تهران- ایرنا-'تحریم جدید و تعلیق تحریم های هسته ای'،'رانندگی در جاده خاكی حوادث'،'مردم خشمگین'،'سه گزینه ترامپ در مواجهه با برجام' و 'قربانی دیروز، قاتل امروز'، از جمله عناوین مقالات و مطالب برگزیده ای است كه روز شنبه در صفحه 'ایرنامقاله' منتشر شد.

** تحریم جدید و تعلیق تحریم های هسته ای
«دونالد ترامپ» رئیس جمهوری آمریكا تقریبا همزمان با تمدید تعلیق ‌تحریم‌ های ایران توسط ‌آمریكا چند شخص ایرانی را مورد تحریم قرار داد و بلافاصله بعد از این اقدام توسط رئیس جمهور آمریكا‌، او اعلام كرده كه ایران به روح برجام پایبند نیست.
عدم پایبندی ایران به روح برجام تفسیر آمریكایی‌ هاست و بهانه‌ ای بیش نیست. اخیرا كنگره آمریكا تحریم‌هایی را علیه ایران در سه مورد حقوق بشر، سیستم موشكی و حمایت از آنچه آمریكایی‌ها حمایت از تروریسم می‌دانند، علیه ایران وضع كرده است.
ظاهرا تحریم‌ها تنها موارد نام برده را شامل خواهد شد. چون تحریم اخیر مربوط به مسائل موشكی ‌است و اشخاصی در این رابطه دچار محدودیت‌ هایی شده‌اند. اما برخی نیز اعتقاد دارند هرچند تحریم‌های جدید آمریكا عناوین متفاوتی دارد، اما در هرحال وجاهت حقوقی ندارد و آمریكا به ‌جای وضع این‌گونه تحریم‌ها كه وجاهت قانونی ندارد باید تحریم‌های ناشی از پرونده هسته‌ ای كه براساس توافق وین برداشته شده است را لغو كند و با عدم لغو این محدودیت‌ ها آمریكا عملا به تعهد خود در مقابل برجام و ایران پایبند نبوده است.
تحریم‌ های آمریكا تا حدودی بر تصمیمات كشورهای اروپایی در ارتباط با ایران اثر می‌گذارد. باید دید اتحادیه اروپا در مقابل تحریم‌ های آمریكا علیه ایران چه موضعی را در پیش خواهد گرفت. هر چند اروپایی‌ها دارای تحریم‌ های یك جانبه غیرمضاعف هستند. از سوی دیگر آنها به برجام مانند یك تعهد بین‌ المللی نگاه می‌كنند و به آمریكا معترضند. حال باید دید چه واكنشی در مقابل تحریم‌ های جدید خواهند داشت.
البته شركت‌ های تجاری بین‌المللی همواره به دنبال سود خود هستند و با توجه به دید نه چندان مثبت اتحادیه اروپا در مورد ترامپ این امید وجود دارد كه موضع اروپایی‌ها علیه آمریكا موضع جدی باشد و تحریم‌ های یك جانبه مضاعف كاربرد جدی نداشته باشد.

**رانندگی در جاده خاكی حوادث
داستان غمبار حادثه دلخراش واژگونی اتوبوس حامل دانش‌ آموزان فرزانه استان هرمزگان چنان تلخ و دردناك بود كه اگر ما به عمق فاجعه و مصیبت وارده خوب بنگریم می‌بایست تا ابد در برابر اولیا و بازماندگان این حادثه جگرسوز شرمسار باشیم و برای جبران گوشه‌ای از این سهل‌ انگاری بزرگ كه منجر به داغدار شدن دل پدران و مادران با ایمان این مرز و بوم شد به جای تأسف خوردن مسئولان، چاره اندیشی كرده و برای شادی روح پاك و معصوم این نو شكوفه‌های بهاری، با اقدامات عالمانه و اساسی از تكرار دوباره این حوادث جلوگیری كنیم.
