تهران- ايرنا- روزنامه اطلاعات در صفحه گزارش نوشت: اگر هيچگاه جهان مانند بازي شطرنج نبود، اينك هست؛ اما نه به هدف جنگ، بلكه براي سازش و چالش و اقتصاد و كار و توليد؛ و كشور ما را گريزي از آن نيست. ما خواسته يا ناخواسته، به اين بازي، نه دعوت، بلكه هُل داده شده‌ايم.

در اين گزارش كه روز يكشنبه چهارم مرداد 1394 خورشيدي به قلم علي درويشي انتشار يافته است، مي خوانيم: كشورهايي كه نخواهند وارد بازي شوند، بيرون از ميدانگاه، مانند مهره‌اي باژگون خواهند بود و يا نيمكت‌نشين و تماشاگر؛ نه گلي دريافت خواهند داشت و نه توانا به زدن گلي هستند. بدون ‌‌زنگ‌زدن به خانه ما وارد شده است و آواي گام‌هايش به گوش مي‌رسد. از آن جايي كه كه جهاني‌سازي، نياز به پيمان نامه ندارد، سرزده آمده است. همانگونه كه مدرنيته آمد و بي آن كه از سنتي بپرسد، مدرنش كرد.

جهاني‌شدن، اختياري نيست، ناچاري است. جهان‌گستري كه امروز مطرح است، ما را در برگرفته و خود خبر نداريم! اكنون ما به گونه‌اي در مناسبات جهاني‌سازي قرار داريم و بيرون از آن نايستاده‌ايم كه تصميم بگيريم، آن را بپذيريم يا نه. اين مهمان ناخوانده، بي‌دعوت، بر خوان ما نشسته است و مي‌خورد، و كاري به اين ندارد كه ما در پي ‌فراخوان جهاني، بر سر سفره جهاني‌سازي نشسته‌ايم يا خير.

پدرم عصرها ـ در دوران كودكيم ـ با دوستانش شطرنج بازي مي‌كرد. هرچه مي‌گفتم به من هم ياد بده، مي‌گفت: دنبال نكني برايت بهتر است، ولي اگر در آينده، خواستي خودت ياد بگير. سرانجام روزي با پافشاري من گفت: مهره‌هاي سياه خودت را بچين. مهره‌ها را چيدم، منتها با كمي پس و پيش. پدر گفت: با اين چيدن مهره‎ها، نه مي‌تواني بجنگي و نه سازش كني.

اين شاه سياه تو در جايگاه دژ نشسته و بسيار آسيب‌پذير شده است، آن فيل سياه تو از سرباز جلو زده و راهش را بسته است، اين وزير سياهت از شاه دور افتاده است و امكان گفت وشنود و رايزني ميان آن 2 نيست!

مديريت منابع انساني هم -كه اينك بدجور با جهاني‌سازي پيوند خورده است-بي‌شباهت به بازي شطرنج نيست. نيروهاي كارآمد در بيشتر جاها به كار گرفته نمي‌شوند، يا اگر گرفته مي‌شوند، در جايگاه خود نيستند؛ و اگر هستند، به درستي هدايت نمي‌شوند.

مديريت تا ديروز به دورِ اداره و سازمان يك كشور مي‌گشت، ولي امروز بايد به دور جهان بگردد.‏

پيدايش يك نگره ‏

چاره‌اي مگر آغازكردن از مديريت منابع انساني و رسيدن به جهاني‌سازي نيست، اما پديده مديريت منابع انساني ‏چيست و اين دانش غربي از كي وارد و در ايران آغاز شده است؟

مهدي فتحي‌زاده ـ دانش آموخته دكتراي حقوق و دكتراي مديريت و استاد دانشگاه پاسخ مي‌دهد: با آغاز دوران صنعتي، نياز به ماشين احساس شد و تئوريسين‌ها براي توسعه، اعتقاد ژرف به تكنولوژي و ماشين داشتند، كه در زمان خودش، اين تئوري درست بود، بنابراين همه امور ماشيني و كارهاي دستي، مكانيكال شد.

از آن جايي كه مانند انسان، همه پديده‌هاي طبيعت نيز سير تكاملي دارد؛ در ادامه سير توسعه، متوجه شدند كه ماشين، به تنهايي نتوانسته است آن توسعه مد نظر را فراهم آورد و يا خدماتي با كيفيت عالي ارايه بدهد، بنابراين تئوري «مديريت منابع انساني» مطرح شد و اين كه انسان كارآمد بايد ماشين را مديريت كند.

