تهران – ایرنا - «محمدجواد لاریجانی»، عضو تیم سه‌نفره ‌ای كه برای تسلیم نامه‌ امام خمینی (ره) به میخاییل گورباچف رهبر شوروی سابق، به مسكو رفت، درباره‌ پیام رهبر انقلاب به جوانان اروپا و آمریكای شمالی و شباهت‌ها و تفاوت‌های آن با نامه‌ امام خمینی (ره) گفت: «حضرت امام از یك ضلع دیگری شروع كردند؛ ایشان از مسوولان و متفكران شروع كردند و رهبری سفره را برای عموم باز كردند. این دو ضلع به هم می‌رسند.»

به گزارش ایرنا، پایگاه اطلاع رسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیت الله العظمی خامنه ای در مصاحبه ای تفصیلی با «محمد جواد لاریجانی» دبیر ستاد حقوق بشر قوه‌ی قضاییه، به پیام رهبر انقلاب به جوانان اروپا و آمریكای شمالی و شباهت‌ها و تفاوت‌های آن با نامه‌ امام خمینی (ره) پرداخته است.

متن كامل به این شرح است:

«دی ماه 67، درست در زمانی كه گورباچف، رئیس‌جمهور وقت اتحاد جماهیر شوروی مشغول اصلاحات اقتصادی- سیاسی خود موسوم به پروسترویكا و گلاسنوست بود، امام خمینی رحمه‌الله نامه‌ای برای او نوشت و صراحتا اعلام كرد كه صدای شكستن استخوان‌های كمونیسم به گوش می‌رسد. در آن زمان، شاید گورباچف هیچ‌گاه تصور نمی‌كرد كه آخرین رئیس‌جمهور شوروی باشد. اما چند سال بعد مشخص شد كه پیش‌بینی امام درست بوده است. محمدجواد لاریجانی، عضو تیم سه‌نفره‌ای بود كه برای تسلیم نامه‌ی امام خمینی به گورباچف، به مسكو رفتند. با این دیپلمات باسابقه درباره‌ی پیام رهبر انقلاب به جوانان اروپا و آمریكای شمالی و شباهت‌ها و تفاوت‌های آن با نامه‌ی امام خمینی رحمه‌الله به گفت‌وگو نشستیم. وی معتقد است: «حضرت امام از یك ضلع دیگری شروع كردند؛ ایشان از مسئولین و متفكرین شروع كردند و رهبری سفره را برای عموم باز كردند. این دو ضلع به هم می‌رسند.»

**همان‌طور كه می‌دانید، اسلام‌هراسی در یك دهه‌ی اخیر و با استفاده از ابزارهای متنوع، افزایش قابل توجهی داشته است. اما ما شاهد بودیم كه پس از حوادث فرانسه، آیت‌الله‌العظمی خامنه‌ای نامه‌ای را خطاب به جوانان اروپایی و آمریكای شمالی نوشتند. به نظر شما، علت نوشتن این نامه چه بود؟

پیام رهبر معظم انقلاب، كه مخاطبش جوانان غرب است، هم از لحاظ ساختار، هم از لحاظ ادبیات و هم از لحاظ محتوا، دارای ویژگی‌های بسیار نویی است. گذشته از نو بودن، ناظر به مسائل مهمی است كه امروزه در دنیا می‌‌گذرد؛ از جمله سیاست‌های غرب در جهان‌گشایی و به‌خصوص در تقابل با اسلام.

یكی از متفكرین بزرگ نیمه‌ی اول قرن بیستم، آرنولد توین‌بی (Arnold Joseph Toynbee)، كه به‌اصطلاح پدر علم تمدن‌شناسی است، در كتاب‌های خود در باب تمدن‌شناسی، در نیمه‌ی اول قرن بیستم، بحث كرده كه علی‌الاصول در تاریخ بشریت، مجموعاً حدود پانزده نوع تمدن به وجود آمده است و این تمدن‌ها عمدتاً تمدن‌های فسیلی شدند و دیگر وجود ندارند. اما وقتی به اسلام می‌رسد، می‌گوید اسلام تمدن فسیلی نشده و مثل یك شیری است كه فعلا زمین‌گیر شده است. اگر به همین حالت بماند، خیال غرب می‌تواند راحت باشد، اما اگر اسلام بیدار شود، غرب باید بداند كه روزگار بسیار سختی خواهد داشت. این مطلب را در سال 1945 میلادی نوشته است؛ یعنی زمانی كه جنگ جهانی دوم تازه تمام شده است.

