مرگ و زندگی با فاصله‌ای به اندازه یک نفس

۲۱ آبان ۱۳۹۹، ۷:۲۳
کد خبر: 84105992
محمدحسین فلاح
مرگ و زندگی با فاصله‌ای به اندازه یک نفس

یزد - ایرنا - این روزها کرونا نفس یزد را به شماره انداخته، دیروز رکورد مرگ بیماران کرونایی این استان با ثبت ۳۰ فوت شکسته شد، تا شاید طنین ناقوس مرگ به گوش کسانی برسد که هنوز باور ندارند، چگونه این ویروس کوچک به آسانی جان می‌ستاند.

حدود ۹ ماه از شیوع کرونا گذشته و در این مدت کسانی در کنار ما بودند که اکنون نیستند و این تجربه تلخی است که هر روز برای عزیزانی از خانواده‌های مختلف در سراسر جهان تکرار می شود، شاید بازگویی یک شب تجربه درد و رنج همراهی با یک بیمار کرونایی تلنگری باشد برای کسانی که هنوز این بیماری را جدی نگرفته‌اند.

 همه داستان از یک تب و لرز ساده شروع شد و محمود آقای ۵۸ ساله را روانه بیمارستانی در یزد کرد، اما ماجرا جدی تر از یک سرماخوردگی ساده بود که هر کدام از ما گاهی در سال چندبار آن  را تجربه می کنیم. 

همان شب نخست پسر محمود آقا تماس گرفت و در حالیکه گریه می کرد از حال نامساعد پدرش گفت و اینکه چه زجری می کشد و از من خواست اگر کاری از دستم بر می آید برای او انجام دهم.

محمود آقا را در بخش اورژانس بستری کردند، وقتی سوال کردیم چرا اورژانس؟ گفتند تخت های همه بخش‌های بیمارستان پر شده و فعلا باید در اورژانس بماند تا تخت خالی شود و این آغاز یک حکایت دردناک بود.

فردای آن روز کم‌کم حال محمود آقا بد و بدتر شد تا دستگاه اکسیژن به او وصل کردند و همچنان در اورژانس منتظر خالی شدن تخت بود، اما عصر همان روز و به علت نامساعد شدن حال بیمار، مستقیما به "آی سی یو" منتقل شد و تحت مراقبت قرار گرفت، او به سختی نفس می کشید و چون دیابت داشت هر لحظه امکان به مخاطره افتادن جانش بیشتر می شد.

با بیمارستان تماس گرفتم و کادر درمان گفتند که کرونا ۷۰ درصد ریه او را درگیر کرده و فقط باید برایش دعا کرد، به پسرش سفارش کردم که کاری از دست او ساخته نیست، به خانه برود و از خدا طلب بهبودی و شفای پدرش را بکند اما او موافق نبود و به اتفاق مادر و دیگر خواهرانش تا صبح در بیرون بیمارستان ماندند.

هر چند دقیقه یکبار یکی از فرزندانش با من تماس می گرفت و از وضعیت وخیم پدرش زیر دستگاه اکسیژن می گفت و از اینکه  مبادا یتیم شوند و داغ پدر ببینند و من آنها را دلداری می دادم که عمر دست خداست.

در به در به دنبال دارو

همان شب پسر محمود آقا باز تماس گرفت و گفت که پدرش نیاز به آمپول دارد و باید پزشک متخصص تایید کند و حالا کار ما شده بود پیدا کردن پزشکی که پرونده محمود آقا به دست او بود، پزشکی که باید تعداد زیادی بیمار را در شرایط طاقت فرسای این روزها ویزیت و به وضعیت آنان رسیدگی کند.

آن شب نشد و نتوانستیم پزشک را پیدا کنیم و کار به فردا کشید و مسئولان بیمارستان اعلام کردند که پزشک ساعت ۱۱ به بالین بیمار خواهد آمد، در حالیکه بیمار نیاز فوری به آمپول داشت اما چه می توان کرد همه بیمارانی که در بخش مراقبت های ویژه نگهداری می شدند، شرایطی مانند محمودآقا داشتند.

وقتی از بیمارستان سوال کردیم گفتند تعدادی آمپول برای بیماران کرونایی فردا می رسد و بر اساس دستور پزشک به بیماران نیازمند تزریق می شود؛ البته مشکلات بیشتر از این بود ، یکی می گفت آمپول نمی رسد، دیگری می گفت ممکن است به بیمار شما نرسد چون تعداد آن محدود است و آن یکی هم نظرش این بود که به امید بیمارستان نباشیم و آمپول را از بیرون تهیه کنیم.

عصر همان روز ۲ فقره آمپول(اکتمرا) توسط بیمارستان تزریق شد اما گفتند باید آمپول "رمدسیویر" هم تزریق کند و بیمارستان این نوع آمپول را ندارد، حالا بستگان محمود آقا در به در به دنبال تهیه آن از بازار افتادند و هر کجا که فکرشان می رسید تماس گرفتند اما نبود که نبود و تا این ساعت هم نیست که نیست.

همسرش مقداری طلا داشت و فرزندانش اندک پس انداز که برای خرید آمپول آماده کرده بودند اما بی فایده بود، نوشدارویی بود که در دکه هیچ عطاری پیدا نمی شد.

محمود آقا همچنان در آی سی یو بستری است و خانواده اش جز اشک و آه و دعا، کار دیگری نمی توانند برایش انجام دهند، همسر محمود آقا هم فشار خون دارد گاه و بیگاه حالش بد شده و رنج فرزندانش مضاعف می شود.

این تنها یک نمونه از صدها بیمار کرونایی است که هم اکنون در بیمارستان های استان یزد با مرگ دست به گریبان هستند و نفس آنان به شماره افتاده است.

غلغله در اورژانس

این موضوع باعث شد تا سری به اوژانس بیمارستان بزنم و شرایط بیماران را از نزدیک ببینم، وقتی به درب اورژانس رسیدم پایم توان رفتن به داخل را نداشت؛ هم از ترس و هم از اینکه مبادا صحنه هایی ببینم که نتوانم تحمل کنم و اشکم جاری شود.

غلغله ای بود که باید بودی و می دیدی؛ همه کادر درمان در تکاپو بودند اما بیماران مراجعه کننده آنقدر زیاد بودند که جوابگو نبود، خستگی در چهره یکایک پرستاران و کادر درمان اورژانس دیده می شد، از میانه راه برگشتم، من توان دیدن آن همه رنج بیماران و از خودگذشتگی کادر درمان را نداشتم ، بغض راه گلویم را بسته بود، داشتم خفه می شدم ناخودآگاه این جمله از گلستان سعدی از ذهنم عبور کرد:

منت خدای را عزوجل که طاعتش موجب قربتست و بشکر اندرش مزید نعمت، هر نفسی که فرو می رود ممد حیاتست و چون برمی آید مفرح ذات.

پس در هر نفسی دو نعمت موجودست و بر هر نعمتی شکری واجب .

از دست و زبان که برآید  

کز عهده شکرش بدرآید

استان یزد از نظر میزان شیوع کرونا بالاترین میزان را در کشور دارد و هم اکنون افزون بر یک هزار بیمار مشکوک به ابتلا به کرونا در بیمارستان های این استان بستری هستند که نزدیک به ۲۰۰ نفر آنان در بخش مراقبت های ویژه نگهداری می شود.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha