مشهد، مزین به گنبد طلایی که قلب ایران آنجا می تپد .................................................
خبرگزاری جمهوری اسلامی 17/07/1390 فرهنگی.مناسبتها.میلاد امام رضا(ع) ایلام- برای چندمین بار است که باز گنبد طلایی ات را دیدم و اشک در چشمانم جمع شد و قلبم لرزید، لبهایم به حرکت درآمد" السلام عیلک یا علی ابن موسی الرضا (ع).
می خواهم تا آنجا که دوست دارم، پرگیرم تا اوج آبی آسمان، همچون کبوتری سبک بال که در پی آرامش است، اما تا بارگاه دوست راه طولانی است. چشم از پنجره فولاد که مشتاقان و نیازمندان پنجه در آن انداخته اند، برنمی دارم. دلم را با ریسمانی از عشق و ارادت به پنجره گره می زنم.
شیرینی یادت و شوق احساس زیارتت همچون دشت از پی دشت، کوه از پی کوه، دسته دسته گل سرخ، یک عالم سبز و یک دریا اشتیاق که دستی از غیب به جانم ریخته است! همیشه همین طور است. خودم را که به مولا می سپارم، دیگر این من نیستم که می روم، برای لحظه ای، سر تا پایم می لرزد خودم را در آماج تصوراتم دست در دست نور در کنار ضریح حس می کنم چه دل انگیزند و چه دوست داشتنی کاش در اوج این احساس بمانم.
برمی خیزم، پیرامونم غوغایی به پاست. صدای دل هاست. همه می گویند: یا ضامن آهو! رسیده ایم انگار! این گنبد زیبا، قلب همه ایرانی هایی است که از نقاط دور و نزدیک دست بر سینه به نشانه ادب و احترام به مولایشان ، مولای غریب شان سلامش می کنند.
چه دورنمایی دارد! السلام علیک یا علی بن موسی الرضا. السلام علیک یا… بغضی غریب و بعد هم های و هوی پریشان دل.
تا غروب راهی نیست. دل و نقاره و اشک به هم می آمیزند، و من پر از ضریح می شوم. و سرشار از رازهای طلایی؛ چه بویی از کنارم گذشت، بوی آسمان بود. یک بوی خیس، یک بوی معنوی سبز.
گویا فطرتم بود که معطر شد از عشق؛ ضریح اینک به ملکوت می ماند، و من می خواهم تا رضایت #171;رضا#187; اوج گیرم. طوس و گنبد و بارگاهی ملکوتی از خاطرم می گذرد، لحظه ای که امام سر از کجاوه بیرون آورده اند و فریاد شادی و اشک شوق، زمین و زمان را به هم پیچیده است. لحظه ای که سینه چاکان حضرتش از فرط عشق به خاک غلتیده اند. لحظه ای که بیش از بیست هزار تن تقریرات امام را می نویسند. #171;لااله الاالله#187; دژ استوار من است و من یکی از شرط های آنم. به راستی اگر ولایت نباشد، کلمه مقدس #171;توحید#187; چگونه استوار یابد!؟ شب از نیمه گذشته است. همه جا سرشار از اشک و گلاب است و من خود را با همه شور به کجاوه سبز ولایت می رسانم.
یا ضامن آهو! دل های بی پناهمان را که چون آبگینه های شکسته در پهنای گیتی سرگردانند، در پای ضریح مقدست آشیان ده که محتاج پرکشیدن به آبی لایتناهی فطرت خدا یی مان هستیم.
اینجا عرش خداست،جایى که قلب امامى در آن بر خاک نهاده است، و از این روى فرشتگان در این حریمند و بال خوشامد در زیر گام‎هاى زائران این مرقد مى‎ گسترانند.
اینجا #171;مشهد#187; است و مشهد یعنى جایگاه حضور . اینجا #171;مشهد#187; و #171;میقات#187; دیدار و نقطه آغاز و پایان سفرى که فراتر از هزار حج است.
اینجا #171;روضه‎اى#187; از بهشت است و در جاى جایش نهر معنا جارى ،تا هر که از رسیدگان به این نهر است جرعه جرعه از آن در کام برگیرد و تشنگى برگشاید.
اینجا #171;دارالشفاى#187; دلدادگانى است که بیمار عشق و دلدادگى حضرت حقّند و از دو دردِ سرگشتگى و ره‎یافتگى مى‎نالند! اینجا شکوه واژه پر معناى #171;زیارت#187; است، و آن هنگام که آیینه دل در پس غبار سراى نیستى صفاى خویش از کف مى‎دهد،آن هنگام که جان تشنه از دورى آبى رو به سستى مى‎رود، آن هنگام که دیده از نگریستن به سراب هستى نماى دنیا خسته مى‎شود، آن هنگام که بال‎هاى روح بلندى خواه انسان از سنگینى اندیشه‎هاى پوچ و وسوسه‎هاى شیطانى توان پرواز را مى‎بازد و آن هنگام که درد غربت و دورى از نیستان هستى درون این جداى افتاده را مى‎آزارد و نفیر از آن برمى‎آورد ، یک سلام و یک دیدار آن آیینه را دیگربار مى‎شوید، جان تشنه را سیراب مى‎کند، دیده را روشنایى مى‎بخشد، بال‎هاى ناتوان را توان پریدن باز مى‎دهد و درد غربت و دورافتادگى را آرام مى‎سازد.