در دهه‌های اخیر، وقوع انقلاب اسلامی نیز مزید بر علت شد كه آنان حساسیت بیشتری نسبت به الگوی اسلام سیاسی انقلاب اسلامی داشته باشند. آن‌ها به‌نوعی اطمینان داشتند كه وقوع انقلاب اسلامی بر آن‌ها تأثیرگذار خواهد بود. بنابراین خیلی با جدیت به آن نگاه كردند، ‌ در‌حالی‌كه ما مسلمان‌ها خودمان كمتر قدر انقلابمان را می‌دانیم. علت این دشمنی 35ساله با جمهوری اسلامی، این نیست كه ما در تهران شعار تند می‌دهیم و «مرگ بر آمریكا» می‌گوییم. آن‌ها اگر خطر جدی نباشد، می‌گویند تا صبح به ما فحش بدهند. مهم آن سیطره‌ای است كه می‌خواستند بر ما داشته باشند. بعد از 35 سال چه شد؟ جمهوری اسلامی، مطابق تبلیغات غربی، باید یك كشور عقب‌افتاده‌ی بدون بهره از دانش و توانمندی و نفوذ باشد. چشم باز كردند و دیدند پیشرفته‌ترین كشور علمی منطقه‌ی خاورمیانه، ایران است. چشم باز كردند دیدند در قسمت‌هایی از صنایع تكنولوژی، كه هرگز دوست نداشتند كسی غیر از خودشان به آن‌ها دست پیدا كند، مثل صنایع هسته‌ای و صنایع هوایی، ایران سرآمد است. از لحاظ نفوذ در منطقه، طبیعتاً هیچ كشوری به این اندازه نیست. برای غربی‌ها بسیار دردناك است كه بخواهند در سوریه، رژیمی را به گفته‌ی خودشان، بین دو تا شش ماه عوض كنند و نتوانند. این پدیده بسیار جدید است. از همه مهم‌تر، نظام مدنی ایران است. ایران دارای نظامی مدنی است كه سكولار یا لیبرال نیست، بلكه دارای عقلانیت اسلامی است. مكانیسم‌های دموكراتیكی كه آن‌ها پُزش را می‌دادند، در جمهوری اسلامی به‌نحو بی‌سابقه و بی‌نظیری وجود دارد.

بنابراین غربی‌ها متوجه شدند آن كابوسی كه داشتند، دارد زنده می‌شود. آن‌ها امیدوار بودند كه این قضیه به مرزهای بیرون ایران نفوذ پیدا نكند. نگرانی‌شان روزبه‌روز ادامه پیدا می‌كرد. بیداری اسلامی بُعد دیگری از پدیده‌هایی است كه در جهان اسلام، توسط انقلاب اسلامی كلید خورد. بنابراین الآن مسئله‌ی مقابله با اسلام، در جدی‌ترین صورت خود، دنبال می‌شود.

جمهوری اسلامی ام‌القرای جهان اسلام است؛ یعنی اگر جمهوری اسلامی پیروز شود، پروژه‌ی زنده شدن اسلام پیروز می‌شود. مثلاً در مصر، نهضت مردم تبدیل شد به انقلاب و یك دولت تأسیس شد، منتها اخوان‌المسلمین نتوانست آن چیزی را كه مردم دوست داشتند و منتظرش بودند، عرضه كند. مردم را مخیر كردند بین نظام سكولاری مثل تركیه و نظام سلفی، در‌حالی‌كه مصری‌ها هیچ‌كدام را نمی‌خواستند. در مصر تأسیس حكومت با شكست روبه‌رو شد، ولی نهضت شكسته نخورده است. بنابراین نمی‌توانند بگویند كه نهضت بیداری اسلامی شكست خورده است، چون شاخص آن، ایران است.

