تاریخ انتشار: ۲۵ مرداد ۱۳۸۸ - ۰۰:۰۱
سید آزادگان به روایت آزادگان # تهران ، خبرگزاری جمهوری اسلامی 88/05/25 اجتماعی.آزادگان.شهید ابوترابی حجت الاسلام و المسلیمن سید علی اکبر ابوترابی نامی آشنا در صفحه تاریخ هشت سال دفاع مقدس کشور است چه آنها که با وی دوران اسارت را طی کردند و یا دیگرانی که با شنیدن یاخواندن خاطراتی ، با سید آزادگان آشنا شدند. آزادگان معتقدند آنچه سیدالشهدای آزادگان را به عنوان شخصیتی برجسته کرده ، راه وروش وی در برخورد با اسارت بود. روایت سید آزادگان ازقلم آزادگان هم آنها که از نزدیک بااو درسالهای سخت اسارت زندگی کردند و سختی آنها رانشکست بی تکلف تر و خواندنی تر است: سرافراز عبداللهی یکی از کسانی که با شهید حجت الاسلام ابوترابی هم قطار بود در وبلاک خود از خاطرات دوران اسارت با شهید ابوترابی می نویسد: ویژگی های اخلاقی شهید ابوترابی چنان همه را تحت تاثیر قرار داده بود که گاهی عراقی ها هم مخفیانه برای درد دل پیش او می آمدند. یکی از نیروهای صلیب سرخ سازمان ملل که نسبت به انقلاب ایران بدبین بود گفته بود: اگر همه رهبران ایران شبیه این شخص باشند ما کاملا انقلاب ایران را قبول داریم . نذر کرده بود اگر از اسارت آزاد شود، از حرم امام (ره ) تا حرم حضرت ثامن الحجج را پیاده بپیماید. ایشان بعد از اسارت هم هیچ گاه سنگر را خالی نکردند و در رسیدگی به امور آزادگان و پیگیری مشکلات آنان تا آخرین لحظات عمر پربارشان از تلاش و فداکاری باز نایستاد. وی می گوید: هرگز روزی را که شهید ابوترابی را به اردوگاه تکریت کمپ 17 آوردند فراموش نمی کنم. ایشان چنان تاثیری بر اردوگاه گذاشتند که نه تنها برادران آزاده احساس آرامشی عجیب داشتند بلکه عراقی ها نیز متقاعد شدند که وجود ایشان برای دشمن هم رحمت و برکت است . ماجرای اسارت وی بدین گونه است که در یکی از ماموریت ها برای عملیات شب بعد به همراه یک سرباز به عملیات شناسایی می روند که به طرف آنها تیراندازی می شود. از زبان مرحوم ابوترابی نقل می کنند که گفت آن سرباز مجروح شد و من فرار کردم. به اندازه یک کیلومتر آمده بودم که پشیمان شدم . برگشتم که سرباز را کول کنم و با خود بیاورم که ما را محاصره کردند... در زمان اسارت چون اسرای ما سردرگمی خاصی داشتند و راه وروش برخورد با مسائل اسارت را نمی دانستند، حضور ایشان باعث شد اسرا از سردرگمی و ندانم کاری نجات پیدا کنند. رهنمودهای ایشان در برخورد با عراقی ها طوری بود که عراقی ها از نظر اخلاقی متنبه می شدند و ما با توجه به توصیه های ایشان سعی می کردیم باعث ناراحتی عراقی ها نشویم، ضمن اینکه پایبندی خود به اعتقاداتمان را حفظ می کردیم. شعار حجت الاسلام والمسلمین شهید حاج سید علی اکبر ابوترابی در اسارت این بود حفظ سلامتی خودتان از نظر جسمی و روحی، ضمن حفظ اعتقادات. لذا ما به دور از چشم عراقی ها برنامه ریزی کرده بودیم برای ورزش و برنامه های آموزشی و پس از آن بچه ها با اسارت عجین شدند. رزمندگانی که در اسارت قرار می گرفتند به دنبال منبعی بودند که اطلاعاتش را در اسارت از طریق آن به دست بیاورند. این منبع می بایست مطمئن باشد، اسرا همچون همه نسبت به هم شناخت نداشتند، لذا ایشان با توجه به جایگاه روحانی که داشتند و بخاطر اعتقاد و عملکردشان که حتی دشمن هم شیفته اخلاق وی شده بود مورد اعتماد و باعث دلگرمی اسرا قرار گرفتند. یکی دیگر از آزادگان به نام عبدالمجید رحمانیان در مورد شهید ابوترابی می گوید: عراقی ها او را به عنوان یک روحانی سرشناس ایرانی می شناختند، بنابراین همیشه او را زیر نظر داشتند و برایش محدودیت ایجاد می کردند. سید، شیوه زندگی را بخوبی فرا گرفته بود و تغییر اوضاع و مکانها او را خسته نمی