تاریخ انتشار: ۲۰ خرداد ۱۳۹۶ - ۰۹:۲۲

تهران- ايرنا- روزنامه اعتماد در گزارشي مي نويسد: همه‌چيز به ظاهر از ٥ ژوئن ٢٠١٧ آغاز شد. خاورميانه در نخستين روزهاي ماه رمضان، شاهد شكل گرفتن تنش ديگري بود.

در گزيده اي از اين گزارش مي خوانيم: اين‌بار نه سوريه، يمن، عراق يا اختلاف با ايران كه همه عليه يك حلقه خودي بلند شده بودند: قطر. در نخستين ساعات شكل‌گيري حادثه جديد همه‌چيز مانند يك سال و نيم پيش و زمان قطع رابطه ديپلماتيك عربستان با ايران پيش رفت. رياض به تنهايي وارد ميدان نشد و لشگر كشي ديپلماتيك سعودي عليه قطر اين‌بار با حلقه‌هاي امارات، مصر، بحرين، يمن، ليبي و مالديو آغاز شد. هرچند كه مقطع زماني اين رخداد براي همه تعجب آور بود اما تنش در رابطه قطر با شوراي همكاري خليج فارس به خصوص عربستان، امارات و بحرين امر تازه‌اي نبود و به گواه تاريخ مسبوق به سابقه نيز بوده است.

** چرا عربستان ناگهان بر قطر تاخت؟
چرا ائتلافي چند حلقه‌اي به رهبري عربستان سعودي بايد در اين مقطع زماني تنش با قطر را كليد بزند؟ سوالي پررنگ كه البته پاسخ‌هاي رنگارنگ متفاوتي را هم از سوي تحليلگران مختلف دريافت مي‌كند. براي رسيدن به پاسخ اين سوال شايد بد نباشد عقربه‌هاي زمان را به ١٠ روز قبل‌تر از ٥ ژوئن بازگردانيم. به روزهايي كه رياض ميزبان دونالد ترامپ، رييس‌جمهور ايالات متحده و البته رهبران و نمايندگان قريب به ٥٠ كشور اسلامي بود. نمايش قدرتي از نظر ظاهري تمام‌عيار كه به صف‌كشي در برابر ايران هم تعبير شد. ترامپ نخستين رييس‌جمهور امريكا بود كه رياض را به عنوان نخستين مقصد سفر فرامرزي خود انتخاب كرد. وي نخستين رييس‌جمهور امريكا بود كه تصميم گرفت نه از تريبون قاهره يا آنكارا كه از منبر سعودي‌ها با جهان اسلام سخن بگويد. همه‌چيز طبق برنامه سعودي‌ها پيش رفت، قراردادهاي كلان ميان رياض و واشنگتن امضا شد، دونالد ترامپ سخن چنداني در انتقاد از وضعيت حقوق بشري عربستان به ميان نياورد، تهران را آن طور كه سعودي‌ها كم و بيش انتظار داشتند در منگنه حملات لفظي خود قرار داد و البته حمايت تمام قد خود از محمد بن سلمان، پسر پادشاه و جانشين وليعهد را هم اعلام كرد. در چنين شرايطي كه رياض در نمايش حداقل ديپلماتيك خود در منطقه موفق بوده است چرا بايد گلوله‌هاي حملات ديپلماتيك اين كشور دوحه را نشانه بگيرد؟