زماني نيز در ايران، همين رخداد پيش آمد و كشور ما نيز با هدف بومي‌سازي، بهره‌گيري از تجربيات غرب را آغاز كرد. در حالي كه بايد تجربيات كشورهاي پيشرفته و از جمله ژاپن و غرب را ببينيم و همان موارد و آيتم‌ها را در بستر فرهنگي خود پياده كنيم، اما ما به جاي اين كار و به جاي بومي‌سازي، دست به ترجمه زده‌ايم.

در حالي كه بومي‌سازي، يعني ديدن معايب و ايرادها؛ ولي ترجمه، تقليد صرف است. ما فقط گرانترين ماشين‌ها و سيستم‌ها را خريده‌ايم و آورده‌ايم و به‌كار انداخته‌ايم، ولي در ادامه و در استفاده از ظرفيت‌ها و امكاناتش وامانديم.

ـ آقاي دكتر، اين‌همه هزينه‌كرد به چه درد مي‌خورد و در راه تحقق چه هدف‌هايي است؟

اين مدرس مديريت پاسخ مي‌دهد: براي توسعه كشور. توسعه‌گرايي و مدرنيزاسيون ايران از جنبش مشروطه آغاز شد و روند مدرنيزاسيون در راستاي توسعه در دوران پهلوي دوم، در 2 بخش انديشه و ابزار، روند رو به جلويي بود.در دوران پهلوي اول، در مسير توسعه گام‌هايي برداشته شد.

ماشين و ابزار وارد شد و براي تربيت نيروي انساني از ميان دانش‌آموزان، نخبه‌ها انتخاب و براي آموختن دانش به غرب فرستاده شدند و با تخصص‌هاي خلبان و پزشك و ديگر رشته‌ها به كشور بازگشتند. ولي دوران پهلوي دوم، با توجه به آن همه حمايت غرب و پول نفت، ضعيف‌ترين دولت‌ها در زمينه توسعه‌يافتگي بود.

ايجاد هرچه بيشتر دانشگاه‌ها‏

پس از انقلاب، جمهوري اسلامي با رد شرق و غرب، بر آن شد كه با تكيه بر توانمندي‌هاي خود، توسعه را به پيش برد و از اين‌رو به جاي فرستادن دانش‌آموزان به خارج، در داخل كشور دانشگاه‌هايي را ايجاد كرد.

همه مســوولان براي ايجاد دانشگاه‌هاي جديد كوشيدند و در اين زمينه خوب كار كردند.

اينك برخي معترض هستند كه چرا اين همه دكتر و متخصص؟ در حالي كه يك بخش مهم توسعه اين است كه سازمان‌ها، كاركنان خود را به كسب مدارك تحصيلي كارشناسي، كارشناسي ارشد و دكترا تشويق كنند، چرا كه يكي از نشانگان توسعه و تربيت نيروي منابع انساني، همين است.

جناب فتحي زاده، آسيب‌شناسي مديريت منابع انساني كجاست؟

‏ـ اين مدرس حقوق مي‌گويد: مشكل اول اين كه در ايران زمان بيمه بيكاري، مساله‌دار است و ميزان دريافت مقرري بيمه بيكاري به 2فاكتور حقوق دريافتي و سابقه خدمت بالاي 20 يا 25 سال بستگي دارد.‏

‏ بيمه بيكاري تا 50 و يا 56 ماه پرداخت مي‌شود؛ و پس از آن از بيمه شده حمايتي به عمل نمي‌آيد در مورد كساني كه 12 سال سابقه كار داشته باشند، فقط تا 18 ماه بيمه بيكاري تعلق مي‌گيرد و پس از آن، فرد بيكار بدون حامي، به حال خود رها مي‌شود.

مشكل دوم اين است كه با تغيير مديريت سياسي، مديران اجرايي تغيير مي‌كنند؛ مديراني كه تازه كارهاي خود را آغاز كرده‌اند و با برنامه‌ريزي‌هاي خوب، پيش مي‌روند، متاسفانه قرباني گرايش‌هاي سياسي مي‌شوند؛ چون مديريت سياسي تازه سر كارآمده، بدون در نظرگيري كارآمدي مدير اجرايي فعلي، دوست دارد كه همفكران خود را بياورد و اين بزرگترين آسيب را به مديريت منابع انساني وارد آورده و سبب شده است كه اعتماد سازماني ـ فاكتور مهم بهره‌وري ـ در ميان كاركنان يك سيستم از ميان برود. ‏

