تهران - ایرنا - برخی پژوهشگران معتقدند افراد دارای استعداد علمی ، اقتصادی ، مدیریتی ، فكری یا سیاسی با توجه به شرایط محیط اجتماعی از جمله كمبود امكانات و تسهیلات ، ضعف در نظام آموزشی و دانشگاهی، بی اعتنایی به تولیدات و یا ایده های علمی ، فقدان نظام جذب و تقویت دستاوردها ونظرات خلاقانه ، مشكلات درتامین مالی و یا كم توجهی به سرمایه گذاری داخلی درحمایت از طرح های پژوهشی وعلمی ، اقدام به مهاجرت دائمی یا موقت از كشور خود می كنند .

از نظر آنها مهاجرت نخبگان در قالب یك مسئله اجتماعی تعریف می شود .
ایرنا برآن است تا در گفت وگویی با آذر تشكر جامعه شناس رویكرد متفاوتی به موضوع مهاجرت نخبگان داشته باشد و به پرسش هایی همچون چرا مهاجرت نخبگان مهم است ؟ تعریف نخبگی در جامعه ایران تاكنون چگونه بوده و به چه كسی نخبه می گویند ؟ آیا كاربرد واژه مهاجرت نخبگان و تعریف نخبگی درست است یا خیر ؟ پاسخ دهد .
دكتر تشكر دانش آموخته جامعه شناسی و عضو هیأت مؤسس و مدیرعامل اندیشكده رخداد تازه است و تاكنون تحقیقات بسیاری در حوزه مسائل اجتماعی به انجام رسانده است.
مشروح گفت وگو به این شرح است :

**س: بنابر تحقیقات بنیاد نخبگان ، روند مهاجرت نخبگان كشور كاهش پیدا كرده است . نظر شما درمورد این روند كاهشی چیست ؟
- قبل از اینكه به چنین تحقیقات و نتایج آنها توجه كنیم به نظرم بد نیست موضوع را بصورت ریشه‌ای‌تری بحث كنیم. مسلم است كه نیروی انسانی و بودجه های بزرگی صرف این قبیل تحقیقات می‌شود و انتظار هم این است كه نتایج آنها وارد سیاست‌گذاری ها شود. یعنی براساس این تحقیقات پیمایشی ما نتیجه بگیریم كه مهاجرت نخبگان كم شده و خیال ما راحت شود و مثلا بودجه را كم و زیاد كنیم...، خود این سوال و گزاره ای كه پشت آن است اگر تحلیل شود درس های زیادی برای ما دارد.

**س: یعنی شما در اینكه مسئله ای به نام مهاجرت نخبگان داریم تردید دارید؟
- خیر. حتما چنین مسئله ای هست و قوی و پردامنه هم هست. اما اولا همانطور كه قبلا هم گفته ام مهاجرت فقط مختص به نخبگان نیست اما ما به مهاجرت نخبگان به عنوان یك شاخص نگاه می كنیم كه مسئله عمومی تری را بیان می كند. در حقیقت ما یك مسئله عمومی تربه نام مهاجرت ویك مسئله خاص تر باعنوان مهاجرت نخبگان داریم. مهاجرت نخبگان فقط شاخصی هشداردهنده است.

**س: پس شاید بهتر است ابتدا بپرسیم كه خود واژه مهاجرت نخبگان چه چیزی را دارد به ما می‌گوید و چرا مهاجرت نخبگان مهم است ؟
- در تركیب «مهاجرت نخبگان» ما با دو واژه روبرو هستیم؛ یكی مهاجرت و دیگری نخبگی. اجازه بدهید كمی هریك از این دو پدیده را بشكافیم.
مهاجرت یك پدیده جهانی ، منطقه ای وملی است. ابعاد و ویژگی های بسیار متنوعی دارد و روزبروز هم دارد پیچیده تر می‌شود.چنانكه حتی برای كشورهای مهاجر پذیر مثل آمریكای شمالی و كانادا و تازگی‌ها اروپا هم كه از این مهاجرت سود می برده و می‌برند، مسئله شده است. طبیعی است كه در چارچوب مرزهای ملی هم كه فكر كنیم مهاجرت می‌تواند مسئله بشود و به همین دلیل هم یك عده ای لازم است بنشینند و روندهای آن را پایش و ارزیابی كنند چون به صورت مستقیم با بحث منابع و سرمایه انسانی یك جامعه سروكار دارد. چه اینكه این سرمایه ، به‌عنوان نخبه تعریف شود چه نشود. بهرحال مثل این است كه كشوری سرمایه‌گذاری اش را دودستی دارد تقدیم كشور دیگری می‌كند. بنابراین موضوع مهاجرت یك موضوع حادّ است.
حالا اجازه دهید واژه نخبگی را بررسی كنیم. همین ابتدا بگویم كه من در اصل با روند تولید نخبگی مخالفم .