آیا تا به حال به این موضوع به طور دقیق و بنیادی اندیشیده‌ایم كه معضل تصادفات رانندگی و تلفات ناشی از آن كی و چه موقع به پایان خواهد رسید؟ چرا واقعاً به شكل علمی و كاربردی به علل بروز تصادفات رانندگی و سوانح جاده‌ای فكر نمی‌كنیم؟
از بین بردن این مشكل و حل این مسأله به عزمی ملی و حركتی جهادی نیاز دارد. مسئولان باید باور كنند كه این كشتار و معلولیت و از كار افتادگی دائمی انبوهی از جوانان و استعداد‌های كشور نیاز به حركتی ضربتی دارد و نباید گذاشت به امری عادی و روزمره بدل شود. وجه دیگر این ماجرا این است كه در برابر هر حادثه ای انگشت اتهام را به سوی پلیس نشانه می‌رویم. چرا همه از پلیس و پرسنل زحمتكش راهور ناجا انتظار معجزه دارند؟ آیا به نظر شما می‌توان برای هر پنج خودرو یك پلیس استخدام كرد تا در تمام ساعات رانندگی ناظر بر اعمال افراد باشند و اصولاً آیا جامعه‌ای كه با نظارت نظامی و انتظامی اصلاح شود می‌تواند جامعه‌ای پویا و اندیشه‌گر باشد؟!
پاسخ پرسش‌های بی‌شمار در این زمینه فقط یك كلمه است؛«آموزش».
منظور آموزش فرهنگ جامع ترافیك از دوران كودكی تا بزرگسالی است كه متأسفانه هنوز در كشور ما اتفاق نیفتاده است. یعنی آموزش همگانی! بنابراین وقتی بحث آموزش می‌شود قطعاً ذهن آدمی به سازمان‌ها و ارگان‌های آموزشی از جمله آموزش و پرورش، وزارت علوم و تحقیقات و فناوری، وزارت بهداشت و درمان، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، صدا و سیما و جراید و مطبوعات و امروز نیز فضای مجازی معطوف می‌گردد، نه پلیس!
ما بر این باوریم كه زمانی پلیس می‌تواند راننده و عابر پیاده را مورد مؤاخذه قرار بدهد كه پیشاپیش آموزش فرهنگ ترافیك توسط آموزش و پرورش، سازمان بهزیستی، وزارت علوم و تحقیقات و رسانه‌های جمعی در یك برنامه بلندمدت به مردم داده شده باشد و سپس پلیس به عنوان ناظر بر اعمال مردم در حوزه ترافیك باشد تا در صورت تخلف و عدول از آموزه‌ها با حداكثر جرایم و برخورد محكم قانون را اجرا نماید. اما متأسفانه آنچه امروزه ما درگیر آن هستیم این است كه سازمان‌های آموزشی هیچ‌ كدام وظیفه آموزشی خود را انجام نمی‌دهند و همواره در صورت بروز حادثه پلیس را مسئول صددرصدی تصادفات می‌دانند.
اگر ما این نظر متخصصان و كارشناسان حوزه ترافیك را قبول كنیم كه 70 الی 90 درصد تصادفات رانندگی به دلیل خطای عامل انسانی اتفاق می‌افتد لذا پرداختن به مسائل دیگر فرصت سوزی و اتلاف وقت است. عامل انسانی یعنی فرهنگ! یعنی آموزش! حال اگر این آموزش از دوران كودكی اتفاق بیفتد مثل تمام آموزه‌های دیگر در ذهن آدمی ملكه می‌شود و ناخودآگاه تمامی قوانین و مقررات را رعایت می‌كند، علاوه بر آن با رفتار صحیح ترافیكی اطرافیان را نیز تحت تأثیر قرار می‌دهد.