چرا بايد اين ائتلاف به ظاهر مرتب در برابر ايران، شكسته مي‌شد و عربستان سعودي با يكي از حلقه‌هاي اول متحدان منطقه‌اي خود يعني قطر كه عضو شوراي همكاري خليج فارس هم است وارد نزاعي تا اين حد عميق در فاصله زماني اندك از آشكار شدن آن شود ؟ آيا عربستان با اين قدم در حقيقت دستاوردهاي اجلاس رياض را به باد نداده است؟
١. اشتباه استراتژيك: شايد ساده‌ترين پاسخ براي توضيح دليل اين رويكرد عربستان سعودي در برابر قطر همين دو كلمه كوتاه رديف شده پشت سر هم باشد. در خاورميانه، بازيگران منطقه‌اي به كرات دچار اشتباه مي‌شوند و شايد هم بتوان گفت كه فراواني گزينه‌هاي اشتباه بيشتر از انتخاب‌هاي درست است. امروز اگر بحران در عراق پس از سال ٢٠٠٣ هيچگاه رنگ آرامش را به خود نديده است، اگر بحران در سوريه وارد هفتمين سال خود مي‌شود، اگر يمن گرفتار ناامني شديد و فجايع انساني است و اصلي‌ترين بازيگران منطقه‌اي هم از يكديگر دور و دورتر شده‌اند يك دليل اصلي مي‌تواند براي اين وضعيت وجود داشته باشد و آن هم اين است كه كشورهايي كه درگير در اين بحران‌ها هستند در حال پرداخت تاوان اشتباهات خود هستند. بسياري از كشورهاي منطقه‌اي نمي‌توانند در يك مقطع زماني دست از بازيگر فعال بودن بردارند و به تماشاگري فعال بدل شوند كه مراقب هزينه‌هاي رفتارهاي خود است. در منطقه خاورميانه يك اشتباه استراتژيك يا يك انتخاب نادرست مي‌تواند زنجيره‌اي از اشتباهات را به دنبال داشته باشد.

در چند سال گذشته از عمر دولت يازدهم با توجه به اينكه عربستان سعودي از شكل‌گيري جريان مذاكراتي ميان ايران و امريكا در قالب توافق هسته‌اي عصباني بود اقدام به رفتارهاي ضدايراني بسياري كرد كه عمدتا باواكنش‌هاي آرام و به دور از هياهوي ايران روبه‌رو شد. در همين سال‌ها يكي از اصلي‌ترين انتقادها به وزارت امور خارجه، برخورد منفعل بود. امروز آنچه در منطقه رخ داده نشان مي‌دهد كه در آن مقاطع اقدام نكردن بهتر از حركت اشتباه بود. امروز هرچند روابط عربي ايران دچار چالش‌هايي شده است اما عربستان سعودي در حال پرداخت هزينه‌اي است كه ايران با سكوت و تماشا كردن فعال از پرداخت آن معاف شده است.

٢. دريافت سيگنال از رييس‌جمهور امريكا براي برخورد با قطر: همه‌چيز از اجلاس رياض آغاز شد. نگاهي به تصاوير از برخوردهاي صورت گرفته با شيخ تميم، امير قطر در رياض نشان مي‌دهد كه عربستان سعودي و امارات از همان نشست تصميم خود را براي تحت فشار قرار دادن دوحه گرفته بودند و تنها منتظر چراغ سبز رييس‌جمهور امريكا بودند. در يكي از معروف‌ترين صحنه‌هاي اين رويارويي، زماني كه رهبران كشورهاي مهمان در رياض براي عكس يادگاري كنار هم قرار مي‌گيرند، دونالد ترامپ بر اساس رسم ديپلماتيك در كنار ملك سلمان كه ميزبان است قرار مي‌گيرد و در سمت راست وي نيز شيخ تميم مي‌ايستد. ناگهان محمد بن زايد، وليعد ابوظبي وارد مي‌شود و پس از دست دادن با ملك سلمان و دونالد ترامپ بدون هيچ گونه خوش و بشي با امير قطر مقابل او و كنار ترامپ مي‌ايستد. اين در حالي است كه وي به دليل قرارداشتن در جايگاه وليعهدي بايد در صف بالاتر مي‌ايستاد. شيخ تميم با تماشاي اين رفتار محمد بن زايد به ناچار جاي خود را تغيير مي‌دهد و از ترامپ فاصله مي‌گيرد. به نظر مي‌رسد كه دونالد ترامپ نيز در جريان نشست رياض چنين سيگنالي را به عربستان و امارات براي برخورد با قطر داده بود. به گفته يك منبع آگاه، اخبار رسيده از داخل اجلاس رياض نشان مي‌دهد كه در ملاقات‌هايي كه محمد بن سلمان و محمد بن زايد با دونالد ترامپ داشته‌اند عليه قطر صحبت‌هايي شده است و ترامپ نيز موافقت خود را با اين اظهارات دو مقام سعودي و اماراتي اعلام كرده است. پس از شكل‌گيري بحران ميان دوحه با برخي كشورهاي اسلامي و عربي نيز چند توييتي كه دونالد ترامپ در توييتر خود ثبت كرد و در آنها بر قطر به عنوان حامي تروريست توپيد نشان مي‌دهد كه وي مجوز چنين برخوردي را به سعودي‌ها و اماراتي‌ها داده بوده است.

