گروه اسناد و اطلاع رساني- مردان خدا آنانند كه جبهه حق عليه باطل را راه انبياء، اولياء و محبان پروردگارشان مي دانند و حضرت حق نيز رداي زيباي شهادت را برازنده وجود مقدس آنان مي سازد؛ علي حاجبي، مجاهدي كه همگام بودن با رزمندگان اسلام را سعادتي گرانبها و شهادت درسنگر را فيض عظماي ديدارحق مي دانست.

مقام شهادت اوج بندگی و سیر و سلوك در عالم معنی است و ما خاكیان محجوب چه می دانیم كه این ارتزاق عند رب الشهدا چه است؟ امام خمینی(ره)

هرازگاهی چند از آنانی بنویسیم كه عشق را در مسیر رسیدن به معبود یافتند و این راه را به سبكی بال پرندگان طی كردند. آنان كه روشنی اندیشه پاك شان در دل تاریكی های زمان، مسیر هدایت و سخن شان پاسخ همه سوالات بی جواب است. دفتر پژوهش و بررسی های خبری به منظور پاسداشت مقام شهید با ارائه سلسله گزارشهای یادنامه سخن عشق همراه می شود با عاشقان حقیقی كه معرفت الهی را به حق درك كردند.

و امروز همراه با شهید علی حاجبی

علی حاجبی در سال 1341 هجری خورشیدی در روستای بادرك بخش رودخانه از توابع هرمزگان متولد شد. خانواده وی بخاطر ظلم و ستم خان ها با فقر و تنگدستی روزگار می گذراندند.

او تحصیلات مقدماتی را در زادگاهش به پایان رساند و برای ادامه تحصیل و كار به بندرعباس رفت. در جریان مبارزات مردم ایران علیه رژیم پهلوی با آن كه نوجوانی بیش نبود برای براندازی طاغوت زمان به صف مبارزان پیوست.

پس از پیروزی انقلاب اسلامی نقش فعالی در مقابله با اشرار و ضد انقلاب در منطقه خان خیز هرمزگان برعهده داشت.

با آغاز جنگ تحمیلی عراق علیه ایران دوران تازه ای در زندگی علی حاجبی شكل گرفت.

تلاش و كوشش صادقانه او در لشكر 41 ثارالله موجب شد تا مسوولیت مخابرات این لشكر را به سپارند. قبل از عملیات والفجر 8 علی مسوولیت یگان دریایی ثارالله را نیز برعهده گرفت و در همین عملیات هر دو وظیفه را ( مخابرات و یگان دریایی) را به بهترین شكل انجام داد.

سردار شهید علی حاجبی به خاطر خلوص و لیاقتی كه داشت به قائم مقامی ستاد لشكر منصوب شد. در عملیات كربلای 1(آزاد سازی مهران) با عنوان فرماندهی محور اصلی عملیات، دلاوری های فراوانی از خود بر جای گذاشت زیرا امام فرموده بودند كه با آزادی مهران قلب من آرام می شود و همه عاشقانه می خواستند كه این پیام آرامش بخش را به امام هدیه دهند.

سرانجام این فرمانده غیور ارتش اسلام در این عملیات در حالیكه پیشانی بند لبیك یا خمینی بر پیشانی داشت ابتدا از ناحیه پا زخمی شد؛ وقتی خواستند او را به بیمارستان منتقل كنند، مانع شد و گفت دیگر به آخر خط رسیدم، او در حالیكه مجروح بود خود را به عملیات رساند و پس از چهار ساعت نبرد بی امان با بعثی ها به شهادت رسید و عملیات كربلای 1نقطه پایانی بر زندگی زمینی علی حاجبی شد، او كه در آرزوی شهادت بود.

در فرازی از وصیت نامه این شهید والامقام می خوانیم:

'...خدایا به جبهه نیامده ام كه از این راه شهرتی كسب كنم، به جبهه نیامده ام كه نامم بر سر زبانهای دوستان و آشنایان باشد، به جبهه نیامده ام كه دسته های گل بر گردنم بیندازند، به جبهه نیامده ام كه از شر غم ها و ناراحتی های دنیا در امان باشم، بلكه جبهه را چون كه راه انبیاء و اولیاء و محبان تو بود و اصلاً چون راه رسیدن به تو بود انتخاب كردم. پس ای قادر منان مرا در آتش آرزوی رسیدن به خود نسوزان و ره را هر وقت كه صلاح می دانی بر این حقیقت هموار گردان. خدایا سعادت همگام بودن با رزمندگان را مفت بدست نیاورده ام. حداقل حاصل سالها دوری از والدین و وطن بوده و متحمل شدن بسیاری از سختیها در شبهای تاریك و در بیابانها و روزهای گرم و سوزان در میان طوفان ها و در میان گل و لای های البته توفیقی بوده كه خود عنایت كردی، پس عاجازنه از تو میخواهم كه لحظه ای مرا به حال خود رها نكنی و تا پایان راه همچنان خود راهنمائی باشی و مرا از فیض عظمای دیدارت محروم مگردان...

... می دانم كه میدان جنگ لحظات مرگ و زندگی ماست و شهادت آرزو كردیم، بارالها!من نمی خواهم كه در بستر بمیرم و می خواهم تا هم چون مردان خدا در دل سنگر بمیرم و میدانم كه به شهادت خواهم رسید و از خداوند می خواهم اگر لیاقت را داشتم بدنم مثل بدن فاطمه زهرا(س)مفقود الجسد باشد و این وصیتنامه را بروی كاغذ می آورم شاید كه با این وصیتنامه عده ای به حقانیت در این راه آگاهی دهم انسان تنها در مقابل مرگ تسلیم است. پس از مرگ مرا درون گوری در كنار دیگر شهیدان به خاك بسپارید چون آنجا گوشه ای از كربلا می باشد...مادر جان خوشحال باش از اینكه فرزندت را در راه اسلام از دست داده ای چون فاطمه الزهرا در آن دنیا از تو گله ای ندارد...'

اطلاع**9131**1717