به همین علت پروژه‌ی اسلام‌هراسی را دامن زدند. جریان پاریس فقط یكی از پرده‌های نمایش اسلام‌هراسی است، نه اولین است و نه آخرین. من كارنامه‌ی این مجله را به‌تفصیل نگاه كرده‌ام. این مجله، مجله‌ی رسوایی است كه بیشترین تهاجم و جسارت را نسبت به اسلام دارد و در درجه‌ی پایین‌تری، نسبت به مسیحیت.

چگونه پرده‌ی این نمایش را باید كنار زد و حقیقت را نشان داد؟ راهی كه رهبر معظم انقلاب انتخاب كردند، بسیار داهیانه است. البته این تازه اول كار است؛ یعنی پرده‌های دیگری هم دارد كه جوانان وقتی به‌تدریج به سمت آن بیایند، متوجه می‌شوند كه صورت مسئله، آزادی و اسلام نیست. صورت مسئله این است كه آیا غرب برای تحكیم سیطره‌ی خودش، محق است روش‌های تروریستی را پی بگیرد و داعش را درست كند و بیندازد به جان مردم؟ لذا مردم و جوانان غرب باید این را بفهمند كه اولاً اسلام و آزادی مسئله‌ی اصلی نیست و ثانیاً چهره‌ای از اسلام كه آن‌ها معرفی كرده‌اند، ربطی به اسلام واقعی ندارد. این اسلام آمریكایی است؛ یعنی همان چیزی كه رهبر فقید انقلاب فرمودند كه آن‌ها توسط ایادی خودشان شعارهای اسلامی را بدنام می‌كنند. شما ببینید زیر پرچم و شعار «لا اله الا الله» كه زیباترین شعار تاریخ بشری است و تمامش توحید و آزادگی است، سر افراد را می‌بُرند و تكبیر هم می‌گویند. به‌طوری‌كه مردم هر وقت شعار «لا اله الا الله» را در غرب می‌شنوند، یادشان بیاید گروهی سر یك بدبخت بیچاره را با این شعار بُریده‌اند. این‌ها پدیده‌های جدیدی است كه با استفاده از تكنیك و با مهندسی افكار عمومی، مردم خودشان را به بردگی كشانده‌اند.

پیام رهبر معظم انقلاب برای آینده‌ی غرب بسیار ثمربخش است. اگر به تاریخ برگردید، می‌بینید انقلاب كبیر فرانسه كه كل تاریخ غرب خودش را به آن مدیون می‌داند، سه شعار كلیدی داشت. یكی «égalité» به معنای «مساوات» بود؛ یعنی یك گروه، دیگران را استثمار نكنند، درحالی‌كه امروز می‌بینید كه در جامعه‌ی غربی، صحبت از مساوات وجود ندارد. آن‌ها كه پول دارند، حكومت می‌كنند. شعار دوم «liberté» بود؛ یعنی آزادی. آزادی هم در حد مسائل پیش‌پا‌افتاده وجود دارد؛ یعنی شما حق ندارید درباره‌ی این عقلانیت و پایه و اساس پرسش و تحقیق كنید. «لا اكراه فی دین» همین است؛ یعنی شما به ما یك ایدئولوژی را تحمیل نكنید و بگذارید ما به‌عنوان یك انسان، خودمان انتخاب كنیم كه لائیك باشیم یا نباشیم. چنین انتخابی وجود ندارد. شعار سوم «fraternité» بود؛ یعنی برادری. چیزی كه امروز در غرب وجود ندارد. برای مثال، در یك جنگ جهانی، 56 میلیون آدم كشته شده‌اند. خشونت‌هایی كه بعداً در ویتنام تا امروز پیگیری می‌كنند و خشونت‌های داخلی، نژادپرستی، خودمحوری و خودبزرگ‌بینی در كشوری كه می‌گوید مهد آزادی است، محصول این تمدن است. این تمدن، محكوم به شكست است و آینده‌ای ندارد.

