۱۵ بهمن ۱۳۹۷، ۸:۱۰
کد خبر: 83196080
T T
۰ نفر
نگذاشتيم تخت جمشيد را به نام انقلاب تخريب كنند

شيراز- ايرنا- آيت الله 'سيد محمود موسوي نژاد' هرچند زاده نيشابور است اما نام اين شاگرد امام راحل (ره) به واسطه تاثيرگذاري و خدمت رساني ساليان بسيار در ديار فارس، با نام شهر مرودشت در هم تنيده است.

او از شاگردان بي واسطه امام خميني (ره) است و در برگ‌برگ تاريخ انقلاب حضور داشته و سهمي ايفا كرده است.
آيت الله موسوي نژاد پس از تبعيد رهبر كبير انقلاب به مرودشت آمد و علاوه آنكه حوزه‌ علميه‌اي در اين شهر ساخت، منشأ اقدام هاي عمراني و فرهنگي بود و حركتش در صيانت و پاسداري از تخت جمشيد در برابر تهديد تخريب يا غارت‌ احتمالي در هنگامه انقلاب اسلامي ماندگار شد.
خبرنگار ايرنا در آستانه چهلمين سالگرد انقلاب اسلامي، در منزل اين روحاني برجسته و محبوب در شهر مرودشت حضور يافت، خانه اي كه سادگي در آن موج مي زد.
در اتاقش كه تنها تزيينش پرده‌هاي سبزرنگ بود،‌ فقط كتاب ديده مي‌شد و كاغذ. ميز تحريري قديمي در يك گوشه اتاق قرار داشت، جايي كه او پنج كتابش را در آنجا نوشته بود.
لبخند و شيريني ‌سخنش در روايت ماجرا‌هاي انقلاب و يادآوري تاريخ با جزئيات در سن 84 سالگي به او چهره مردي كتابخوان، تحصيل‌كرده و دانشمند را داده است و روحانيت و معنويت را به معناي واقعي در رداي ساده و زندگي بي‌آلايش وي مي توان جست.
او در ميانه اين گفت و گو، هر از گاهي كلام را قطع مي كرد و اسناد تاريخي درباره نقش آفريني هايش در مقطع پيروزي انقلاب را از كتابخانه و ميز تحريرش بيرون مي آورد و به ما نشان مي داد.
يكي از مجلدات صحافي شده، جدول اعزام طلاب براي ترويج معارف اسلامي به روستاهاي اطراف شهر مرودشت بود كه اين عالم ديني آن را مديريت مي كرد. در اين جدول اسامي طلاب، مدت حضور و حق الزحمه اي كه به آنها پرداخته، درج شده بود.
از آيت الله موسوي نژاد درباره تصويرش از روز‌هاي انقلاب پرسيديم تا به ماجراي نجات و حراست از تخت جمشيد رسيديم. اين عالم ديني، نامه اش در اوايل اسفند 1357 به يگان ضربت شهرباني را نشان داد كه در آن، شهرباني را مسئول حراست از اين اثر تاريخي كرده بود.
در ادامه اين گفت و گو درباره تلاش هاي وي براي حفظ تخت جمشيد، مباحث مطرح شده درباره نظر آيت‌الله خلخالي درباره اين اثر تاريخي و مخاطرات حفظ اين بنا سوال كرديم و پاسخ شنيديم.
گفت‌و‌گوي خبرنگار ايرنا با اين عالم ديني را در ادامه مي‌خوانيد.

** آشنايي شما با حضرت امام خميني (ره) از چه زماني و در كجا شكل گرفت؟
- اصالتاً نيشابوري‌ام و تا سال 1338 در حوزه علميه مشهد در محضر آيت‌الله العظمي ميلاني تحصيل مي‌كردم، در آن زمان در پي تحصيل در قم بودم، آيت‌الله بروجردي در رأس بود و وصف مجالس درس آيت‌الله داماد و آيت‌الله خميني را نيز به عنوان مجتهدان و فقهاي بزرگ زمان شنيدم و ناديده، مجالس آيت‌الله خميني را براي ادامه تحصيل برگزيدم و تا وقتي ايشان قم بود و تبعيد نشده بود، به محفل درس ديگري نمي‌رفتم.

