تاریخ انتشار: ۲۹ خرداد ۱۳۹۶ - ۰۸:۱۵

هفته نامه دنيز در جديدترين مقاله خود به دلايل صلح امام حسن مجتبي (ع) پرداخته است.

در اين مطلب در بخش 'اگر ياراني داشتم، صلح نمي‌كردم (امام حسن «ع»).' مي خوانيم: 'يكي از مباحث مهم تاريخ اسلام، موضوع صلح امام حسن مجتبي (ع) با معاويه است كه هنوز هم جاي بحث و پژوهش دارد و امروز هم مي¬تواند براي شناخت فلسفه امامت و روشن شدن حقيقت امام در عينيت جامعه باشد و نرمش قهرمانانه سبط اكبر، امام معصوم و حجت الهي حضرت امام حسن مجتبي عليه السلام را براي تشنگان حقيقت روشن نمايد.'
درادامه اين مطلب 'دلايل صلح امام حسن مجتبي (ع)' تشريح شده و در بخش 'از منظر جبهه معاويه' آمده است: 'هدف اصلي معاويه «وصول كم هزينه به هدف» يعني همان حكومت بود؛ زيرا مي ‌دانست صاحب اصلي حكومت امام حسن عليه السلام است و براي به دست آوردن حكومت بايد ـ هر چند در ظاهر ـ صاحب اصلي آن را قانع و متعهد بسازد و بهترين راه آن صلح بود. به اين ترتيب معاويه از نتايج نگران كننده جنگ كه بارها به آن تاكيد داشت و عواقب درگيري با فرزند رسول الله كه جايگاه معنوي و اعتقادي مهمي ميان مردم داشت، در امان مي‌ ماند. تاريخ هم نشان مي ‌دهد هدف معاويه «سلطه» بود كه با صلح بهتر تامين شد. وي در خطبه ‌اش در نخيله گفت : «من با شما جنگيدم كه سلطه خود را بر شما ثابت كنم و اين را خدا (با صلح) به من داد و شما ناراضي بوديد.» (شرح نهج‌البلاغه، ابن ابي‌الحديد، ج 4، ص 16.)'
اين هفته نامه ادامه داده است: 'در كنار هدف اصلي، وي پنداشته بود كناره‌ گيري امام حسن (ع) از حكومت به نفع او، در افكار عمومي به معناي كناره‌‌ گيري از خلافت تلقي خواهد شد و او به عنوان خليفه قانوني معرفي خواهد شد. مؤيد اين نظر بيعتي است كه معاويه از مردم به عنوان خلافت خود مي‌ گرفت.
دستاورد ديگر اين بود كه در صورت رد صلح از سوي امام و ادامه جنگ و شهادت امام، هيچ دستاويزي براي قيام ‌هاي مخالفان نمي‌ ماند. روشن است كه با پذيرش مصلحتي صلح از سوي امام حسن (ع) و به بيان ديگر پذيرش «ترك مخاصمه» دستاورد رفع مسئوليت در صورت قتل امام، از بين مي ‌رفت. درباره حس سود جويانه و رسيدن به خلافت هم كه امام حسن (ع) بارها حتي نزد خود معاويه موضوع واگذاري موقت حكومت و تفكيك حكومت و خلافت را مطرح مي‌كرد. (بحارالانوار، علامه مجلسي،ج 10، ص 138 و امالي شيخ طوسي، ص 561.)'
هفته نامه دنيز در بخش' دلايل صلح از منظر جبهه امام ' نيز آورده است: 'جريان ‌شناسي دقيق 2 طيف متعارض /صالحان و ناصالحان/ نشان مي‌ دهد، «دنيازدگي و عدم دينداري» مردم در نهايت موجب پذيرش صلح از سوي امام حسن شد؛ لذا آن حضرت اين دو را به عنوان عامل صلح معرفي و با تعبير «عبيدالدنيا» از آنان ياد مي‌كند. (بحارالانوار، ج 44، ص 21.) نقاط اوج اين رويكرد را مي‌ توان در استقبال نكردن مردم از حضور در اردوگاه جنگ امام حسن يافت، به گونه ‌اي كه امام حسن فرمود: شگفتا از مردمي كه پي در پي نه حيا دارند، نه دين! واي بر شما اي بردگان دنيا» (همان، به نقل از الخرائج و الجرائح، راوندي)'. همين طور در سر دادن شعار زندگي، وقتي كه امام فرمود: «معاويه ما را به چيزي فراخوانده است كه عزت و عدالت در آن نيست. اگر زندگي دنيا را مي‌ خواهيد، مي‌ پذيريم و اين خار در چشم را تحمل مي ‌كنيم و اگر مرگ را بخواهيد آن را در راه خدا ارزاني مي‌داريم.» راوي مي‌گويد: همه فرياد زدند: «بل البقية و الحياة.» (بحارالانوار، ج 44، ص 21.) به عبارت روشن ¬تر امام حسن (ع) درست مثل پدر بزرگوارش امير مؤمنان (ع) امت گوش بفرمان و پيروان انبوه و وفاداري نداشت و اين علت اصلي پذيرش صلح و ترك مخاصمه با معاويه بود. يعني امام (ع) رفتار دنياگرايي مردم شده بود!'
در ادامه اين مطلب در بخش 'آثار دنياگرايي و دين نداشتن در رفتار مردم' آمده است: 'اين آثار در قالبهاي مختلف خود را نشان داد كه به واقع برخي محققان اين آثار و معلولها را به جاي علت صلح مطرح مي‌ كنند. برخي از اين آثار به شرح زير هستند.'

