تاریخ انتشار: ۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۳ - ۱۰:۴۶

رشت - ایرنا - پروانه معصومی - بانوی آرامش سینمای ایران - مشتاق زندگی در روستا را برگزید.

'حواشی زندگیست كه انسان ها را متفاوت می كند و گرنه متن زندگی آنان به هم شبیه است ' نقلیست از نصرالله كسراییان ( پدر عكاسی قومی ایران) كه گروه ایرنا را برآن داشت تا بكاود در هیاهوی صنعت و مهاجرت چگونه نمادی از سینمای كشور در روستا زندگی می كند.

هویت خبرنگاری اندكی بیم نپذیرفتن دارد؛ اما در تماسی برای وقت مصاحبه چنان ساده و وقت شناس می نمود كه می توانستی در رفتار، خودت باشی.

آدرس را با پوزش مكرر می گفت: ببخشید! روستایی هستیم و آدرس در روستا با نشان درخت و آب ثمربخش است و بسیار توصیه به احتیاط می كرد.

ظهری در اردیبهشت ماه بود، رشت را به قصد صومعه سرا - طاهرگوراب پشت سر نهادیم و جاده چون همیشه بهار گیلان در سخاوت سبز ادامه می یافت و باران با صدای خود مناظر اطراف را كه سراسر شالی بود و شالیكار ، نقاشی می كرد.

برای یافتن آدرس تماس ها مكرر شد و پروانه معصومی نگران! كه در امتداد جاده ای سبز و باران پاش بانو پروانه معصومی با هیبتی پر آرام تر حتی از چهره سینمایی اش، هویدا شد و برایمان دست تكان می داد و ما بیشتر، مشتاق تر...

دروازه را گشود و ما را به كوچه باغی خواند سراسر درختانی كه آسمان سبز كرده بودند و زیر باران گلبرگ های پیچك گلیسین های بنفش به خانه ای رسیدیم كاملا گلین نما و سقفی شیب دار با دیوارهای شیشه ای كه قاب های پنجره اش رنگی بین آبی و سبز جلوه گر بود.

عطر گلیسین ها در هوا پخش بود و نسیم بوی آنها را به مشام می رساند.

اقرار می كنم آنچه می دیدیم تفاوتی وهم انگیز با تصورمان داشت چراكه می گفتیم حال كه روستا را برگزیدند، حتما چون دیگر شهر زدگان، روستا را به معماری بیگانه نواخته و ویلایی مجلل با سنگ و كامپوزیت و دیگر جدیدهای ساختمانی آراسته اند و چنین نبود، هیچ! حتی كف پوش خانه گلیم بود و پذیرایی كلوچه فومن و خانه با عطر غذای محلی آگین بود.

ساده بود و ساده نیست كه ساده باشی، و وقتی شنید كه نه برای تحلیل سینمای ایران بلكه برای انتخاب زندگیش به قصد مصاحبه آمده ایم، عادت تبسمش مدام شد و گفت: چه خوب!

اطرافش كتاب بود و فیلمنامه و گل؛ سرخوشانه و كیفناك از معماری خانه می گفت كه استاد ، فرزندش بوده و برحسب علاقه وی كاملا متناسب با اقلیم و معماری روستایی گیلان آنجا را بنا كرده و درختان سر به فلك كشیده آنجا نهال های كوچكی بودند كه به دست خود كاشته و كوچه باغی پر سخاوت از درختان افرا را ' پروانه ' نام نهاده بود، كاملا احساس قدرت به عمل در چهره اش نمایان بود.

مدام تكرار می كرد 'من عاشق زندگی در روستاهای گیلان' بودم و گاه گریزی به سینما می زد و می گفت : ایده زندگی در روستا نیز درحین بازی در یكی از فیلم هایش در سر پرورده شد.

مردم دوستی در كلامش هویدا بود و ناگهان تبسمش غمگین شد آنگاه كه از همسایه اش می گفت ، كه دو فرزند معلول داشت و یكی را در همان صبح از دست داده بود .

همه چیز به صورت كتابی بود كه كلمات آنها را با گلبرگ نگاشته بودند؛ و برف را تا زمانی دوست داشت كه بر درختان چیره بودند و برف زمستان 92 را یادآور شد و گفت: برف در چنان وسعتش سرد است و حیات به خود راه نمی دهد؛ و سبب آزار مردم می شود و در این شرایط از او متنفرم.

ذوق زده از ما خواست كه همراهش شویم در باغستان، درختزار و گلستانهایش كه به دست خود پرورده و با ساعتی قدم زدن در آن، اندوه ! دیگر چیزی جز شور و حرارتی فرو افتاده نیست.

گاه فكر می كنی چیز تازه ای وجود ندارد، اما دیدیم همه چیز تازه و باران خورده و سخاوت زمین بسیار بود؛ گویی پاستورال (قطعه ای از موسیقی كه با طبیعت روستا ارتباط دارد و نام یكی از آثار بتهون است)می شنوی!

پروانه معصومی با گل ها حرف می زد؛ یكی را قدردان بود و دیگری را تهدید می كرد اگر امسال خرمالو ثمر ندهد بجایش نهال دیگری خواهد كاشت؛ یكی را بو می كشید و چشمهایش را می بست و می گفت : برای ورود شما عطرآگین شده و در حوالی استخر و رودخانه، شاخه ای از میخك هندی برایمان چید كه عطری نامنتظر داشت.

باران نم پاش بود، زمین گل و رود در اطراف خانه طراوتی مدام داشت؛ می خندید و می گفت: امسال سبزی خوردن را از دسترنج خود برداشت می كنم.

گلخانه پر ثمر و بركه نیلوفران آبی را پشت سر گذاشتیم و باز تونل پیچك های بنفش گلیسین؛ و شالیزارش را كه نشانمان می داد با تبسم مدامش گفت : مگر می شود در گیلان باشی و شالیزار نداشته باشی؟

در نگاه پروانه معصومی فرادست و فرودست معنا نمی یافت؛ زمین و باران و گل را ستایش می كرد و همه چیز پر واضح با بیان دیگری جز كلام، مستقل و مختصر معنا می یافت.

دیالوگی از فیلم ناصرالدین شاه آكتور سینما می گوید: 'اگر نیت یكساله دارید برنج بكارید، اگر نیت 10ساله دارید ، درخت غرس كنید و اگر نیت صد ساله دارید آدم تربیت كن؛ سینماتوگراف آدم تربیت می كند' و بانو پروانه معصومی همه این كارها را بسیار والاتر انجام داده است.

آموختیم؛ خوبی ها و زیبایی ها بهتر و ساده تر در تصورات آدمی راه می یابد؛ می توان طور دیگر زیست اما ' نگاه كردن' استعداد می خواهد !

دیرهنگام بود؛ در جذبه و شوق بودیم كه پای دروازه رسیدیم و یكبار دیگر حس جاده مكرر شد...ك/4

گزارش از: مرضیه ضامن

1881/695/506