ناگهان چقدر زود دیر می شود... # تهران ، خبرگزاری جمهوری اسلامی 88/07/09 اجتماعی.مناسبت ها.روز جهانی سالمندان دیدار با سالمندان، مرهمی بر زخم دل های شکسته انسان هایی است که روزی همانند یک گل دارای طراوت و شادابی و صاحب زندگی بوده اند و امروز در سنین کهنسالی این حقیقت تلخ که از دل برود، هر آنکه از دیده رود،حکایت تنهایی را در خانه های سالمندان و یا حتی در کنج منازلشان، روایت می کند.
انسان هایی که در روزگاران گذشته، همانند گل های میخک، سرخ و ارغوانی بودند و امروز در حالی که پا به دوره سالمندی گذاشتند، غمی بزرک وجودشان را فرار گرفته و پژمردگی و خستگی همانند یک سایه بر سرشان سنگینی می کند.
تمامی این حکایت هایی غمناک را می توانی به وضوح در لابه لای زندگی آنان در آخرین سراهای زندگی که در سراسر کشور دایر شده، مشاهده کنی و به فکر فرو روی. نگاهش همچنان به پنجره دوخته شده و سال ها است که چشم انتظار نواخته شدن زنک در و شنیدن صدای پای فرزندانش است. پیرزن سرش را به پنجره چسبانده و درخلوت خود فرورفته و با پلک هایی نمناک ، گونه هایی خیس و چشم هایی که حلقه ی اندوه و حسرت در آن نقش بسته، به انتظار نشسته است. گل های باغ دلش پژمرده شدند و انگار مدت هاست که کسی آنها را بارانی نکرده است. این بانوی 65 ساله، قاب عکس قدیمی را نیز در آغوش گرفته و با بوسیدن آن، خود را دلداری می دهد. او زیر لب با خود زمزمه می کند و می گوید: دلم برای حسینم تنک شده ، نزدیک به 10 سال است که نه او و نه فرزندانش سراغی از من نگرفته اند. وی گفت: بعد از گذشت این همه سال تلفنشان هم من را راضی خواهد کرد و غم دوری شان را تسکین خواهد داد. در گوشه ای دیگر از سرای سالمندان کهریزک، پیرمردی خمیده که عصا زنان به سمت درب خروجی می رود توجهم را به خود جلب می کند. کربلایی محمد، سال هاست که هر روز از مسوول نگهبانی درب خانه سالمندان سراغ فرزندش را می گرد و از او می پرسد، پسرم آمد و هر روز با سکوت نگهبان مواجه می شود و دوباره این راه را باز می گردد. نگهبان می گوید: طی کردن این مسیر کار هر روز این پیرمرد است، او 15 سال است که سرای سالمندان را ناخواسته به عنوان خانه دائمی خود انتخاب کرده و فرزندانش سال هاست که او را فراموش کردند. خانم کهنسالی روی تختخواب آسایشگاه با چشمانی باز به آرامی دراز کشیده و هم اطاقی هایش می گویند که سال هاست روزه سکوت گرفته و یک کلمه هم سخن نگفته است. دوستانش حتی نمی دانند باید با چه نامی صدایش کنند و به همین دلیل اسم نرگس را برایش انتخاب کرده اند. پرستارش که در حال نوازش و صحبت با اوست،می گوید: نرگس مدت ها است لب هایش را تکان نداده و تنها بعضی اوقات، دستش را به نشانه گرفتن چیزی، بالا می برد. م-ح ادامه داد: وقتی کودکی را با مادرش می بیند، اشک از چشمانش جاری می شود و دلش می خواهد این کار را انجام دهد اما فرزندانش، هشت سال پیش آغوش مادر را ترک کردند و او را با تمامی خاطره هایش در آسایشگاه، گذاشتند. وی ادامه می دهد: اما نرگس هنوز هم قلبش برای دیدن آنان می طپد و تنها دلخوشی اش بوسیدن روی دخترانش است. در خانه سالمندان کهریزک، همه چشم انتظار آمدن فرزندانشان هستند و نگاه های پرمعنی آنان مدت هاست که با علامت سوالی بی جواب، به آسمان و زمین دوخته شده است. آری سالمندی که بخشی از دوران زندگی و کوله باری از تجربه و پختگی است، سرنوشت برخی آدم هاست که قدم در این مسیر می گذارند اما نباید سالمندان که مردان و زنانی از جنس بلور هستند را به فراموشی سپرد و به حال خود رها کرد. امروز همان فردایی است که دیروز منتظرش بودیم و تا دیر نشده و چینی تنهایی شان ترک نخورده با شاخه گلی به پدر و مادرهای سالمندمان که نیازمند توجه و مهربانی هستند سر بزنیم و مبادا با نگاهی بی تفاوت از کنار شان، عبور کنیم چرا که زود پشیمان خواهیم شد. نهم مهر ماه، روز جهانی سالمند،نامگذاری شده است. اجتمام 9134//1348**
تاریخ انتشار: ۹ مهر ۱۳۸۸ - ۰۰:۰۱