در اين گزارش كه در شماره روز پنجشنبه بيست و ششم شهريور 1394 خورشيدي به قلم اسماعيل اميني انتشار يافته است، مي خوانيم: داشتم كتاب حيدرباباي استاد شهريار را ميخواندم. مادرم به زبان تركي پرسيد: اين چيه ميخوني؟ ساعتهاست سرت توي اين كتابه و حرف نميزني.
فهميدم حوصلهاش سر رفته. مادرم سواد نداشت، زبان فارسي را هم درست و حسابي بلد نبود.
گفتم: اين كتاب شعره، ميخواي برات بخونم؟
گفت: من كي فارسي بيلميرم، شعردن باش چيخارتمارام. (من كه فارسي نميدانم و از شعر چيزي دستگيرم نميشود)
گفتم: اين شعر تركي است. شعر استاد شهريار است.
گفت: اوخو گؤروم! (بخوان ببينم)
خواندم تا رسيدم به اين بند:
حيدربابا كهليكلرون اوچاندا
كؤل ديبيندن دوشان قالخيب قاچاندا
باغچالارون چيچك له نيب آچاندا
بيزدن ده بير ممكن اولسا ياد ايله
آچيلمايان اؤركلري شاد ايله
ترجمه:
حيدر بابا هنگام پرواز كبكها
هنگام گريز خرگوش از زير بوته
هنگام غنچه كردن و شكفتن گلهاي باغچهها
از ما نيز اگر ميسر بود، ياد كن
و دلهاي گرفته را شاد كن
ديدم اشك مادر سرازير شده، گفت: پسرم! تو كه در شهر به دنيا آمدهاي و زندگي روستايي را نديدهاي، زيبايي اين شعر را كاملا درك نميكني.
بندهاي ديگري از حيدربابا را خواندم و مادرم در برخي از آنها تأملي ميكرد و گاه چيزي ميپرسيد؛ مثلا وقتي خواندم:
بايرام يئلي چارداخلاري ييخاندا
نوروز گلي قار چيچگي چيخاندا
مادر پرسيد: تو اصلا ميدوني چارداخ چيه؟ تو توي اين شهر پر از ماشين، هيچوقت نوروز گلي و قارچيچگي ديدي؟
بعد با حوصله برايم توضيح ميداد كه هر كدام از اينها چه معنايي دارد و براي مردم روستاهاي آذربايجان نشانه چيست؟
چند بند ديگر كه خواندم، مادر پرسيد: مگه استاد شهريار دهاتي بوده؟ من شنيدم كه تبريزيه.
گفتم: در كودكي و نوجواني، مدتي در روستا زندگي كرده و با آداب و احوال و محيط روستا آشنا شده است.
مادر گفت: خدا رحمتش كنه، توي اين شعر همه زيباييهاي زندگي دهاتيها رو آورده، خيلي از اينها الان ديگه نيست و اگه تو شعر و كتابا نوشته نشه، از ياد ميره.
گفتم: حوصله داري بقيه كتاب رو برات بخونم؟
گفت: آره، خيلي خوبه اما به يه شرط! فردا كه خاله اومد اينجا، باز هم تمام كتاب رو براي هر دوتامون بخوني.
***
فردا كه خاله به خانهمان آمد، منظومه حيدربابا را از اول تا آخر خواندم و خاله همراه مادرم، با اشتياق گوش سپردند و حرف زدند و گريه كردند.
پس از آن، هر كدام از دوستان و بستگان مادرم كه به خانهمان ميآمدند، يكي از اركان پذيرايي از مهمان اين بود كه من برايشان منظومه حيدرباباي شهريار را بخوانم.
بتدريج مادرم، برخي بندهاي شعر را حفظ كرد و پس از آن، گاهي براي خودش آن بندها را زمزمه ميكرد و اشك ميريخت.
بير اوچئيديم بو چيرپينان يئلينن
باغلاشئيديم داغدان آشان سئلينن
آغلاشئيديم اوزاق دوْشَن ائلينن
بير گؤرئيديم آيريليغي كيم سالدي
اؤلكه ميزده كيم قيريلدي، كيم قالدي
ترجمه:
كاش با اين بادِ توفنده پرواز ميكردم
كاش به سيل سرازير از كوهسار ميپيوستم
همراه آن كه از ايل و تبارش دورافتاده ميگريستم
تا ببينم چه كسي موجب فراق شد
و در ديارمان چه كسي مُرد و چه كسي ماند؟
***
منظومه حيدربابايا سلام (سلام بر حيدربابا) افزون بر ارزش ادبي و هنري، گنجينهاي است از فرهنگ مردم آذربايجان و نمونهاي از زبان پيراسته و طبيعي و صميمانهاي كه در اغلب شهرها و روستاهاي ترك زبان، در ميان مردم متداول است. نه با آوردن لغات مهجور و وام گرفته از زبان تركي آناتولي و قفقاز، قصد مفاخرۀ زباني دارد و نه با درآميختنِ غير طبيعي كلمات و نحو فارسي و عربي، اظهار فضل و ادب ميكند.
