.............................................................
تهران، خبرگزاری جمهوری اسلامی 19/02/86 داخلی.اجتماعی.مهاجرت.هویت گزارش از: لیلا صمدی حکایت غریبی است، خودشان هم نمی دانند به کدام سرزمین تعلق دارند،در وطن دوم به زادگاهشان می بالند، نسبت به سرمایه های ملی، فرهنگی و تاریخی خود احساس غرور می کنند،هموطنانشان را به چشم یک آشنای دیرین می بینند و ....
هنگامی که در زادگاه اصلی خود هستند، از همه چیز ایراد می گیرند، از نگاه آنان هیچ چیز در جای خودش قرار ندارد،امکاناتی نیست و....
بحران هویت ، قصه ناتمام همه مهاجرانی است که با دلیل و یا بی دلیل، موجه و یا غیرموجه، از وطن خود مهاجرت کرده،وطن دومی را برای زیست پیدا کرده اند.
"حمید رضا مهرعلی"، آسیب شناس معتقد است : در میان افرادی که مهاجرت می کنند، گروهی هستند که بعد از مدتی ارزشهای دینی و مذهبی در آنها کم رنک می شود،اما دلبستگی های ملی آنها افزایش می یابد.
"بیشتر آنان، دنبال هویت گم شده خود هستند و در محلی که به آن مهاجرت کرده اند، شرایطی وجود ندارد که بتوانند هویت اصیل خود را پیدا کنند".
به اعتقاد مهرعلی، مهاجر زمانی که وارد جامعه (کشور) جدیدی می شود، به فرهنک محیط اطرافش احاطه ندارد،بعد از مدتی هم که با محیط آشنا شد، مجبور است مطابق انتظارات اجتماعی افرادی که درآن محیط زندگی می کنند، رفتارکند.
این آسیب شناس گفت:در بسیاری از موارد، توقعاتی که در محیط جدید از مهاجر وجود دارد، با ارزشهایی که او در زادگاهش با آنها رشد کرده بود، در تضاد قرار می گیرد و همین تضاد فرهنگی و اختلاف بر سر "آنچه که او هست و آنچه که از او توقع دارند، باشد" ، موجب بروز ناهنجاری ها و بحرانهای روحی و رفتاری در فرد مهاجر می شود.
مهرعلی افزود:همچنین نشناختن محیط جدید و ناآگاهی در مورد روابط اجتماعی حاکم بر آن، سبب بروز یاس و ترس در برخورد با واقعیات ناشناخته می شود، وضعیتی که به تنهایی کافی است تا در مسیر تطبیق یافتن مهاجر با محیط جدید ایجاد اشکال کرده، آن را غیرممکن سازد.
"نسبی بودن ارزشها در جوامع مختلف ممکن است باعث بروز مشکلات روحی و رفتاری برای افرادی شود که بدون آگاهی و با هدف نامشخص مهاجرت کرده اند".
از نظر روانشناسان، برخی از نیازهای روانی مانند نیاز به محترم بودن ، محبوب بودن ، مفید بودن و نیاز به مهم بودن بر سایر نیازها اولویت دارند، و از آنجا که این ارزشها نسبی هستند، تغییر محیط اجتماعی سبب تغییر ملاک سنجش این ارزشها برای فرد می شود.
از این دیدگاه، ممکن است فردی که دریک جامعه از احترام ویژه ای برخوردار است، در جامعه دیگر با ارزشهای متفاوت، محترم شمرده نشود.
همچنین، در هر جامعه تعریف خاصی از مفید بودن افراد ارایه می شود.به عنوان مثال امکان دارد فردی که در یک جامعه شرقی با پا در میانی و مداخله در بحرانها، یک اختلاف خانوادگی را حل کند، آدم مفیدی محسوب شود، ولی همین فرد در یک جامعه غربی، فردی غیر موثر و فضول تلقی و رفتارش غیراخلاقی ارزیابی می شود.
مهر علی گفت: برای نمونه، یک فرد ایرانی در جامعه خودش یاد می گیرد که چگونه و با گرفتن چه نفش هاو کسب چه پایگاه های اجتماعی ای، مفید، محبوب، محترم و مهم باشد، ولی همین فرد وقتی به یک کشور غربی مهاجرت می کند، دیگر این آموخته ها به خاطر تفاوت نگرش فرهنگی به کار او نمی آید.
