تهران - ایرنا- جلد دوم كتاب «آموزش و فرهنگ ایران» به غیر فارسی زبانان با زبان واسط تركی استانبولی چاپ و منتشر شد.

به گزارش روز چهارشنبه گروه فرهنگی ایرنا، جلد اول كتاب آموزش و فرهنگ ایران، سال گذشته به همت وابستگی فرهنگی كشورمان در استانبول چاپ و منتشر شده بود.

به گزارش اداره‌ كل روابط عمومی و اطلاع‌رسانی سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی، «جواد امینی منش» سرپرست وابستگی فرهنگی ایران در استانبول و مترجم این كتاب گفت: این اقدام در پاسخ به نیاز استادان و فارسی آموزان ترك زبان و سهولت امر آموزش از كتاب اصلی تالیف احمد صفارمقدم از زبان واسط انگلیسی به تركی استانبولی برگردانده شده است.

وی افزود: كتاب آموزش و فرهنگ ایران از سوی انتشارات دماوند استانبول در اولین چاپ در تیراژ یكهزار جلد منتشر شد.

در حال حاضر این كتاب در دانشكده ادبیات فارسی دانشگاه استانبول، مركز آموزش زبان فارسی وابستگی فرهنگی ایران و دیگر مراكز آموزشی تدریس می شود.

در سال های اخیر فراگیری زبان فارسی به علت پیشینه آن در سرزمین آناتولی به طور چشمگیری با استقبال نسل جدید دانشگاهی تركیه روبرو شده است.



**انتشار مجموعه شعر سیاوش شعبانپور

نخستین مجموعه شعر سیاوش شعبانپور به نام «عشقیزوفرنی» توسط نشر بوتیمار منتشر شد.

به گزارش روز چهارشنبه ایرنا، سیاوش شعبانپور دانش آموخته‌ رشته حقوق دانشكده‌ حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران و فارغ‌التحصیل رشته‌ تئاتر از دانشگاه یورك كاناداست. سروده‌های پرشماری از او در وبسایت های ادبی و نشریات دانشجویی منتشر شده است.

«عشقیزوفرنی» چكیده 15 سال تجربیات شخصی شاعر در فرم و زبان است. مضامین اشعار نگاه شاعر به زندگی و مسیری كه او در این سالها پیموده را، دربرمی گیرند.

این كتاب شامل 21 شعر، در 68 صفحه با شمارگان یك هزار نسخه و قیمت 4500 تومان منتشر شده است.

بخشی از شعر این مجموعه را می خوانیم:

لباس هایم كه بوی باد و غروب خسته پاییز می دهند

و دلم برای تمام اتفاق های جهان تنگ است

كسی ندید

لباس هایم را كه بوی باد و غروب های خسته پاییز می دهند

از پله های خواب های همیشه كه سنگی است

و سرفه های خشك كتابخانه

از تصویر همیشه كه بالا می آوردم مادر

مردی شبیه همین اتفاق های نمی افتد

كلاه های لبه دارش را با ضرب پنجم ساعت دیواری كوك می كند

از زیر عبور ممنوع های تمام خیابان های جهان گذشته، آمده است

چشمم به دست خودم نیست

از به دست نمی آمده آمده این نگاه نگاهم كن

از دست نمی دهم رفته كه می خندید

دیگر به شما هم اعتمادی نیست

شاید همین حالا است كه حواس شما به بیرون پنجره پرتاب می شود از شعر

من در سطر دوم این شعر شیك ترین لباسم را پوشیده ام

شما نمی بینید

نه دیگر به شما هم اعتمادی نیست

زمان شبیه عقربه می خراشد آن خط خط كه دور چشم های پدر خندید

و مادر دیروز سفید پوشیده آمده بود موهایش

دیروزش من كجا بودم؟

و اتفاق از همین جا شروع می شود

فراهنگ**9022**1027