**س: چرا مخالفید؟ آیا فكر نمی‌كنید كه عده ای در جامعه هستند كه از بقیه با استعداد ترند و نخبه‌اند و اگر مهاجرت كنند جامعه متضرر می‌شود؟
- ببینید. در جامعه ما به چه كسی نخبه می گویند؟ كسی كه بالاترین نمرات آزمون ها راكه نظام آموزشی تعیین كرده كسب كند، در المپیادها مدال بیاورد. نمرات او خوب باشد. رتبه برتر كنكور باشد و... سازمان هایی مانند مدارس تیزهوشان و بنیاد نخبگان و... برای مدیریت این افراد شكل می گیرد . از طرف دیگر امروزه با وجود خانواده های تك فرزند یا دوفرزند اغلب توجه والدین به فرزندان بیشتر شده و والدین سعی می‌كنند تمام آرزوهای خودرا در فرزندان جامه عمل بپوشانند. آنها دائم درصدد این هستند كه ثابت كنند فرزند آنان نخبه است. او را به مراكز سنجش بهره هوشی می برند و... خلاصه اینكه نظام خانواده ، دستگاه ها و نهادهای آموزشی در كار تبدیل افراد به عدد و رقم هستند تا نتیجه بگیرند كه این بچه نخبه است و با بقیه فرق می كند و باید امكانات ویژه ای داشته باشد.
در واقع ما یك روند تولید نخبگی داریم. در روند تولید نخبگی، افراد مورد نظر ایزوله می شوند و با نام تیزهوشان و تعریف استانداردهای عددی مشخص به عنوان افرادی با هوش برتر تلقی می شوند و در سیستم ملی و بین المللی قرارمی گیرند. در این فرآیند گذراندن المپیادها مهم می‌شود. اعداد و استانداردها هم مثل یك مرز عمل می كند. از یك عددی بالاتر شخص نخبه است و از آن پایین تر از دایره نخبگی خارج می‌شود.
جالب است كه مسیر این افراد هم كاملا مشخص است. به این صورت كه از مدارس تیزهوشان به دانشگاه های برتر منتقل وبا تحصیل در رشته های خاصی دارای مهارت های ابزاری شده و در نهایت وارد یك نظام جهانی می شوند كه این نظام جهانی با نهادهای خاص خود مانند دانشگاه ها و مؤسسات برتر نخبگی را تعریف و اعتبار می دهد . كامل مشخص است كه این فرآیند كاملاً ابزاری و ماشینی است و هوش افراد كانالیزه وتبدیل به نمره می‌شود واین نمره معیار ومبنای مقایسه شایستگی قرار می‌گیرد.
حالا بیایید تعریف دیگری به شما بدهم: كانت در رساله « روشنگری چیست ؟» می‌گوید «روشنگری همانا عبارتست از به‌درآمدن انسان است از حالت كودكی.» از نظر كانت كودك كسی است كه نمی تواند و شجاعت ندارد كه بدون كمك و راهنمایی دیگران فهم خود را به كار گیرد. از نظر كانت ترس یكی از عواملی است كه كودكی را همیشگی می‌كند.حد اعلای روشنگری ، در بلوغ انسانی است وكسی بالغ است كه بدون نیازبه اطرافیان خود بتواند خود را اداره كند و تصمیم بگیرد. از این نظر، فرد و جامعه زمانی به روشنگری می رسند كه به بلوغ رسیده واز دنیای كودكی خارج شده باشند.
حال با چنین دیدگاهی باید سؤال كرد آیا اغلب این نخبگان عمر خود را با ترس و اضطراب سپری نمی‌كنند؟ آیا اینطور نیست كه تنها مهارت های ابزاری آنان افزایش می یابد و سایر مهارت‌ها از جمله مهارت های اجتماعی و ارتباطی آنان بسیار ضعیف است. آیا اینطور نیست كه آنها بدون آنكه خود تصمیم بگیرند و زندگی خود را انتخاب كنند در مسیرهای از پیش تعیین شده‌ای می‌افتند؟ آیا این طور نیست كه آنها به دلیل بزرگ شدن با چنین ترس هایی و به دلیل انتظارات بالای جامعه و خانواده، اغلب در موقعیت حاشیه ای قرار می‌گیرند .