لذا پیام رهبر معظم انقلاب در واقع، آغاز تحركی خواهد بود كه نه تنها برای دفاع از اسلام است، بلكه برای بشریت فضایی مناسب ایجاد می‌كند. اصلاً ما نمی‌گوییم شما بیایید مسلمان شوید. ما می‌گوییم اسلام و این دین خودساخته‌ی سكولار لیبرال را به‌دور از تبلیغات، با هم مقایسه كنید. ما تمدن غربی را به چند روش می‌توانیم ارزیابی كنیم. یكی اینكه برمبنای استدلال، بگوییم حرف حساب شما چیست؟ دیگر اینكه برمبنای دستاوردها، بپرسیم كه شما برای بشریت چه هدیه آوردید؟ در پیام رهبر معظم انقلاب، به هر دو شاخص اشاره شده است كه جوانان و نسل جدید در كشورهای غربی و دُول غیرغربی، بتوانند این اجازه و شجاعت را داشته باشند كه سؤال كنند.

** یكی از اقتضائات دنیایی كه در آن زندگی می‌كنیم، رسانه‌ای شدن ابعاد مختلف زندگی ماست. به هر حال، وقتی این پیام صادر می‌شود، با مخاطب ارتباط برقرار كند. پس ناگزیر هستیم از رسانه‌ها استفاده كنیم. به نظر می‌رسد اینجا یك تناقضی وجود دارد، چون جمهوری اسلامی شاید آن صدای بلند رسانه‌ای را، در حدی كه بتوانیم مطمئن باشیم این پیام به گوش مخاطب اصلی خودش می‌رسد، ندارد. از طرف دیگر، از رسانه‌هایی كه خودشان متهم هستند هم نمی‌توانیم انتظار داشته باشیم این مسئولیت را انجام دهند. در این وضعیت، چه راهبردها و پیشنهادهایی می‌توان ارائه داد؟

البته امواج این پیام به‌تدریج جلو می‌رود، منتها به هر حال یكی از ابزارها، رسانه‌هایی هستند كه به‌طور سنتی در اختیار داریم. این رسانه‌ها هم می‌توانند كارساز باشند. رسانه برای اینكه شما موجی در آن ایجاد كنید و ذهن مخاطب را به طرف خود بكشانید، تكنیك دارد. البته من مطمئن هستم اگر ما از این امكانات به‌نحو مطلوب استفاده كنیم، آن‌ها صد برابر فیلترینگی كه ما انجام می‌دهیم، انجام خواهند داد. منتها تا آن موقع، باید از این ظرفیت موجود استفاده كنیم. من تردیدی ندارم اگر ما حرفمان را برای غرب قابل فهم كنیم، آن‌ها حرف ما را می‌شنوند و روی آن تأمل می‌كنند. ما بعد از انقلاب، در این زمینه كمبود و تنبلی داریم.

در كار برای اسلام، نباید نگران تعداد مخاطب باشیم. حتی اگر بتوانیم در یك نفر، تردید به ناحق را ایجاد كنیم و راجع‌به معناداری هستی با او صحبت كنیم، كاری قابل ملاحظه است. آن‌ها كه می‌خواهند تبلیغ كنند و به‌خصوص نسل جوان ما، جوانان را بهتر می‌شناسند. باید دغدغه‌های آن‌ها را پیدا كنند و به این عرصه وارد شوند. احتیاج به هنرمندی دارد. این پیام می‌تواند آغاز یك روند باشد، هم برای جوانان كشور خودمان و هم برای مسلمانان سایر بلاد اسلامی و همه‌ی بشریت. می‌خواهم بگویم خطی كه رهبری شروع كردند، خط بسیار بابركتی است كه ابعاد بسیاری دارد. درست است كه مخاطبش جوانان غرب است، منتها بركاتش محصور در غرب نیست.

