؛ آيا موزه ديگري را مد نظر داريد؟
- همسايگي موزه هنرهاي معاصر و موزه فرش برايم جالب بود. يكي هنر معاصر را در خود جاي داده و ديگري گنجينهاي از ديرينترين هنر بومي ايران بنابراين دوست داشتم برنامهام را به اين گونه طراحي كنم كه پس از اجرا در موزه فرش با بازديدكنندگان به سوي موزه هنرهاي معاصر برويم و ادامه اجرا را در آنجا ببينيم. هماهنگي ميان دو مركز فرهنگي براي اجراي تئاتري نو و شناخته نشده زمان بر بود به همين دليل ترجيح دادم روي موزه فرش تمركز كنم و تواناييهايم را براي اجرا در اين مكان بيازمايم. بعد از هر تجربه براي تجربه بعدي تصميم ميگيرم. بايد به ديدار مخاطبم بروم و ببينم برنامه اي كه براي او تدارك ديده ام با او چگونه ارتباط برقرار مي كند. هميشه اين راه بوده كه مرا به پيمودن دعوت كرده...
نمايش 'سه نخ' به نويسندگي و كارگرداني 'فريده شيرژيان' با بازي هنرمنداني چون ليلا راد، معصومه رشيديان و شيرين اميري از 12 بهمن در موزه فرش ايران به نشاني تقاطع خيابان فاطمي و خيابان كارگر اجرا خواهد شد. اين نمايش بيشتر براي مخاطبان نوجوانان و جوانان تدارك ديده شده است و علاقممندان ميتوانند جهت حضور با شماره تلفن 88962093 تماس بگيرند.
از: عليرضا مرادي
فراهنگ**9246**1601**
گفتوگو با فريده شيرژيان به بهانه اجراي نمايش 'سه نخ'
سرگذشت جدايي سه نخ قالي
۵ بهمن ۱۳۹۳، ۱۱:۴۹
کد خبر:
81478046
تهران - ايرنا - كارگردان نمايش 'سه نخ' با اشاره به اينكه نمايشش داستاني عاشقانه و شاعرانه دارد، گفت: اين اثر سرگذشت سه نخ قالي بافي را روايت ميكند كه اتفاقي مهم آنها را از هم جدا ميكند.