** پيمان‌ شكني: وقتي سپاه قيس بن سعد قبيله به قبيله به معاويه پيوستند، امام فرمود: (پس از شهادت پدرم) با من به اختيار بيعت كرديد و من هم پذيرفتم و در اين راه بيرون آمدم و خدا مي ‌داند كه چه تصميمي داشتم، ولي از شما سرزد آنچه سر زد.» (الفتوح، ج 4، ص 290.)

**خيانت به امام: رويكرد دنياگرايي مردم ـ به ويژه خواص ـ را در قيام و صلح حسني در آيينه خيانت هايشان بايد ديد، چنان كه معاويه در آغازين لحظات اكثر آن را جذب كرد از جمله فرماندهي از قبيله كنده را با پانصد هزار درهم خريد و او با دويست نفر به معاويه پيوست و امام فرمود: من بارها به شما گفته‌ ام كه شما وفا نداريد و بنده دنياييد.» (بحارالانوار، ج 44، ص 20.)

**مصمم نبودن براي مبارزه: براي نمونه وقتي جارية بن قدامه نزد حضرت آمد و تقاضاي حركت به سمت دشمن كرد. امام فرمود: اگر همه اين مردم مثل تو بودند، رهسپارشان مي‌ كردم؛ ولي نصف يا يك دهم مردم اين عقيده را ندارند.» (همان، ج 34، ص 18)