** ايران، بهانه فرعي است
در اين ميان سوال ديگري كه به وجود مي‌آيد اين است كه چرا عربستان، امارات و بحرين قصد در تنبيه قطر داشته‌اند؟ قطر، بازيگر چموش شوراي همكاري خليج فارس است و بسياري به دنبال فرصت‌هايي بودند كه قطر را تنبيه و مجازات كنند. دوحه در بسياري از موارد به آنچه عربستان و امارات از اين كشور مي‌خواستند به خصوص در دو دهه اخير بي‌توجهي كامل كرده بود و در تمام اين موارد اتكاي دوحه به استفاده از بازدارندگي امريكا بود. اما آيا تنبيه قطر به معناي شكاف در ائتلافي نبود كه عربستان سعودي تلاش كرده بود حداقل در شكل نمادين عليه ايران ايجاد كند؟ قطعا امروز ديگر از شوراي همكاري جز يك نام باقي نمانده و از آن ائتلاف هم حتي ابهت نماديني هم به جا نمانده است اما تنبيه قطر به قدري براي عربستان و امارات و مصر جذاب بود كه ترجيح دادند ائتلاف عليه ايران را موقتا كنار بگذارند و اين هدف سهول‌الوصول را دنبال كنند. البته نگاه ديگري نيز وجود داشت و آن هم اين بود كه اين كشورها مي‌توانند در سايه برخورد با قطر با ايران هم به گونه‌اي برخورد كنند. قطر در كنار عمان و كويت در زمره كشورهايي از شوراي همكاري بود كه چندان با سياست‌هاي ضدايراني عربستان همراه نشد و حتي به گفته برخي منابع امير قطر در جلسات شوراي همكاري تندتر از عمان و كويت بر لزوم گفت‌وگو با ايران تاكيد داشت. به هرحال سعودي‌ها گمان مي‌كنند كه مي‌توانند با تنبيه قطر و بهانه نزديكي دوحه به تهران ساير كشورهايي را نيز كه چندان با شوراي همكاري در سياست‌هاي ضدايراني همراه نبوده‌اند، تنبيه كنند. در چنين سناريويي پس از كرنش دوحه مي‌توانند سياست ضدايراني خود را اين‌بار با شدت بيشتري دنبال كنند. با وجود اين تصور در سعودي‌ها اما بايد گفت كه روابط ميان تهران و دوحه فراتر و بيشتر از رابطه ميان ايران با عمان و كويت نبوده و نيست و صرفا تنشي كه ميان ايران با امارات و سعودي وجود داشت ميان ايران با قطر نبوده است.

** درد امارات چيست؟
انگيزه‌هاي عربستان سعودي از اقدام عليه قطر چندان براي ناظران بين‌المللي و منطقه‌اي پنهان نيست اما چرا امارات متحده عربي بايد وارد اين ميدان مي‌شد؟ حقيقت اين است كه شايد بايد گفت به نقش امارات در اين تنش توجه چنداني نشده است و حتي نقش امارات كمرنگ‌تر از سعودي هم در نظر گرفته شده كه با حقيقت همخوان نيست. سابقه تنش ميان قطر و امارات به سال ١٩٩٥ بازمي‌گردد. زماني كه حمد بن خليفه آل ثاني پدر خود را كنار زد تا امير قطر شود، امارات به خليفه بن حمد آل ثاني پناهندگي در ابوظبي داد. برهمين اساس دولت جديد قطر، امارات را متهم كرد كه به همراه بحرين و عربستان سعودي به دنبال هدايت توطئه‌اي عليه امير جديد هستند. با اين همه اين سه كشور اين اتهام دوحه را رد كردند. از فاصله سال‌هاي ١٩٩٥ تا ١٩٩٧ دولت قطر به همين بهانه و شايد هم از همين واهمه اقدام به بازداشت صدها نفر كرد در سال ١٩٩٦ هم گارد ويژه امير قطر تعريف و شكل گرفت. بيشترين تنش‌هاي بعدي ميان امارات و عربستان با قطر نيز در سال ٢٠١٤ صورت گرفت. امارات از عبدالفتاح السيسي در مصر در برابر گزينه اخوان المسلمين يعني محمد مرسي حمايت كرد و با همين حمايت از خط قرمز دوحه عبور كرد. امارات متحده عربي مساله اخوان‌المسلمين را يك مساله امنيت ملي براي خود مي‌داند به خصوص پس از آنكه شوراي امنيت ملي امارات در ابوظبي براي برخي از اعضاي اخوان المسلمين كه در امارات پا گرفته بودند، مجازات‌هاي سنگين تعيين كرد. امارات همواره اعتقاد داشته و دارد كه جريان اخوان‌المسلمين به محض فعاليت در اين كشور هدف اصلي خود را فروپاشي حاكميت قرار خواهد داد. در آوريل سال ٢٠١٤ بود كه رييس پليس دوبي به صراحت اعلام كرد كه نبايد اجازه داد دوحه به بهشت امني براي اخوان‌المسلمين بدل شود. با وجود اين موضع‌گيري‌ها از سوي امارات اما قطر به حمايت خود از اخوان المسلمين ادامه داد و شيخ تميم بن حمد آل ثاني در ژوئن سال ٢٠١٤، انتخاب السيسي در مصر را مصداق كودتاي نظامي خواند. سال ٢٠١٤ در حقيقت پرتنش‌ترين سال ميان امارات و قطر بود. در سپتامبر همين سال بود كه افشا شد كه دولت امارات ٣ ميليارد دلار خرج كمپين‌هاي ضدقطري كرده است و در حقيقت تلافي حمايت‌هاي قطر از اخوان‌المسلمين را مي‌كند در اين كمپين امارات تلاش مي‌كرد روزنامه‌نگاران امريكايي را متقاعد به انتشار مطالبي در تاييد حمايت قطر از جريان‌هاي تروريستي بكند.

** اخوان المسلمين هدف اصلي بود؟
با پيشينه‌اي كه در بالا گفته شد مي‌توان گفت كه برخورد با قطر به معناي برخورد با اخوان المسلمين است. قطر، پايگاه اصلي اخوان المسلمين در جهان عرب است و دوحه حامي اصلي اين گروه در جهان اسلام است. دوحه از اين حيث از تركيه كه دولت اخواني هم تشكيل داده است جلوتر است چرا كه آنكارا دقيقا به دليل تشكيل حكومت اخواني تحفظ‌هايي دارد كه نمي‌تواند چندان باز از اخوان‌المسلمين حمايت كند. دلايل تنش ميان اخوان و امارات در بالا گفته شد اما چرا عربستان سعودي بايد به خاطر مقابله با اخوان دست به تنش زايي با قطر بزند؟ برخلاف امارات كه هيچگاه مخالفت با اخوان و سركوب آنها را پنهان نكرد اما عربستاني‌ها همواره در برابر اخوان سياست كج‌دار و مريزي را پيش برده‌اند. رياض هيچگاه با اخوان نه تا انتهاي مرز تنش و نه تا انتهاي مرز تعامل پيش رفت. دليل اين رفتار نيز برخورد ابزارگونه رياض با اخوان‌المسلمين بوده است.

