روزنامه مردم سالاري در يادداشتي به قلم زهرا علي اكبري، نوشته است: در كنار ظهور دولت هايي كه بر پايه كرامات انساني، رفاه اجتماعي و مردم سالاري شكل گرفته اند ، يكي از مصائب جهاني موجود، رفتارها و كردارهايي است كه با خشونت همراه هستند. اما ريشههاي خشونت كدامند؟آيا خشونت واجد علل شناختي است؟يا داراي يك بنيان اقتصادي _ اجتماعي است؟ يكي از بارزترين نمودهاي خشونت در جوامع، خشونت عليه زنان ميباشد. پژوهشها نشان ميدهد كه عامل اصلي اين خشونت، قوانين ناقص و نامناسب دولتها،تسلط غير منطقي مردان بر سرنوشت زنان و اعمال قدرت آنان بر اساس نابرابريهاي اجتماعي و فرهنگي در جامعه ميباشد. اين ديدگاه قدرت طلب سبب شده تا بر اساس ارزشهاي فرهنگي و اعتقادي ، به زنان به عنوان جنس دوم و پايينتر از مردان نگاه شود و خشونت عليه زن توجيه شود.
مجمع عمومي سازمان ملل متحد خشونت عليه زنان را «هرگونه عمل خشونت آميز برپايه جنسيت كه بتواند منجر به آسيب فيزيكي (بدني)، جنسي يا رواني زنان بشود» تعريف كرده است كه شامل «تهديد به اين كارها، اعمال جبار، يا سلب مستبدانه آزادي چه در اجتماع و چه در زندگي شخصي» ميشود. اين خشونت ممكن است توسط افرادي از همان جنس، اعضاي خانواده و حكومت اعمال شود. خشونت در بعد خانوادگي و اجتماعي عليه زنان موضوع تازه اي نيست، ليكن حمايت از ايشان در قبال اين مسئله به عنوان يك معضل اجتماعي، امري است كه در سالهاي اخير مطرح شده و به جد مورد مطالبه است. شوهران خشونت ورز و مردان خشن در سطوح گوناگون اقتصادي ، اجتماعي قرار داشته و هرگز نميتوان بروز چنين واقعه اي را به فقرا و افراد كم سواد و... محدود دانست. باورهاي غلط حاكم بر جامعه در خصوص انحصار و محدودسازي زنان، گاها سطح پايين دانش عمومي و حقوقي زنان و وابستگي اقتصادي زنان به مردان از جمله عواملي است كه باعث افزايش خشونت عليه زنان شده است.
چند روزي است كه در فضاي مجازي تصوير و فيلم تاكسي در حال حركتي كه مشخصا در نگاه اول خشونت عليه زني را نشان ميدهد با واكنشهايي از سوي فعالان اجتماعي و مدافعان حقوق زنان همراه بوده است. در اين مجال تصميم به قضاوت ماجرا و تعيين مقصر و قاصر نيست و قرار هم نيست كه از فاجعه رفتاري آن تصاوير سخني گفته شود - فاجعه فقط گرسنگي مفرط و جنگ و خونريزي در كشورهاي ديگرنيست، فاجعه گاهي همين رفتارهاي ددمنشانه با زنان است- اما آنچه لزوم بررسيهاي بيشتر را ميطلبد، رفتار غيرانساني مردي با زني است كه فارغ از نسبتهاي خانوادگي و قوميبروز ميكند. آن قدر در اين جامعه به مردان حق قدرت و سلطه داده شده كه بايد منتظر تصاوير و فيلمهايي بدتر از اين هم بود، هرچند كه وجود دارد و تا كنون رسانه اي نشده است.
دليل بسياري از رفتار و گفتارهاي ناشايست در برابر زنان، همين نگاه خود برتربيني كاذبي است كه در مردان وجود دارد و در اجتماع به آنان اجازه هر كرداري را ميدهد. در هنگام رانندگي آن قدر بي حساب و كتاب و بي قانون رانندگي كرده اند، كه توان همراهي زنان راننده قانون مدار در خيابانها را ندارند، در استفاده از امكانات و وسايل نقليه عموميشهرها همچون تاكسي و اتوبوس و... آن قدر خودخواهانه رفتار ميكنند كه اين زن است كه بايد مراعات كند تا حريم آسايش و امنيتش شكسته نشود، گاه حتي حاضر به همراهي و توافق با حضور زنان در مناصب مديريتي نيستند- كه شايد همين حضور زنان بتواند گره از مشكلات رفتاري زيادي بردارد - و دهها مثال ديگر از اين نوع كه نشان ميدهد حضور زنان در اجتماع با آزارهايي همراه بوده است. اگر چند ماه قبل در بحبوحه انتخابات رياست جمهوري ، مطالبه حضور زنان در پستهاي وزارتي و اجتماعي به صورتي جدي و مصرانه درخواست ميشد به دليل همين شكافهاي جنسيتي و تبعيضهاي موجود در جامعه بود.
در جامعهاي كه مرد به خودش جرات و جسارت رفتارخشني ميدهد كه همسرش را بر روي كاپوت تاكسياش آزار دهد، بايد اقداميعاجل صورت پذيرد تا در ميان باورهاي فرهنگي ارزشمندي كه وجود دارد اين قبيل رفتارها هم حذف شوند. مبارزه در برابر خشونت عليه زنان نيازمند برنامههاي تبييني و عملياتي گسترده اي ميباشد كه اطلاعرساني لازم حقوقي در قالب رسانهها و آگاهان جامعه را انجام دهد و مردم را از كيفرهاي جزايي اين جرم و لزوم پيگرد قانوني مجرمان خشونت عليه زنان آگاه نمايد. شايد واقع گرايانه نباشد اگر جامعهاي عاري از خشونت تصور شود ، اما ميتوان با تكيه بر حقوق اسلامي و بشر و تاكيد بر عدالت، تا حدودي بر اين حقيقت، دست يافت. فراموش نشود كه زنان امروز، مادران نسل فردا هستند و بيحرمتي و خشونت عليه آنان ميتواند تاثير جبران ناپذيري بر جاي گذارد. در اين ميان سياستهاي دولت و نظارت و پيگيري در خصوص حقوق زنان ميتواند راهگشاي امر باشد.
*منبع:روزنامه مردم سالاري،1396،7،11
**گروه اطلاع رساني**1893**9131**انتشاردهنده: شهربانو جمعه
تاریخ انتشار: ۱۱ مهر ۱۳۹۶ - ۰۹:۰۱
تهران- ايرنا- امروزه به نظر ميرسد كه خشونت و بداخلاقيهاي اجتماعي ازهر سو ما را احاطه كرده و نميتوان آن را ناديده گرفت و به دنبال حل مسئله نرفت.