** در قم در محضر كداميك از علماي ديني حاضر شديد؟
- در مجالس درس خارج آيت الله بروجردي به‌صورت مرتب شركت مي‌كردم، ايشان حدود سه سال بعد از رفتن من به قم، در قيد حيات بودند و در دروس‌ ديگر فقط در محضر مرحوم امام (ره) شركت مي‌كردم. ايشان در مسجد سلماسي درس مي‌گفتند و من هشت سال در ركابشان تحصيل كردم و تقريبا يك دوره خارج اصول با ايشان خواندم؛ البته از نزديك هم با ايشان آشنا بودم و اگر اشكالي برايم پيش مي‌آمد، به منزلشان مي‌رفتم. امام در بيروني منزل با علما و روحانيون جلساتي ترتيب مي‌دادند و وقتي روحانيون مي‌رفتند، امام مي‌پرسيدند سؤالي داريد و من به‌صورت خصوصي طرح مساله مي‌كردم؛‌ همچنين آيت‌الله خميني بنا بر درخواست بنده، سال مالي پرداخت خمس مرا نيز تعيين كردند. گاهي هم شب‌ها در خانه‌ ايشان پشت سرشان نماز مي‌خوانديم و اين ديدار‌ها تا سال 1342 ادامه داشت.

** فضاي قم در حوالي سال‌هاي 1341 و 1342 چگونه بود؟
- مبارزات از سال 1341 با تصويب لايحه انجمن‌هاي ايالتي و ولايتي كه اسدالله علم به مجلس برد آغاز شد، در اين لايحه سوگند به كتاب آسماني، به جاي سوگند به قرآن مطرح شده بود كه باعث شد علما و مراجع ازجمله امام خميني (ره)، آيت‌الله گلپايگاني و آيت‌الله مرعشي نجفي و سيد شريعتمدار عليه اين اقدام اطلاعيه دهند. دو ماه مبارزه‌ طول كشيد تا علم شكست خورد و امام (ره) فرمودند بايد در سرلوحه روزنامه‌هايتان بنويسيد كه سوگند جز به قرآن قابل اجرا نيست. بعد از آن شاه با انقلاب سفيد قصد داشت مفادي شش ماده‌اي را به رفراندوم بگذارد كه باز هم آقايان اعتراض كردند و امام (ره) نيز با اين مساله خيلي تند برخورد كردند.

** واكنش مردم به اين موضوع چه بود؟
- پس از اعتراض تند آيت‌الله خميني به انقلاب سفيد شاه، عده‌اي از طلبه‌ها و مردم در قم تظاهرات كردند و شعار مي‌دادند: 'ما پيرو قرآنيم، رفراندوم نمي‌خواهيم' در آن زمان من و آقاي مكارم سبزواري در فيضيه بوديم و از آنجا براي استماع سخنراني آقاي اشراقي، نماينده امام به مسجد اعظم رفتيم، در راه برگشت شهر شلوغ شده بود و عده‌اي از كماندو‌ها از تهران آمده بودند و با چوب و چماق به جان مردم افتاده بودند. همه مغازه‌ها بسته بود و چندتايي باز بودند، ناگهان ديديم ماموران به سمت ما هجوم مي‌آورند، خواستيم در يكي از مغازه‌هاي اطراف پناه بگيريم كه صاحب دكان اجازه نداد. او گفت اگر بياييد مغازه مرا تاراج مي‌كنند؛ همين شد كه كماندو‌ها بر سر ما ريختند تا اينكه چند پليس جوان ‌آمدند، با آنكه از نيرو‌هاي شاه بودند به ما گفتند كنار ديوار بايستيد كه اين‌ها با چماق‌هايشان خطرناك‌اند. ما در كنار ديوار پناه گرفتيم و آن پليس‌ها دستانشان را بالاي سر ما گذاشتند و چوب‌هاي آن‌هابه ما نرسيد، بعد آهسته آهسته رفتيم داخل يك مغازه و ‌نيروهاي نظامي يك ماشين آوردند و ما را به شهرباني منتقل كردند.