اين جريان در برخي نقاط به عنوان اهرم عربستان عمل كرده است و به عنوان نمونه در يمن اصلي‌ترين متحد عربستان سعودي، حزب اصلاح است كه حزبي اخواني به حساب مي‌آيد. از سوي ديگر در داخل سعودي نيز اخوان بسيار قوي است و برخي از تحليلگران مي‌گويند كه منظم‌ترين و قدرتمندترين تشكل مقابل حاكميت سعودي در عربستان اخواني‌ها هستند. اخوان، قوي‌ترين تشكيلات جهان عرب است. در كشورهاي عضو شوراي همكاري خليج فارس به مدت شش دهه نظام آموزش و پرورش اين كشورها، بهداشت و بيمارستان‌ها و پزشكان آنها همه در اختيار اخوان المسلمين بوده است. اخوان توان اطلاعاتي و تشكيلاتي بسيار بالايي در اين كشورها دارد. بي‌اغراق بايد گفت كه اگر رسانه‌هاي قطر امروز حرف نخست را در جهان عرب مي‌زنند به دليل همين شبكه اخواني است كه در اختيار قطر است. اخواني‌ها از پستوهاي سياسي جهان عرب آگاهي دارند. اما جماعت اخوان در اين سال‌ها همواره در تعامل با حاكميت بوده‌اند و هيچگاه اين تعامل را با تقابل جايگزين نكردند. با وجود اينكه اخواني‌ها در داخل عربستان بسيار محبوب هستند اما هميشه در حالت آتش بس و تعامل با حاكميت به سر برده‌اند. به گزارش بلومبرگ، ظهور اخوان‌المسلمين در عربستان سعودي با چراغ سبز ملك فيصل در ١٩٦٠ صورت گرفت و فيصل در آن زمان از آنها به عنوان ابزاري براي مقابله با ناسيوناليسم‌‌گرايي ناصر استفاده كرد. اما اندك اندك با گسترده‌تر شدن دامنه فعاليت‌هاي اخوان‌المسلمين، حاكمان سعودي نگران شدند كه تفكر اخواني روزي دامن آل‌سعود را نيز بگيرد. نخستين جرقه‌هاي اختلاف ميان اخوان و حاكمان سعودي زماني شكل گرفت كه اخوان به حضور نظامي امريكا در عربستان پس از حمله عراق به كويت واكنش نشان داد. تظاهراتي كه اخواني‌ها در همان سال به راه انداختند و خواهان اصلاحات در سعودي شدند به زنگ خطري براي سعودي‌ها بدل شد و از همان زمان كار مهار كردن قدرت اخوان آغاز شد. رياض در همين چند روز گذشته از بحران، احضار اخواني‌هاي سعودي را آغاز كرده و يك به يك با آنها صحبت‌هايي صورت مي‌گيرد. اسپوتنيك در تحليلي در اين باره مي‌نويسد: سركوب شديد قطر توسط عربستان سعودي ريشه در ترس بسيار زياد رياض از اخوان‌المسلمين دارد. اين گروه سياسي در وضعيتي قرار دارد كه مي‌تواند به اصلي‌ترين بازوي قدرت غيردولتي در خاورميانه بدل شود در حالي كه از حمايت‌هاي دولتي مانند حمايت دولت قطر برخوردار است و ايران نيز چنين تفكر سياسي صلح‌طلبي را به جريان‌هاي سياسي سلفي در جهان اهل سنت ترجيح مي‌دهد و امكان همزيستي مسالمت‌آميز با آن را نيز دارد. اين رسانه روسي به نقل از يك مشاور سابق سناتورهاي جمهوريخواه مي‌نويسد: درحقيقت سعودي‌ها تا سال ٢٠١٢ نيز به شكل‌گيري اخوان كمك كرده بودند و از آن حمايت مي‌كردند اما پس از اتفاق‌هاي رخ داده در مصر و كنار رفتن حسني مبارك و جايگزيني آن با اخواني‌ها بود كه زنگ‌هاي خطر براي رياض نيز به صدا درآمد.

