خانواده به عنوان نخستین و قدیمی‌ترین نهاد حمایت و تربیت و آموزش برای اطفال و نوجوانان به شمار می‌رود. اما این نهاد در صورت برخورداری از بعضی ویژگی‌های منفی می‌تواند به عامل خطر برای بزهكاری تبدیل شود.

مطالعات نظری و پیمایش‌های میدانی نشان می‌دهد وجود برخی خصایص در خانواده می‌تواند آن را به عامل خطری برای بزهكاری تبدیل كند. یكی از این عوامل طلاق والدین است كه هر چند در مواردی تنها راه چاره برای حل مشكلات یكی یا هر دو آنها است اما در صورت همراه شدن با برخی رفتارهای پساطلاق والدین موجب لطمه شدید به شخصیت و روحیات كودكان و نوجوانان و گرایش آنها به بزهكاری در بزرگسالی خواهد شد. به سه مورد از این رفتارها اشاره كرده و امیدوارم مردان و زنان مطلقه از آن اجتناب كنند:

1) دردانه پروری: جدایی والدین فرصت مناسبی را برای بهانه‌گیری و گاه سوءاستفاده كودكان فراهم می‌كند. بسیاری از مردان و زنان مطلقه خواسته یا ناخواسته وارد عرصه رقابت بر سر جلب محبت و رضایت فرزند یا فرزندان مشترك می‌شوند. هر یك از طرفین تلاش دارد كاری كند كه در كسب رضایت كودكان از دیگری جلو بیفتد و متأسفانه در این مسیر بسیاری از اوقات بر لذایذ و منافع كوتاه مدت و زودگذر فرزندان تمركز می‌شود و منافع درازمدت آنها مورد غفلت قرار می‌گیرد.

به عنوان مثال پدر برای جلب محبت كودك اقدام به خرید گوشی تلفن همراه برای او می‌كند و مادر نیز بلافاصله با خرید تبلت یا وسیله گران قیمت‌تر دیگر سعی در پیشی‌گرفتن از رقیب می‌كند. یا این كه پدر و مادر سعی می‌كنند آزادی‌ها و امكاناتی فراتر از عرف جامعه در اختیار او قرار دهند.

در چنین فضای رقابتی كودك یا نوجوان طلاق بتدریج به موج‌سواری ماهر تبدیل می‌شود و عادت به چنین وضعیتی او را از كار و تلاش برای رسیدن به مقصد باز می‌دارد. بدیهی است كودك دردانه امروز در جامعه پرمسوولیت و پر فراز و نشیب فردا جایی ندارد و خود به خود در مسیر طرد یا گریز و یا حتی تنفر از جامعه قرار خواهد گرفت.

2) رشوه عاطفی به فرزندان: بسیاری از زوجین مطلقه، خود را به سبب طلاق در برابر آینده فرزندان مقصر شناخته و به انحای مختلف سعی در جبران قصور گذشته خود دارند. اما بدبختانه افراط پدر یا مادر مطلقه در توجه به فرزندان بتدریج به رشوه عاطفی به فرزندان به منظور كسب مقبولیت نزد آنان منجر می‌شود. تكرار این امر توسط پدر و مادر یا سایر بستگان سبب عادت و شرطی شدن كودك طلاق به ابزارهای تشویقی برای انجام دادن امور ولو روزمره و عادی می‌شود.

به عنوان مثال در حالی كه كودكان خانواده‌های عادی، درس خواندن و آماده شدن برای امتحانات را از وظایف ذاتی خود می‌دانند اما كودكان طلاق همین تكلیف را به درستی انجام نمی‌دهند و با مستأصل كردن پدر یا مادر یا هر دو آنها پس از گرفتن تشویق لازم یا حداقل قول و قرار آن، نسبت به مرور درس‌هایشان اقدام می‌كنند. بدیهی است ترك این عادت برای كودكان و نوجوانان بسیار دشوار است و آنان را در بزرگسالی و در انطباق با جامعه دچار مشكلات عدیده‌ای خواهد كرد.

3) بدگویی و تخریب شخصیت همسر پیشین: برخی از زنان یا مردان مطلقه به منظور توجیه ضرورت طلاق خود و جلب قضاوت مثبت فرزندان، اقدام به تخریب شخصیت همسر قبلی خود كرده و در مواردی حتی این امر به صورت دو طرفه صورت می‌گیرد، به عنوان مثال كودك 5 روز نخست هفته توسط مادر در مورد نكات منفی پدرش بمباران تبلیغاتی می‌شود. در دو روز پایانی هفته كه كودك یا نوجوان نزد پدر به سر می‌برد، این عمل این بار توسط پدر تكرار می‌شود. به طور طبیعی نتیجه‌گیری كودك این خواهد بود كه او احساس بدبختی كند و هم پدر و هم مادر و حتی اطرافیان را مقصر و مسبب نابسامانی زندگی خانوادگی خود بداند و درونی مالامال از كینه نسبت به همه داشته باشد. این امر در مواردی حتی ممكن است به نفرت از جنس مخالف یا فرار از ازدواج یا همسرآزاری در بزرگسالی منجر شود.

* جرم‌شناس و استاد دانشگاه

منبع: روزنامه ایران 20/03/1394