۳۰ آذر ۱۴۰۰، ۱۴:۱۶
کد خبر: 84584754
T T
۲ نفر

برچسب‌ها

افسانه‌های آذربایجان و حکایت شب یلدا

۳۰ آذر ۱۴۰۰، ۱۴:۱۶
کد خبر: 84584754
افسانه‌های آذربایجان و حکایت شب یلدا

تبریز-ایرنا- «چله گئجه سی» یا همان شب یلدا با آداب و رسوم خاصی در آذربایجان همراه است که یادگاری از گذشتگان این دیار می باشد و در نوع خود منحصر به فرد بوده و تنها به این منطقه تعلق دارد.

به گزارش ایرنا، در افسانه های کهن آذربایجان دو چله وجود دارد که چله بزرگ همزمان با شب یلد و ۳۰ آذرماه آغاز می شود و ۴۰ روز به طول می انجامد؛ بر مبنای همین افسانه ها و داستان های قدیمی، پیرزنی که در فولکلور آذربایجان «قاری ننه» (مادربزرگ پیر) خوانده می شود، دو پسر دارد که نام یکی «بؤیوک چیلله» یا چله بزرگ است و پسر کوچک تر نام «بالا چیلله» (چله کوچک) را بر خود دارد و عمرش تنها ۲۰ روز است.

در داستان های اساطیری آذربایجان آمده است: در روزهای پایانی چله بزرگ، برادر کوچکتر که مغرور است، نزد برادر بزرگتر می آید و می گوید: «سن گئتدین نئیله دین؟» (در این مدت چه کرده ای؟) و چله بزرگ می گوید:«من گئتدیم دونداردیم. اوشوتدوم. ناخوشلاتدیم. گلدیم»(من رفتم، سردشون کردم، لرزاندم و مریضشون کردم، بازگشتم).

در ادامه، برادر کوچکتر (چله کوچک) می گوید: «اگر من گئدسم، قاری لری کورک دن، لولئهین لری لولک دن، گلین لری بیلک دن، کؤرپه لری بلک دن، ائیله رم». (تو که کاری نکرده ای! ببین من چه می کنم! کاری می کنم که پشت پیرزنان، دست عروسان و نوزادان در گهواره هایشان یخ بزند).

در این هنگام برادر بزرگتر (چله بزرگ) به طعنه به برادر کوچک تر «چله کوچک) می گوید:«عؤمرون آزدی، دالین یازدی!» (عمرت کوتاه است و به دنبالت بهار می آید).

بر مبنای افسانه مربوط به چله ها، چله کوچک در طول فرمانروایی خود، سرما را در تمام سرزمین ها حکمفرما می کند و در یکی از همین روزها، در یکی از کوه های قلمروی  خود به دست برف اسیر می شود؛ خبر به «قاری ننه» (پیرزه زن) می رسد و او برای آزادی فرزندش از زندان برف، به کوه رفته و با سیخی که روی آتش داغ کرده، به نبرد برف رفته و در نهایت برف ها را آب می کند. چله کوچک بعد از آزادی متوجه می شود که در آن روز، زمستان تمام شده و «بایرام آیی» یا همان اسفند ماه آغاز شده است.

بر اساس افسانه های آذربایجان، شب یلدا یا «چیلله گئجه سی» در واقع خداحافظی با عروس فصل ها یعنی پاییز زیبا و شروع سفیدپوش شدن زمین از نعمات خداوند است و در واقع انقلاب و دگرگونی عظیمی که به لطف و رحمت پروردگار در طبیعت رخ می دهد.

در شب چله، خانواده های آذربایجانی در خانه بزرگ ترهای فامیل دور هم جمع می شوند و به شب نشینی می پردازند و با توجه به آداب و رسوم شان، شامی تدارک می بینند و انواع میوه های فصل مانند انار و هندوانه میل می کنند؛ بعد از صرف میوه و تنقلات، بزرگان فامیل شروع به داستان سرایی می کنند و گاهی در میان داستان و خاطرات سری هم به شهریار و حافظ می زنند و برای هم فال می گیرند و در واقع سعی می کنند ساعتی را غنمیت بشمارند و از کنار هم بودن لذت ببرند و یک شب پرخاطره را برای خود و خانوداه رقم بزنند.