** آيا امام خميني از اين رويداد مطلع شدند؟
- بله، دو سه روز بعد از اين اتفاق، از راه كوچه پس كوچه‌ها به منزل امام رفتيم، محفلي بود كه آيت‌الله خامنه‌اي نيز در آن حضور داشتند. يكي از دوستان خلاصه ماجرا را خدمت امام (ره) گفته بود، امام گفتند جريان را برايشان بازگو كنم، گفتم و ايشان متاثر شدند. بعد از اين رويداد‌ها در آستانه عيد نوروز سال 1342 بود كه ايشان اعلان عزاي عمومي كردند. من به خدمت امام رفتم و گفتم كه راهي نيشابورم و چنانچه مايل باشند مي‌توانم نامه يا دستخطي براي اعلام عزاي عمومي خدمت علماي نيشابور ببرم كه امام فرمودند 'نمي‌خواهم گرفتار شويد، فقط پيام مرا به ايشان برسان.' من نيز به خدمت حاج آقاي مروي و حاج آقاي فقيه كه از علماي آن وقت نيشابور بودند، رفتم و پيام را رساندم و آن‌ها نيز در وفات امام صادق (ع) اعلام كردند كه امسال عيد عزاست و مردم هم عيد را رها كردند. از اينجا بود كه وقايع تاريخ‌ساز انقلاب شروع شد.

** اعتراض هاي سال 1342 چگونه گسترده شد؟
- دستگيري امام خميني بعد از 13 خرداد 1342 و انتقال ايشان به تهران سرآغاز تقابل مردم و نظام شد. حكومت مي‌خواست فرمان‌هاي خطرناكي اجرا كند و علماي قم از جمله آيت‌الله منتظري و آيت‌الله ميلاني از مشهد به تهران رفتند و در حرم مطهر حضرت شاه عبدالعظيم حسني (ع) تحصن كردند كه كسي حق ندارد به آيت‌الله خميني اهانت كند. بالاخره ايشان با تمهيدات آقايان از بند زندان رها شد و طولي نكشيد كه پس از آن كاپيتولاسيون مطرح شد و آقايان علما، باري ديگر اطلاعيه دادند و امام در آبان 1343 در اين باره سخنراني كردند. من نيز پاي سخنراني ايشان بودم؛ خلاصه، اعتراض امام به رفراندوم و كاپيتولاسيون باعث شد رژيم ايشان را به تركيه تبعيد كند.

** در سال‌هاي تبعيد امام خميني (ره) به خارج از كشور، به چه كاري مشغول بوديد؟
- من تا سال 1348 در قم بودم و در محضر درس آيت‌الله گلپايگاني حاضر مي‌شدم، در مدرسه فيضيه نيز ادبيات و اصول درس مي‌دادم. بعد براي يك سال آمديم به مرودشت. گفتند اينجا فعاليت شيخي و بهايي زياد است و روحاني هم ندارد. يك سال تمام شد و نگذاشتند بياييم. در سال دوم دلتنگ درس و مدرسه شدم و مدرسه‌ امام صادق (ع) را در سال 1355 اينجا بنا كرديم كه امروز بخش اولش انتهاي خيابان سعدي است و بخش دومش هم در انتهاي خيابان فردوسي قرار دارد. درس را با هفت شاگرد شروع كرديم و اينجا ماندگار شديم.