این واقعیت مهم را نمی‌توان انكار كرد كه اگر ما بهترین جاده‌ها و مطمئن‌ترین خودروها را هم داشته باشیم اما از فرهنگ صحیح رانندگی و ترافیكی برخوردار نباشیم همچنان شاهد تلفات مرگبار و خسارات غیر قابل جبرانی خواهیم بود. نكته قابل تأمل آنكه اگر ما بتوانیم فرهنگ را در رانندگی اصلاح كنیم به تبع آن می‌توانیم به اصلاح دیگر رفتارهای ناهنجار دست یابیم. اصلاح این رفتار فقط و فقط از طریق سازمان‌های آموزشی امكان پذیر است.
در نتیجه آموزش ركن اساسی و ستون اصلی ساختار هر فرهنگی است و جوامعی كه به پیشرفت‌هایی نائل آمده‌اند، آموزش را در اولویت برنامه‌های مدیریتی خویش قرار داده‌اند، ما نیز به جهت كاستن از حوادث ناگوار رانندگی و حفظ صلابت و اقتدار جامعه الزاماً می‌باید از پرداختن به مسائل حاشیه‌ای و مقصر قلمداد كردن همدیگر به صورت ضرب الاجل آموزش را آغاز كنیم و پس از آن دست یاری به پلیس راهور ناجا دراز كنیم.

** مردم خشمگین
روزانه ممكن است با آمار و ارقام متعددی روبه‌ رو شویم؛ ولی یكی از آنها سخت توجه نگارنده را به خود جلب كرد. بر اساس گزارش گالوپ درباره هیجانات در سطح جهان در سال ٢٠١٤، ایرانیان در كنار همسایگان عراقی‌شان بیشترین تكرار تجربه خشم را در جهان داشته‌اند.
البته شاید اما‌ و اگرهایی به روش این سنجش‌ها وارد باشد؛ ولی در نهایت با احتساب خطاهای احتمالی در روش نیز بعید است كه از رتبه اول دنیا به سطحی خیلی پایین‌تر، چه رسد به سطح مطلوب، برسیم.
این صورت مسئله ماست: چرا ما خشمگین‌ ترین مردمان دنیا هستیم؟ چطور می‌توانیم آن را توضیح دهیم؟ به لحاظ اجتماعی خشم صدایی است كه باید شنیده شود.
گسترش خشم در اجتماع در واقع برساخته‌ای اجتماعی است؛ امری كه باید در تجربه مشترك ما ریشه داشته باشد. اگر بخواهیم تلاش كنیم كه این میزان بالای خشم در كشور را تبیین كنیم، باید به دنبال علل و شرایطی بگردیم كه به اندازه رتبه ایران در تجربه خشم مفرط یا منتها‌الیهی باشد.
خشم، مانند هیجانات دیگر، امری است كه بر كل وجود فرد حاكم می‌شود و او را در خود می‌بلعد و بر قدرت قضاوت، رفتار و حتی حواس جسمانی‌‌اش نیز تأثیر مستقیم می‌گذارد. خشم هیجانی فعال است؛ یعنی می‌تواند محركی برای كنش باشد و ممكن است ما را كینه‌ جو و خود‌محور كند و به سمت تخریب‌ گری سوق دهد. در یك نگاه كلی، زمانی كه مرزهای بنیادین شخصی و گروهی مورد تجاوز قرار می‌گیرند؛ یعنی اموری مانند تهدید استقلال یا اعتبار یا اقتدار، ناامیدی، اهانت و تبعیض، می‌توانند قرین با احساس خشم باشند.
به عبارت دیگر، خشم رویكردی است كه بر ذهنیت ما، تحمیل شده است. اگرچه خشم به‌ هر ‌حال تجربه‌ای ذهنی است؛ ولی با نگاه انسان‌شناختی، ذهنیت افراد به نوبه خود حاصل تعاملی رفت ‌و‌برگشتی بین شاكله‌های اجتماعی و حالات درونی است؛ یعنی تجربیات ذهنی ما برآیندی از تجربه ما از دنیای غیرذهنی و بیرونی به همراه حالات و تفاسیر درونی هستند.