‏ـ استاد! مي‌توان گفت امنيت شغلي را هم از ميان مي‌برد؟

دكتر فتحي‌زاده پاسخ مي‌دهد: نبود امنيت شغلي، به نيروي انساني ايران بدجور آسيب زده است. براي نمونه برخي افراد در سن 50 سالگي بيكار مي‌شوند. در اين سن ضريب شانس كار پيدا كردن بسيار پايين است؛ از اين رو يك انسان در 50 سالگي، تازه دچار مشكل اشتغال مي‌شود و در اين سن و سال، بحران در خانواده پديد مي‌آيد و نه آن كه انسان، توانايي سروسامان دادن فرزندان خود را ندارد، بلكه در هزينه زندگي عادي خود هم وا مي‌ماند. ‏

حقوق شهروندي

به گفته دكتر مهدي فتحي‌زاده، يك معني عدالت اجتماعي اين است كه دولت بكوشد فرد، شغلش را حفظ كند؛ چون دولت يا بايد شغل ايجاد كند و يا زمينه را براي يك زندگي شرافتمندانه، فراهم سازد.‏

او مي‌افزايد: مانند همين يارانه‌هايي كه پرداخت مي‌شود؛ در سوئيس نام همين كمك‌ها حقوق شهروندي است. در اردن، عربستان و امارات، مدام به مردم، كمك‌هاي بلاعوض مي‌كنند كه در اين سال‌ها ميزانش را زيادتر كرده اند. حمايت از اين راه‌ها نبايد ناديده گرفته شود.

ديرزماني است كه جوامع جهاني از حقوق نسل اول بشر برگذشته و سرگرم اجراي حقوق نسل دوم بشر -يعني حق كار، حق آموزش و حقوق بيكاري است. شگفت اين كه كساني مخالف حقوق شهروندي مانند پرداخت يارانه هستند و همزمان نيز از حقوق بشر دفاع مي‌كنند!

حقيقت اين است كه ما براي دفاع از نيروي انساني خود، سيستم قوي نداريم.

كشورهاي قلمرو اسكانديناوي مانند سوئيس، سوئد، هلند و نروژ، سيستم حمايتي قوي دارند و از اين‌‌رو نيروي انساني در آن‌جا ترسي از ورشكست‌شدن يا بيكاري ندارد، چون يك سيستم حمايتي براي حفظ استاندارد زندگي براي همه در نظر گرفته شده است كه از نيروهاي انساني، حمايت مي‌كند و به آنان حقوق مي‌دهد؛ از اين رو همه اطمينان دارند كه امنيت شغلي دارند و اگر كسي كارش را از دست بدهد، زندگي‌اش تباه نمي‌شود.

در حالي كه در كشورهاي ليبراليستي اين‏‎گونه نيست، هركس تا لحظه‌اي كه مي‌تواند كار كند، مورد حمايت است و از آن پس، زندگيش تنها به خودش ربط دارد. البته در برخي كشورها مانند ما شركت‌هاي بيمه ايجاد شده است كه در زمان اشتغال، بايد به آن‌ها پول پرداخت كرد و هرگاه نيروي انساني بيكار شد، مورد حمايت قرار گيرد، كه ايرادهايش را گفتم.

پيشگيري از آسيب‌ها

گزينش مديران كارآمد از چنان ظرافتي برخوردار است كه كوچكترين لغزش، آسيب‌هاي زيادي بر منابع انساني وارد خواهد ساخت، كه يك موردش نابودي امنيت شغلي است.

با توجه به سياست‌زدگي همه امور در كشور، راهكار چيست؟

دكتر فتحي زاده پاسخ مي‌دهد: مديريت در همه جا شامل 2 دسته اجرايي و سياسي مي‌شود كه لازم است مديريت اجرايي، تحت تاثير مسايل سياسي قرار نگيرد، تا يك كارمند، آزادانه ارتقا پيدا كند و به بالاترين پست در راستاي تخصص خودش برسد.‏

‏ـ جناب دكتر، شما افزون بر درس‌دادن در دانشگاه، يك دوره رييس بيمارستان شديد و چندجا بر صندلي مديريت نشستيد و كاركنان بسياري زيردست داشتيد؛ آيا كسي را هم بيكار كرديد؟

دكتر مهدي فتحي‌زاده مي‌گويد: من از سال 1370 تدريس مي‌كنم و به تجربه دريافته ام كه هرگاه به دانشجوي ضعيفي، نمره قبولي داده‌ام، او به رشته تحصيلي‌اش علاقه مند شده است و هرگاه دانشجويي را به سبب كم‌خواني انداخته‌ام، در سال‌هاي ديگر به سبب سركوفتگي به من گفته است كه هرچه درس مي‌خواند، سر در نمي‌آورد و مفاهيم متوجه نمي‌شود.