** حال و هواي مرودشت در سال‌هاي پيش از انقلاب چگونه بود؟
- راستش را بخواهيد، وقتي آمديم مرودشت متوجه شديم كه وضعيت اين شهر از نظر ديني و افكار طرفداري از شاه عجيب است. از نظر ديني خيلي عقب بود و در منطقه فقط پنج مسجد وجود داشت. روحاني و طلبه هم نداشت. وقتي آمديم اينجا و مدرسه را ساختيم از طلبه‌هاي كاشان و مشهد و قم تا حدود صد نفر به اين شهر آمدند و در ماه‌هاي محرم و صفر و رمضان براي تبليغ به روستاهاي اطراف مي‌رفتند. خودم هم يك ماشين استيشن خريدم و در اين نواحي به ساختن مسجد و تبليغات پرداختيم. در برخي جاها مي‌گفتند به مبلغيني كه مي‌فرستيد بگوييد از شاه تعريف كنند و ما هم زير بار اين موضوع نمي‌رفتيم، اين شد كه برخي گفتند اگر چنين كسي به روستاي ما نمي‌فرستيد ما مبلغ نمي‌خواهيم و ما هم برايشان نفرستاديم.

** ريشه اين برخورد برخي روستاييان چه بود؟
- تعدادي زيادي از مردم اين روستاها در اصلاحات ارضي از شاه، زمين گرفته بودند؛ البته بسياري از آن‌ها مقاومت نمي‌كردند و وقتي مي‌گفتيم طلبه‌اي كه دعاي شاه بكند، نداريم و مي‌خواهيم احكام اسلام را براي شما بازگو كنيم و مسجد بسازيم، مي پذيرفتند. در آن سال‌ها، فقط يك ده بود كه اعزام طلبه با ويژگي مورد نظر ما را قبول نكرد. بعد از انقلاب، همان‌ها نزد من كه مسئول كميته انقلاب بودم، آمدند و گفتند 'ما انقلاب كرديم و خون داديم، شما كاري كنيد كه زمين‌هاي محل ما را بدهند'، من به آن‌ها گفتم 'يادتان هست گفتيد اگر طلبه‌تان دعاي شاه نكند، مبلغ نمي‌خواهيم.' نگاهي به هم كردند و گفتند 'بله حاج آقا. حقيقتاً اينجا شاه به ما زمين داد، گفتيم جاويد شاه! اگر آقاي خميني زمين دهد، مي‌گوييم زنده باد خميني! اگر شما زمين بدهيد مي‌گوييم زنده بايد موسوي نژاد.' گفتم 'شما همه‌چيزتان زمين است و كاري به انقلاب و عقيده نداريد.' البته ما تا (شهرستان) ارسنجان مبلغ مي‌فرستاديم و فقط همين يك روستا، اينطور بود و بقيه چنين رفتاري نداشتند.

** آيا با اين وصف تاثير وقايع انقلاب كه در قم و تهران در حال وقوع بود، به مرودشت مي‌رسيد؟
- بله. مثلا وقتي تاريخ را عوض كردند و مبدا آن از سال هجرت به تاريخ پادشاهي تغيير كرد، يك چك از بانكي كه در آن حساب داشتم، با تاريخ شمسي نوشتم كه بانك آن را پس فرستاد؛ بلافاصله به بانك مراجعه كردم و حساب را بستم. رفتم بانك ملي كه رئيسش آقاي تحرير نامي بود. گفتم 'من اين تاريخ (پادشاهي) را نمي‌نويسم، اين نشان مي‌دهد ما اسلام را قبول نداريم و جنگ با تاريخ اسلام است.' او مرا به اتاق خودش برد و گفت 'در زمان مصدق، طرفدار مصدق بودم، الان هم طرفدار شاه نيستم. زمان مصدق با جبهه ملي و توده‌اي‌ها و بقيه كه جلسه داشتيم، فقط من در ميانشان نماز مي‌خواندم و معتقد بودم مصدق بهتر از شاه است. الان هم دنبال رساله آقاي خميني هستم. شما فقط يك رساله آقاي خميني را هر طور هست، به من برسانيد.' بعد يك پاكت با آرم بانك ملي داد كه رساله را در آن گذاشتم و به عنوان محصول بانكي برايش فرستادم. او هم با ما همكاري كرد و گفت 'حساب باز كنيد و هر تاريخي بزنيد، ‌چك از شما قبول است.'