کرد. عراقی ها هر از چندماه، او را از این اردوگاه به آن اردوگاه و یا به بغداد می فرستادند. تلاش می کردند تا در آرامش قرار نگیرد ، اما همه این در به دری ها و فشارهای جسمی و تنگناهای به وجود آمده، روح او را بی تاب نمی کرد و کسالت و اندوه بر وی غالب نمی شد و هیچگاه او را از انجام رسالت و مسوولیتش باز نمی داشت. وی می گوید: وقتی که می خواستند سید را از اردوگاه تکریت شماره 5 به اردوگاه 17 منتقل کنند، همه بچه ها گریه کردند و من با چشمان خودم دیدم که جلو در خروجی اردوگاه، هنگامی که با یکی از سربازان به نام احسان خداحافظی می کرد، آن سرباز هم به گریه افتاد و اشک ریخت . هنگامی که سید از اردوگاه خارج شد و اسرای مظلوم پشت در پوشیده از سیم خاردار قرار گرفتند، او به احترام بچه ها دست بر زمین زد و خاک آن را به چهره کشید و در اردوگاه را بوسه زد. محبت و جاذبه او به حدی بود که برخی از عراقی ها مخفیانه نزد او می آمدند و با او درد دل می کردند و آن انسان وارسته و با مهر و محبت از آنها هم غمزدایی می کرد، بنابراین شیفته اش می شدند. ** آزاده ؟ رضا علی صمدی ؟ شیوه ی برخورد حاج آقا ابوترابی با سربازان عراقی این بود که می گفتند این ها برادران مسلمان شما هستند. فکر نکنید که این ها را باید به دریا بریزیم و به درد نمی خورند. این ها بچه مسلمان هستند و در دامان مادران مسلمان بزرک شده اند، پدرانشان مسلمانند، ولی الان زیر پرچم صدام زندگی می کنند و این مساله، نقطه ضعف این هاست. اگر ما بتوانیم به شکلی در این ها نفوذ بکنیم، با خدمت کردن و احترام و برخوردهای اسلامی، در قلبشان دیر یا زود تاثیر خواهد گذاشت. حاج آقا ابوترابی به اسرا سفارش می کردند که شما سعی کنید برخوردهایتان اسلامی باشد، به نحوی که عراقی ها احساس کنند ما از آن ها کینه ای نداریم.
ما با آن ها جنک نداشتیم، بلکه رژیم آن ها و در واقع حزب بعث بود که جنک را شروع کرد و بین دو ملت جدایی انداخت و ما مسوول مسایل پیش آمده، نیستیم. شما سعی کنید این مسایل را در قلب آن ها ایجاد کنید. حاج آقا در اوقات فراغت اسرا، بنای کارهای فرهنگی را گذاشتند. برای ادامه ی تحصیل اسرایی که تحصیلاتشان زیر دیپلم بود، از طریق صلیب سرخ، درخواست کتاب های درسی ایرانی داده شد و الحمدلله این کار خیلی هم موفقیت آمیز بود و نتیجه اش را بعد از اسارت دیدیم. کسانی که به طور مثال مدرک تحصیلی سوم راهنمایی داشتند، موفق به اخذ دیپلم شدند و به دانشگاه ها راه یافتند. مسایل پیش آمده در اردوگاه، به نحوی برای اسرا جا می افتاد که هر لحظه اشتیاقشان به حاج آقا ابوترابی بیشتر می شد. بعضی اوقات که حاج آقا تشریف می آوردند و سر سفره می نشستند، با آن که بنده ی خدا غذایی هم به آن صورت گیرشان نمی آمد، اما اسرا می آمدند و از ظرف غذای ایشان ـ به خاطر تبرک ـ یک قاشق می خوردند. ایشان هم با لبخند نمکین و پر معنا، احساسات همه را جواب می دادند. با وجود این ها بود که فهمیدیم این مرد، روی هوا و هوس و خواسته های شخصی صحبت نمی کند و این نیست که خودش بخواهد در رفاه و راحتی باشد، بلکه به دنبال پیاده کردن اهداف بزرک حضرت امام (قدس سره ) است. در خصوص رعایت نکات بهداشتی و مقررات آسایشگاه، اسرای خوبمان معتقد بودند که چون در این جا قانون ها به همدیگر ارتباط دارد و ما خود در آسایشگاه قانون و برنامه داریم، اگر عراقی ها بگویند باید این طور باشد، ما عمل نکنیم و اگر بگویند فلان کار را نکنید، انجام بدهیم. در مقابل، حاج آقا فرمودند نه ! اگر یک یهودی آمد و قانونی را وضع کرد که به نفع مسلمین بود، شما آن را عمل بکنید. اگر گفت: مسواک زدن و صورت شستن خوب است، یا کفش ها را به آسایشگاه نیاورید، یا مثلا دم در آسایشگاه کفش