من در سال 1392 كه در يك سمت دولتي بودم، در عرض يك سال، 3 بار حقوق كارمندان و كارگران را اضافه كردم، كه بيشتر تشويق به كار شوند؛ در حالي كه مدير بعدي پس از سركار آمدن، حقوق‌ها را دوباره به حال قبل درآورد؛ بي آن كه دريابد كه اگر بخواهيم نيروها هواي سازمان را داشته باشند، بايد هواي نيروها را داشت.

حقيقت اين است كه نمي‌شود در نابرخورداري از رفاه، به نيروها فشار آورد و از او انتظار كار بيشتر و خلاقيت داشت.

از اين بدتر، وقتي است كه نيروها اعتماد خود را به سازمان از دست مي‌دهند و اطمينان ندارند كه فردا نيز بر سر كار خواهند آمد يا نه؟ گاه در شركت‌ها و حتي بخش‌هاي گوناگوني كه دولت ايجاد كرده است،‌ قراردادهاي كاري كه بايد دست‌كم 2 سال باشد، تا در اين مدت خيال نيرو آسوده باشد كه بر سر كار خواهد بود و با عشق و علاقه كار كند، به 2 ماه كاهش يافته است!

آخر چرا اين همه بايد به نيروهاي انساني فشارهاي روحي وارد شود؟ بر پايه كدام انصاف و ارزش‌هاي اخلاقي و مذهبي، با قراردادهاي 2 ماه، 2 ماه، روحيه و اعصاب نيروي انساني به بازي گرفته مي‌شود؟ يك انسان، مگر ظرفيتش چقدر است كه اين حجم از بارهاي رواني و فشارهاي روحي را تاب آورد؟

مديريت نيروي انساني

ريشه اين همه كژروي‌ها كجاست و آيا ايراد به مديريت داخلي سازمان ها بر مي‌گردد، يا به آموزه‌هاي تئوري مديريت منابع انساني؟ اين استاد دانشگاه در ادامه گفت وشنود با روزنامه اطلاعات پاسخ مي‌دهد: اين روش افزون بر اين كه با هيچ يك از تئوري‌هاي علمي همخواني ندارد، بلكه غيرانساني و مخالف توسعه هم هست.

سخن مديري كه مي‌گويد قرارداد 2 ماه سبب مي‌شود كه نيروها با جان و دل كار كنند، قادر به ارايه حتي يك رفرنس يا مرجع در اين باره نيست. هيچ نگره علمي، پشتوانه اين رويه نيســت و همه اين‌ها نهايت بي‌انصافي و ظلم به انسان است و همين اجــحاف، سبب شده است كه نظام جمهوري اسلامي نيز آسيب ببيند.

چنين روشي به نيروي انساني مي‌فهماند كه ماشيني بيش نيست و پس از 2 ماه كاركردن، ممكن است همچو ابزار به دردنخوري، به كناري انداخته شود! همه آموزه‌هاي مديرت نيروي انساني، بر امنيت شغلي تاكيد دارد براي چابك سازي سازماني؛ و چابك‌سازي سازماني در راستاي فناوري اطلاعات؛ و تاثير فناوري اطلاعات بر چابك‌سازي سازماني!

جهان‌گستري

‏ـ استاد! گمان كنم با وجود بي‌اعتنايي به جهاني‌سازي در كشور، گفت وشنود ما در روزنامه اطلاعات، اينك به جهاني‌سازي رسيده است. كمي به پيوند پنهان اين پديده با مديريت منابع انساني مي‌پردازيد؟

دكتر مهدي فتحي‌زاده: زماني ما به جهاني‌شدن به عنوان بخشي از توسعه مي‌پردازيم كه جهاني‌سازي انجام شده و در جريان است. ‏اگر خواستار توسعه كشور هستيم، بايد خواستار جهاني‌گرايي هم باشيم در حقيقت، جهاني شدن، واقع شده است و ما از آن عقب هستيم. ‏اينك جهاني‌سازي به همه كشورها رخنه كرده است و هر كالايي را كه بر مي‌داريم، برآن ‏made in chin‏ مي‌بينيم. ‏

در گذشته پديده توسعه نيز فرا رسيد و امروز شده است محور برنامه‌هاي ما و چه بخواهيم و چه نخواهيم، زمان پديده توسعه‌گرايي در زمان قاجار مطرح و از سوي قجرها به تمسخر گرفته شد؛ و امروز از آن به نام سياه‌ترين دوران تاريخي ايران ياد مي‌شود، زيرا نگذاشتند اميركبيرها در راه توسعه كشور گام بردارند، كه اگر مي‌گذاشتند، امروز سرنوشت بهتري داشتيم. حال در دوران جهاني‌سازي بايد جهاني بينديشيم و عمل كنيم تا در آينده، برايمان افسوس باقي نماند. ‏

*منبع:روزنامه اطلاعات

*گروه اطلاع رساني**9348**9131