بيروت – ايرنا – اگرچه نياز سعودي ها به تقويت ائتلاف با رژيم صهيونيستي بيش از گذشته شده و با اين وجود خود را به رعايت سياست گام به گام درعلني ساختن و گسترش روابط با اين رژيم ملزم مي دانند اما تحولات منطقه اي و ناكامي هاي پي در پي آنها ممكن است رياض را به «جهشي استثنائي» در روند علني سازي روابط با تل آويو وادار سازد.

به گزارش ايرنا، روزنامه لبناني الاخبار روز شنبه نوشت: با نگاهي سريع به چالش هايي كه رژيم صهيونيستي در طول تاريخش با آنها مواجه بوده است، مي توان گفت كه اين رژيم در بيشتر مراحل و متناسب با شرايط سياسي هركدام از آنها ، از نقش و جايگاه منطقه اي سعودي بهره برده و با آن همسويي و تكامل پيدا كرده است.
رژيم صهيونيستي همچنين دشمن سرسخت همه طرف هائي بوده كه در جهان عرب با رژيم آل سعود از در دشمني برآمده اند.
ادامه اين گزارش به شرح زير در پي مي آيد:
اگرچه گفتمان رسمي عربي و شرايط سياسي در مراحل مختلف تاريخي مانع از نزديكي روابط رياض و تل آويو شده اما اين مساله مانع از حضور دو طرف در يك محور و اردوگاه منطقه اي و بين المللي نشده است، بلكه اولويت هاي آنها در بيشتر برهه هاي مختلف تاريخي با يكديگر منطبق بوده است.
براي تفسير اين تداخل كافي است بدانيم دو رژيم صهيونيستي و سعودي در يك منطقه جغرافيايي و در يك مرحله تاريخي و به دست يك دولت استعماگر (بريتانيا) به وجود آمده اند و هم اكنون نيز زير چتر حمايتي يك كشور (ايالات متحده) ادامه حيات مي دهند.
تل آويو و رياض امروز يك گفتمان سياسي را در پيش گرفته اند و همسويي اولويت هاي منطقه اي آنها و مرزبندي دشمنان و نحوه مقابله با آنها تطابق يافته است و حتي ملاحظه مي شود گفتمان رسانه اي آنها از حيث بيانات مذهبي و رده بندي قدرت هاي منطقه اي و طرز نگاه به حزب الله و نظام سوريه و جمهوري اسلامي ايران يكي است.
در چنين شرايطي، موضع گيري ها و گفتمان رسمي و غير رسمي رژيم صهيونيستي و نزديكي سعودي به آن تاكنون به صورت چند ديدار علني و يك سفر هيات سعودي به فلسطين اشغالي تجلي پيدا كرده كه البته مقدمه اي براي اقدامات بيشتر در مرحله پيش رو به شمار مي آيد.
در ريشه يابي توسعه روابط رژيم هاي سعودي و اسرائيل و تفسير ائتلاف آنها مي توان از چند مدخل وارد شد اما در هر صورت، فضاي منطقه اي اصلي ترين و مهمترين عامل در اشتياق متقابل بين تل آويو و رياض و حركت گام به گام به سمت علني ساختن روابط و ائتلاف في ما بين به شمار مي آيد.
اين حركت گام به گام چه بسا بسيار ديرتر از برقراري روابط واقعي پشت پرده اتفاق مي افتد و البته رژيم صهيونيستي پيشتر در برقراري روابط خود با ديگر كشورهاي عربي از اين سياست بهره برده است.
مهمترين عامل و انگيزه سعودي براي ارتقاي روابطش با رژيم صهيونيستي، در درجه اول به شكست هاي پي در پي نقشه هاي سعودي در مقابله با محور مقاومت برمي گردد.
آغاز روند شكست هاي سعودي در دهه هشتاد و با حمايت بي پايان از رژيم صدام در جنگ عليه ايران اتفاق افتاد و پس از آن درسايه تحولات جهاني و منطقه اي، ايجاد يك نظام منطقه اي در دستور كار قرار گرفت كه مقاومت را به شكست كشانده و جلوگيري از تبديل آن به يك گزينه راهبردي جايگزين در درگيري هاي با اسرائيل شود.
