به گزارش ایرنا، این نویسنده گیلانی در این آیین به سطح زبانی آثار بیژن نجدی در قیاس با سپهری و گلستان دو صاحب سبك شعر و داستان فارسی پرداخت.
وی نظریه ی میخائیل باختین ، فیلسوف و متخصّص روسی ادبیات در مورد سلسه مراتب زبانی را چنین نقل به مضمون كرد كه ' تا پیش از رنسانس شهرها قلعه داشتند كه بین دیوارهایش، كلیسا بود و دربار و... بیرونِ دیوارهایش كشاورزان و مردم عادی و... نه از بیرون كسی حق ورود به این حدود داشت، نه از داخل كسی به بیرون می رفت. در نتیجه دو فرم زبانی مجزا، در یك زبان، در یك شهر، رشد می كرد كه هر كدام زیستی سوا داشتتند و ارتباطی با هم نداشتند؛ یكی زبان نخبگان، كشیشان، درباریان، فیلسوفان و... یكی دیگر، زبان كوچه بازار، بیسوادان و...'
به اعتقاد وی این شرایط، شرایط ظهور زبان شاعرانه است كه برای بقا نیاز به سلسه مراتب زبانی دارد. یعنی به یك زبان برتر (فصیح و فخیم با معیارهای زیباشناختی آن زمان) و یك زبان پست (پر از دشنام و ناهنجارهای زبانی ) نیاز دارد.
وی خاطرنشان كرد: در جامعه ای شعر در بالادست قرار دارد كه مرز زبان نخبگان و فرودستان مشخص باشد. پس از فروریختن قلعه و در نتیجه سلسله مراتب زبانی، و برخورد دو زبان و دیالوگ آنها، به یك فرم ادبی جدید یعنی رمان نیاز است.
این نویسنده و مدرس یادآور شد: لحظه ی این اتفاق در ایران مشروطه است كه سلسله مراتب زبانی فرو می پاشد و سیطره ی هزار ساله ی شعر می شكند.
وی افزود: زبان راوی سوم شخص در آثار نجدی مربوط به درون قلعه است. آن شكل از صرف و آرایه های زبانی، نه تنها مربوط به زبان كوچه نیست، بلكه ادغام زبان درون و بیرونِ قلعه هم نیست. برعكسِ آن چیزی است كه نیما حتی در شعر می گفته: «زبان باید به دیكلماسیون طبیعی توده های مردم نزدیك شود.»
این منتقد با بیان این كه زبان نجدی، معنیِ لغویِ زبان دری ، یعنی درباری است به بررسی محدودیتهای این زبان و راهكارهای نجدی برای خروج از این محدودیت و میزان موفقیت وی پرداخت.
خانجانی مهمترین محدودیت نجدی را انتخاب زاویه دید عنوان و اضافه كرد: از 10 داستان منتشر شده ی وی در «یوزپلنگانی كه با من دویده اند»، هشت داستان با زاویه دید سوم شخص نوشته شده، یك داستان (روز اسبریزی) با دو زاویه دید سوم شخص و اول شخص، و یك داستان (چشمهای دكمه ای من) با زاویه دید اول شخص. جالب اینكه به لحاظ كیفیت، هر دوی این داستانها در سطح كیفی پایین تری نسبت به باقی قرار می گیرند.
خانجانی تصریح كرد: در كتاب «دوباره از همان خیابانها» آن سطح زبانی، تا حدود زیادی تعدیل می شود تا نویسنده بتواند در زاویه دید اول شخص نیز جولان دهد و نتیجه یازده داستان با زاویه دید سوم شخص، یك داستان با دو زاویه دید سوم شخص و اول شخص، و هشت داستان با زاویه دید اول شخص است.
خانجانی خاطرنشان كرد: بی شك هیچ زاویه دیدی بر زاویه دیدی دیگر ارجح نیست، فقط انتخاب صحیح و كاركرد صحیح آن است كه اولویتش را بر دیگر زاویه دیدها مشخص می كند.