** سه گزینه ترامپ در مواجهه با برجام
«استفان والت» استاد روابط بین الملل دانشگاه هاروارد معتقد است: هیچ علتی برای باور كردن انتقادهای اعضای دولت ترامپ از برجام وجود ندارد و مدرك سازی علیه برجام، دروغ بزرگی است.
تصور كنید به 1948میلادی برگشته ایم. فرض كنیم، جوزف استالین پیشنهاد داده تلاش های اتحاد جماهیر شوروی برای توسعه سلاح های هسته ایش را تا پانزده سال دیگر متوقف كند. فرض كنید در بخشی از این توافق، او با ورود بازرسان سازمان ملل به اتحاد جماهیر شوروی موافقت كند و همه تأسیسات هسته ای خود را تحت نظارت آن ها درآورد.
همچنین فرض كنید او به مقام های سازمان ملل گفته، در صورتی كه آن ها دلایل معتبری برای اثبات سوءظن خود به فعالیت های ممنوعه در هر جا داشته باشند، می توانند از سایر تأسیسات شوروی (نظامی-غیرهسته ای) بازرسی كنند.
حتی در پیشنهاد جالب دیگری، تصور كنید استالین گفته، حاضر است بخش چشمگیری از اورانیوم ذخیره شده شوروی كه تا الان جمع آوری و تولید شده است را كنار بگذارد. در عوض، او چه چیزی را می خواست؟ تنها تعدادی امتیازات اقتصادی برای كمك به بازسازی اقتصاد جنگ زده شوروی.
از سوی دیگر، فرض كنید استالین بر ظرفیت غنی سازی برای مقاصد صلح آمیز پافشاری كند. فرض كنید او به روشنی گفته است كه نمی خواهد ارتش سرخ را از اروپای شرقی عقب براند و یا تلاش ها برای گسترش كمونیسم به سایر نقاط جهان را متوقف كند. به طور خلاصه، جنگ سرد ادامه خواهد یافت اما اتحاد جماهیر شوروی تا زمانی كه این توافق پابرجاست، به سمت سلاح هسته ای نخواهد رفت.
دلیل نیز روشن است، چون این توافق باعث می شد شوروی حداقل تا سال 1960 به سلاح هسته ای دست پیدا نمی كرد و بسیار غیرمحتمل به نظر می رسید كه مسكو همه ما را با یك آزمایش نمایشی ناگهانی غافلگیر كند. حداقل، این توافق باعث می شد كه مدت زمان هشدار در رابطه با تلاش شوروی برای رقابت و توسعه توانمندی برای ساخت بمب را افزایش می داد.
با اطمینان باید گفت كه سناریوی پیش بینی شده در بالا، تقریبا غیر قابل تصور است. با وجود این، به ما یادآوری می كند كه تجدیدنظر در معاهده هسته ای با ایران چقدر عجیب و غریب، كوته بینانه و غیر واقعی است. در حقیقت، ایران اساسا با همان شرایطی كه من در بالا ذكر كردم موافقت كرده و باعث شده است كه احتمالا ایران از تبدیل شدن به یك دولت دارای سلاح هسته ای فعال برای حداقل پانزده سال منع شود. با این حال، هرچند این معامله بسیار به نفع آمریكا و همپیمانان منطقه ای اصلی اش است، منتقدان همچنان در حال ضربه زدن به آن هستند.

** قربانی دیروز، قاتل امروز
در ماه‌ های اخیر شاهد حوادثی بودیم كه كودكان قربانی آنها بودند. در پرونده اخیر نیز كودكی به نام ابوالفضل، قربانی جنایت شده و متهم پرونده هم مدعی شده در كودكی دو بار مورد تجاوز جنسی قرار گرفته است. اگر این موضوع صحت داشته باشد در ارتكاب جرم از سوی او بی‌ تاثیر نیست؛ خصوصا این كه این فرد آموزش ندیده بود كه باید موضوع آزار جنسی را با خانواده‌اش در میان بگذارد و با انجام اقداماتی، موجبات تسلی خاطر و آرامش روحی‌ اش فراهم شود.