** جنابعالی جزو تیمی بودید كه نامه‌ی حضرت امام خمینی به گورباچف را به ایشان رساند، از نظر شما چه تفاوت‌ها و شباهت‌هایی بین این دو نامه و پیام وجود دارد؟

جهات مشتركی دارد، منتها در اشل‌های مختلفی است. حضرت امام نظرش این بود كه توجه مسئولین امپراتوری شوروی را بكشاند به این جهت كه شما اگر از ماركسیسم بُریدید، درِ باغ سبز غربی‌ها شما را گول نزند. جهت شباهت دیگر این است كه حضرت امام به گورباچف می‌گویند علت شكست خود را خوب بشناسید. علتش جنگ احمقانه‌ی شما با خدا بود. چرا با خدا می‌جنگید؟ لذا آن‌ها را دعوت كردند این جنگ را خاتمه دهند و اسلام را از منابع اصلی بشناسند. حتی منبع به ایشان گفتند؛ از آثار شیخ‌الرئیس تا محی‌الدین عربی. حتی استدلال مهمی آوردند كه متأسفانه خوب هم در كشور تبیین نشد. یك نكته‌‌ی فلسفی امام در آن پیام دارند كه بحث «تنازل» است؛ یعنی شما همه‌چیز انسان را نمی‌توانید به‌شكل مادی تنازل دهید. یكی از آن مسائل، فهم و نفس است. امروز بزرگ‌ترین مشكلات تفكرِ مادیِ سكولار، همین است. جالب است امام درباره‌ی همین موضوع، آنجا بحث كرده است. می‌خواهم بگویم حتی امام نه تنها منبع را دادند، بلكه نقطه‌ی مباحثه را هم مشخص كردند؛ نقطه‌ای كه هرگز ما آن را به‌خوبی تبیین نكردیم.

متن كامل نامه تاریخی امام خمینی به گورباچف

حضرت امام از ضلع دیگری شروع كردند. ایشان از مسئولین و متفكرین شروع كردند و رهبری سفره را برای عموم باز كردند. این دو ضلع به هم می‌رسند، ولی نباید بگذاریم نامه‌ی مقام معظم رهبری شبیه پیام حضرت امام شود. البته آن پیام هم آثار خودش را داشت، ولی هرگز نتوانستیم جوهرش را بیرون بكشیم. پیش‌بینی امام، هم راجع‌به ماركسیسم بود و هم راجع‌به تمدن و امپراتوری غرب. جالب است یادتان باشد آن موقع كه امام پیام را نوشتند، خانم تاچر (نخست‌وزیر وقت بریتانیا) شعارش این بود كه فراموش نكنید گورباچف می‌خواهد ماركسیسم را زنده كند. حواستان باشد، گول نخورید. حضرت امام این نظر را دقیقاً رد كردند و فرمودند ماركسیسم مُرد و صدای شكستن استخوان‌هایش به گوش می‌‌رسد.

خاطره‌ای بگویم. وقتی پیش‌نویس پیام امام تهیه شد، مرحوم حاج‌احمدآقا به من زنگ زدند و گفتند امام فرمودند شما این پیام را نگاه كنید و اگر نظری دارید، بگویید. نامه را گرفتم و آمدم خدمت حضرت آقا كه در آن زمان، رئیس‌جمهور بودند. تقریباً 48 ساعت امام به ما وقت دادند كه روی آن كار كنیم. من شش اِشكال گرفتم از این نامه. پنج مورد اِشكالات نگارشی بود كه حضرت امام قبول كردند و گفتند عوض كنید. ششمین اشكال كه امام آن را قبول نكردند، همین فراز بود كه می‌گفت جریان ماركسیسم مُرده و صدای شكستن استخوان‌هایش به گوش می‌رسد. حقیقتاً من هم تردید داشتم و فكر می‌كردم شاید نمرده باشد یا به این زودی نمیرد. امام فرمودند نه، این باشد. وقتی ما رفتیم مسكو و برگشتیم، خدمت ایشان رسیدم. هنوز ننشسته بودم كه ایشان فرمودند آقای لاریجانی آن مورد چگونه بود؟ معلوم بود امام برایش مهم بود. من خدمت ایشان گفتم با این عبارات شما، اگر كمترین درجه‌ای از ماركسیسم در دل آن‌ها روشن بود، باید عصبانی می‌شدند، اما حرف‌های شما مثل آب برایشان گوارا بود. به‌نوعی می‌گفتند «جانا سخن از زبان ما می‌گویی»! بنابراین من هم فكر می‌كنم ماركسیسم مُرده است. امام روی این قضیه حساس بودند. راجع‌به غرب هم ایشان همین نظر را داشتند. در همان پیام آمده است كه آن‌ها هم به‌خاطر جنگ با خدا، شكست می‌خورند و سقوط می‌كنند. این سبعیتی كه امروز غرب نشان می‌دهد، از روی استیصال است. اگر دچار استیصال نبودند، لازم نبود چنین كارهایی انجام دهند. معلوم است كه خطرات بزرگی احساس می‌كند.

