به گزارش ایرنا شوكت مشرف زاده شبانگاه چهارشنبه در دیدار با خبرنگاران كانون دفاع مقدس استان كرمان در حالی كه مصمم اما چشم انتظار است از تنهایی های روزهای انتظار می گوید.
آنقدر صمیمانه سخن می گوید كه سراپا گوش می شوی و به روایت مادرانه ای از سال های چشم انتظاری اش دل می سپاری.
او می گوید پسرم كه حدود هشت سال در جبهه بود عادت داشت همیشه بعد از نماز صبح به خانه می آمد.
مادر شهید علیرضا اختراعی آهی كشید و گفت: هنوز هم بعد از نماز صبح به انتظار آمدنش چشم به در می دوزم و این در حالی است كه می دانم او شهید شده است.
وی ادامه داد: پسرم در سال 1341 در محله خواجه خضر و در خانواده ای مومن و متعهد به دنیا آمد.
وی افزود: از آنجا كه در خانه ما كلاس های آموزش قرآن برگزار می شد، قرآن آموزان به جای لالایی برایش قرآن می خواندند و گهواره اش را تكان می دادند.
مادر شهید اختراعی اظهار كرد: علیرضا سال 59 وارد سپاه شد و 26 فروردین ماه 1367 به آسمان ها پر كشید.
وی ادامه داد: علیرضا از چهار سالگی به مكتب رفت و وقتی به او گفتم چی بلدی؟ شروع كرد به قرآن خواندن.
وی تصریح كرد: علیرضا دوران دبستان خود را در مدرسه جیحون و دوره راهنمایی را در مدرسه شهاب به پایان رساند.
*روایت نحوه ورود شهید علیرضا اختراعی به سپاه پاسداران
وی اظهار كرد: یك روز كه با علیرضا به نماز جمعه رفته بودیم، گفت، مامان من می خواهم به سپاه بروم، من گفتم حرفی ندارم، همه ما باید به اسلام خدمت كنیم، پدرت را راضی كن.
وی ادامه داد: علیرضا بعد از راضی كردن پدرش، وارد سپاه شد و پس از آن هیچگاه درباره موقعیت شغلی خود صحبت نمی كرد.
مادر شهید اختراعی افزود: علیرضا همیشه می گفت من در آشپزخانه كار می كنم و این در حالی بود كه در جاهای مختلفی از جمله كردستان، كاتیتی سپاه منطقه شش، فرمانده دسته در لشكر 41 ثارالله، طرح عملیات مسوول زندان در منطقه شش، فرمانده گردان 413، طرح عملیات بردسیر، لشكر 41 ثارالله در گردان 413 فاو، واحد طرح عملیات منطقه چهار و فرمانده گردان 413 در عملیات فاو خدمت كرده بود.
*روایت نامزدی علیرضا
این مادر شهید بیان كرد: برای علیرضا به خواستگاری رفته بودیم و زمانی كه می خواست به جبهه برود، گفتم امشب خانواده نامزدت به خانه ما می آیند، پس بمان و فردا برو و علیرضا قبول كرد و فردای آن شب به اهواز رفت.
وی ادامه داد: وقتی به اهواز رسید، زنگ زد و گفت دارم به فاو می روم كه گفتم به حاج خانم هم زنگ بزن كه نمی دانم زنگ زد یا نه.
وی گفت: علیرضا در عملیات باز پس گیری فاو به شهادت رسید و هنوز است كه سال ها و سال ها منتظر آمدن نشانی از او هستم.
*روایت تركشی كه سرد شد
خانم مشرف زاده گفت: یك بار كه علیرضا به كرمان آمده بود، گفتم كه دیگر نمی گذارم بروی و علیرضا گفت مادر! عمر دست خداست، اگر قرار است آدم بمیرد، چه بهتر كه شهید شود.
وی ادامه داد: آن روز كه علیرضا خواست به جبهه برود یك قرآن كوچك را همراه علیرضا كردم.
مادر شهید اختراعی اظهار كرد: یك روز برادرم كه در اصفهان زندگی می كرد با من تماس گرفت و گفت علیرضا پیش ماست و بچه های من نمی گذارند كه بیاید.