به گفته وی در داستان «چشمهای دكمه ای من» راوی عروسك است، آن سطح زبانی باورپذیرش نمی كند. در داستان «روز اسبریزی» یكی از راوی ها اسب است، آن سطح زبانی باورپذیرش نمی كند. عروسكی و اسبی با زبانی شاعرانه، آنهم بی آنكه پرداخت شوند چرا شاعرمسلك اند و چه توفیری با سایر عروسكها و اسبها دارند؟ این زبان زبانِ آنها نیست، حتی زبان سوم شخص نیست، زبان نویسنده است.
*راهكار نجدی برای گریز از قلعه نشینی
وی نجدی را به كاتبی تشبیه كرد كه بالای قلعه، دقیقا پشت دندانه های آن ایستاده، از آن بالا خم شده، نیمی از تن درون قلعه و نیمی از تن بیرون قلعه، چشم دقیق كرده و مردمان بیرون قلعه را به دقت نگاه می كند، و گوش تیز كرده و دیالوگهایشان را به دقت گوش می كند. او زبان روایت را از درون قلعه اما شخصیتها و دیالوگها را از بیرون قلعه آورده .
خانجانی اظهار داشت : شخصیتهای نجدی اغلب معضل فقدان دارند؛ فقدان فرزند (سپرده به زمین)، فقدان پدر (سه شنبه ی خیس)، فقدان آزادی (روز اسبریزی)، فقدان طبیعت و زیبایی (استخری پر از كابوس)، فقدان قهرمان (شب سهرابكشان)، فقدان آگاهی (گیاهی در قرنطینه) و...
وی افزود: هم شخصیتهای نجدی توده های مردماند و هم دیالوگهایشان دیكلماسیون طبیعی توده های مردم است ؛ اما روایت را راوی ای برعهده می گیرد كه قلعه نشین است، زبان و زاویه دیدش اگرچه زیباست اما حد و حدود دارد.
این منتقد در ادامه به قیاس سطح زبانی در آثار نجدی و گلستان پرداخت.
خانجانی با بیان این كه گلستان قلعه نشین است افزود: اگر نجدی در آثارش، نیمی از زبانِ بیرون قلعه و نیمی از زبان درون قلعه سود جسته ، گلستان در میان قلعه نشسته است.
این نویسنده تفاوت زبان نجدی و گلستان را چنین شرح داد :نخست این كه نجدی با آرایه هایی ادبی كه ابزار كار شاعران است (صنعت تشخیص و...) كار دارد اما نحو زبان را در هم نمی ریزد. اصلِ چینش كلمات در سطح افقی زبان او، بر اساس زبان معیار است. جابه جانویسی نمی كند، مثلا جای فعل را به میان جمله نمی آورد و...
به اعتقاد خانجانی ، جنس آرایه ی ادبی در آثار گلستان، آرایه های لفظی چون جناس و تكرار و حذف به قرینه است. در برخورد با صرفِ كلمات (چه افعال و چه...) سطح واژه را نه از سرِ شاعرانگی كه از سرِ فخامت برمی گزیند. در نحو جمله نیز دست می برد و جابه جانویسی میكند؛ همچنین با طول جمله نیز كار دارد، بلند و كوتاهش می كند؛ همچنین با سجایای نوشتاری نیز كار دارد و نقطه ها و ویرگولها و... برایش ابزار كارند. حال آنكه نجدی چنین نكرده است.
وی اضافه كرد: نجدی وقتی از زبان شاعرانه ی خود در زاویه دید سوم شخص رو به زبان و زاویه دید اول شخص می آورد، از قلعه بیرون می آید و با شخصیتهای داستان عجین شده و در عرض آنها می ایستد و در لاكشان فرو می رود. اما آثار گلستان (حتی نوشته شده با زاویه دید اول شخص، به مانند خروس) گویی زاویه دیدی است از ادغام دو زاویه دید: اول شخصِ دانای كلِ ناظر! یعنی هیچگاه از درگاهِ عظیم قلعه به این سو، به میان مردمان نمی آید و با مردمان درهم نمی آمیزد.
به اعتقاد منتقد راهِ زبان در آثار گلستان باز است. خواننده به مانند جاده ی زبان معیار در راهی نیست كه آسفالت باشد و روان (به مانند زبان نُرم و معیار كه بسیاری از نویسندگانِ اكنون، هم برای تكدّی خواننده و تیراژ، و هم برای عدم شناخت سطوح زبان، به كار می گیرند.)