اين مشاور سابق جمهوريخواهان سنا به اسپوتنيك مي‌گويد: در حالي كه امريكا هيچگاه با نگاه افراطي سياسي در اخواني‌ها موافق نبوده است اما اين گروه را هم در ليست گروه‌هاي حامي تروريست تا به امروز قرار نداده است. مساله اينجا است كه اعتراض سعودي‌ها به اخوان المسلمين به دليل افكار تند يا افراطي آنها نبوده است چراكه سعودي‌ها عادت به حمايت از جريان‌هاي بسيار تندتري در منطقه هم دارند. آنچه به خاري در چشم سعودي‌ها بدل شده است؛ محبوبيت اخوان‌ است. محبوبيتي كه آل سعود آن را تهديدي جدي براي خود مي‌داند.
٣. عربستان طراح نبود، مجري بود: يكي ديگر از مباحث مطرح شده در مورد چرايي تقابل اينچنيني عربستان با قطر اين است كه شايد طراح اين تقابل اصلا عربستان سعودي نبوده است. شايد رياض تنها مسووليت هدايت اين عمليات با چراغ سبز امريكا را برعهده داشته و در پشت پرده كشور ديگري موتور محرك اين عمليات بوده است. در اين سناريو بايد گفت كه اگر در جهان عرب يك بازيگر وجود داشته باشد كه بيشترين تمايل را به درگيري با قطر داشته باشد، امارات است.

هرچند كه مصر به شكل طبيعي به دليل پيروزي محمد مرسي از جريان اخوان در نخستين انتخابات پس از حسني مبارك بايد بيشترين هواخواهي از تحت فشار قرار دادن قطر را داشته باشد اما حقيقت جامعه مصر و زندگي كردن با اخواني‌ها خود را به تمايل شخصي عبدالفتاح السيسي براي سركوب اينچنيني اخوان تحميل مي‌كند. بنابراين مصري‌ها تحفظ‌هايي دارند كه اماراتي‌ها ندارند. براي امارات در منطقه هيچ اولويتي بالاتر از برخورد با قطر نبوده و نيست. شيطان بزرگ امارات، اخوان‌المسلمين است و دليل آن هم اين است كه در دو دهه گذشته اخوان در امارات پا را فراتر از حيطه اختيارات خود گذاشته است. اخوان المسلمين هرگز اجازه عضو‌گيري از شهروندان اماراتي را نداشت. در اين سال‌ها سوري‌ها و مصري‌هايي در امارات بودند كه اخواني بودند اما هيچ فرد اماراتي در اين گروه عضويت نداشت تا ٦ سال قبل كه اماراتي‌ها متوجه شدند كه اخوان از داخل خاندان‌هاي سلطنتي امارات عضو‌گيري كرده است و حزب رسمي تاسيس كرده است. حاكم امارات با احضار اخواني‌ها به آنها تاكيد كرد كه ما در امارات حزب سياسي نداريم و شما بايد حزب را منحل كنيد. اخواني‌ها نيز با اين درخواست مخالفت كردند كه همين مساله منجر به بازداشت ١٢ نفر شد و برخورد اماراتي‌ها با اخوان آغاز شد.