اما اين روند به خاطر ايستادگي به هنگام سوريه و پيروزي مقاومت در لبنان و سپس انتفاضه الاقصي در سال 2000 دوام پيدا نكرد و كامل نشد.
سعودي ها همچنين اميدوار بودند اشغال عراق توسط آمريكا به ايجاد يك نظام سياسي در عراق منجر شود كه با ايفاي نقش پليس آمريكا در منطقه، ايران و سوريه را مهار كرده و به پشتوانه ده ها هزار سرباز آمريكايي، اين دو كشور را تحت فشار قرار دهد تا مقدمه اي براي ساقط كردن آنها در آينده باشد.
البته بايد گفت كه جنگ در عراق تاكنون فيصله پيدا نكرده اما آرزوي هاي رژيم سعودي درعراق محقق نشد و دستيابي به آن امروز بعيدتر از هر زمان ديگري به نظر مي رسد.
علاوه بر اين ، تلاش هاي سعودي و آمريكا شكست خورد و دل بستن آنها به قطعنامه 1559 شوراي امنيت سازمان ملل و پيامدهاي آن كه اوجش جنگ تابستان سال 2006 رژيم صهيونيستي عليه لبنان بود، بي نتيجه ماند.
قطعنامه ۱۵۵۹ شوراي امنيت سازمان ملل متحد كه در تاريخ ۰۲ سپتامبر ۲۰۰۴ تصويب شد، سندي بين‌المللي درباره وضعيت خاورميانه است.
اين قطعنامه با ۹ راي موافق، صفر راي مخالف و ۶ راي ممتنع تصويب شد.
هدف همه تلاش هاي آنها ساقط كردن مقاومت در لبنان، تسليم كردن نظام سوريه و سپس ساقط كردن آن بود.
تلاش آنها براي مهار نظام سوريه هم بعداز ايستادگي استثنائي سوريه بدنبال اشغال عراق از طريق تمسكش به گزينه حمايت از مقاومت در لبنان و فلسطين ناكام ماند.
تلاش هاي آنها براي ترغيب و تشويق نظام سوريه و انتقال آن به اردوگاه آمريكا در منطقه به ضرر پرونده فلسطين و براي ساقط كردن مقاومت لبنان هم موفقيت آميز نبود.
تاكنون اردوگاه سعودي و آمريكا و متحدان آنها براي ساقط كردن سوريه و تبديل نظام و رئيس جمهوري آن به يك دشمن ديگر مقاومت و گزينه هاي مقاومت و تحقق گزينه منطقه اي سعودي شكست خورده است.

** توافق هسته اي اوج شكست سعودي ها
توافق هسته اي بين جمهوري اسلامي ايران و قدرت هاي بزرگ، اوج شكست هاي رژيم سعودي بود زير با تكيه بر گفتمان آمريكا و رژيم صهيونيستي اميدوار بود تحريم هاي بيشتري عليه ايران برقرار و به فلج شدن آن و تهديد نظام آن منجر شود و يا اينكه آمريكا و اسرائيل به ايران حمله نظامي كنند.
تحقق هر كدام از اين دو گزينه مي توانست به تشكيل يك نظم منطقه اي جديد منجر شود و به باور سعودي اين نظم جديد مي توانست جلوي پيشرفت ايران را گرفته و در كمترين حالت باعث تضعيف محور مقاومت شود.
نااميدي به حمله نظامي عليه ايران و خارج شدن ايران از فشار تحريم ها – دست كم در زمينه رابطه با برخي قدرت هاي بزرگ - شكست توطئه هيمنه بر عراق و ناكامي دسيسه ساقط كردن بشار اسد رئيس جمهوري سوريه و پيروزي مقاومت حزب الله در پيشبرد اهداف خود در لبنان همگي باعث شد تا رژيم سعودي به يك متحد منطقه اي جايگزين نياز پيدا كند.
