تاریخ انتشار: ۱۰ آبان ۱۳۹۳ - ۱۴:۲۱

تهران-ايرنا- سروان وظيفه شهيد 'عبدالحميد انشايي' شهيدي است كه قبل از شهادت از طريق بيسيم در لحظات آخر پيام داد كه از قول من به امام و مادرم بگوييد، شياكوه لرزيد ولي انشايي نلرزيد.

به گزارش روز شنبه ايرنا از سازمان حفظ آثار و نشر ارزش هاي دفاع مقدس ارتش جمهوري اسلامي، در چهاردهم تير ماه 1336، در شهر فسا، در خانواده 'انشايي' كودكي به دنيا آمد كه او را عبدالحميد ناميدند. خانواده انشايي خانواده اي بود كه شايد از نظر مالي در سطح بالايي قرار نداشت اما از لحاظ معنوي داراي كمالات زيادي بود.

عبدالحميد با همين روحيه آشنا شد و دوران كودكي خود را در خانه يك روحاني با ايمان (پدربزرگش مرحوم شيخ احمد علي انشايي) سپري كرد.

وي با توجه به علاقه اي كه نسبت به كسب علم داشت بسرعت توانست تحصيلات ابتدايي، راهنمايي و دبيرستان را در شهرستان فسا به پايان رساند.

پس از گذراندن دوران متوسطه و اخذ ديپلم رياضي از دبيرستان حكمت (آيت الله سعيدي) فسا، در سال 1355 وارد مدرسه عالي مديريت و حسابداري(كوروش) اصفهان شد و پس از طي يك سال از طرف دانشگاه اصفهان به عنوان دانشجو ، وارد دانشكده آمار و اقتصاد شد. اين دوران هم زمان بود با اوج گيري تظاهرات مردم عليه رژيم ستم شاهي و وي نيز همراه ديگر دانشجويان در تجمعات و پخش اعلاميه ها شركت داشت ، بارها مورد آزار و اذيت رژيم قرار گرفته بود.

پس از پيروزي انقلاب شكوهمند اسلامي به صورت رسمي عضو دانشجويان پيرو خط امام شد و در ششم خرداد ماه 59 با اخذ گواهينامه كارشناسي از دانشكده كار و اقتصاد دانشگاه اصفهان فارغ التحصيل شد.

در دوران جنگ، راهي سربازخانه شد و در مركز پياده شيراز مشغول به خدمت شد، پس از طي دوره آموزشي به درجه ستوان دومي وظيفه نائل شده و به گردان191رزمي مركز پياده اختصاص يافت. آتش جنگ، خوزستان را فرا گرفته بود و سقوط خرمشهر نيز اعلام شده بود براين اساس به اتفاق واحد مربوطه اش از شيراز به خوزستان (شهرهاي ماهشهر و شادگان) براي جنگ عزيمت كرد. وي مدت سه ماه را در خوزستان بود و پس از مدتي به كردستان (سقز) اعزام و براي انجام مأموريت ، مبارزه و پاكسازي گروهك هاي مختلف (منافقين) و افراد ضدانقلاب كه در كردستان بودند وارد ميدان جنگ و مبارزه شد.

پس از شش ماه از سقز به زادگاهش بازگشت. بعد از مدتي مجدداً به همراه يگان (گردان 191 رزمي) به جبهه گيلان غرب حركت كرد. دشمن با تسلط بر ارتفاعات اطراف شهر توانسته بود تا فشار زيادي را بر رزمندگان اسلام تحميل كند.

از اوايل مهر ماه 1360 نيروي زميني ارتش جمهوري اسلامي ايران به دنبال طرح ريزي عملياتي بود كه بتواند ارتفاعات مشرف به شهر و مناطق حساس را از لوث دشمنان پاك سازي كند كه يكي از اين ارتفاعات 'شياكوه' بود.

طرح عمليات توسط تيپ 58 ذوالفقار با عنوان طرح ذوالفقار تهيه شد. براي اولين بار در منطقه غرب ، هدف در عمق 10 كيلومتري پشت دشمن انتخاب شد، زمان حماسه فرا رسيده بود.

20 آذر ماه زمان مناسبي براي اجراي عمليات بود. عمليات مطلع الفجر در روز مقرر در مناطق شياكوه، چرميان، تنگ قاسم آباد و دشت گيلان غرب با هدايت قرارگاه مقدم نيروي زميني با رمز يا مهدي ادركني (عج) آغاز شد.

