گزارش مي افزايد: سال 2014ميلادي با يك تغيير و تحول در راهبرد، يك سال مهم در سياست خارجي روسيه به حساب آمد. پس از آن بود كه مسكو آغاز به كنارگذاشتن تمركز سنتي بر اروپا وآتلانتيك با اولويت ثانويه سرزمين هاي هم مرز با اتحاد جماهير شوروي نمود.
در واقع بحران اوكراين زمينه اي براي رويگرداني روسيه از مفاهيمي بود كه سياست خارجي اين كشور را از زمان فروپاشي اتحاد جماهير شوروي هدايت مي كرد يعني موضوع پيوستن به غرب و ادغامِ دوباره جمهوري هاي سابق با روسيه به حوزه اتحاديه اروپا.
«دميتري ترنين» تحليلگر اين انديشكده معتقد است: آنچه كه اكنون مشهود است چرخش محوري روسيه به سمت آسيا يا يه طور مشخص چين نيست، همچنان كه بسياري از تحليلگران بلافاصله پس از بحران اوكراين در اظهار نظري عجولانه عنوان كردند، بلكه در چارچوب يك نگرش 360 درجه روسيه را به مانند نقطه كانوني يك ساختار جديد ژئوپوليتيكي مي نگرد؛ يعني يك اوراسياي بزرگ».
كارنگي مي نويسد: در حالي كه روسيه خود را به عنوان يك قدرت مستقل بر بخش شمالي- مركزيِ بزرگ ترين قاره دنيا تحميل مي كند، رهبرانش در جستجوي ايجاد يك هويت ملي مستقل در محدوده وسيع و متنوعي از همسايگان هستند.
اوراسيا به سرزمين هايي گفته مي شود كه در حد فاصل مرزهاي قطعي اروپا و محدوده قطعي آسيا گسترده شده اند - تقريبا همان گستره اي كه در گذشته توسط امپراطوري روسيه(به غير از لهستان و فنلاند) و سپس توسط اتحاد جماهير شوروي(به غير از جمهوري هاي بالتيك) تصاحب شده بود.
اكنون، يورو-آسياي بزرگ، دربرگيرنده تمامي بدنه بزرگترين قاره جهان، از شبه جزيره كره تا پرتقال و از قطب شمال تا اقيانوس هند مي شود.
گزارش مي افزايد: البته اين نواحي، همواره جزء گستره ژئوپلتيكي روسيه بوده است. «ولاديمير پوتين» رييس جمهوري روسيه در اوايل سال 2010ميلادي مفاهيمي همچون اروپاي بزرگ از ليسبون تا ولاديوستوك را مطرح كرد.
آنچه امروز تفاوت كرده، اين است كه دلبستگي ديرپاي روسيه به امپراطوري تاريخي اش به همراه آرمان هاي اروپايي اين كشور از ميان رفته اند. از آن رو كه اين مجموعه از منابع ژئوپلتيكي، نيازمند راهبردي كاملا متمايزند، سياستمداران روسي خود را مجبور به يك بازنگري اساسي ديدند.حتي پس از اعلام پروژه ي اوراسياي بزرگ توسط پوتين در ژوئن 2016، اين مفهوم سياسي هنوز هم در حال تكامل است.
با اين حال پايه هاي چنين سازه اي از هم اكنون مشهود است: تصويري از يك قدرت بزرگ و ديرپا در جهان؛ پيوستگي به شركاي آسيايي براي آفرينش يك نظم قاره اي فارغ از وابستگي به ايالات متحده؛ و بردباري دورانديشانه نسبت به اروپاي غربي.
نويسنده سپس اين پرسش را مطرح مي كند كه؛ آيا راهبرد اوراسيايي به بار خواهد نشست يا به سرنوشت راهبردهاي گذشته دچار خواهد شد؟
** ادغام با غرب: شكست هاي راهبردي روسيه
گزارش در ادامه مي نويسد: از زمان فروپاشي اتحاد جماهير شوروي در سال 1991، اساسي ترين هدف سياست خارجي مسكو پيوستن به غرب به عنوان يك بازيگر ادغام شده در اروپاي بزرگ و يك متحد كليدي ايالات متحده بود.
رهبران روسيه به شوراي اروپا(1996)، گروه هفت، G7(1997) و سازمان تجارت جهاني(2012) راه يافتند. آنها در جستجوي عضويت در سازمان پيمان همكاري آتلانتيك شمالي(ناتو) و سازمان توسعه و همكاري هاي اقتصادي بودند و حتي پيوستن به اتحاديه ي اروپا را مد نظر داشتند.
مسكو در جستجوي رسيدن به موقعيت بالاتري در غرب بود كه به آن امكان مشاركت در همه تصميم گيري هايِ هم رديف با واشنگتن را مي داد. اما اين اتفاق نيفتاد. بعدها اما بدون هيچ امتياز و نقش ويژه اي در روند تصميم گيري غربي، به روسيه امكان مشاركت داده شد.