سعودي بايد مي توانست نسبت به توانايي هايي متحد جديد اطمينان كند به ويژه اينكه با رويكرد و اولويت هاي رياض همسو باشد و هم سنگر شدن با آن ضررهاي پي در پي منطقه اي رياض را جبران كند و تا حدي به تعادل و توازن دست يابد و جايگاه منطقه اي خود را كه به علت فرورفتن در باتلاق جنگ عليه ملت يمن از دست داده است، بازيابد.
از سوي ديگر روند اميدهاي تحقق نيافته تل آويو در امنيت ملي رژيم صهيونيستي تاثيرهاي منفي بر جاي گذاشت و البته نبايد حقيقت و مولفه هاي برنامه تخريب سوريه و عراق را از نظر دور داشت.
برهمين اساس، تل آويو و رياض توسعه سطح مناسبات و هماهنگي ها و ارتقاي آن به ائتلاف راهبردي علني را نياز مبرم و متقابل خود مي بينند به ويژه اينكه ممكن است آينده تحولات، نقش آفريني ها و ماموريت هايي را ايجاب كند كه نتوان آن را در چارچوب سري و محرمانه نگه داشت.
به موازات آن به نظر مي رسد برخي طرف ها معتقدند كه اين جهش به آماده سازي افكار عمومي و عادي جلوه دادن روابط و گسترش آن با در پيش گرفتن سياست گام به گام نيازمند است و البته اين سياست هم اكنون در حال اجراست.
اين طرف ها همچنين معتقدند كه پيش از دست زدن به چرخش تند آشكار در برقراري روابط با رژيم صهيونيستي، مي بايست برخي شرايط مهيا شود، چرخشي كه بي شك رژيم سعودي در مرحله پيش رو به آن دست خواهند زد.
يكي از اين شرط ها آن است كه جهت قطب نما، دشمني با رژيم صهيونيستي را نشانه نرود و براي همين سعودي ها به فيصله دادن به قضيه فلسطين اصرار دارند تا فرصتي براي منحرف جهت قطب نما از سمت رژيم صهيونيستي ايجاد شود.
دوم ، رژيم صهيونيستي ديگر نبايد دشمن خوانده شود و جايگزيني بايد براي آن اتتخاب كرد، پس بايد ايران را دشمن مشترك رژيم هاي سعودي و صهيونيستي معرفي كرد.
تحقق اين توطئه در گرو اجرائي شدن برخي شروط از طريق عملكرد دقيق و حساب شده سياسي و رسانه اي است و بايد اعتراف كرد كه اين روند به بهترين نحو ممكن در حال اجرا است.
در همين چارچوب و با هدف بسيج افكارعمومي «اهل سنت» به نفع اين گزينه، بايد جنگ هايي با عنوان مذهبي بر پا شود و سياست مذهبي گري و ايجاد كينه هاي برخاسته از مذهب در رسانه ها دنبال شود.
بي دليل نيست كه گفتمان رژيم صهيونيستي و سخنان « بنيامين نتانياهو» و ديگر مسئولان اسرائيلي و گفتمان رسانه ها و تحليل هاي تحليلگرن سياسي و موسسه هاي پژوهشي همه و همه در راستاي تحريك مذهبي قرار گرفته است.
به عنوان مثال در رژيم صهيونيستي به جاي استفاده از محور مقاومت، اصطلاح «محور شيعي» به كار برده مي شود گويا كه اهل سنت هيچ ارتباطي با مقاومت ندارند.
و همچنين از محور مقابل مقاومت به عنوان محور «اهل سنت معتدل» ياد مي شود تا اين برداشت القاء گردد كه رژيم صهيونيستي در كنار اهل سنت معتدل و در برابر محور مقاومت قرار دارد.
ويژگي اين گفتمان سعودي – اسرائيلي آن است كه مستقيما توده هاي اهل سنت را هدف قرار مي دهد و مبتني بر اين است كه تبديل اسرائيل به يك نظام طبيعي در منطقه شرط موفقيت هرگونه برنامه اي است و اين امر محقق نمي شود جز از «دروازه اهل سنت» كه اكثريت مردم را در كشورهاي عرب پيرامون رژيم صهيونيستي تشكيل مي دهند.
