زبان فارسی عامل پیوند دو ملت مسلمان ایران و افغانستان ..................................................
خبرگزاری جمهوری اسلامی 89/03/08 فرهنگی.ایران.افغانستان.زبان فارسی تهران - روابط ایران و افغانستان برپایه مشترکات فراوان پایه ریزی شده و در این میان زبان فارسی به عنوان زبان مشترک دو ملت مسلمان، پیوندهای دو کشور را بیش از پیش مستحکم و ناگسستنی کرده است.
مرز مشترک ایران و افغانستان از سال های دور همواره شاهد عبور و مرور کاروان های مختلف فرهنگی، تجاری و سیاحتی بوده است. در سده های گذشته رفت و آمد نخبگان و شخصیت های فرهنگی دو کشور، سبب غنای بیش از پیش روابط فرهنگی دو ملت مسلمان شد.
آثار چهره های فرهنگی دو کشور و متولد شده در فلات ایران ، در طول سال های متمادی در کتاب های درسی مدارس و دانشگاه های دو کشور، به عنوان ارزشمندترین آثار به فراگیران تدریس و عرضه شده است.
تاثیر و درخشش آثار ادبا و دانشمندان در فرهنگ دو کشور غیر قابل انکار است و از این رو به هیچ وجه نمی توان گذشته روابط فرهنگی دو ملت را نادیده گرفت. هر چند عده ای در تلاش هستند که با طرح موضوعات غیرمرتبط، روابط دو کشور را از حالت دوستانه دور سازند.
پیشینه روابط تهران - کابل نشان می دهد که عمق تاثیرات فرهنگی ملت های دو کشور، بسیار فراتر از آن است که با اینگونه مطالب، مغشوش شود. در ادبیات و فرهنگ دو کشور بطور مکرر با نام های مشترک نام آوران ادبی و فرهنگی دو ملت برخورد می کنیم.
پیوندهای فرهنگی دو کشور، باعث شده است که افغان ها، ایران را وطن دوم خود بدانند در حالی که بسیاری از آن ها نیز ایران را به عنوان وطن نخست خود انتخاب کرده و به زندگی خود در این سرزمین ادامه می دهند.
حضور میلیونی مهاجران افغانی در ایران که با وجود بازگشت آرامش نسبی به افغانستان، مشتاق زندگی در ایران هستند نشان می دهد که مهاجران افغانی دلبستگی ها و پیوندهای ناگسستنی با ایرانیان دارند و بسختی حاضر می شوند ایران را ترک کنند.
با اینحال آنچه حضور افغان ها را در ایران آسان تر کرده، زبان فارسی به عنوان زبان مشترک دو ملت است. مهاجران افغانی از ابتدای ورود به ایران، با مشکل ارتباط و زبان مواجه نبودند و این امر باعث شد که بسرعت در جامعه ایران پذیرفته شوند.
بسیاری از افغان ها پس از ورود به ایران، در مدارس ایران به ادامه تحصیل پرداختند و براساس آمار هم اکنون حدود 300 هزار نفر از فرزندان مهاجران افغانی در مدارس کشور مشغول تحصیل هستند.
فرزندان مهاجران افغانی در مدارس ایران، زبان فارسی را به مانند دانش آموزان ایرانی فرا می گیرند و این در حالی است که ماده شانزدهم قانون اساسی افغانستان، زبان های فارسی ( در گویش رسمی و دولتی دری ) و پشتو را زبان های رسمی این کشور اعلام می کند.
زبان فارسی ( فارسی دری، پارسی، دری ) زبانی است که علاوه بر ایران و افغانستان در کشورهای مثل تاجیکستان و ازبکستان نیز مورد استفاده قرار می گیرد. فارسی، زبان رسمی کشورهای ایران و تاجیکستان و یکی از زبان های رسمی کشور افغانستان است.
فارسی، زبان نخست 20 میلیون نفر در افغانستان، 5 میلیون تن در تاجیکستان و حدود 7 میلیون نفر در ازبکستان است.
با توجه به رسمی بودن زبان فارسی در ایران، افغانستان و تاجیکستان و تسلط گویشوران سایر زبان ها بدان، به عنوان زبان دوم، روی هم رفته می توان شمار پارسی گویان جهان را حدود 110 میلیون تن برآورد کرد.
گفته می شود که زبان فارسی از نظر شمار و تنوع ضرب المثل ها در میان سه زبان اول جهان است. با اینحال زبان فارسی اکنون در ایران، افغانستان و تاجیکستان گستردگی فراوان تری نسبت به سایر مناطق دارد.
اما تنها رسمی بودن زبان در کشوری نمی تواند پیوندها و ارتباطات را در میان مردم و کشورها مستحکم کند. یکی از لوازم گسترش معلومات و اطلاعات، شاخص باسوادی افراد جامعه است.اکنون جامعه افغانستان که جمعیت آن در کل جهان به 28 میلیون نفر می رسد، با نرخ بالای بی سوادی مواجه است. در حالی که نرخ با سوادی در ایران به 85 درصد می رسد، این نرخ در جامعه افغانستان فقط 5/31 درصد است.
نرخ بالای بی سوادی در میان مهاجران افغانی نیز باعث شد که اغلب آن ها پس از ورود به ایران، در مشاغل سخت و دشوار به کار مشغول شوند.
از سوی دیگر نرخ بالای بی سوادی باعث شد که اتباع افغانی برای دریافت اطلاعات و معلومات به سمت استفاده افراطی از وسایل سمعی و بصری و در نتیجه فرهنگ شفاعی روی آورند و در مقابل، نسبت به بهره گیری از فرهنگ مکتوب فاصله بگیرند. این امر باعث شد تا شمارگان انتشار کتاب ها و مطبوعات در افغانستان در وضعیت مناسبی قرار نگیرد.