** بازتاب نامه‌ی حضرت امام را چگونه ارزیابی می‌كنید؟

بازتاب یك ركن است، منتها امام هدفشان این نبود كه تحول عمده‌ای به وجود آید. وقتی شواردنادزه (وزیر امور خارجه‌ی وقت شوروی) پاسخ گورباچف را آورد، گورباچف همان اول نامه نوشته بود ما هم به معنویت اعتقاد داریم. امام صبر نكرد این بحث تمام شود. همان‌جا صحبت شواردنادزه را قطع كرد و گفت ببینید بحث ما صحبت معنویت نیست، معنویت این‌گونه كه معنا ندارد. ایشان فرمودند من می‌خواستم مطلبی را به گوش مسئولین شما برسانم و تلنگری به شما بزنم كه این تلنگر زده شد. گورباچف در مقابل غرب كوتاه آمد و یلتسین را به او تحمیل كردند و شوروی تكه‌پاره شد. البته قطعاً او به‌تنهایی موجب فروپاشی شوروی نشد؛ چراكه امپراتوری شوروی پوسیده و ناحق بود. صدای اذان را نمی‌گذاشتند پخش شود، چون می‌ترسیدند. حضرت امام در پیامشان به این مسائل اشاره كرده‌اند.

شما الآن اگر با گورباچف صحبت كنید، می‌گوید رمز شكست ما همین بود. تأثیر آن پیام، دفعی و لحظه‌ای نبود. امام می‌خواست این تلنگر را بزند و همین كار را هم كرد. پیام مثل كاشتن یك نهال است. شما از این نهال باید حفاظت كنید. به نظرم تكان‌دهنده‌ترین پیامی كه امپراتوری شوروی در طول حیاتش دیده، همین پیام حضرت امام است. حضرت امام در دو مقطع، امپراتوری شوروی را تكان دادند كه یكی همین نامه بود و دیگری در اوایل انقلاب بود كه شوروی به افغانستان حمله كرد. امام سفیر شوروی را خواست و به او گفت شما در افغانستان شكست می‌خورید و با خفت از آنجا بیرون می‌روید. این سفیر بعداً كه برگشت، كتابی نوشت. در آن كتاب نوشت ما به‌شدت از این صحبت امام خشمگین شده‌ بودیم، چون با 150 هزار نفر از ارتش سرخ، سرتاسر افغانستان را گرفته بودند و شكست برایشان معنا نداشت. در آن كتاب نوشته است كه یك روحانی در یك اتاق ساده، ما را كه یك قدرت عظیم جهانی بودیم، مخاطب قرار داد و آن‌چنان با ما تحقیرآمیز صحبت كرد كه در تاریخ هفتادساله‌ی بلشویسم، هیچ‌كس با ما این‌گونه صحبت نكرده بود.

ما باید صبور باشیم. حرف حق مثل دانه‌ای است كه كاشته می‌شود و به‌تدریج رشد می‌كند. انقلاب اسلامی وقتی پیروز شد، كسی فكر نمی‌كرد سی سال دیگر، پیامش این‌گونه فراگیر شود. حرف حق حتماً رشد پیدا می‌كند؛ مخصوصاً با به‌كارگیری امكانات مدرن امروز، ادبیات معقول، ساده، روان و استدلالی. هنر این است كه معارف مستدل را به زبان ساده بگوییم. پیغمبر اكرم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌و‌سلم هم به زبانی صحبت كرد كه هركسی به فراخور فهم خود، می‌تواند از آن استفاده كند. محتوای این پیام یك شیوه‌ی جدید است و باید فراگیر شود. شاید بعد از انقلاب، اولین‌باری است كه داریم این ادبیات را برای مفاهمه با دنیا به كار می‌گیریم، نه اینكه اصلاً به كار نگرفته باشیم، ولی به هر حال، اسلوب جدیدی است.»

سیام(2)**9189**