** چرا عربستان به خاطر امارات پا پيش گذاشت؟
همراهي كشورهايي چون امارات و بحرين با عربستان سعودي در تصميم‌هاي گرفته شده همواره مشخص است؛ نوعي پذيرش پدرخواندگي كه در ازاي آن هم امنيت خريداري مي‌شود و هم روابط اقتصادي تضمين مي‌شود. عربستان ائتلاف اسلامي مبارزه با تروريسم درست مي‌كند و اين كشورها بدون اطلاع از چند و چون اين ائتلاف آن را امضا مي‌كنند. عربستان رابطه ديپلماتيك خود با تهران را قطع مي‌كند و ساير كشورها به تبع آن يا در سطح روابط كاهش ايجاد مي‌كنند يا سفراي خود را فرا مي‌خوانند. در چنين شرايطي چرا بايد اين‌بار عربستان به خاطر امارات دست به چنين ريسك منطقه‌اي در تنش زايي با قطر بزند؟ در پاسخ به اين سوال رابطه شخصي محمد بن زايد، وليعهد ابوظبي با محمد بن سلمان، جانشين وليعهد عربستان سعودي اهميت پيدا مي‌كند. چرا محمد بن زايد بايد قضيه قطر را در دامان عربستان سعودي بگذارد؟ چرا قطر تبديل به نخستين نقطه‌اي شد كه براي نخستين بار يك بحران مهم را امارات هدايت و سعودي‌ها را مجبور به بازي در ميدان خود كند؟ محمد بن زايد ٥٦ ساله وليعهد ابوظبي از دوم نوامبر ٢٠٠٤ است. مردي كه در كارنامه كاري خود در چندسال گذشته اشتباهات استراتژيك بسياري را ثبت كرده و قطر را آخرين زمين بازي براي جبران اشتباهات گذشته خود مي‌داند. درحالي كه محمد بن سلمان ٣١ ساله به عنوان همه‌كاره اين روزهاي عربستان سعودي توجهات بسياري را به خود جلب كرده است اما برخي از تحليلگران مي‌گويند كه محمد بن زايد، معلم محمد بن سلمان است. غيبت شيخ خليفه، حاكم ابوظبي در فضاي اجرايي امارات زمين را براي بازي محمد بن زايد باز كرده است. محمد بن زايد در راس فرزندان شيخ فاطمه است كه همسر دردانه پادشاه بوده و به همين دليل قدرت ابوظبي را فرزندان او در دست دارند. محمد بن زايد براي آنكه بتواند در صورت مرگ شيخ خليفه كه برادر ناتني‌اش است به حاكم بلامنازعه بدل شود و هيچ كدام از امارت‌هاي ٧ گانه در مورد حاكميت او حرفي نداشته باشند نياز به پشتيباتي سعودي دارد؛ پشتيباني از همان جنس كمكي كه عربستان سعودي براي تغييرات داخلي خود به آن از سوي امريكا نياز دارد. برهمين اساس بود كه محمد بن زايد از زمان حيات ملك عبدالله تلاش كرد با جانشين وي زد و بندهاي سياسي را انجام داده و حمايت رياض از خود براي تبديل شدن به حاكم بلامنازع امارات را جلب كند. با اينهمه مهره‌شناسي محمد بن زايد در مورد چينش شاهزاده‌ها پس از مرگ ملك عبدالله اشتباه از كار درآمدو تصور محمد بن زايد اين بود كه پس از دوره پادشاهي عبدالله، نخستين شاهزاده‌اي كه از نسل بعدي به قدرت مي‌رسد متعب بن عبدالله پسر او خواهد بود. البته تصور ملك عبدالله نيز همين بود و گزينه‌ها را به گونه‌اي چيده بود كه فرزندش پس از او به پادشاهي برسد. محمد بن زايد با متعب بن عبدالله توافق‌هاي لازم را انجام داده بود و منتظر مرگ عبدالله بود تا بازي با عربستان را در دست بگيرد. با مرگ ملك عبدالله، ملك سلمان به پادشاهي رسيد، فرزند شاه سابق را بركنار كرد، تاج وليعهدي را بر سر محمد بن نايف گذاشت و جانشيني وليعهدي را هم به فرزند جوان خود يعني محمد بن سلمان داد. روياي محمد بن زايد در شطرنج با سعودي بر باد رفت. محمد بن زايد با محمد بن نايف كه به وليعهدي رسيده بود به هيچ‌وجه خوب نبود و با محمد بن سلمان نيز رابطه‌اي نداشت. در يك برخورد تاريخي، منافع محمد بن زايد از امارات با محمد بن سلمان از خاندان سلطنتي سعودي همپوشاني پيدا كرد. آن منفعت نيز چيزي نبود جز اينكه محمد بن نايف نبايد به كرسي پادشاهي برسد. دو شاهزاده سعودي و اماراتي براي رسيدن به كرسي سلطنت به هم نياز داشتند پس بده و بستان آغاز شد. نياز به محمد بن سلمان باعث شد كه امارات وارد جنگ يمن شود. حقيقت اين است كه امارات هيچ نيازي به ورود به جنگ يمن نداشت اما به دليل رابطه محمد بن زايد با محمد بن سلمان بود كه اين ورود به جنگ صورت گرفت.