وی گفت: بعد از چند روز علیرضا با ماشین برادرم به كرمان آمد و وقتی رسید، دیدم عصا زیر دستش است و آن موقع بود كه متوجه شدم عیلرضا تركش خورده است.
وی بیان كرد: او بعدها برایمان تعریف كرد، تركش كوچكی كه كلاه و دكمه لباسش را سوراخ كرده بود و بعد از رسیدن به قرآن كوچكی كه در جیبش بوده، سرد شده بود كه البته می توانست قلب او را سوراخ كند و موجب شهادتش شود.
وی عنوان كرد: علیرضا در حالی كه 20 روز مرخصی داشت اما چند روز بعد از مرخص شدن از بیمارستان به جبهه برگشت.
وی ادامه داد: هر وقت از او در مورد زخم هایش سووال می كردم می گفت، من اصلا به آن ها نگاه نكردم چون در جبهه آنقدر جوانان شهید و مجروح می شوند كه خجالت می كشم به جای زخم چند خمپاره نگاه كنم.
وی خاطرنشان كرد: علیرضا همیشه می گفت كه من بیشتر از همه در جبهه بودم اما هنوز شهید نشدم، من فكر می كنم كه سعادت شهادت را ندارم.
*روایتی از خبر شهادت علیرضا
این مادر شهید گفت: اولین شب ماه مبارك رمضان بود، رادیوی كوچكی كه همیشه همراهم بود اعلام كرد كه فاو توسط رزمندگان اسلام بازپس گیری شد و از همان لحظه در دلم آشوبی به پا شد، اما نمی دانستم كه چه اتفاقی برای تنها پسرم افتاده است.
وی ادامه داد: علیرضا همیشه دو یا سه روز بعد از عملیات زنگ می زد اما بعد از عملیات فاو هرچه منتظر شدم تماس نگرفت و بعدها در جلسه ای كه در مصلا برای خانواده های شهدایی كه فرزندشان مفقود الجسد بود برگزار شد، گفتند كه فرزندان شما به شهادت رسیده اند.
وی یادآور شد: هر زمان كه شهید گمنامی می آورند و یا به مزار این شهدا می روم، احساس می كنم فرزند خودم است.
*روایت گریه های مخفیانه
وی گفت: مادرم وقتی در منزل ما بود و از شهید شدن علیرضا خبر دار شد، می خواست گریه كند، اما من گفتم از خانه ما صدای گریه بلند نكنید و ضعف نشان ندهید.
وی ادامه داد: هیچ وقت در جلوی دیگران گریه نمی كردم و ضعف نشان نمی دادم تا دشمن شاد نشویم، اما در زمان تنهایی دعا می خواندم و گریه می كردم.
وی خاطرنشان كرد: در این میان برخی ضد انقلاب ها می گفتند به مادران شهدا قرص می دهند كه گریه نكنند یا به آنها پول می دهند.
*شمعی كه از درون می سوزد
وی گفت: به شمع گفتند چرا وقتی نخ در درون تو می سوزد، تو آب می شوی؟ شمع در جواب گفت، مگر می شود، چیزی در درون تو بسوزد اما آب نشوی.
وی ادامه داد: روایت مادران شهدا هم همین است كه از درون می سوزند و آب می شوند.
وی تاكید كرد: علیرضا آگاهانه این مسیر را انتخاب كرد همیشه تاكید داشت كه دست از انقلاب و نظام برندارید.
این دیدار در آستانه روز مادر با حضور جمعی از خبرنگاران عضو كانون خبرنگاران دفاع مقدس در منزل شهید علیرضا اختراعی برگزار شد.
گزارش از سمیه حسن شاهی
7440/3028
تاریخ انتشار: ۲۰ فروردین ۱۳۹۴ - ۱۱:۰۰
كرمان - ایرنا - مادر شهید اختراعی از لحظه های آغازین هر روز خود كه در انتظار فرزند شهید مفقودالاثرش می گذرد، روایت می كند.