وی افزود:به طور معمول افرادی که از کشور خود به خارج مهاجرت می کنند یا با ارزشهای فرهنگی جامعه خودی و رفتارهای مورد قبول خودشان زندگی می کنند و یا تغییر وضعیت می دهند و باارزش های جدید هماهنک می شوند که هر یک از این روشها دارای پیامدهایی برای آنان است.
این آسیب شناس گفت:اگر این افراد بخواهند مطابق باارزشهای جامعه خودشان رفتار کنند،با نگاه غیرآشنا و نامهربانی مواجه می شوند که احساس حقارت و تنهایی را در آنان تقویت می کند.
وی افزود:در حالت دیگر نیز اگر آنان بخواهند منطبق باانتظارات جامعه جدید رفتار کنند، در بسیاری از موارد دچار تضاد ارزشی و احساس گناه درونی می شوند که می تواند ریشه اصلی "بحران هویت" برای آنان باشد.
در کنار تمام این مسایل ، غربت و دوری از خانواده، تنهایی ، ناامیدی ، گم شدگی هویت، تضاد ارزشی، احساس گناه درونی، تحقیر و انزوا، بحران روحی مهاجران را دامن می زند.
البته عامل سن در پیدایش بحران هویت بسیار مهم است. به طور معمول ،اگر شخص در دوران بلوغ و به دنبال روشن شدن تکلیف اجتماعی و فردی به تنهایی یا همراه خانواده مهاجرت کند، ممکن است بیشتر با این مشکل مواجه شود.
"حسن قلوبی"، مشاور و مدرس دانشگاه معتقد است:به طور کلی هر فرد دریک جامعه جدید با دو مساله مهم "جامعه پذیری" و "فرهنک پذیری" مواجه است.
وی گفت:هر گاه فرد در جامعه ای قرار گیرد که دیدگاه ها، منش و رفتار حاکم بر آن جامعه را قبول داشته باشد، بالطبع فرهنک پذیری صورت گرفته است.
او افزود: میزان دلبستگی عاطفی افراد به جامعه و فرهنک جامعه ای که در آن متولد شده اند، در به وجود آمدن بحران هویت موثر است.
این استاد دانشگاه گفت:هر چقدر میزان وابستگی عاطفی فرد نسبت به سرزمین اجدادیش بیشتر باشد، جامعه پذیری و فرهنک پذیری جوامع دیگر یا صورت نمی گیرد یا خیلی دیر صورت می پذیرد.
قلوبی افزود: در سنین پایین به علت اینکه شخصیت افراد به طور کامل شکل نگرفته است و هنوز فرهنک جامعه خودی در آنها نهادینه نشده است، فرهنک کشوری را که به آن مهاجرت کرده اند، می پذیرند، حال آنکه ریشه فرهنک زادگاه در آنان وجود دارد واین سرمنشا تعارضات ، تضادها و تنش های ناشی از اختلاف فرهنک ها است.
کارشناسان معتقدند:افرادی که با هدف مشخص و روشن مانند تحصیل، مهاجرت می کنند، کمتر دچار بحران هویت می شوند و در مقابل افرادی که هدف روشنی ندارند، زودتر و بیشتر دچار مشکل بحران هویت می شوند.
"حمیدرضا سهرابی"، روان شناس و عضو هیات علمی دانشگاه آزاداسلامی در این مورد گفت:دربررسی این مساله باید به یک سری مسایلی که بر نحوه سازگاری فرد با فرهنک جدیدی که بر وی غالب می شود و موقعیت جدیدی که خود را در آن می بیند،توجه کرد.
وی افزود:در واقع باید دید فرد با چه هدفی تصمیم به مهاجرت گرفته است، یا اینکه بعد از ورودش به کشور جدید، آن کشور امکانات رسیدن به هدف را برای وی مهیا کرده است ، یا خیر؟ سهرابی گفت:کسی که با هدف مشخصی تصمیم به مهاجرت می گیرد، می داند که از کجا شروع کند، به چه برسد و در این مسیر با چه مسایلی روبرو می شود ،لذا نه دچار خود باختگی می شود و نه با مشکل بحران هویت روبرو است.
