شيراز - ايرنا- در تاريخ معاصر فرهنگ فارس بسيار هنرمنداني بوده اند كه آفرينش هاي هنري خود را با جلوه هاي ادب و معرفت بياراستند و شاخسار پر جلال فرهنگ به ديباي انديشه هاي هميشه سبز و روشن ايشان شكوهي خجسته يافت كه از جمله آن استاد آواز ايران سيد نورالدين رضوي سروستاني است.

گر چه در كوچه باغهاي پر خاطره فرهنگستان هنر جاي اين هنرمندان خاليست اما ياد و خاطرشان در زير و بم نغمات دل انگيزي كه فرّ فرح بخشِ جلوه هاي هنر را دستان به دستان تا بيكران عالم پندار ترسيم نمودند، باقي است.

آنچنان كه پنداري خامه در شِكوه از مرگشان سودن وقلم در رثاي رفتنشان فرسودن ، چه اندك بضاعتي است و چه بيهوده حكايتي ، هرگز از مرگ شكوه نداشته ام . مرگ جزيي از آفرينش خداوند است .

قانون مرگ بر همه مستولي است شرط حيات مرگ است و تجلي مدام خلقت خداوند مرگ است ، مرگ عين عدالت است. مرگ عين حيات است. بضاعت اندك من كه خود سپري شدني ام در سوگ انسان سپري شده ديگري چه خيال خامي است اما انگيزه نگارنده بر نگارش اين يادمان آن است كه تاريخ اين سرزمين همواره روايت بزرگ مرداني است كه پاي در راه طلب ،تمام استغناي ذاتي خويش را فديه تعالي فرهنگ ،سرفرازي ميهن و آباداني اين آب و خاك كرده اند.

بي بديل چهره هاي ماندگاري كه بر تار و پود فرهنگ اين سرزمين نقشي از سخاوت و بزرگي، عدالت و جوانمردي ، اخلاق و ادب آفريدند.

هر چند كه خود به تيغ عناد و ستم، ناجوانمردانه بر دار بي عدالتي آويخته گشتند و در آتش حقد و حسد بندگان زور و بردگان زر،تمام هستي شان به شعله ها پيوست و خاكستر نشين خودسري ها و خود بزرگ بيني ها شدند.

بوسهل هايي كه تاب حسن ميكالي وزير را نياوردند، آقا خان هاي حاجب الدولهِ يي كه به سوداي درهم و سكه هاي ضرب قاجار، امير كبير را به مسلخ فين كاشان كشاند، ابوالقاسم درگزيني وزيري كه تا عين القضات همداني را بر دار نكرد آرام نخفت .

آري در اين كهنه جاويد سرزمينِ خجسته كه در هر عصر و روزگارش بزرگاني بر تارك تاريخش طالع شدند و روشناي انديشه هايشان جهاني را تنوير و ژرفاي بحر سخاوت وجودشان ،تاريخي را به تكريم فرا مي خواند.

اما همواره تاريخ زخمي ناخجستگي هاي شبروان فرهنگ ، طراران هنر و عياران ادب بوده است و عجيب تر آنكه برنده تر از تيغ عناد دشمن بيگانه، شمشيرهاي برّان خودي خود فروخته و به مزدوري رفته بود و آب ديده تر از آن ،دشنه ناسپاسي، قدر نشناسي، دل شكستن و دوست آزاري دوستاني كه با همه مهرورزي هايي كه داشتند در حساس ترين برهه نبرد با ظلمت تاريخ،در هجوم توفنده طوفانهاي سهمگين ،آنجا كه نياز به حمايتشان بود ،مشعل هاي حقيقت را روشني زدودند و از خدنگ گمان باطل خويش، چالاك و بي پروا تير جفا رها كردند.

و افسوس كه سيلابهاي تيز رو تاريخ هرگز نتوانست اين رسم ماندگار تلخ را از آئين آريا مردم پارس بزدايد و اين چنين بود كه سيد نورالدين رضوي سروستاني نيز با تمام آن همه اعتقاد به مذهب و التزام به مكتب كه در لايه لايه هاي انديشه اش موج ميزد، با وجود آنكه باورهايش بيشتر از آنكه زائيده شرايط روزگار و بازيچه دست سياست باشد،ريشه در بينش هاي متعالي و اعتقادي داشت و بر آمده از انديشه هاي تشيع علوي بود،در اندك روزگاري پس از همچون بسياري ديگر از اساتيد موسيقي مورد عتاب و عناد مقدس مآبها واقع شد و سر انجام در نزديك غروبِ آفتاب عمرش، ناجوانمردانه او را از پايتخت به شيراز كوچاندند .

هر چند اين موضوع براي من و عسي ان تكرهو شئي و هو خير لكم بود اما سيد نورالدين رضوي سروستاني را مناعت طبع و عزت نفس افزون تر از آن بود كه به تير حقارت متشرع نماهايي كه تابِ فرّ فرهنگ و شكوه هنر را نداشتند،پاي از ميدان به در نهد وكنج خلوت اختيار كند.

از اين روي تلخند صبوري به كام گرفت. و ناي به آواي رودا رود ساز كرد و نواي غربت آواز ،تا در سروستان حزين شهر آشوب روزگار موسيقي را در اين سرزمين كه روزگاري به طيش طراران هنر،ايامي به سيطره ابتذال آوا و در اين اثناي محنت افروز نيز به چوب فلك متعصبين افراطي گرفتارآمده بود در جستجوي شب قدر اهل خلوت از گوشه رضوي نغمه سر دهد مگر به مدد رِنگ فرح تاب گيسوي موسيقي ملي ايران را از دست ناسزايان برهاند مگر زاغ كلك خيالش را نغمه بيا تا گل بر افشانيم بنگارد.