** تخت جمشيد در مهرماه 1350 ميزبان جشن هاي 2500 ساله شاهنشاهي بود، نظر مردم درباره اين جشن‌ها چه بود؟
- مردم در جشن 2500 ساله هيچ نقش و شركتي نداشتند. شاه از كشور‌هاي ديگر مهماناني دعوت كرده بود و خودش هم آمده بود و از آن‌ها استقبال مي‌كرد. پنج خيابان به نام پنج قاره ساخته بودند و چادر‌هايي با همين نسبت برپا كرده بودند. اندازه چادر‌ها بسيار بزرگ بود، يكي از آن‌ها حدود 300 مترمربع مساحت داشت. مردم معمولي اجازه حضور در جشن‌ها را نداشتند و به جز رؤساي كشور‌هاي خارجي، تعداد اندكي از اداري‌ها و افراد سرشناس شيراز در جريان مراسم بودند.

** آيا مردم مرودشت در آن سال ها به انقلاب پيوستند؟
- بله؛ از سال 1348 تا 1357 ما با حدود 100 طلبه‌اي كه به روستاها فرستاديم، كارهاي زيادي انجام داديم و طلبه‌ها مردم را با اقدامات امام خميني (ره) آشنا ‌كردند. در برخي جاها هم كه مسجد نبود، در خانه‌ها مجلس مي‌گرفتيم و اين موضوع در آگاهي مردم اثرگذار بود. در اواخر سال 1356 روزنامه اطلاعات مقاله‌اي توهين‌آميز عليه امام نوشت و در قم، علما به نفع امام سخنراني كردند، در اوايل ارديبهشت 1357هم اطلاعيه‌اي براي ما در اعتراض به اين اقدام فرستادند، ما تصميم گرفتيم اطلاعيه را امضا كنيم و شب آن را زير كركره مغازه‌ها بگذاريم. در آن اطلاعيه نوشتيم كه همه در مدرسه امام صادق (ع) جمع شوند و مردم قبول كردند و آمدند. ژاندارمري هم آمد. قرار شد من و دو تن ديگر سخنراني كنيم؛ چون اگر هر سه ما سخنراني مي‌كرديم نمي‌توانستند ما را بگيرند. بعد از سخنراني همه مردم دور ما را گرفتند و با شعار از مدرسه آمديم بيرون. تا پيروزي انقلاب 10 ماه مانده بود و تظاهرات مرودشت از اين زمان آغاز شد، مردم از مسجد ابالفضل تا مدرسه امام صادق (ع) راهپيمايي مي‌كردند و اين روند ادامه داشت و ژاندارمري هم چندان متعرض نمي شد. گاهي مي‌آمدند و گرفتاري مختصري بود، ولي سنگين و سخت نبود.

** شما در جريان انقلاب، از تخت جمشيد حراست كرديد، چه تهديدي در كمين اين اثر تاريخي بود؟
- دو ماه به پيروزي انقلاب مانده بود و هنوز انقلاب به ثمر نرسيده بود؛ اما زمام امور در مرودشت دست ما بود، ‌اوضاع در شيراز هم همينطور بود. دولتي‌ها ديگر نمي‌توانستند كاري بكنند. از آقايان شيراز با من تماس گرفتند كه عده‌اي قصد دارند چادر‌ها را آتش بزنند، عده اي هم مي‌خواهند به تخت جمشيد حمله كنند. فكر كرديم بايد خودمان برويم و از آن مواظبت كنيم. آنها كه مي‌خواستند به اينجا حمله كنند، ضد شاه نبودند، فرصت طلب بودند. مي‌خواستند از موقعيت سوءاستفاده كنند و چيزهايي را تاراج كنند، بفروشند و ميلياردر شوند، مثل افرادي كه امروز اختلاس مي‌كنند، آنها دلشان به حال مردم نسوخته، مي‌خواهند جيبشان را پر كنند. به همين دليل بود كه شخصاً هر شب با دوستان در منطقه گشت زني مي‌كرديم و جلو چادر‌ها از ژاندارمري مامور مي‌گذاشتيم. ترسمان از اين بود كه به نام انقلاب چادر‌ها را آتش بزنند يا سنگ‌ها را به بهانه اينكه عكس شاه است، تاراج كنند. چادر‌ها خيلي ارزش داشت و در مخاطره بود؛ همچنين در تاريخ 3 اسفند 1357 نامه‌اي براي حفظ تخت جمشيد نوشتم، اتفاقا در سربرگ خيريه‌اي كه با نام حضرت ابوالفضل در آن زمان داشتيم. متن نامه اين بود: مسئول محترم گروهان ضربت، طبق صحبت و مذاكرات ديشب تا 5 شب هر شب دو نفر مسلح براي چادر‌ها به آقاي جهانمير زارع بفرستيد.
يك نامه هم براي آقاي بردبار كه يكي از كارگران تخت جمشيد بود، نوشتم؛ چون عليرضا شاپور شهبازي مسئول تخت جمشيد دستگير شده بود. گرچه شخصا او را محاكمه كردم و حكم به آزادي دادم. دليل دستگيري‌اش اين بود كه شهبازي با شاه تماس گرفته بود. مي‌گفتند بخشي از اموال تخت جمشيد را هم برده است؛ البته بعدا در بازپرسي كه در حضور همگان انجام دادم، دليلي براي تداوم بازداشت او نديدم.