در ادامه اين مطلب همچنين در بخشي با عنوان' بازتاب دنياگرايي مردم در جبهه امام' آمده است: 'تنها ماندن امام حسن (عليه‌السلام): حضرت بارها با اين حقيقت تلخ روبه‌ رو شد از جمله: در آغاز جنگ، وقتي به پل منيع رسيد، حُجر بن عدي از سوي حضرت، مردم را در مسجد جمع كرد و كوشيد آنان را به جنگ تهييج كند. اما همه سكوت كردند؛ به گونه ‌اي كه عدي بن حاتم برخاست و گفت: سبحان الله! چقدر سكوت شما زشت است. آيا به امام و فرزند پيامبر خود پاسخ نمي‌ دهيد. (امالي طوسي، ص 559). امام در برابر اعتراض ها به صلح هم مي ‌فرمود: «سوگند به خدا! حكومت را به معاويه نسپردم؛ مگر اينكه ياراني نيافتم.» (احتجاج، طبرسي، ج 2، ص 71، بحارالانوار، ج 44، ص 147). حتي در دعاهاي امام نيز اين مطلب هست.'
هفته نامه دنيز در بخش 'نااميدي از وصول به هدف با اقدام نظامي' آورده است: 'هدف اصلي نظام امامت، جامعه‌سازي و صيانت از جامعة النبي است. جنگ و صلح اموري فرعي ‌اند كه در مسير جامعه‌سازي، به دليل تعارض بناي جامعه جديد با منافع گروه‌هايي كه از وضع سابق بهره مي‌برند، پيش مي‌آيد و گر نه ائمه فارغ از اين امور مشغول جامعه‌سازي اسلامي و تحقق مدينة النبي مي‌شدند. امام حسن (ع) هم در اين مسير ناچار به جنگ شد و پس از تنهايي، نااميدي از ادامه وصول به هدف با اقدام نظامي پيش آمد. امام هنگام امضاي صلح نامه فرمود: «اينك پيش آمد من، به نااميدي از حقي كه زنده دارم و باطلي كه بميرانم، رسيد.» (علل الشرايع، شيخ صدوق، ص 221)'
اين نشريه در بخش 'پذيرش گزينه صلح' ادامه داده است: ' اين بخش از تصميم امام پيامد طبيعي حوادث قبلي و نااميدي از وصول به هدف با جنگ بود. رواياتي كه امام حسن در آنها مي‌ گويد «اگر ياراني داشتم، صلح نمي‌كردم» گوياي اين است كه امام صلح را به عنوان استراتژي اتخاذ نكرد؛ بلكه طبق وضعيت موجود ناچار به استفاده از آن شد.'
در ادامه اين مقاله در بخش 'آثار صلح' آمده است:' آيا منافعي كه امام از ترك جنگ به دست مي‌آورد، قابل رقابت با دستاورد معاويه بود؟ آيا دستاورد امام حسن (عليه السلام) از اين اقدام بيشتر از دستاورد احتمالي وي از جنگ بود؟ در صورت مرجوح بودن دستاوردهاي امام، آن حضرت نبايد صلح را بپذيرد. آثار آينده نشان مي‌دهد كه در هر 2 صورت دستاوردهاي امام راجح بود. براي اين منظور بايد آثار صلح را مرور كنيم.'

** بقاي نظام امامت: اصلي‌ترين اثر صلح بقاي نظام امامت براي حفظ اسلام بود. امام در جواب ابوذر غفاري فرمود: «اردت ان يكون للدين ناعٍ »؛ خواستم حافظي براي دين باقي بماند. (حياة الامام الحسن بن علي، باقر شريف قرشي، ج 2، ص 269؛ حقايق پنهان، ص 215.)

**بقاي شيعيان: امام به ابوسعيد عقيصا فرمود: «اگر صلح نمي ‌كردم، روي زمين از شيعيان ما كسي نمي‌ ماند.» (بحارالانوار، ج 44، ص 1،)

** حفظ دين و رعايت مصلحت امت پيامبر: در آن موقعيت روم شرقي آماده حمله به نظام اسلام بود و جنگ داخلي موجب وصول آنان به هدف نابودي اساس اسلام مي‌شد. (استاد مهدي، سيره پيشوايان، ص 97.). امام هم مي ‌فرمود: «ترسيدم ريشه مسلمانان از زمين كنده شود... خواستم دين خدا حفظ شود.» (حقايق پنهان، ص 197؛) هر چند اين سخن عام است و ممكن است منظور غير از خطر روم شرقي باشد، ولي اصل حفظ دين در آن لحاظ شده است. امام بارها اشاره مي‌كرد كه مصلحت و حكمت اين كار، هر چند پنهان، خيلي مهم است. از جمله نزد معاويه فرمود: «من مصلحت امت را در نظر گرفتم و... در اين كار جز صلاح و دوام مردم را نخواستم.» (بحارالانوار، ج 44، ص 54)

** ترجيح امنيت بر اختلاف: امام هنگام كوچ از ساباط فرمود: «انس، آسودگي و آشتي ميان مردم از جدايي، ناامني، كينه‌ورزي و دشمني كه شما خواهانيد، بهتر است.» (الفتوح، ج 3، ص 289 و 295.)