با اين پيش زمينه، هر عمليات جوانان فلسطيني عليه نظاميان و شهرك نشينان صهيونيست، ضربه اي به توطئه هاي سعودي به شمار مي آيد چون بر خصومت با رژيم صهيونيستي تاكيد كرده و موجب اولويت بخشي و درخشان تر شدن قضيه فلسطين مي شود و نشان مي دهد كه افكار عمومي اهل سنت برگه و اهرمي در دست سعودي ها نيست تا بر اساس اولويت هاي آمريكا در منطقه از آن بهره برداري كنند.
عامل ديگري كه انگيزه بيشتري به سعودي ها داد تا به دنبال يافتن متحد ديگر باشند تا از طريق آن جايگاه راهبردي خود را در معادلات منطقه اي در برابر محور مقاومت تقويت كنند، واقعيت هايي در باره آمريكا بود.
برداشت و ارزيابي رژيم اسرائيل مانند سعودي ها اين است كه ديگر نمي توان به سياست هاي آمريكا در منطقه كاملا تكيه كرد.
دليل آنها براي اين برداشت آن است كه گزينه هاي راهبردي آمريكا بعد از اشغال عراق و افغانستان، بحران اقتصادي جهاني و نيز تغيير معادلات قدرت در منطقه ديگر با ديدگاه هاي آنها درباره گزينه هاي مطلوب براي آمريكا سازگار نيست.
عقب نشيني آمريكا در مقابل نظام سوريه و نيز عقب نشيني آن در برابر ايران از طريق ورود به مذاكرات هسته اي، بيش از هر چيز به واكنش سعودي و اسرائيل منجر شد و آنها اعلام كردند كه آمريكا در مقابل جمهوري اسلامي ايران كرنش كرده است.
بر اساس همين واقعيت ها، «يعقوب عميدور» رئيس اسبق شوراي عالي امنيت ملي رژيم صهيونيستي مي گويد كه سعودي وديگر كشورهاي سنتي مي خواهند « در شرايط متلاطم منطقه اي، وضعيت كنوني را حفظ كنند و براي همين به دنبال يك لنگرگاه باثبات هستند و اسرائيل همان لنگرگاهي است كه آنها مي خواهند».
عميدور در چارچوب جهش براي تحقق بلندپروازي هاي سعودي و اسرائيلي خواستار ايجاد «منظومه روابط به عنوان يك چتر مشترك براي فعاليت كشورهاي سني و اسرائيل شده است تا در نهايت فلسطيني ها نيز براي شروع مذاكرات به آن ملحق شوند.»
بر خلاف گذشته، اين بار بهبود روابط با رژيم صهيونيستي براي برخي كشورهاي عربي كم اهميت تر از اين رژيم نيست اما پرونده فلسطين مانع از برقراري اين روابط شده است.
هنوز معلوم نيست آيا اين كشورها قادر خواهند بود اين مانع را پشت سر بگذارند و يا نه اما عميدور تاكيد كرد كه «اسرائيل بايد فكر كند چطور مي تواند به اين كشورها كمك كند تا موفق بشوند چون اين يك فرصت تاريخي است».
با توجه به واقعيت هاي ناشي از روند تحولات ، شكست هاي پي در پي رژيم سعودي در ميدان هاي مختلف، قاعده منافع و دشمنان مشترك و با اين ادعاي رياض كه رژيم صهيونيستي تغيير كرده و مي تواند تضميني راهبردي براي آن و همپيماني كه مي تواند در تعديل توازن منطقه اي و روياروئي با محور مقاومت شريك آل سعود باشد، بايد از اين پس خود را آماده كنيم تا شاهد جهش استثنايي رژيم سعودي در مرحله آينده براي علني ساختن روابط و ائتلافش با رژيم صهيونيستي باشيم.
خاورم * 390* 1324** انتشار دهنده: فردين پازوكي