** نگاه انقلابيون به تخت جمشيد چه بود؟
- ما مي‌دانستيم اين‌ها ميراث فرهنگي است و ارزش دارد. از نظر شريعت شغل مجسمه‌سازي حرام است؛ اما اگر مجسمه ساخته شد، نگهداري آن اشكال ندارد. جداي از اين تخت جمشيد، يك كتاب تاريخ سنگي است كه نمي‌‌توان آن را تغيير دارد. شما مي‌توانيد صفحات تاريخي را كه نوشته شده، بكنيد و يك ورق ديگر جايگزينش كنيد؛ اما كتيبه خط ميخي و نقش برجسته را نمي‌توانيد تغيير دهيد. چند چيز اين بنا را قرن‌ها محافظت كرده است، يكي اينكه تاريخ ثبت شده ايران را نشان مي دهد، دوم اينكه نگهداري مجسمه اشكال ندارد، سوم اينكه براي كشور سودآور است و در دنيا ميراث فرهنگي ارزش فراواني دارد. بقيه كشور‌هاي جهان موزه درست مي‌كنند و مي خواهند گذشته دنيا را در موزه به مردم نشان دهند، تخت جمشيد كه سر جايش است، اين است كه تصميم گرفتم نگذارم كسي به اينجا آسيب برساند.

** اين اقدام براي شما كه يك روحاني شناخته‌شده بوديد، تبعات نداشت؟
- خير؛ چون من از اول انقلاب اينجا ساكن بودم و در رأس امور بودم و روحاني هم بودم كسي نمي‌توانست بگويد طرفدار شاه است. اگر كسي بود كه روحاني نبود، فوري به او انگ و برچسب مي‌زدند و مي‌گفتند 'چون طرفدار شاه است، از اينجا محافظت مي‌كند. خودمان معرفي اش كنيم كه ببرندش و سنگ‌ها را برداريم' اما نمي‌توانستند درباره من چنين چيزي بگويند. براي همين هم حفظ آثار تخت جمشيد را لازم دانستم و به آن عمل كردم. در سال‌هاي اخير در ايام عيد تا سه ميليون نفر براي بازديد از تخت جمشيد به مرودشت مي‌آيند، آنها براي سفر خود هزينه مي‌كنند و اقتصاد مردم منطقه را رونق مي‌بخشند. اين است كه ما دليلي براي تخريب تخت جمشيد نداشتيم؛ درعوض دليل براي حفظش داشتيم.

** اهميت تخت‌جمشيد از ديد شما در چيست؟
- دو سال پيش از يونسكو به اينجا آمدند. يونسكو آثار تاريخي را حفظ مي‌كند و در پي اين است كه در عالم صلح باشد و آثار باستاني و تاريخي هر كشوري باقي بماند. مرا هم براي سخنراني دعوت كردند و در گفت و گويي كه با آن‌ها داشتم تاكيد كردم امثال تخت جمشيد آثار عبرتي است كه از گذشته مانده است. كو آن پادشاهان؟ كو سازندگان اين بنا؟ اگر خوب كار كردند، در آخرت هم خوبند، اگر بد كار كردند كه هيچ از آن‌ها نمانده است، آنها با چنان قدرتي كه آنان از سنگ چنين مجسمه‌هايي ساختند، آنها رفتند، ديگران هم مي‌روند.