** تامين عزت واقعي: صلح هر چند در ظاهر عقب‌نشيني بود؛ اما به واقع عامل عزت شيعيان و شكست ‌ناپذيري ابدي آنان شد؛ لذا امام در برابر سليمان بن صرد كه به عنوان مذل المومنين به امام سلام مي‌دهد، فرمود: سوگند به خدا! اگر زير دست و در عافيت باشيد، نزد من محبوب ‌تر است از اينكه عزيز باشيد و كشته شويد.» (الامامة و السياسة، ص 163). اقدام نظامي و تداوم جنگ فاقد دستاورد معين و قابل اعتنا بود و صلح تاكتيكي (ترك مخاصمه) نسبت به جنگ راجع بود. همين ‌طور در مقايسه دستاورد دو طرف از صلح، دستاورد امام به مراتب بيشتر بود؛ زيرا يكي از دستاوردهاي امام، از ترك مخاصمه حفظ اصل موجوديت نظام امامت و شيعيان بود و اگر چنين نمي‌كرد، اينها از بين مي‌رفت.
در ادامه همچنين آمده است: 'آنچه معاويه به دست آورد وصول به حكومت بود كه البته دوام چنداني هم نياورد و با قيام امام بعدي از همين نظام، به طور كلي متزلزل شد؛ اما نظام امامت با حفظ اصل امامت و موجوديت شيعه، هر چند به گونه‌ اي حداقلي، بقاي خود را تضمين كرد و شيعيان در فرصت ‌هاي مناسب آينده به بازسازي خود پرداختند. ادعاي ناكار آمدي صلح به دليل وفادار نماندن معاويه به شرايط و اعمال استبداد عليه شيعيان (حقايق پنهان، ص 198.) صحيح نيست؛ چون تأمين هدف اصلي [تداوم نظام امامت به عنوان نگهبان انقلاب پيامبر] به عصرهاي بعد هم مربوط مي ‌شود. اين هدف با اين صلح تامين شد و اقليت شيعه و اصل امامت با حفظ موجوديت خود از اين تنگة سخت گذشت؟ ادعاي برابري صلح با شكست و ذلت هم درست نيست؛ چون با حفظ امامت و تشيع، خطر نابودي كامل آنها از بين رفت و چه پيروزي از اين بالاتر. صلح يا جنگ هدف نيستند بلكه شيوه‌هاي وصول به هدف ‌اند. از اين رو شهيد مطهري معتقد است: «اگر واقعاً امام حسن به جاي امام حسين بود، كار امام حسين را مي ‌كرد و اگر امام حسين به جاي امام حسن بود، كار امام حسن را مي ‌كرد.» (سيري در سيره ائمه اطهار، 60.)'
در بخش 'نتيجه' اين مقاله آمده است: 'دليل عمده پيشنهاد صلح از سوي معاويه «وصول كم هزينه به حكومت» بود و عامل عمده در پذيرش صلح از سوي امام عدم همراهي و فداكاري مردم ـ به ويژه خواص ـ بود كه ناشي از دنياگرايي و راحت طلبي آنان مي‌ شد و به بروز رفتارهايي چون پيمان ‌شكني و خيانت انجاميد. بازتاب اين رفتارها به ترتيب تنها ماندن امام، نااميدي از وصول به هدف به وسيله جنگ و پذيرش ترك مخاصمه بود. آثار صلح (بقاي نظام امامت، شيعيان، دين،...) هم نشان داد كه دستاورد امام به مراتب بيشتر از دستاورد معاويه بود. همين آثار گوياي اين است كه: صلح كارآمد، برابر با پيروزي، از روي هوشياري، بر اساس حفظ خط مشي اصلي، شجاعت و رعايت مصالح امت اسلامي بود. همين صلح، آثاري را در پي داشت كه قيام حماسي امام حسين آن را تكميل كرد.'
7129/2093** خبرنگار: توحيد محمودپور** انتشار دهنده: صابر چهرقاني