"اماافرادی که با یک سری اهداف مبهم و ناآگاهانه یا با تقلید از دیگران تصمیم به مهاجرت می گیرند، ممکن است به رویایی که پیش چشم خود مجسم کرده اند، دست نیابند و حتی شرایطی را که در کشورشان داشته اند، از دست بدهند و این آغاز سرخوردگی و سایر مشکلات ناشی از آن است." به اعتقاد سهرابی، افرادی که مهاجرت می کنند به دلایل مختلف از شرایط قبلی ناراضی هستند و به دنبال دست یافتن به شرایط بهتر، مهاجرت می کنند، این در حالی است که وقتی فرد به سرزمینی می رود که 180 درجه با فرهنک زادگاه او متفاوت است، دچار شوک فرهنگی می شود.
این روان شناس معتقد است:اکثر این افراد پیش ازآنکه کشوری را که برای مهاجرت انتخاب کرده اند ببینند، آن را یک آرمان شهر و یک مدینه فاضله تصور می کنند،اما وقتی وارد محیط می شوند با واقعیات تلخی رو به رو می شوند که در باورشان نمی گنجد.
سهرابی توضیح داد: در آنجا است که فرد ناگهان احساس بی پناهی می کند، زیرا نه خانواده ای وجود دارد که از وی حمایت کند و نه روابط ارگانیک حاکم بر جوامع توسعه یافته،امکان برقراری هیچ گونه روابط عاطفی را برای وی مهیا می کند.
وی افزود:در این حالت، روابط اجتماعی و شبکه ارتباطات اجتماعی شخص کوچک و محدود می شود و این تنهایی اغلب افراد را به مرز افسردگی می رساند.
این روانشناس معتقد است: ریشه اصلی "غم دوری از وطن " تا حدودی نتیجه همین مساله است، یعنی نبود شبکه روابط اجتماعی باعث می شود فرد حمایت اجتماعی دریافت نکند که به خودی خود شخص را افسرده، دلتنک و دچار بحران هویت می کند.
در بین مهاجران، کسانی که به اصطلاح "دیپورت" می شوند،(برگشت داده می شوند) مشکلات بیشتری دارند.
به اعتقاد سهرابی،بیشتر مهاجرانی که بازگشت داده می شوند،افرادی هستند که در واقع از هویت محکم شخصی، ملی و مذهبی برخوردار نیستند، بنا بر این نه به عنوان یک فرد از استحکام شخصیت برخوردارند و نه به عنوان عضوی از یک جامعه، خودشان را به آن کشور وابسته می دانند و نه از علایق فرهنگی و مذهبی قوی برخوردارند.
کارشناسان معتقدند: برای کاهش فشارهای اجتماعی و روانشناختی ناشی از مهاجرت، شخصی که تصمیم به مهاجرت می گیرد باید هدف خود را مشخص کرده، مدام هدف اصلی خود را پیش رویش مجسم کند.
همچنین برای اینکه شبکه ارتباطات شخص گسترده باشد ، بهتر است به جایی مهاجرت کند که اقوام یاآشنایانی هر چند بسیار دور در آنجا دارد و ارتباط خود را با بستگانش در زادگاهش حفظ کند.
سهرابی در این مورد گفت: حفظ ارتباط با میهن و هموطنان باعث می شود که فرد، فرهنک سرزمینی را که درآن متولد شده است ، فراموش نکند و از یاد نبرد که به آنجا تعلق دارد.
قلوبی نیز معتقد است: شناساندن فرهنک و تمدن خودی به جوانان و نسل جدید باعث می شود،وقتی فرد به کشور دیگر مهاجرت کرد،نسبت به ملیت و هویت اصلی خود احساس حقارت نکند و بپذیرد که وی به کجا تعلق دارد، واقعیات فرهنگی هردو جامعه را بپذیرد وبااستدلال منطقی با واقعیات زندگی کند.
اجتمام/9119/1654 شماره 612 ساعت 25:16 تمام انتهای پیام C19.16-25-36