تهران- ايرنا- روزنامه همدلي در گفت و گو با عليرضا موسوي زاده استاد سياست بين ‌الملل از دانشگاه ولز بريتانيا، نوشت: شما داريد در مورد يك سيستم جهاني صحبت مي ‌كنيد، چنين سيستمي را كه آمريكا نمي ‌تواند به‌صورت يك ‌جانبه برهم بزند.40 درصد تجارت جهان ميان اتحاديه اروپا و ايالات ‌متحده است.

در ادامه اين گفت و گو آمده است: دونالد جان ترامپ در مدت كوتاهي كه بر سركار آمده است، نگراني ‌هايي را در سطح نظام بين ‌الملل و منطقه ايجاد كرده است. رئيس ‌جمهور جديد ايالات ‌متحده مدعي درانداختن طرح ‌هايي جديد در سياست خارجي آمريكاست. او ‌ روند همگرايي در اروپا را نقد كرده و از خروج بريتانيا از اتحاديه اروپا حمايت كرده است. چين را به‌ عنوان بزرگ ‌ترين دشمن اقتصادي خود معرفي كرده و حرف از نزديكي به روسيه زده است و در حوزه سياست داخلي فرمان جنجالي منع ورود شهروندان 7كشور اسلامي به آمريكا را امضاء كرد است.

برخي تحليل‌ گران با بررسي نوع گفتار و رفتار ترامپ بر اين باورند كه ترامپ، از حد و حدود خود نمي ‌تواند فراتر رود و در برابر سيستم آمريكا، فرد آن‌ چنان قدرتي ندارد كه دست به تغييرات بنيادين بزند. ترامپ بر اهميت قدرت دولت تاكيد ويژه‌اي دارد. از اين ‌جهت مي‌ توان گفت كه ترامپ عكس‌ العمل جهاني‌ شدن ليبرال است. زيرا جهاني ‌شدن پيامدهايي همچون تضعيف دولت ملي و حاكميت را در پي داشته است. ولي آيا ترامپ مي ‌تواند در كشوري كه پرچم ‌دار رهبري ليبراليسم است، عليه سيستم موجود خود حركت كند؟ مواضع جمهوري خواهان در موضوع منطقه خاورميانه و سوريه چگونه خواهد بود و آيا سياست خارجي آمريكا به سمت مداخله بيشتر حركت مي‌كند يا سياست انزوا گرايي در پيش خواهد گرفت؟ در همين راستا گفتگويي با عليرضا موسوي زاده، استاد سياست بين ‌الملل از دانشگاه ولز بريتانيا، داشته ‌ايم تا با نگاهي كلان به زواياي مبهم سياست خارجي آمريكا بپردازيم.

** چين يكي از چالش‌ هاي بزرگ ايالات‌ متحده است. آيا در دولت ترامپ شاهد نزديكي روسيه با آمريكا براي مهار چين خواهيم بود؟
در يك سيستم جهاني، فرد آن ‌چنان تاثيري ندارد. امريكا مدنظر دارد كه چين يك رقيب بزرگ اقتصادي است. رويكرد امريكا چه از لحاظ نظامي و چه اقتصادي به سمت شرق آسيا متمركز شده است. ولي در مورد روسيه همان برنامه ‌اي كه در سياست كلان خارجي امريكا اتخاذ شده بود ادامه خواهد داشت. اكنون ‌كه در امريكا رهبري جديدي مستقر شده است و شعارهاي انتخاباتي از آب ‌و تاب افتاده است، شاهد تداوم سياست ‌هاي كلان گذشته هستيم. مثلاً در سازمان ملل هفته پيش نماينده دائمي امريكا در سازمان ملل روسيه را محكوم كرد. بنابراين جمهوري خواهان پس از انتخابات، استراتژي دولت ايالات ‌متحده را در پيش مي ‌گيرد. جمهوري خواهان در زمان انتخابات حرف‌هاي زيادي در مورد ناتو، ژاپن، كره، روسيه و ايران زده ‌اند، ولي اكنون سياست ‌هاي بلندمدت ايالات‌ متحده در تداوم همان سياست گذشته است. مثلاً در مورد ايران به خانم موگريني اطمينان خاطر داده شده است كه دست به توافق هسته‌ اي نزنند. تحريم‌ هاي جديدي كه در مورد چند نفر هم اجرا شد، در دستور كار دولت قبل بود و هر حزبي هم كه سركار مي‌آمد چنين عكس ‌العملي انجام مي ‌داد. در مورد ژاپن در كنفرانس مطبوعاتي دقيقاً همان حرف ‌هايي كه در دولت قبل گفته ‌شده بود تكرار شد؛ حتي لغات و جملات بكار رفته تكرار همان حرف‌هاي گذشته بود. در مورد ناتو هم همان سياست ‌هاي گذشته ادامه پيدا خواهد كرد. كما اينكه اعتماد كامل ترامپ به نخست‌ وزير بريتانيا،خانم مي، در اين مورد حاكي از اين موضوع است. در مورد تلفن رئيس‌جمهوري تايوان به ترامپ كه سر و صداي زيادي ايجاد كرده بود، ترامپ تغيير موضع داد و به همان نگاه گذشته مبني بر به رسميت شناختن چين واحد و احترام به تماميت ارضي چين چرخش پيدا كرد. چين كشوري نيست كه آمريكا بتواند آن را ناديده بگيرد يا بدون محاسبات با آن برخورد كند.