نويسنده معتقد است: عدم پذيرش رهبري ايالات متحده از سوي مسكو، علت اساسي جدايي روسيه و ايالات متحده بود كه از سال 1999(بحران كوزوو) و به ويژه از سال 2003 و 2004 (جنگ عراق و انقلاب نارنجي اوكراين) شدت گرفت. يك دهه بعد بحران هاي به مراتب شديدتري در اوكراين، روسيه و ايالات متحده را به خروج از آنچه كه به اصطلاح همكاري ناميده مي شد و حركت به سمت يك رويارويي آشكار وادار ساخت.
تحليلگر انديشكده كارنگي در ادامه مي نويسد: تجديد خصومت ايالات متحده- روسيه، به علاوه ترس ها و نگراني هاي اروپا پيرامون استفاده مسكو از زور و تغييرات مرزي، به شكاف هاي عميق ميان روسيه و كشورهاي اتحاديه ي اروپا منجر شده است.
به رغم مبادلات قدرتمند اقتصادي، وابستگي هاي فرهنگي، و مبادلات نيروي انساني، روسيه و اروپا پس از يك دوره غيرمنتظره از روابط حسنه در پي پايان جنگ سرد به روشني راه هاي متفاوتي را در پيش گرفتند. همچنين روابط كليدي روسيه با آلمان، كه مسكو به ايجاد آن در سال 1990 كمك كرده بود، از هم فروپاشيد و روابط سنتي با فرانسه به سردي گراييد.
همسايگان نزديك روسيه، جمهوري هاي بالتيك و لهستان، خودشان را به عنوان كشورهاي هم مرز روسيه، آسيب پذير مي ديدند؛ سوئد و فندلاند كاملا بدگمان شده بودند؛ و همزمان اوكراين كه براي چندين قرن بخشي از هسته ي اصلي امپراطوري روسيه و اتحاد جماهير شوروي بود، نسبت به هر كشور ديگري در دنيا خصومت بيشتري با مسكو پيدا كرد.
**ادغام دوباره جمهوري هاي پيشين
گزارش در ادامه مي افزايد: بحران اوكراين در سال 2014 نه تنها شعله هاي تنش ميان روسيه و ايالات متحده و بيزاري هاي دو طرفه ميان روسيه و اروپا را شعله ور كرد، بلكه همزمان پاياني بر راهبرد جايگزين روسيه براي ادغام دوباره جمهوري هاي پيشين اتحاد جماهير شوروي و احياي يك مركز قدرت به رهبري مسكو در حوزه اتحاد جماهير شوروي (اوراسياي بزرگ) محسوب مي شد. بدون جمعيت 45 ميليوني اوكراين، ايده پوتين پيرامون اتحاديه ي گسترده اوراسيا فاقد جمعيت لازم بود.
نويسندهمعتقد است: شيوه اي كه مسكو در بحران اوكراين پيش گرفت منجر به ايجاد نگراني هايي در كشورهاي بلاروس و قزاقستان شد و عزم رهبرانشان را براي حمايت از حاكميت ملي اين كشورها جزم كرد.
در نتيجه، اتحاديه ي اقتصادي اوراسيا(EEU) كه در سال 2015 ايجاد شد و در ماهيت خود يك نهاد اقتصادي بود، به رغم اثرات مثبت ناشي از ساختارهاي فوق ملي، به نظر مي رسد كه به تنگنا رسيده و اكنون در آستانه ي فروپاشي است.
بلاروس حتي درخوست روسيه براي ساخت يك پايگاه هوايي در اين كشور را رد كرد. در سال 2015 اتحاديه ي اقتصادي اوراسيا گسترش يافت و ارمنستان و قرقيزستان را هم در خود جاي داد اما با اين حال اندكي بزرگ تر از يك اتحاديه معمولي را شكل داد كه تنها 6 تا 7 درصد از تجارت خارجه ي روسيه را شامل مي شود.
بنابراين راهبرد تشكيل يك مركز قدرت در اوراسياي بزرگ با ادغام سرزمين هاي اتحاد شوروي سابق شكست خورده است.
انتشار دهنده : سهراب انعامي علمداري
لينك اصلي مقاله:
http://carnegie.ru/2017/07/20/russia-s-evolving-grand-eurasia-strategy-will-it-work-pub-71588?mkt_tok=eyJpIjoiTjJFeU1qa3laVEV5WXpFeSIsInQiOiJPa0lGeFwvRnRvNjhNc2Q0UGhMUFVFNWZLOFRoWVZ1K2VuUnBFUjFqQUxLSGx6RU81UWM2WnVmZXBvM3U4cTlhbHp3T2NpcFdtNms5dDgyQnY0aWc4ZlFBZmJJcFRsWjBTN1NpdGlFZzRQTEM4dTJXUFJOUUR3ZkxZc2hjMkhcL2ZcLyJ9
پژوهشم**1194**2040
تاریخ انتشار: ۲۲ مرداد ۱۳۹۶ - ۱۸:۱۲
تهران - ايرنا – تحليلگر انديشكده «كارنگي» در تحليلي ضمن بررسي الگوي رفتاري روسيه در قبال منطقه اوراسيا معتقد است: اتحاديه ي اوراسيا كه ابتدا با كاركرد اقتصادي از سوي مسكو تشكيل شد، به رغم تاثير مثبت ناشي از ساختارهاي فراملي، به نظر مي رسد كه اكنون در حال فروپاشي است.