با اینحال جامعه افغانستان در طول 30 اخیر با جنگ ها و خشونت های زیادی مواجه بود که حاصل آن ایجاد مشکلات فراوان اقتصادی و نبود دموکراسی بوده است. نبود فضای آزاد نقد و نشر باعث شد که سانسور در عمق جامعه نفوذ و از طرفی امکان هرگونه انتقاد، نوآوری و ابتکار در عرصه نشر از سوی اندیشمندان سلب شود.
رهنود زریاب یک داستان نویس افغانی که اخیرا از مهاجرت غرب به افغانستان بازگشته می گوید: در حال حاضر وضعیت داستان نویسی در کابل چندان مطلوب نیست، بهترین نویسندگان ما امروز به خارج از کشور رفته اند و جهت گذران زندگی تا دیروقت کار می کنند و توانایی آفرینش اثر ادبی را ندارند. در نتیجه در آثارهنری افغانستان، افت ادبی دیده می شود.
شمار کتاب های داستان، بسیار اندک است و آن هم غالبا توسط نویسندگان درجه دو و سه نوشته می شود. نمی دانم این وضعیت تا چه وقت به درازا خواهد کشید؟ اما امیدوارم که نویسندگان ما مسوولیت خود را در برابر ادبیات داستانی افغانستان درک کنند.
وی می افزاید: در مورد گذشته داستان نویسی نیز شاید بتوان گفت دو دهه 40 و 60 شمسی، داستان نویسی در افغانستان رشد خوبی داشته است که در تاریخ افغانستان به نام دهه دموکراسی از آن یاد می شود. در این دو دهه، آزادی افزایش و سانسور کاهش می یابد. شماری از نویسندگان خوب ما در این دو دوره به صحنه ادبیات وارد می شوند.
وی می گوید:نیمه دوم دهه 60 که دوره ریاست جمهوری دکتر نجیب الله است، آثار بیشتری به چاپ می رسد؟ با سقوط نجیب الله و ورود نیروهای جهادی به کابل، نوعی نابسامانی در وضعیت ادبی افغانستان پیش می آید، پس از آن هم در دوره طالبان چاپ کتاب در افغانستان تقریبا به صفر می رسد؟ اما در سه حوزه فرهنگی پاکستان، ایران و کشورهای غربی، نویسندگان به کار آفرینش ادبی می پردازند.
با وجود آنکه زبان فارسی، زبان مشترک دوکشور است اما بنظر می رسد هنوز از ظرفیت های گوناگون این زبان برای گسترش بیش از پیش روابط دو کشور ایران و افغانستان بهره گیری نشده است.
بنظر می رسد در حال حاضر، آثاری که براساس نیازهای مخاطبان دو کشور باشد، در بازار نشر ایران و افغانستان وجود ندارد. خلای این آثار باعث شده است تا اتباع افغانی به سمت استفاده از رسانه های تصویری کشیده شوند و این موضوع قطعا معضلات جامعه افغان را افزون تر خواهد کرد.
دو کشور در 30 سال اخیر با مشکلات فراوان روبرو بوده اند. ایران پس از سال 57 ، با مسایل ابتدای سال های پیروزی انقلاب و سپس جنگ هشت ساله عراق علیه ایران روبرو بود، اما افغانستان در طول 30 اخیر هرگز روی آرامش به خود ندیده است.
تجاوز ارتش سرخ شوروی سابق به افغانستان و پس از آن حکومت طالبان در این کشور، تمام عوامل پیشرفت ادبی و فرهنگی این کشور را سد کرد. طالبان حتی به ادب و فرهنگ افغان روی خوش نشان نداد. نشر آثار ادبی را بشدت کاهش داد و تفسیری متحجر از اسلام در این کشور ارائه نمود.
اگرچه آثار ادبی اندیشمندان افغانستان به مانند ستاره درخشان در آسمان فرهنگ و ادب جهان اسلام می درخشد، اما طی 30 سال گذشته، موتور این پیشرفت براثر تجاوز ارتش سرخ و جنگ های داخلی از حرکت بازماند.
دوره حاکمیت طالبان را باید تاریک ترین دوره رشد ادب و فرهنگ در این کشور قلمداد کرد. در زمان حاکمیت طالبان بسیاری از ادیبان، نویسندگان، روشنفکران و نخبگان افغانستان به خارج از کشور مهاجرت کردند. طالبان تفسیری نامناسبی از ادب و فرهنگ افغانستان ارائه داد که با فرهنگ و منش مردم این کشور فاصله فراوانی داشت و این آغاز راهی بود که نخبگان را وادار به هجرت و مهاجرت کرد.
اکنون فضا بطور نسبی برای حضور دوباره اندیشمندان و متفکران دو کشور برای خلق آثار متعدد ادبی مهیا است.رسیدگی به آموزش و پرورش و دانشگاه های کشور افغانستان در کنار نشر آثار مختلف ادبی و فرهنگی، آگاهی های اتباع افغانی را بالا خواهد برد.
اتباع افغانی با مطالعه آثار غنی می توانند با حقوق خود بیشتر آشنا شوند و قطعا حرکت در این مسیر، زندگی سعادتمندی برای آن ها رقم خواهد زد.
اندیشمندان و دانشمندان دو کشور ایران و افغانستان همانطور که در گذشته تاثیرات شگرفی در فرهنگ های ملت های دو کشور از خود بر جای گذاشته اند باز می توانند ابتکار عمل را در دست بگیرند که این راه به صواب نزدیک تر به نظر می رسد.
گزارش از: علی حبیبی آساق ** 1332**1569 شماره 069 ساعت 10:17 تمام
تاریخ انتشار: ۸ خرداد ۱۳۸۹ - ۰۰:۰۱