** پاس گل محمد بن زايد به نفع محمد بن سلمان
پس از اين اتفاق ناگهان رياست‌جمهوري دونالد ترامپ در امريكا اتفاق افتاد. سخنان تند و تيزي كه ترامپ در زمان كمپين انتخاباتي خود درمورد عربستان بر زبان آورده بود، خانواده سعودي را به‌شدت ترساند. امريكا نشيني چند هفتگي عادل الجبير هم تنها به نگاه كاسبكارانه رييس‌جمهور جديد به رابطه با عربستان افزود و اين در حالي بود كه خاندان سلمان در رياض به تغيير نگاه كلي رييس‌جمهور جديد نسبت به خود نياز داشتند. بدنه سازمان سيا و نهادهاي امنيتي و اطلاعاتي در امريكا، محمد بن نايف را مرد شماره يك خود در عربستان مي‌دانند و اعتقاد دارند كه وي جانشين بلامنازع ملك سلمان است. براي اثبات همين ادعا بود كه رييس سازمان سيا در نخستين هفته‌هاي آغاز به كار راهي رياض شد، با محمد بن نايف ديدار كرد و نشان مبارزه با تروريسم را به وي اعطا كرد؛ اقدامي كه نشان از حمايت بي‌قيد و شرط دولت جديد امريكا از محمد بن نايف داشت. اين اتفاق براي محمد بن سلمان به معناي پايان روياي سلطنت بود. اين رويا را اما محمد بن زايد براي شاهزاده جوان سعودي دوباره از نو زنده كرد. محمد بن زايد از كانال تجار اماراتي كه با خانواده دونالد ترامپ به خصوص داماد وي ارتباط مالي داشتند با رييس‌جمهور جديد امريكا ارتباط گرفت. نيمه‌هاي ماه مه بود كه محمد بن زايد پيش از سفر محمد بن سلمان به امريكا راهي اين كشور شد و براي شاهزاده جوان سعودي در ديدار با كاخ سفيد تبليغ كرد. برخي از منابع مي‌گويند كه ايده سفر ترامپ به عربستان به عنوان نخستين مقصد فرامرزي نيز از جانب محمد بن زايد بوده است. در چنين شرايطي امارات در دو ماجراي حمله به يمن و نجات محمد بن سلمان از سقوط در دالان پادشاهي دو كارت بدهي را مقابل رياض گذاشت كه در نتيجه آن مي‌توان گفت قطر و در منگنه قرار دادن اين كشور پاداش محمد بن زايد بود.

*منبع: روزنامه اعتماد، 1396.3.20
** گروه اطلاع رساني**9368**2002** انتشاردهنده: فاطمه قناد قرصي