این حکایت #171;زیارت#187; و رمز و راز #171;دیدار#187; است،دیدار با امامى که او را هماره زنده و همیشه امام مى‎دانیم،پاسخ او را ـ اگر که گوش جان را توان شنیدن باشد ـ مى‎شنویم و مرهم درد خویش را در لقاى او مى‎یابیم .
زیارت نماد بیعت ماندار و پیمان استوار امام و امت است و در این بیعت تفاوتى نیست که دست در کف پرمیمنت رسول خدا صلّى الله علیه و آله نهاده باشى ،در صف سپاهیان صفین ایستاده باشى ،دل در اندوه تلخ سکوت حسنى نهاده باشى ،در گرماى نیمروز نینوا و براى یارى امام و پیروزمندانه‎ترین پیکار دست از جان خویش شسته باشى جان را در برابر تابش آفتاب زندگى‎ساز معنویت سجّاد (ع) نهاده باشى ،در مکتب باقر (ع) درس شیعه بودنى راستین را آموخته باشى ،در مدرسه فراگستر صادق (ع)بر توشه دانش خویش افزوده باشى ،در پس دیدارهاى ستم نهاد زندان‎هاى هارونى براى دیدار با پیکر امامى که بر دوش مزدبگیران خلافت بیرون مى‎آید لحظه شمرده باشى و یا آرام آرام، با دلى آکنده از عشق و با دستانى شسته از هر چه ریا و تظاهر است ؛ به سوى آستانه هشتمین امام گام برداشته و دستى به ادب بر سینه و یا دستى دیگر به دریوزگى بر پنجره ضریح او نهاده باشى.
اگر با چنین باورداشتى به زیارت هشتمین امام روى کنى شایسته آن وعده‎اى که پیامبر فرمود: #171;خداى بهشت را براى زائر فرزندم واجب کند و پیکر او بر دوزخ حرام سازد.#187; اگر با چنین نگاهى به دیدار امام غریب روى آن بشارت خویش را فراروى دارى که: #171;خداوند گناهان زائر او را بیامرزد.#187; اگر زیارت را با چنین روحى به جاى آورى، سزاوار شفاعت او در آن سراى شوى که او خود فرمود: #171;هر که از اولیاى من مرا زیارت کند و حق مرا بشناسد در قیامت براى او شفاعت مى‎کنم.#187; و اگر زیارت حرم را به عشق ساکن آن خانه به دور از هر ریا و تظاهر انجام دهى، تو را سزد که دل در این وعده آن امام گشاده دست و مهربانی است که فرمود: #171;هر که مرا در این خانه دور؛ زیارت کند در روز قیامت در سه جاى، او را فریاد رسم و از سختى و وحشت برهانم:آن هنگام که نامه‎هاى عمل را از این سو به آن سو مى‎برند،آن هنگام که باید بر صراط بگذرند،و آن هنگام که ترازوى عدالت را برپا دارند.#187; چنین وعده‎اى هیچ ناباورى و پرسش انگیزى ندارد؛ چه اگر به حقیقت زیارت او را به جاى گزارى یک دیدار، سحرى جاویدان بر جاى نهد و یک درود بدرود با هر بدى و نافرمانى شود؛ و اگر چنین نمى‎یابیم نه در صحت آن روایت و آن وعده خدشه است، بلکه در تحقق مفهوم #171;زیارت#187; تردید است.
زیارت حضور در حرم است، نه حضور پیکر، که حضور روان و ناگزیر حضور تن نیز به همراهش بیایید ؛ همه ناپاکی‎ها از تن و جان بزداییم، تن به جامه سفید طهارت و توبه بیاراییم؛ وضوى معرفت گیریم، عطر خوش بیعت با امام بر سر و صورت جان ریزیم با اراده و گام‎هاى استوار به سوى درگاه او پیش رویم و آنجا پس از یک دیدار افسون او شویم و آنگاه جان در آن جاى نهیم و سپس با دستانى پر، و براى دادن فرصت بیعت به دیگران، تن شسته و افسون شده را به بیرون کشانیم.
میلاد هشتمین خورشید تابنده آسمان امامت و ولایت بر همه عاشقان راهش مبارک.
7177/565