**شما در جايي صحبت از افول ايالات‌متحده كرده بوديد، آيا ما شاهد فرسايش يكي ديگر از ابرقدرت‌ها در تاريخ هستيم؟
افولي كه من در مورد آن صحبت كردم شاخص‌هايي است كه در بيماري امپراتوري‌هاي گذشته هم نمايان شده بود. تعهدات مالي، نظامي و سياسي ايالات‌متحده در كل جهان، سيستم اين كشور را در فشار قرار داده است و به‌مرورزمان باعث فرسايش و فروپاشي آن خواهد شد. تعهدات آمريكا از سال1945 و پيامدهاي جنگ‌هاي عراق و افغانستان كه در دهه 90 به آن ورود پيدا كرد، بدنه اقتصادي آمريكا را نسبت به آنچه در گذشته بود، فرسوده كرده است. البته همچنان در مقايسه با ساير كشورها يك كشور قدرتمند و ابرقدرت است، ولي از ديد كلان، و نگاه به گذشته و تاريخ اين كشور، روند تحليل و فرسايش اين ابرقدرت شروع شده و آن را مي‌توان ديد. آمريكا حدود 90 پايگاه نظامي در اقصي‌نقاط دنيا دارد و هزينه‌هاي امنيتي و نظامي ايالات‌متحده در حال پيشي گرفتن از توانايي اين كشور است. اين مسائل و ظهور قدرت‌هاي ديگر باعث شده است ايالات‌متحده ازآنچه بعد از فروپاشي شوروي شاهدش بوديم از يك ابرقدرت به يك قدرت جهاني تبديل شود. بنابراين در بلندمدت و به‌مرورزمان قدرت ايالات‌متحده مانند امپراتوري‌هاي بريتانيا، فرانسه و شوروي در حال فروپاشي است.

** سياست ‌هاي دولت جديد ايالت متحده در مورد اتحاديه اروپا چگونه خواهد بود؟ ترامپ در مواضع خود در رابطه با اروپا، قراردادهاي دوجانبه نسبت به قراردادهايي كه با بلوك ‌ها و اتحاديه‌ها باشد، ترجيح داده است و در پي قرارداد با كشورهاي اروپايي به‌صورت جداگانه است. آيا اين مسئله اتحاديه اروپا را تهديد مي‌ كند؟
شما داريد در مورد يك سيستم جهاني صحبت مي ‌كنيد، چنين سيستمي را كه آمريكا نمي ‌تواند به‌صورت يك ‌جانبه برهم بزند.40 درصد تجارت جهان ميان اتحاديه اروپا و ايالات ‌متحده است. شما شاهد هستيد كه كشوري مانند بريتانيا هم كه بر اساس رفراندوم بايد از اتحاديه اروپا خارج شود، كار پيچيده و مشكلي در پيش دارد. روند كامل خروج براي بريتانيا احتمالاً حدود ده سال به طول خواهد كشيد. برگزيت در بريتانيا يك زلزله سياسي ايجاد كرد و حزب محافظه ‌كار مجبور به تغيير نخست ‌وزير خود شد. به‌ سادگي نمي‌ توان قراردادهاي اقتصادي و تعهدات بين‌المللي را لغو يا معلق كرد. لذا اين‌گونه حرف‌ها و موضع‌گيري ‌ها كه قراردادهاي قاره ‌اي و بلوك ‌هاي اقتصادي باعث فقر در امريكا شده است، شعارهاي با مصرف داخلي براي يك قشر خاص در امريكا است. ممكن است در مذاكرات و توافقات پيش رو بتوانند امتيازات بهتري كسب كنند، ولي وضع موجود را نمي ‌توان به‌صورت يك ‌جانبه و يك ‌باره تغيير داد. سياست ‌هاي خارجي در بسياري از موارد باسياست ‌هاي داخلي همپوشاني دارد. در همين قانوني اخير كه براي 7 كشور محدوديت ورود به آمريكا را در پي داشت، شما ملاحظه كرديد كه در همين حد هم سيستم به ترامپ چنين اجازه ‌اي نداد.

** سياست‌ هاي آمريكاي ترامپ را در منطقه خاورميانه چگونه ارزيابي مي‌ كنيد؟ احتمال دخالت ‌هاي بيشتر ايالات‌ متحده در منطقه كه موازنه قوا را به ضرر ايران تغيير دهد، وجود دارد؟
آمريكا به ‌مرور زمان در حال درون‌ گرايي است. همين مسئله باعث شده كه كمتر در مسائل بين ‌الملل دخالت كند و خاورميانه هم از اين قاعده مستثنا نيست. دخالت ‌هايي كه آمريكا در سال ‌هاي اخير در افغانستان، عراق، ليبي و... در پيش گرفت، پيامدهاي جاني و مالي زياد براي آمريكا داشت. لذا درصدد دخالت ‌هاي بيشتر در جهان و منطقه خاورميانه نيست. يادتان نرود در زمان دونالد ريگان همان سياست ‌هاي كارتر را در پيش گرفت و در پي ارتباط با ايران در قضيه مك‌فارلين بود.اين تفكر استراتژي ايالات‌ متحده تعامل با ايران است چون‌كه با تعامل با ايران است كه مي‌ تواند مسائل خاورميانه را حل ‌و فصل كند.نفوذ ايران در سوريه، عراق، لبنان و يمن قابل چشم‌ پوشي نيست. لذا با تعامل است كه مي ‌شود از بحران خاورميانه عبور كرد. ستيزه جويي از دستور كار سياست خارجي امريكا خارج ‌شده است و اين اتفاق از دوران اوباما شروع و در دوران ترامپ ادامه خواهد.

*منبع: روزنامه همدلي، 1395.12.1
**گروه اطلاع رساني**9128**2002**انتشاردهنده: فاطمه قناد قرصي