در شب چله سال های دور در آذربایجان که شهر و صحرا لباس سفید برفی بر تن می کرد و غول برف و کولاک با یخ های شمشیری شکل بسته بر ناودان ها، انسان را به مبارزه فرا می خواند، خانواده ها کرسی در منزل برپا می کردند و از بزرگان و فامیل دعوت می کردند تا یک شب را به شب نشینی سپری کنند.

در آن سال ها، تقریباً تا پنج دهه قبل، برگزاری مسابقات تیراندازی و اسب سواری یا برگزاری مراسم جشن عروسی نیز، به ویژه در میان عشایر و در اجتماعات روستایی، در زمره آیین های شب یلد (چیلله گئجه سی) محسوب می شدند. امروزه بسیاری از آداب و سنن شب یلدا در خطه آذربایجان به باد نسیان سپرده شده است، اما اصل و اساس این سنت حسنه و زیبا همچنان برپاست. 

وقتی شب چله فرا می رسد، آنچه در ابتدا به ذهن می رسد هندوانه است؛ هندوانه نماد شیرینی، خونگرمی، شادابی و سرسبزی است و مردم آذربایجان بر این نظرند که خوردن هنداونه سبب مقاومت بدن در برابر سوز و سرمای زمستان است؛ بر این اساس یکی از رسومی که از قدیم تاکنون بدون هیچ تغییری باقی مانده، خریدن هندوانه برای شب یلداست و حتی وقتی برای عروس «خونچا» (خوانچه) می برند حتما باید هندوانه در کنار سایر هدیه ها باشد.

در شب چله، خانواده ها در منزل بزرگ فامیل دور هم گرد می آیند و با تعریف کردن خاطرات خوب گذشته، خنده و شوخی یک شب به یاد ماندنی را برای خود و دیگران رقم می زنند و بعد از آن نوبت به خوردن هندوانه چله می رسد؛ در این حین، ریش سفید خانواده خود را آماده بریدن آن می کند و با گفتن اینکه «قادا بالامیزی، بو گئجه گدسون» یعنی (بلایای خودمان را امشب بریدیم) کار بریدن هندوانه را به اتمام می رساند.

مردم خطه آذربایجان در مهمانی ها و شب نشینی های شب چله، با خواندن شعر به مجالس خود رنگ و بوی خاصی می دهند و به صفا و صمیمیت مجلس رونق ویژه ای می بخشند؛ در این شب به یاد ماندنی، بزرگ ترها با خواندن قطعاتی از منظومه «حیدر بابایه سلام» استاد شهریار، روزگار پرشور جوانی را یاد می کنند:

قــــاری ننه گئجـه نــاغیل دینـــده         (وقتی پیرزه زن شب هنگام داستان سرایی می کند)

کولک قالخوب قاپ باجانی دوینده    (کولاک بلند شده و خود را بر در و دیوار می کوبد)

من قــاییدوب بیرده اوشــاق اولیدیم   ( کاش می شد که من دوباره به دوران کودکی باز گردم)

بیر گول آچوب اوندان سورا سولیدیم (مانند گل بشکفم و بعد پژمرده گردم)

در بین عموم مردم نیز برای شب چله، خواندن «بایاتی» ها [دوبیتی های محلی] و اشعار منظوم با تنوع بالایی رایج است که از جمله آنها می توان به «بایاتی» زیر اشاره کرد:

چیله چیخار بایراما بیر آی قالار (چله تمام می شود و یک ماه به عید می ماند)

پینتی آرواد قوورمانی قـــورتارار (کدبانوی بدمصرف ذخیره گوشت ویژه فصل سرد را تمام می کند)

گئدر باخار گودول ده یارماسینا (می رود و نگاهی به بلغور باقیمانده در ظرف می کند)

باخ فلکین گردش و غوغاسینا (گردش و غوغای روزگار را تماشا کن)

خوردن آجیل، پشمک، تخمه، انار، سنجد و شیرینی از سنت های دیرین مردم آذربایجان در شبه چله است، اما به دلیل شرایط سخت اقتصادی و معیشتی و گرانی روز افزون، این اقلام به تدریج از سنت های شب چله مردم رخت بر می بندد. 

سرخط اخبار استان‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha