فیلم سینمایی 'میگرن' نخستین اثر بلند 'مانلی شجاعی فرد' كه بنا به گفته كارگردان به 'خستگی' انسان امروز می پردازد،تلاش كرده داستان زندگی سه زن را به طور موازی پیش ببرد. در این فیلم، سختی های زندگی سه زن یعنی؛'رعنا' با بازی هنگامه قاضیانی ،'حاج خانم' با بازی سهیلا رضوی و 'محبوبه' با بازی پانته آ بهرام، بدون اینكه با هم ارتباطی داشته باشند ،روایت می شود.
درام فیلم در جهت تحقق هدف كارگردان نبوده و اساسا درام فیلم نارسا و ناقص است. اگرچه تلاش بسیاری شده تا با پرداختن به جزییات،شخصیت پردازی شود، اما این جزئیات اساسا به در آمدن شخصیت ها كمكی نمی كند و حتی شخصیت واقعی آنها را در سایه غرق شدن در جزییات غیرضروری كمرنگ می كند. این سه داستان كاملا به هم بی ارتباط بوده و قصه سه زن جدا از هم را روایت می كنند. بی ارتباط بودن این سه داستان سبب شده است تا فیلم مانند تركیب سه اثر داستانی كوتاه به نظر برسد. نه چنان تفكیك انجام می شود كه تماشاگر هر یك را جداگانه دنبال كند و از یك كل بزرگتر متوجه معنای واقعی داستان ها شود و نه به انتظار برای یافتن ارتباط قصه ها پاسخ داده می شود.
صحنه هایی مانند بازی گوشی های مادربزرگ حسن و مادر حاج خانم كه با بازی قابل اعتنای گوهر خیراندیش همراه می شود، ارتباطی با تم كلی فیلم ندارد و تنها سبب خنده و سرگرمی تماشاگر می شود. داستان هایی كه برای حسن پیش می آید و یا به عبارت بهتر برای خود پیش می آورد نیز كاملا بی ارتباط با موضوع اصلی است و خود داستان جداگانه ای می شود. به خصوص صحنه ای كه در میوه فروشی با دیدن فردی كه قبلا می شناخته روی می دهد كه كاملا بی ارتباط با فیلم است.
صحنه سوار تاكسی شدن رعنا نیز همین حالت را دارد. انتخاب چهره ای خاص به عنوان راننده تاكسی نشان می دهد كه كارگردان به دنبال غافلگیر كردن تماشاگر با سكانس های جذاب است. اگر این غافلگیر كردن ها مرتبط با كلیت فیلم بود، می توانست به هدف كارگردان كمك كند كه این هدف به دست نیامده است.در فیلمی كه قصد روایت خستگی انسان امروز را دارد، استفاده از سكانس های طنزآمیز كه به صورت پراكنده در فیلم استفاده می شود، تحمیلی و بی ربط به نظر می رسد. به خصوص صحنه های طنزآمیزی كه مادربزرگ حسن خلق می كند.
شخصیت زن دیگر فیلم، یعنی محبوبه نیز كاملا غریبه باقی می ماند. در اینجا نیز با جزئیات فراوانی روبه رو هستیم كه به معرفی شخصیت فیلم كمك نمی كند. توجه بیش از حد محبوبه به كف منزل، آبغوره و یا چرخ زدن در میان اسباب های منزل و یا حتی حساسیت او به حفظ خانه ای كه تازه خریداری كرده اند، بیش از آنكه خستگی یك انسان امروزی را به تصویر بكشد،تصویری از یك انسان جدی و امیدوار به آینده را نشان می دهد. به خصوص با یادداشتی كه در سكانس های پایانی فیلم برای همسرش به دیوار می چسباند تا با تحریك احساسات او بتواند وی را برای ماندن در ایران راضی كند. همسر محبوبه با بازی هدایت هاشمی نیز تیپیك و با رفتارهای غیرقابل توضیح است كه هرگز برای تماشاگر به یك شخصیت آشنا تبدیل نمی شود. بازی هاشمی نیز چشمگیر نیست و به پیشبرد داستان كمك نمی كند.
داستان زن سوم در فیلم یعنی رعنا نیز مانند دو مورد دیگر سرشار از جزییات گاه سرگرم كننده ای است كه نمی توان با داستان فیلم ارتباط داد. سكانس هایی مانند ریختن كاغذهای متون ترجمه شده در كف سالن و كمك استاد مترجم با بازی رضا كیانیان و بدتر از آن اعلام آمادگی مسوولی در موسسه برای كمك مالی به رعنا یا ابراز علاقه استاد مترجم به رعنا نیز چنان بی مقدمه و بكباره طرح می شود كه تماشاگر را شگفت زده كرده و در انتظار ادامه داستان باقی می گذارد، ادامه ای كه وجود ندارد و به همین دلیل طرح آنها بی معنی می شود. حتی خاطرات روزانه ای كه رعنا می نویسد نیز چنانكه باید، در نمی آید. انتظار تماشاگر از این سه زن كه در سه مرتبه اجتماعی متفاوت قرار دارند این است كه هر یك مبتلا به مشكلاتی خاص باتوجه به نوع دیدگاه خود باشند كه در كلیت داستان روایتگر خستگی از دنیای امروز باشد، اما تنها چیزی كه وجود دارد صورت خستگی و به عبارت بهتر صورت ظاهری 'درد' است كه گاه به آزار تماشاگر تبدیل می شود.
با اینكه میزانس های خوب در فیلم وجود دارد، اما چون درام فیلم شكل نگرفته است، كارایی خود را از دست داده اند. صحنه هایی مانند گریه كردن رعنا هنگام نوشتن خاطرات روزانه، اگر شخصیت پردازی خوبی از وی شكل گرفته بود،جلوه بیشتری پیدا می كرد. صحنه پایانی فیلم نیز مانند بسیاری از صحنه ها یكباره و غیرقابل توضیح است.
وجود بچه ها و رفتارهایی كه از آنها سر می زند نیز كاملا با موضوع فیلم بی ارتباط است و حتی حضور آنها و شلوغ كاری هایی خاصی كه دارند به پرداخت داستان ضربه می زند. بچه ها به عنوان موجوداتی خستگی ناپذیر و شلوغ كه سبب نشاط هستند تصویر شده اند، نه به عنوان موجوداتی كه نیاز به مراقبت های خسته كننده دارند و مشكلات خاصی را ایجاد می كنند.
در این فیلم اگرچه تلاش زیادی برای ثبت جزییات به عمل آمده،اما این جزییات كمكی به شخصیت پردازی نمی كند و حتی سبب غرق شدن اصل موضوع در جزییاتی می شود كه زیر موضوع هایی خلق می كنند كه داستان را تحت تاثیر قرار می دهند. فارغ از ادعای كارگردان، بیننده با دیدن فیلم به هدفی كه كارگردان مدنظر داشته نمی رسد. ضمن اینكه گاهی نشان دادن خستگی جای خود را به نشان دادن درد می دهد. به همین دلیل برخی آنرا فیلمی سیاه نما ارزیابی كرده اند كه البته زیاده روی است. نه فقط به دلیل سكانس پایانی كه رعنا پرده ها را كنار می زند تا نور و هوای تازه وارد اطاق شود، بلكه به این دلیل كه فضای كلی فیلم را نمی توان سیاه نامید. فضای كلی فیلم تركیبی نامتجانس از طنز و سختی ها است كه به صورت مناسبی چینش نشده اند.
از: عطا بهرامی
فراهنگ**1983
تاریخ انتشار: ۲۵ آذر ۱۳۹۱ - ۱۳:۲۷
تهران- مانلي شجاعي فرد نويسنده و كارگردان فيلم 'ميگرن' تلاش كرده با ذكر جزييات بسيار به شخصيت پردازي در اين اثر توجه نشان دهد.