از اين منظر، زبان و حال و هواي حيدربابا، به باياتيهاي تركي نزديك است. باياتيها كه شعرهاي سادۀ چهار مصراعي و هفت هجايي است و اغلبشان حاصل ذوق مردم است يا اگر سروده شاعران و عاشيقها باشد، از صافي ذوق و ذهن و زبان مردم عبور كرده و بر زبان همگان جاري شده است.
اين ويژگي، يعني نزديك شدن زبان شعر به زبان مردم و انعكاس زندگي و تجربهها و اندوه و شادماني و شوق و حسرت انسانها در شعر،توفيق بزرگي براي شعر و شاعر است زيرا فاصله شعر و زندگي و نيز فاصله زبان شعر و زبان طبيعي گفتار و نوشتار، شعر را در وادي انتزاع و ذهنيت و تعقيد سرگردان ميسازد و از سرزندگي و پويايي بازميدارد.
همين صميميت و بيپيرايگي است كه موجب شده، منظومه حيدربابا، از مرزها عبور كند و در قلمرو گستردۀ كشورهاي ترك زبان منتشر شود و گاه همراه با نواي موسيقي و گاه با زمزمههاي مردم، نغمهخوانِ زندگي، فرهنگ، معنويت، زيبايي و عواطف انساني گردد.
استاد شهريار، غير از حيدربابايه سلام، شعرهاي ديگري به زبان تركي دارد كه نشانگر احاطه شاعر به ظرايف و دقايق زبان تركي آذربايجاني و گونههاي آن است. از جمله منظومه سهنديه كه به زبان نوشتاري و اديبانه است و سرشار از هنروري بياني و بلاغي و تصويرگري اعجازآميز شاعرانه و افزون بر اين، از نظر جهانبيني و ژرفاي انديشه نيز، بسيار فرازمند و استوار است.
سهنديه با آن كه در وزن عروضي است، به اقتضائات معمول اشعار عروضي تركي، يعني تبعيت از نحو و مفردات زبان فارسي و عربي تن نداده و به طبيعت زبان تركي نوشتاري و اديبانه پايبند است.
از همين قبيل است، غزل بهجتآباد خاطرهسي (خاطره بهجت آباد) كه شاهكاري است در شعر عاشقانه و تغزلي و از نظر زباني نيز، پيوند زبان ادبي و زبان گفتاري در آن به شيوايي تمام صورت گرفته است.
در مجموعه اشعار تركي استاد محمدحسين شهريار، تعدادي شعر به شيوه طنز و مطايبه نيز آمده كه براي دوستداران شعر و زبان تركي، بسيار مغتنم و دلنشين است.
چه كساني از ما سخن خواهند گفت
اِولر قالير اِو صاحبي يوخ اؤزي
چراغ لارين آنجاق ايشلدير گؤزي
گئدن لرون آز چوخ قاليب دير سؤزي
بيزدن ده بير سؤز قالاجاق آي آمان
كيم لر بيزدن سؤز سالاجاق؟ آي آمان
خانهها باقي است و صاحبخانه نيست
تنها، چراغها سوسو ميزنند
از رفتگان، كم و بيش سخني باقي است
از ما نيز تنها سخني خواهد ماند، اي امان!
چه كساني از ما سخن خواهند گفت؟ اي امان!
*منبع: روزنامه جام جم
**گروه اطلاع رساني**9165**1732
تاریخ انتشار: ۲۶ شهریور ۱۳۹۴ - ۰۹:۵۸
تهران- ايرنا- روزنامه جام جم در صفحه فرهنگ و هنر نوشت: نزديك شدن زبان شعر به زبان مردم،توفيق بزرگي براي شعر و شاعر است و همين صميميت و بيپيرايگي است كه موجب شده، منظومه حيدربابا، از مرزها عبور كند و در قلمرو گسترده كشورهاي ترك زبان منتشر شود.