**س: با این تفاسیر آیا به نظر شما موقعیت نخبگی موقعیت حاشیه بودگی هم هست؟ در حالی‌كه معمولا خلاف این مسئله مطرح است. یعنی از نخبگان انتظار می‌رود كه در متن جامعه باشند.
- حرف شما درست است. توجه كنید كه كسی كه به او نخبه گفته می‌شود نسبت خود را با جامعه تعریف می كند؛ یعنی ممكن است از طرف جامعه و نهادهای آن به او دو پیغام متفاوت داده شود. یا به او گقته می شود كه تو نخبه ومسئول تعدادزیادی از مردم هستی و باید در آینده جامعه سهمی ایفا كنی و یا ممكن است به اوپیغام داده شود كه تو تافته جدا بافته و متمایز هستی و هیچ ربطی به جامعه نداری .
دولت و نهادهای مرتبط همواره این دغدغه را دارند كه نخبگان مسئولیت مردم را به عهده گیرند. در چنین تعریفی از نخبگی ، كسب موقعیت متنی برای نخبه مهم می شود در حالی كه جامعه، متن خودرا در اختیار این افراد نمی‌گذارد. حوزه های سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و... جامعه بسیار بسته و رانتی هستند و آنقدر باز نیستند كه كسانی به صرف توانایی و استعداد آن هم توانایی های ابزاری بتوانند در مناصب و موقعیت های اصلی قرار بگیرند و مثلا جامعه را نجات دهند. در چنین شرایطی است كه نخبگان دچارتعارض و چالش جدی می شوند، باید دائم خود را با استانداردهای موفقیت جامعه هماهنگ كنند، یعنی مفهوم پیشرفت برای آنان یك مفهوم بشدت فرساینده می شود. باید دید متن جامعه كجاست ؟ متن جامعه یعنی موقعیت بالای اقتصادی ، سیاسی ، فكری و... این نخبگان چقدر توانسته اند به موقعیت های متنی جامعه دست پیداكنند ؟
واقعیت آن است كه «نخبگان » در موقعیت حاشیه ای قرار می‌گیرند.جامعه فرد نخبه را پس می زند و درهای متن اصلی جامعه به روی او بسته است. در نتیجه یك نخبه در موقعیت حاشیه ای قرار می گیرد و این موقعیت تفاوتی ندارد كه در ایران باشد یا خارج از ایران ، یعنی اگرنخبه ای مهاجرت هم می كند در واقع حاشیه خود را تغییر می دهد.
گاه این موقعیت های حاشیه ای در جامعه تئوریزه هم شده است؛ مثلا قدیم ها تصور بر این بود كه جنون در كمین افراد نخبه است. بعدها گفتند خیلی از آدمهای معتاد آدمهای باهوش و نخبه ای هستند و حالا هم خطر سوم ظهور كرده یعنی آوارگی... نخبگان مهاجرت می‌كنند و از خانه و زندگی و محیط مألوف خود بنه كن می‌شوند.

**س : به این ترتیب شما نتایج این قبیل پژوهش‌ها را زیر سؤال بردید.
- پژوهش‌های پیمایشی بنیاد نخبگان یا هر سازمان دیگری كه به ما می‌گوید كه چند تا نخبه از كشوررفتند و چند تا ماندند نمی‌تواند واقعیتی را در باره مهاجرت نخبگان برای ما فاش كند.نمی توان با این معیارهای عددی، مهاجرت ویا ماندن نخبگان را مورد قضاوت قرار داد. همانطور كه گفتم باید دید نخبگان در حاشیه اند یا در متن جامعه. به نظر من مهاجرت فقط جابجایی مكانی و جغرافیایی نیست. خزیدن از متن جامعه به حاشیه ها هم مهاجرت است. افسردگی، در خود فرورفتگی و پناه بردن به لاابالی‌گری و كلبی مسلكی و... هم نوعی مهاجرت است.
به همین دلیل است كه معتقدم برای مطالعه پدیده مهاجرت نخبگان، تصاویر روشنی از تحقیق‌های پیمایشی درنخواهد آمد. این دسته تحقیقات باید با روش‌های طولانی‌تری مانند بررسی‌های دوره زندگی(Life Course Researches) تكمیل شود. باید بتوان در چنین پژوهشهایی مشكلات و انتخاب‌های پیش روی «نخبگان»، تأثیر گفتمان‌های اجتماعی روی فردیت و شخصیت آنان و نیز فرآیندها و نهادسازی‌ها مورد توجه و نقد قرار بگیرد.
م . خ ،** 1023** 1601**