ها را در بیاورید، به آن عمل کنید. درست است که قانون توسط یک یهودی وضع شده، اما محترم است. این ها نکات بهداشتی است و نافع حال ماست. در واقع ایشان با این صحبت، برای اسرا جا انداختند که نه به خاطر این که عراقی ها انجام این کارها را از شما می خواهند، بلکه به جهت این که، این کارها لازمه ی زندگی است و باید آن ها را انجام داد، گوش کنید و انجام دهید. زمان حضور حاج آقا ابوترابی در اردوگاه ما، رفتار عراقی ها با ما خوب می شد، رفتار ایشان با یک دژبانی که به قول معروف قد و قواره اش پنج تومان نمی ارزید و هنوز ریش در نیاورده بود و می آمد و رد می شد، این گونه بود که در مقابلش بلند می شدند و سلام می کردند و ما شاهد بودیم که آن دژبان چه قدر خودش را می خورد و از خجالت عرق می کرد! یکی از مسایلی که باعث سخت گیری بعثی ها می شد، بی شخصیتی خودشان بود. رسم سلام و حال و احوال بین آن ها نبود، به همین خاطر احساس می کردند که باید با ما آن طور رفتار بکنند و با تحقیر ما، شخصیت پیدا کنند. نحوه ی برخورد حاج آقا ابوترابی با آن ها به گونه ای بود که به آن ها شخصیت می داد و آن ها احساس می کردند که آدم هستند و باید با دیگران درست برخورد کنند. درباره ی برگزاری کلاس ها، یک بار خدمتشان رسیدیم و نظرشان را جویا شدیم. درباره ی این که در چه حدی کلاس بگذاریم و در چه حدی کار کنیم، ایشان فرمودند سعی شما این باشد که نور ایمان را در قلب فرزندان مسلمان کشور ما روشن کنید. اگر شما صد جلسه یا صد کلاس یا صد سخنرانی بگذارید و بی تاثیر باشد، فایده ای ندارد، ولی اگر احساس کردید که اگر با یک برادری رفتید و بشقابی را شستید، یا تی دستتان گرفتید و کف آسایشگاه را تی کشیدید، تاثیر این بیشتر است، همین کار را بکنید. مقید به این نباشید که حتما کلاس و سخنرانی باشد. درست است که تاثیر روحی و اخلاقی خوبی دارد، اما زمانی این کارها موفق است که به آنچه می گویید، عمل کنید. حجت الاسلام و المسلمین شهید حاج سید علی اکبر ابوترابی در سال 1318 هجری شمسی در شهرستان قم متولد شد. در سال 42 به جریانات سیاسی وارد شد و در تظاهرات مردم قم در 15 خرداد حضوری فعال داشت و در هجوم عوامل حکومت پهلوی به مدرسه فیضیه مورد ضرب و شتم قرار گرفت. در پی تبعید حضرت امام به نجف، به نجف مشرف شد و در محضر امام راحل (ره ) از درس خارج فقه و اصول معظم له بهره برد. در نجف اطلاعیه های امام را منتشر و پخش و به داخل ایران نیز منتقل می کرد. وی هنگام بازگشت به ایران در مرز خسروی بازداشت و به زندان اوین منتقل شد. پس از آزادی از زندان فصل جدیدی در فعالیت های سیاسی ایشان و به صورت عمیق تر شروع شد و به همراه شهید سیدعلی اندرزگو، علاوه بر مبارزات سیاسی به سازماندهی مبارزات مسلحانه همت گماشتند. با شروع جنک عراق علیه ایران، با لباس رزم در جبهه ها حاضر شد و در کنار شهید چمران به سازماندهی نیروهای مردمی پرداخت . وی شخصا در ماموریت ها و عملیات نظامی حضور می یافت و در یکی از همین ماموریت ها به اسارت نیروهای عراقی درآمد. سرانجام پس از گذشت ده سال، سید علی اکبر ابوترابی، که به حق - سید آزادگان < لقب گرفته بود، با عزت و سربلندی به میهن اسلامی بازگشت. سید هیچگاه از تلاش و فعالیت خسته نشد و در زندگی سراسر تلاش و مبارزه خود، هماره در صدد به دست آوردن رضای الهی بود. نمانیدگی ولی فقیه در امور آزادگان و نمایندگی مردم تهران در مجلس شورای اسلامی پس از آزادی، در کنار نام او قرار گرفت ولی او تغییری نکرد. همان روحانی بی ادعای بی اعتنای به چرب و شیرین دنیا باقی ماند و جز به خدا و تلاش برای آسایش و کمال خلق خدا نیندیشید. سید علی اکبر ابوترابی که تمام زندگیش عشق به اهل بیت عصمت و طهارات