** گفته شده كه آيت‌الله خلخالي نظري مخالف با شما داشت و معتقد بوده است كه اين آثار نماد دوران طاغوت است و بايد از بين برود، آيا دستور تخريب از سوي ايشان داده شد؟
- آقاي خلخالي يك روز آمد اينجا؛ البته من او را نديدم. همان اوايل انقلاب نصف روزي آمده بود و تخت جمشيد هم رفته بود. تنها چيزي كه در زمان آمدن او به تخت جمشيد اتفاق افتاد، بردن حدود 200 صندلي از داخل چادر‌ها بود. صندلي بسيار مرغوب و درجه يك بود. آنها را بار زدند و بردند شيراز و نمي‌دانم با صندلي‌ها چه كردند. وقتي خبر آمدن خلخالي به من رسيد، فقط گفتند او دستور داده صندلي‌ها ببرند، علاوه بر اين سينماي مرودشت را هم مصادره كرده بود و در شيراز هم دستور اعدام عده‌اي را داده بود كه داد دادستان وقت شيراز را درآورد. حضور او در مرودشت چند ساعت بيشتر نبود و بنا بر شواهد، دستور تخريب تخت جمشيد را هم نداده بود؛ چرا كه اگر چنين اتفاقي مي‌افتاد تيم حراستي تخت جمشيد كه از طرف ما در آنجا مامور بودند و براي محافظت از آن حقوق مي‌گرفتند، فوري به ما اطلاع مي‌دادند كه آقاي خلخالي به قصد تخريب آمده است؛ اما حتي يك نفر هم چنين گزارشي نداد. بعدها بسياري همين سوال را از من پرسيدند كه آيا او براي تخريب به مرودشت آمد يا خير و پاسخ من به آن‌ها همين بوده است.

** از سفر سال 1367 حضرت آيت الله خامنه اي به مرودشت و بازديد ايشان از تخت جمشيد بگوييد، در ملاقات با ايشان چه گذشت؟
- آيت‌الله خامنه‌اي در زمان رياست جمهوري‌شان به مرودشت آمدند. مقام معظم رهبري در ورزشگاه اين شهر سخنراني كردند و بعد به تخت جمشيد رفتند. پس از آن، به منزل امام جمعه رفتند و من نيز در آن محفل حضور يافتم. همانگونه كه گفتم در زمان طلبگي با ايشان همدرس بوديم، ايشان به من گفتند 'اوايل شما را نشناختم؛ چون وقتي قم بوديد كمي چهره‌تان با الان فرق داشت.' در آن جلسه درباره مرودشت و مسائل شهر و ديگر موضوعات اينچنيني صحبت كرديم.

** كدام يك از روحانيون برجسته و علماي قم از تخت جمشيد ديدن كرده‌اند؟
- پيش از آيت‌الله خامنه‌اي، آيت‌الله نوري همداني به مرودشت آمدند و باهم به ديدن تخت جمشيد رفتيم، امام جمعه رشت و پنج تن ديگر از علماي قم نيز تاكنون براي ديدن تخت جمشيد به مرودشت آمده‌اند كه آنها را همراهي كرده‌ام.

** خاطره‌اي از اين بازديد‌ها داريد؟
- ديدن تخت جمشيد با آيت‌الله نوري همداني بيش از دو ساعت به طول انجاميد. ايشان دستي در هنر دارند و زيبايي‌هاي تخت جمشيد را به خوبي درك مي‌كردند. وقتي از پله‌هاي تخت جمشيد بالا مي‌رفتيم مي‌گفتند 'چقدر اين بنا هنرمندانه است.' به عكس‌هاي پله‌ها نگاه مي‌كردند و مدام مي‌گفتند 'خيلي هنر است.' ايشان از هنر‌هاي به كار رفته در تخت جمشيد تجليل كردند، با چنين وصفي اينكه آدم اين‌ها را بشكند خوب است؟ در اين بازديد‌ها هيچ يك از مراجع تقليد به حفظ تخت جمشيد اعتراضي نداشتند و به ما نگفتند چرا اول انقلاب اجازه داديد اين سنگ‌ها باقي بماند.