وی افزود: راه زبان در آثار گلستان به مانند كوچه های قدیم سنگچین است. قلوه سنگها كاشته شده اند، راه رفتن در آن تجربه می خواهد. این راه، پایانش باز است، نویسندگانی دیگر می توانند با دخل و تصرف و جرح و تعدیل و آراستن و پیراستن، پا به راهی دیگر و كوچه ای دیگر بگذارند.
راه فخامت زبان در داستانهای گلستان، چون راه شاملو است در شعر؛ حتی اگر قلعه نشین باشند، راهی می گشایند. آذر ، ماه آخر پاییز (1327) و هوای تازه (1336) راهی در سطوح دیگر زبانی برای ادبیات مدرن ایران گشودند. راهی كه در 1300 با «یكی بود یكی نبود» و «افسانه» آغاز شد. راهِ زبانیِ گلستان و شاملو حتی اگر تكصدا باشند، برای دیگر نویسندگان و شاعران راهگشاست.
به زعم وی سطح زبانی نجدی راهی نمی گشاید اما نفی اش هم نمیتوان كرد. راه زبان در آثار او، راهی است زیبا، پر از درخت، صدای پرنده، رود، باران و... اما پایانش بن بست است. هر آن نویسنده ای پس از او پای در این راه بگذارد، برچسب تقلید خواهد خورد.
*اشتراكات گلستان و نجدی
وی در ادامه اشتراكات نجدی و گلستان را مورد بحث قرار داد و گفت : هم گلستان صاحب سبك است، هم نجدی. چراكه سبك یعنی مجموعه ی زبان ورزیهای شخصی نویسنده برای ارایه ی درونمایه.
این آیین همچنین با سخنرانی استادان رشته ادبیات و شعرخوانی تنی چند از شاعران گیلان همراه بود.
بیژن نجدی 24 آبان 1320 از پدر و مادری گیلانی در خاش زاهدان متولد شد . پس از اخذ دیپلم در سال 1339 وارد دانشسرای عالی تهران شد و در سال1343 از همان دانشكده در رشته ریاضی فارغالتحصیل و به عنوان دبیر در لاهیجان مشغول به تدریس شد. پدرش از افسران مبارزی بود كه در قیام افسران خراسان نقش داشت و در مسیر رفتن به گنبد كاووس به دست تعدادی ژاندارم كشته شد. از سال 1345 فعالیت ادبی خود را آغازكرد.
بیژن نجدی در چهارم شهریور 1376 در اثر ابتلا به سرطان ریه درگذشت.
نجدی در زمان زندگی خود تنها مجموعه داستان «یوزپلنگانی كه با من دویدهاند» را در سال 73منتشر ساخت كه در سال 74 جایزه قلم زرین جایزه گردون را به خود اختصاص داد. بقیه آثارش پس از درگذشتش توسط همسرش به چاپ رسید. مجموعه داستان «دوباره از همان خیابانها» در سال 79 نیز برگزیده نویسندگان و منتقدان مطبوعات شد. نجدی همچنین در كارنامه ادبی خود، تندیس یادمان بنیاد شعر فراپویان به خاطر برگزیده اشعار دهه 70 و لوح افتخار به پاس جانسرودهها در پاس داشت آیینهای ملی و میهنی را دارد. از وی اشعار گیلكی كمی نیز باقیماندهاست.
همچنین پس از مرگ وی داستانهای «تاریكی در پوتین»، «سپرده در زمین»، «گیاهی در قرنطینه» و «استخری پر از كابوس» از مجموعه داستانهای «یوزپلنگانی كه با من دویدهاند» و نیز داستانهای «مرثیهای برای چمن» و «بیمارستان، نه قطار» از مجموعه «دوباره از همان خیابانها» به فیلم درآمده است.
6030
تاریخ انتشار: ۲۵ آبان ۱۳۹۶ - ۰۱:۱۳
رشت-ایرنا- آیین بزرگداشت زنده یاد بیژن نجدی نویسنده به نام گیلانی به مناسبت 24 آبان زادروز این نویسنده فقید با حضور و نقد اثر ماندگار وی ' یوزپلنگانی كه با من دویده اند' توسط كیهان خانجانی در دانشگاه گیلان برگزار شد.