در این سرمقاله می خوانیم: نگاه موشكافانهتر و عمیقتر به شرایط امروزی خاورمیانه این جمعبندی را برجستهتر میكند كه با وجود تمامی انقلابها، كودتاها، شورشها و جنبشهای اجتماعی در این منطقه، یك واقعیت انكارناپذیر، خود را پیوسته متجلی میكند؛ واقعیتی كه بسیاری از انقلابها و كودتاها شكل گرفتند تا یا این واقعیت را به چالش بكشند یا وجود آن را انكار كنند؛ ولی درنهایت ناكام ماندند.
از زمان ورود نیروهای ناپلئون به مصر، ویژگی متمایزی كه تاریخ این جغرافیای وسیع (از شمال آفریقا تا جنوب خلیجفارس) را متاثر كرده، از سویی حضور تعیینكننده و نافذ قدرتهای بزرگ در شكلدادن به نتایج معادلات داخلی كشورهای خاورمیانه و از سوی دیگر، مناسبات و روابط بین بازیگران منطقهای بوده است.
ملاحظات تئوریك و پیامدهای سیاستهای قدرتهای بزرگ در خاورمیانه در دو سده اخیر، همگی این نكته را مسلم كردهاند كه به هر دلیلی و در چارچوب هر توجیه و منطقی كه مداخله و حضور بازیگران برتر نظام بینالملل در خاورمیانه، تصویر شود، در تحلیل نهایی این كشورهای منطقه هستند كه بیشترین هزینه را میپردازند و این قدرتهای آمریكایی و اروپاییاند كه بیشترین بهره و مزیت قطعی را كسب میكنند.
حمله صدامحسین به كویت بستر مناسب را برای برهمزدن مناسبات ژئوپولتیك تاریخی (كه از زمان سایكس ـ پیكوت شكل گرفته بود و تامینكننده منافع قدرت برتر نظام بینالملل، یعنی آمریكا، بود) فراهم آورد. بحران مشروعیت در لیبی كه به ضرورت قیامهای قبیلهای به یك واقعیت تبدیل شده بود نیز توجیه لازم را برای قدرتهای استعماری كهن به رهبری یكهتاز جدید نظام بینالملل، یعنی آمریكا، فراهم آورد تا امكان ناپدیدشدن 30 میلیارد دلار سرمایه كشور لیبی در بانكهای غرب را فراهم آورد؛ همچنان كه فرصت را در اختیار گروههای مسلح مختلف قرار داد كه منافع نفتی لیبی را به كمترین قیمت روانه بازارهای غرب اروپا كنند و با درآمد آن به تخریب هرچه بیشتر این كشور بپردازند.
بنابراین مشخص میشود كه بحران سوریه تا چه حد برای قدرتهای بزرگ و سیاستهای آنها سودمند بوده است.
از سال 1963 كه حزب بعث در معادلات سیاسی سوریه جایگاه شامخی كسب كرد و از سال 1966 كه نظامیان بعثگرا به بالاترین سطوح قدرت دست یافتند، زمینه بحران كنونی در این كشور فراهم آمد. ناسیونالیسم عرب و پانعربیسم كه به مبنای ایدئولوژیك ساختار قدرت سیاسی تبدیل شد، حذف نیروهای اجتماعی ناهمسو را در داخل سوریه به استراتژی كلی حكومت تبدیل كرد. در صحنه منطقهای نیز قدرت سیاسی حاكم، منابع محدود كشور را به سوی منازعات نظامی سوق داد و هویت منطقهای خود را در چارچوب نظامیگری تعریف كرد. در گستره بینالمللی، جنبه غربستیزی پانعربیسم، در عمل و شعار، به سیاست رسمی دولت و منازعه و مناقشه با آمریكا بهعنوان سمبل نظام سرمایهداری و سردمدار سیستم بینالملل نیز به یك دغدغه اصلی تبدیل شد.
شكلگیری جنبشهای اجتماعی در جهان عرب در سال 2011 بستر داخلی سوریه را كه اساساً و ذاتاً ماهیت بحرانخیز داشت، تحت تاثیر قرار داد و ملاحظات قدرتهای بزرگ، این كشور را وارد جنگ داخلی كرد. آسیبپذیری كشور سوریه، بازیگران منطقهای را كه در صدد بسط حوزه نفوذ یا تثبیت جغرافیای عملیاتی فرامرزی خود بودند، به معادلات داخلی سوریه وارد كرد و قدرتهای بزرگ را به ایفای نقش برای شكلدادن به نتایج دلخواه خود رهنمون شد. جدا از اینكه چه آیندهای برای سوریه رقم بخورد و فارغ از اینكه شكل جغرافیایی و نوع حكومت سوریه چه خواهد شد، درنهایت این آمریكا و روسیه هستند كه به جشن و پایكوبی روی ویرانههای این سرزمین خواهند پرداخت.
ابهام استراتژیك و فقدان اراده در روند تصمیمگیری قاطع درباره سوریه، آمریكا را در این حوزه در موضع دفاعی قرار داد. در سوی مقابل، عملكرد آمریكا این فرصت را برای روسیه فراهم آورد كه خلأ پدیدآمده به وسیله آمریكا را پر، و خود را به معادلات سوریه وارد كند.
مهم نیست كه كدام طرف داخلی در دو سوی منازعه سوریه پیروز شود (البته اگر بتوان از چیزی به نام «پیروزی» صحبت به میان آورد)؛ درنهایت بازیگرانی كه در تحلیل نهایی تعیینكننده سرنوشت این سرزمین خواهند بود، روسیه و آمریكا هستند. این دو كشور با بهرهگیری از كارتهای بازیگران منطقهای و با هزینهكردن سرمایههای مردم سوریه، سرنوشتی را برای سوریه رقم خواهند زد كه تنها و تنها منافع روسیه و آمریكا را، بهعنوان دو بازیگر برتر نظام بینالملل، با درجات مختلف تامین كند.
در سوی دیگر، بازیگران منطقهای كه دعواهای خود را به میدان سوریه بردهاند، باید تنها صورتحساب جنگ و بحران را تقبل كنند.
*منبع: روزنامه فرهیختگان، 13 آبان 1394 خورشیدی
**گروه اطلاع رسانی**2002**9131
تاریخ انتشار: ۱۳ آبان ۱۳۹۴ - ۱۲:۵۹
تهران- ایرنا- روزنامه فرهیختگان در شماره چهارشنبه سیزدهم آبان در ستون سرمقاله به قلم حسین دهشیار، نوشت: سرمایههای مردم سوریه، سرنوشتی را برای این كشور رقم خواهند زد كه تنها منافع روسیه و آمریكا را بهعنوان دو بازیگر برتر نظام بینالملل، با درجات مختلف تامین كند و دیگر بازیگران منطقهای باید تنها صورتحساب جنگ و بحران را تقبل كنند.