وقتی كودكی مورد آزار قرار می‌گیرد علاوه بر اقدامات قضایی و تنبیه جانی باید او را به مراكز روان درمانی برد و با روانكاوی دقیق صدمات روحی‌ اش را ترمیم كرد و الا این صدمه با كودك بزرگ می‌شود و آثاری زیانبار از جمله سرخوردگی، از دست دادن اعتماد به نفس و ایجاد حس انتقام‌ جویانه در قربانی فراهم می‌آورد. برخی از این كودكان وقتی بزرگ می‌شوند، سعی می‌ كنند صدمه جنسی وارد شده را جبران كنند و این كار را با قربانی كردن كودكان انجام می‌دهند.
علت در میان نگذاشتن موضوع قربانی شدن با خانواده نیز به تربیت كودك برمی‌گردد. نخستین عامل این است كه جانی، كودك را تهدید می‌ كند اگر ماجرا را به كسی بگوید، او را خواهد كشت.
دوم این‌ كه، كودك از عكس‌العمل خانواده هنگام تعریف ماجرا می‌ترسد و این حس به رفتار خانواده در طول زندگی طفل بستگی دارد.
مورد سوم به آموزش ندیدن خانواده‌ها در زمینه مسائل روحی و روانی كودكان ارتباط دارد؛ به نحوی كه آنها متوجه علائم هشداردهنده و تغییر در رفتار كودكان‌ شان نمی‌شوند.
در كنار این موارد، اقدام قضایی نیز وجود دارد، اما مهم‌ تر از آن ترمیم ضایعات روحی و روانی طفل است. متاسفانه برخی خانواده‌ها در مواجهه با این قبیل پرونده‌ها، از فرط استیصال و درماندگی فقط به مجازات مجرم فكر می‌كنند در حالی كه درمان طفل قربانی به مراتب مهم تر است و باید همزمان با برخورد قضایی انجام شود.
بعضا در پرونده‌ های آزار و اذیت، موضوع مسائل روحی و روانی یا جنون متهم نیز مطرح می‌شود. براساس قانون، شرایط و احوال روحی و روانی متهم در جایی كه موجب احراز جنون به هر درجه‌ای شود، می‌تواند رافع مسئولیت كیفری باشد كه اثبات و احراز این موضوع امری دشوار است. جنون نیز حالتی است كه فرد مرتكب كاملا مسلوب‌ الاراده و فاقد هرگونه قوه تشخیص و تمییز باشد.
همچنین ممكن است فرد از لحاظ عقلی سالم باشد، اما لحظاتی قبل از ارتكاب جرم دیوانه شود و بعد از ارتكاب هم به حالت افاقه برگردد كه احراز این موضوع امری دشوار است و نیاز به بررسی در كمیسیون‌ های پزشكی و رسیدگی قضات دادگاه دارد.
حال باید متهم برای بررسی وضعیت روحی و روانی‌اش در زمان ارتكاب جرم و بررسی ادعای آزار و اذیت او در كودكی - طبق گفته متهم در جریان تحقیقات - به پزشكی قانونی منتقل شود تا كارشناسان پس از معاینه وی درباره جنون قاتل در زمان ارتكاب قتل اظهار نظر كنند.

متن كامل مطالب بالا را می توانید در تارنمای ایرنامقاله بخوانید.
**تارنمای 'ایرنا مقاله' به نشانی http://article.irna.ir و با آدرس كانال تلگرامی @Irnaresearch با هدف اطلاع رسانی و انعكاس مقالات؛ گزارش ها؛ تحلیل های متنوع در موضوعات داخلی و خارجی ؛ به بازنشر مقالات و مطالب مهم روز ایران و جهان می پردازد.
پژوهشم**9160**2040