تاریخ انتشار: ۲۹ آذر ۱۳۹۵ - ۰۹:۰۲

رشت - ايرنا - چله شبي ديگر به قانون طبيعت نو مي شود و باز هم نسل هايي كه گوش به آئين نياكان سپرده، فروغ مهر را جشن مي گيرند و اين بار پاكبانان در سكوت آرام اين شب، از شب چره گيلكي مي گويند.

نياكان ما در هفت هزار سال پيش به گاهشماري خورشيد دست يافتند و با تفكر و تأمل دريافتند كه نخستين شب زمستان، بلندترين شب سال است و از ساليان دور اين شب را بر مبناي جمع گرايي پاس داشتند تا به امروزي ها كه طولاني ترين شب سال را با شاهنامه و حافظ و نيايش بيدار مي مانند تا شاهد فروغ خورشيد باشند.
گيلان است و باران و گويي اين سرزمين با باران، هيچ گاه عادت تبسم را از دست نخواهد داد ... ميدان شهرداري رشت با قدمتي بيش از 90 سال كه امروز به پياده راهي عظيم سنگفرش شده در آن وقت شب در سكوت است و تنها صداي كشاكش جاروي پاكبانان سكوت شب را مي شكند.
ساختمان شهرداري رشت ، پست و تلگراف و هتل ايران، در سال 1302 بنا شده و كتابخانه ملي رشت، نخستين كتابخانه ملي كشور بر فراز طاق هاي شمسه نگارش و با قدمتي حدود يك قرن كه جاي پاي استاداني همچون محمدتقي بهار ، دهخدا ، پورداوود، عباس اقبال آشتياني، دكتر محمد معين، سعيد نفيسي و ... را بر پلكان هاي كهن و استوار خويش قدر دانسته است، در همين پياده راه گردشگران داخلي و خارجي بسياري را به سوي خويش فرا مي خواند.
بوي باران پر است و حجت ابراهيمي با لباسي سراسر نارنجي شب نما، سنگفرش خيس خيابان كتابخانه ملي رشت را مي روبد. كلاه پشمي بر سر نهاده و ماسك سفيد تا خط عينكش را پوشانده است؛ با او كه هم سخن مي شوي گويي متعلق به امروز نيست ، بسيار آرام است و خوش خلق سخن مي گويد.
ابراهيمي چله شب را كه مي شنود، مي خندد و مي گويد: بساطش را فراهم كردم و به خانواده سپرده ام كه به ديدار پدر و مادر بروند اما خودم به شب چره (خوراكي هاي شب چله ) نمي رسم و خستگي امان نمي دهد.
وي با لبخند مي گويد: هندوانه اش كوچك بود اما به قطع براي من هم نگه مي دارند و حتما براي من هم شمع روشن مي كنند (يكي از رسوم شب چله در گيلان برافروختن شمع است).
او مي گويد : صبح ها كارگر ساختمانم و شب ها كوچه و خيابان هاي شهر را مي روبم و اگر حقوقمان را بموقع پرداخت كنند، مشكل ديگري ندارم.
ماشين شهرداري حين گپ و گفت فرا مي رسد و چندين پاكبان پياده مي شوند و زباله ها را به ماشين مي اندازند و با شنيدن شب چله مي خندند و مي گويند: جشن است و سپرده ايم فال ما را بگيرند.
از اينكه نام خود را بگويند واهمه دارند و هم كلام مي شوند كه مشكلي جز ديرپرداخت كردن حقوق نيست و ما هم با خوشحالي مردم شاديم اما كاش كمتر زباله ها را در كوچه و خيابان رها كنند .
آنان معتقدند: مردم اين روزها بسيار بيشتر از هميشه مراعات مي كنند اما كاش باز هم بيشتر رعايت كنند.
يكي از پاكبانان، اهل غرب گيلان است و مي گويد: در منطقه ما به آذوقه شب چله، چيله (به فتح لام) مي گويند و آن را از روزها پيش در لفافه اي كاهي شكل بر روي درخت گردو و سقف ايوان مي آويزند.
او مي گويد: گردو، نان هاي محلي، دوشاب، ازگيل و ... شب چره است، مهم اين است كه در شب چله كسي دعوت نمي شود بلكه فرزندان بصورت گروهي و يك جا به ديده بوسي پدربزرگ و مادربزرگ مي روند.
و پاكبان ديگري مي گويد: بذرهاي كدو، هندوانه، خربزه و آفتابگردان را از تابستان جمع كرده اند تا براي شب چله به همراه عدس، سويا و برنج بو داده و ازگيل و خوج (گلابي وحشي) را از سال قبل درون آب نمك خوابانده اند تا بر سفره شب چره بگسترند.
و ديگري كه اهل صومعه سراست، مي گويد: قند سياه، نوعي شب چره است كه مي بايست جمعي توليد شود؛ در زمان هاي قديم چون در اين شهرستان كشت نيشكر وجود داشته، ريشه اين گياه را جوشانده و از آن قند سياه مي گرفتند و در موارد مختلف از آن استفاده مي كردند.
با خود مي گويم چه غني است اين آداب و ديالوگ كمال الملك اثر زنده ياد علي حاتمي كه مي گفت: هنر اين فرشه، شاهكار اين تابلوست، دريغ كه همه عمر يك نظر به زيرپا نيانداختم.
قصد رفتن دارند و حجت ابراهيمي هم همه سنگفرش خيس پايين كتابخانه ملي رشت را رُفته و مي خواهد به سمت سينما برود تا سنگفرش باران خورده آن جا را بروبد.
ساختمان شهرداري با ميرزا كوچكي سوار بر اسب در ميانه ميدان، نمايان است و نواي ترانه اي قديمي از يكي از كافه هاي اطراف بگوش مي رسد و از ديگر سو، ساعت ساختمان شهرداري نواختن آغاز مي كند.
پرتو نورافكن ها هويداست و سرايي كهن كه نامش بازار است و با قدمت بيش از 600 سال - نه به گفته اي عاميانه بلكه به گفته واهانيان مشاور معماري كميسيون فرهنگي شوراي شهر رشت - پديدار مي شود؛ ماهي فروشان زمين را مي شويند و گربه ها رنگ به رنگ جولان مي دهند.
قدم زنان به خانه مادربزرگ كه مي رسيم، همه هستند و پدربزرگ چشمهايش را بسته است و انگشت اشاره اش را بر صفحه تاچ تبلت نوه اش مي كشد و بر شماره اي درنگ مي كند و مي گويد: حال مرا از زبان حافظ بخوان فرزند ...
گزارش از: مرضيه ضامن ** انتشاردهنده: كبيري
1881/2007