تاریخ انتشار: ۲۵ اردیبهشت ۱۳۹۵ - ۱۹:۲۰

همدان- ايرنا- شاهنامه فردوسي شاهكار ادبي جهان متعلق به تك تك ماست و سندي بر هويت ملي و فرهنگي ايرانيان و به راستي شاهنامه مرحمي بر درد هاي بشر امروزي است.

كاخي بلند از واژه هاي ناب ، با شكوه و غرورآفرين كه از انديشه بشر خاكي ريشه گرفته و سر به آسمان مي ستايد، شاهنامه ...
شاهنامه، شناسنامه بوم و بر كهن ايران است و راوي اسطوره ها، مايه سربلندي ايراني در ادبيات جهان ...
شاهنامه را و آفريننده شاهنامه را مي ستاييم ، حكيم ابوالقاسم فردوسي ، او كه پير حماسه سراي توس است و شاعر چيره دست واژه ها ...
فردوسي، شكيبا و توانا با مثنوي شيرين و دلنشين سرگذشت يازده پادشاه اسطوره‌اي ايران از كيومرث تا گرشاسپ ، پهلواناني از كاوه تا رستم ، تاريخ پادشاهان كياني و اشكاني و ساساني و داستانهاي بيژن و منيژه ، سياوش و سودابه را روايت مي كند. بنام خداوند جان و خرد...
او راوي و سراينده اي حكيم است و شاهكار بي نظيرش را با ياد خرد آغاز مي كند و با خردورزي به حماسه سترگش رنگ و بويي ويژه مي بخشد و حماسه اش را به پاكيزگي نفس، مردانگي، وفاي به عهد و پيمان، حسابگري و زيركي، عفت و نجابت و رام و آرام بودن در برابر سرنوشت آراسته مي كند .
به راستي شاهنامه سراسر نبرد خير و شر و نيكي و بدي است اما آرامش و دوستي را به آدمي هديه مي كند.
فردوسي حماسه مي سرايد و از رزم آوران و پهلوانان حكايت مي كند، هوشمند و خردمند در مقابل بيگانه و اهريمن مي ايستد تا اصالت و ريشه پارسي و پارسي زبانان زنده و پاينده بماند، آري فردوسي خود پهلواني ستبر است.
حكايت سهراب و سياوش نيز حكايت امروز است حكايت آنها كه از روي ناداني و نا آگاهي ادبيات فارسي را به قهقرا مي كشانند و به هزار فريب و نيرنگ سنت و آداب كهن ايراني را به قربانگاه مي برند.
با آنكه هزار و اندي سال از سرودن شاهنامه مي‌گذرد اما در اين زمان به شدت به شاهنامه نياز داريم حالا كه واژه هاي نامأنوس و روشهاي نادرست نگارش به مدد شبكه هاي اجتماعي همچون خوره اي به جان زبان اصيل فارسي افتاده و نوشتار و گفتارمان را آشفته كرده، حالا كه معناي بسياري از واژگان را به درستي نمي‌دانيم. پرگو شده ايم و از توصيف رخدادها و روايت‌ها ناتوانيم. در چنين شرايطي خواندن شاهنامه ياري مان مي كند تا قدمي براي بهبود گفتار و نوشتارمان برداريم.
به شاهنامه نياز داريم زيرا بشر روزگار ما ناخوش احوال است. نه هواي سالمي مانده كه نفس بكشد، نه آب گوارايي كه بنوشد و نه خاك پاكيزه‌اي كه در آن بكارد. طبيعت را سخت آزرده و بسياري گياه و جانور بي‌گناه را هم به انقراض كشانده است.
كلافه و سرگردان شده و حالا درمان اين همه نابساماني به مدد چشيدن از نوش داروي فرهنگ و اخلاق ميسر است و شاهنامه اثري فرهنگي و اخلاقي با ترسيم نبرد خير و شر خواننده را به حمايت از خير و مبارزه با شر دعوت مي‌كند و نوع دوستي و طبيعت دوستي را برايمان زنده مي كند.
به شاهنامه نياز داريم حالا كه هجوم روزمرگي در كمين كار و زندگي مان نشسته است. روزمرگي هشداري است كه خبر از جدايي ما با طبيعت مي‌دهد و شاهنامه پناهي است براي گريز از روزمرگي چرا كه حماسه تاريخ زنده است، قهرمانان آن زنده‌اند و خواندن شاهنامه فرصتي براي همراهي با آنان است.
فراموش نكنيم اين شاهكار ادبي جهان متعلق به تك تك ماست و سندي بر هويت ملي و فرهنگي ايرانيان و به راستي شاهنامه مرحمي بر درد هاي بشرامروزي است.
اما بهره بردن از شاهنامه هنري ديگر مي خواهد شايد حجم زياد شاهنامه براي خواننده ناشكيب و شتابزده روزگار ما چندان ترغيب‌كننده نيست اما هر داستانش روايتي خواندني است. به قول مولانا:
آب دريا را اگر نتوان كشيد؛ هم به قدر تشنگي بايد چشيد.
بيست و پنجم ارديبهشت بزرگداشت شاعر بي همتاي خرد و حماسه، حكيم ابوالقاسم فردوسي است كه با آفريدن شاهنامه در طول 30سال از عمرخويش، نه تنها زبان، بلكه فرهنگ و تاريخ قوم هاي ايراني را جاودانگي بخشيد.
زهرا زارعي خبرنگار مركز همدان
7527/6993