سيد نورالدين رضوي سروستاني پرورده اقليم هنر بود و تربيت يافته مكتب ادب،طبع لطيف و روح سخاوتمند او،سالها از زمزم انديشه هاي ديني، جرعه هاي معرفت نوشيده بود. باورهاي اعتقادي چنان تافته در تار و پود هنرش بود كه ترديدي در آن راه نداشت با اين همه اگر نه بيشتر از ساير دوستان هنرمندش كه كمتر از آنها نيز آزرده از گزند آنهايي كه دستي در قدرت داشتند اما از معنا و معرفت تهي بودند،نشد.

خاطرات هنر نمايي هايش بر كتيبه موسيقي ملي ايران بسيار است. شايد دلرباترين شور شيدائي او را بتوان در كنسرت بزرگي كه به همت او و جمعي از هنرمندان شيراز، در پانزده شب به يادگار ماندني بر ايوانِ ستبرِ عمارتِ عفيف آباد شيراز نقش بست و ماحصل آن همت مجدانه، جمع آوري مبالغ شگفت آور به نفع بيماران تالاسمي بود را خاطر نشان باشم .

سرو خوش بالاي آواز موسيقي ايران كه لعل آواي او صهباي هنر بود و باز آورد آواز موسيقي ملي و نگاهدار رديفهاي ذي قيمتي در عصر پر تلاطم ابتذال هنر، با نوايي بر آمده از مجمر جان موسيقي را از لبه پرتگاه سقوط به دامن فرهنگ ملي ايران بازگرداند.

مست رخساره نيكوي هنرش هر آنكه شد لب به تحسين او گشود ، افسوس كه خورشيد حياتش كوتاهتر از روزهاي زمستاني بود و گل عمرش در ارديبهشتي كه لبريز شكوفايي بود پرپر گشت اما گلچهره اي كه او در چهل سال عمر موسيقيايي خويش از گلستان موسيقي؛ به ويژه رديف ملي ايران؛ به يادگار نهاد را هيچ دست خزاني تطاول نتواند كرد.

كوچ زود هنگام رضوي و شتاب او در رهيدن از حصار ناسوت بيدادي كه روزگار هنري اش را تلخ تر كرده، مستندي است بر آن كه حلال و حرام موسيقي پيش از آنكه مساله اي شرعي باشد، بهانه دگم انديشاني بود كه مي كوشيدند عناد ديرينه خود نسبت به موسيقي و هنرمندان آزاد انديش و تحجر ستيز را در پناه مذهب و مقدسات ديني پنهان دارند كه اگر جز اين بود پاي بند تر از سروستاني به اعتقادات ديني و تعهدات شرعي كه همواره خود را به رعايت حد ومرزهاي اعتقادي مقيد مي نمود در عرصه موسيقي كه را سراغ داريم؟

آري همان عنادي كه با سعايت روزي رضوي را زخمي تيغ خودسري هايش كرد در دهه اي آنسوتر از همان خدنگ نيرنگ ، ديگر چهره هاي موثق فرهنگي را نشانه رفت تا اين باور در تاريخ هنر به ماندگار ماند كه موسيقي و هنرمندان راستينش كه عمري جان مايه به فديه هنر بگذاشتند،همواره خاكستر نشين آتش حقد حاسدان حقير بوده اند.

سيد نورالدين رضوي سروستاني۲۱ فروردين ۱۳۱۴ در سروستان زاده شد و هشتم ارديبهشت ۱۳۷۹ ديده از جهان فرو بست ، او از استادان آواز و موسيقي اصيل ايراني بود كه از سن ۲۰ سالگي يادگيري موسيقي را در شيراز نزد استاد مشير معظم افشار آغاز كرد. صداي رضوي سروستاني براي نخستين بار در سال ۱۳۳۷ از راديو شيراز پخش شد.

رضوي سروستاني در سال ۱۳۳۶ براي تكميل آموخته‌هاي خود به تهران رفت و از محضر استادان بزرگي چون مرتضي محجوبي، احمد عبادي، رضا فروتن، سليمان اميرقاسمي، علي اكبر شهنازي، اصغر بهاري و نورعلي خان برومند بهره‎هاي فراوان برد.

وي براي گسترش و شناساندن موسيقي اصيل ايراني و شيوه صحيح آواز از سال ۱۳۵۲ با همكاري گروه‌هاي موسيقي شيدا، سماعي، درويش، مولوي، پرويز مشكاتيان، استاد فرامرز پايور، استاد حسين عليزاده كنسرت‌هاي بسياري در ايران و خارج از ايران اجرا كردند.

در مدت بيش از چهل سال عمر هنري خود علاوه بر تربيت شاگردان زياد، دهها تصنيف از خود به جاي گذاشت. از آثار منتشر شده ايشان مي‌توان به «رنگ فرح» (موسسه ماهور) و «سروستان» (انتشارات سروش) اشاره كرد. صديق تعريف ، محمدعلي احدي، عليرضا وكيلي منش، عليرضا قرباني، علي كاظمي راد، پوريا اخواص، حسين عليشاپور، مهدي كلاهدوز، علي مرادي از شاگردان اين استاد آواز ايران هستند .

اين هنرمند سرانجام در ۸ ارديبهشت ۱۳۷۹ درگذشت و در حافظيه شيراز در قطعه هنرمندان به خاك سپرده شد.ك/1

6113/ 5054