'عبدالحميد' ديدبان شياكوه بود. جايي كه براي آزادي اش ايثارها شده، تمام حركات دشمن را زير نظر داشت . منطقه شياكوه ارتفاعاتي در منطقه مرزي است كه تسلط بر آن براي دو طرف درگير در جنگ حائز اهميت بود.

عبدالحميد گراي دشمن را به توپخانه ارسال مي كرد و با بيسيم موقعيت دشمن را اطلاع مي داد و توپخانه نيز انجام وظيفه مي كرد. در مدتي كه در گيلان غرب حضور داشت دو نامه به خانواده نوشت، در هركدام مقداري پول از حقوق سربازي خود گذاشت و سفارش كرد كه به فقراي محل بدهند.

آتش سنگين دشمن عرصه را بر نيروهاي ايراني تنگ كرده بود و در بيسيم شنيده مي شد كه ديگر نمي توان ارتفاعات را حفظ كرد، همه رفته اند به ديدار محبوب، عبدالحميد نيز منتظر است، منتظر لحظه وصال، ولي هنوز حماسه به پايان نرسيده است.

حلقه محاصره دشمن تنگ تر شده است. گراي ستون هاي دشمن در حال ارسال است. دستور رسيده كه برگرد، ولي او مي ماند. عبدالحميد زخمي شده اما هنوز جان دارد، سخت است اما براي دفاع اندك نيرويي مانده، بايد استفاده كند، او بر روي شياكوه ايستاده است، گراي دشمن هنوز ارسال مي شود، همرزم او مي گويد: فهميدم كه گرايي كه مي دهد همانجايي است كه خودش ايستاده. پرسيدم، اين محل ديدباني خودت است، پاسخ داد ديگر نيست دشمن به آن رسيده، بزنيد.

در لحظات آخر ناگهان بيسيم به صدا در مي آيد، بله صداي عبدالحميد است: « از قول من به امام و مادرم بگوييد شياكوه لرزيد ولي انشايي نلرزيد»، ديگر صدا قطع شد. فرمانده پشت بيسيم صدا زد: انشايي، انشايي، جواب بده ! اما ديگر صدايي نيامد و 15 دي ماه 1360 شد روز شهادت وي .

پيكر پاك شهيد انشايي پس از ماه ها ماندن در منطقه شياكوه به جمع ياران خود پيوست و در جوار آنان آرميد.

سالها بعد ناو سروان مسعود انشايي برادر عبدالحميد نيز راه را ادامه داد و در سال 1367 در نبرد ناوچه جوشن توسط هواپيماهاي شيطان بزرگ به شهادت رسيد.

در وصيت نامه 'سيد عبدالحميد انشايي' آمده است،

سلام عرض مي كنم اميدوارم كه به سلامت باشيد و اگر از حال ما بخواهيد بحمدالله خوبيم و دشمن زبون در حال نابودي است و زمان آن رسيده كه مسلمانان به عهد خود وفا كنند و با توكل به خدا بر دشمن اسلام و محرومان جهان بتازند« نصر من الله و فتح قريب». نبرد ما نبرد اسلام با جنود شيطان است و عزت و عظمت مسلمانان بستگي به صبر و مقاومت ما دارد به ياري خدا خواهيم ايستاد تا تاريخ فردا به نيكي از ما ياد كند و خداي عالم راضي از ما باشد خدايا ما را ياري فرما و گامهايمان را در راه خود استوار گردان. خانواده عزيزم زمان كوتاه است و مسئوليت سنگين، از من راضي باشيد و مرا ببخشيد.

برايم نماز بر پا داريد و روزه بگيريد درحد توان ، تا خدا به همه ما اجر عنايت فرمايد. شيطان هميشه در كمين است و آنچنان نافذ كه احساس نمي كنيم، از خدا مي‌خواهم كه من و همه شما را در پناه خود از شر شيطان نگاه دارد تا راه را درست انتخاب كنيم و بتوانيم در مسير فطرت الهي حركت نمائيم.

امام را كه اميد محرومان است ياري كنيم و شكر نعمت خدا را بجا آوريم تا دچار غضب الهي نشويم. به خواهرانم و برادران مهربانم نيز سلام مي رسانم و توفيقشان را از خداوند متعال خواستارم. خداوند همه مسلمانان را پيروز و با عزت گرداند تا پرچم يكتا پرستي و لا اله الا الله در تمام جهان برافراشته شود.

اجتمام(1)9105**1436