** پس طرح اين مباحث، با رويكرد تخريبي است؟
- احتمالاً. شايد چنين باشد. پارسال چند تن از طلبه‌هاي ما در ايام نوروز در تخت جمشيد چادر زده بودند و به اشكالات مذهبي پاسخ مي‌گفتند، تعدادي از جوانان به آن‌ها گفته بودند چرا چادر زده‌ايد، شما كه مخالف تخت جمشيد هستيد، اين‌ها آثار باستاني ايران است. طلبه‌هاي ما پاسخ داده بودند آيا مي‌دانيد كسي كه اينجا را حفظ كرد، روحاني بوده است و آنها جا خورده بودند.

** كدام واقعه در چهار دهه انقلاب براي شما تلخ‌تر بوده است؟
- چيزي كه برايم هضم آن مشكل شد اين بود كه وقتي انقلاب پيروز شد، مردم يكي از مناطق اطراف ما را دعوت كردند و گفتند ما آب و برق و جاده آسفالت نداريم. ما گفتيم اين موضوع را در دو ماه حل مي‌كنيم و تاكيد كرديم كه اين اتفاق در مدت معلوم رخ دهد؛ اما بعد از اينكه منطقه را ساختيم و مشكلات را رفع كرديم، به ما گفتند انقلاب در اينجا همين 2 ماه بيشتر دوام نمي آورد و بنا داريم در اين منطقه انقلاب سوسياليستي و كمونيستي كنيم و به شما هم اعلام مي‌كنيم كه اولين كسي كه به محض پيروزي اعدام مي‌شود، خود شما هستيد. ما هم گفتيم اجازه نمي‌دهيم اينجا كمونيستي شود. چهار نفر هم علناً اعلام كردند كه طرفدار مائو هستند. به هر حال من درباره مسائل كمونيستي خيلي خوانده بودم و توانستم اشكالاتشان را جواب دهم. بعد از آنها هم دو نفر مسيحي را مسلمان كردم و جواب اشكالات آن‌ها را هم در كتابي نگاشتم.

** پس از انقلاب به چه كاري مشغول شديد؟
- هيچ پستي قبول نكردم و در مدرسه‌ام به تدريس پرداختم.

** از اينكه به مرودشت آمديد پشيمان نيستيد؟
- خير؛ چون زماني كه در قم بودم تدريس مي‌كردم و وقتي به اينجا آمدم هم مدرسه امام صادق(ع) را راه‌اندازي كردم و دوباره به تدريس پرداختم، ده‌ها مسجد ساختيم و شاگردان بسياري را تربيت كرديم. امروز هم 180 شاگرد داريم و رسميت آموزش دو درس خارج اصول و خارج فقه را نيز يافته‌ايم؛ در حاليكه در حوزه شيراز فقط خارج فقه تدريس مي‌شود و راضي هستيم از اين تدريس و كار.

***
سخنان آيت الله موسوي نژاد بسيار شنيدني و جذاب بود، به ويژه براي نسل نو كه تشنه دانستن درباره رخدادهاي زمان انقلاب هستند. اين گفتار شيرين و دلنشين، فاصله مسير و طي فاصله 45 كيلومتري از شيراز تا مرودشت را از ياد ما برد.
از اين عالم ديني، 2 جلد كتاب از مجموعه كتاب هاي تاليف شده اش به عنوان هاي 'عالم ارواح و خلقت انسان' و 'پاسخ به اشكال هاي كشيشان به اسلام' را هديه گرفتيم و با اين سوغات فرهنگي و معنوي، راهي شيراز شديم.

مصاحبه از: سيده سميرا متين نژاد
7375 / 2027