ساري - ايرنا - نهم آذر ماه سالمرگ درويش خان هنرمندي است كه موسيقي را از دربار به ميان مردم كشاند و در اين راه جان خويش را به خطر انداخت.

91 سال از مرگ درويش خان استاد تار ايران مي گذارد اما مرگ نيز نتوانست حضور زنده او را در جامعه موسيقي به باد فراموشي دهد.
شايد اغراق نباشد كه بگوئيم ساز ايراني تار با نام درويش خان گره خورده است، گويي هرگاه نام درويش خان به زبان آيد ناخواسته تصوير و نام تار در ذهن زنده مي شود.
نهم آذر ماه سال 1305 سالمرگ جسماني استاد تار ايران است. نامش 'غلامحسين درويش' بود كه بعدها به 'درويش خان' شهرت يافت.
كارشناسان و موسيقيدانان بر اين نكته تاكيد دارند كه در بين تار نوازان اين مرز و بوم او يكتا و بي نظير بوده و به رغم گذشت 9 دهه از مرگش هنوز رنگ ها و پيش درآمدهايش در اركسترها نواخته و در آموزشگاه هاي موسيقي تدريس مي شود.
** تولد
درويش خان در سال 1251 در يك خانواده متوسط در تهران ديده به جهان گشود. پدرش حاجي بشير اهل طالقان و از صاحب منصبان اداره پست بود و با موسيقي آشنايي داشت و پسرش غلامحسين را جهت فراگيري اين هنر به دسته موزيك دارالفنون سپرد.
غلامحسين به فراگيري خط موسيقي و نواختن شيپور و طبل كوچك مشغول شد و از همان كودكي در دسته موزيكچي ها مليجك و كامران ميرزا نواختن طبل كوچك و شيپور را عهده دار شد.
پدر كه طبق عادت، دوستان را با عنوان 'درويش' خطاب مي كرد فرزند خود را نيز با همين عنوان فرا مي خواند تا اين كه اين واژه برسر زبان ها افتاد و مكمل نام اين هنرمند گشت.
او پس از دوره كوتاه آموزش سه تار نزد پدر، به مجلس درس بزرگترين نوازنده تار آن زمان ميرزا حسينقلي خان راه يافت و بهترين شاگرد وي شد.
در آن زمان اغلب هنرمندان براي حفظ موقعيت اجتماعي و تامين معيشت خويش، دربار سلاطين و امرا را پايگاه خود قرار مي دادند. درويش نيز پس از اين كه با رجال، موسيقيدانان و هنردوستان آن زمان آشنا شد به دربار 'شعاع السلطنه' (پدر مظفرالدين شاه) راه يافت و جزو نوازندگان مخصوص شد.
شبي آقا حسينقلي در حضور شاهزاده نوازندگي مي كرد، پس از نواختن چند گوشه، از شاهزاده رخصت خواست تا شاگردش كه در مجلس حاضر بود دنباله آواز را بنوازد. درويش نيز با صلابت و شيوايي ويژه به نواختن تار پرداخت به طوري كه شعاع السلطنه كه به موسيقي آشنايي داشت به وي پيشنهاد كرد تا جزو عمله طرب دستگاهش شود. درويش خان نيز پذيرفت و به گروه نايب اسدالله ني زن و آقا جان ضرب گير كه در آن دستگاه بودند، پيوست.
پس ازچند ماه شعاع السلطنه والي فارس شد و رامشگران نيز همراه وي سفر كردند.اقامت طولاني شعاع السلطنه در شيراز سبب شد كه درويش خان به فكر ازدواج بيفتد، ازين رو با 'نور سيده خانم' ملقب به 'بدرالسلطنه' دختر مستشار نظام ازدواج كرد.
پس از چندي عايدات درويش خان كفاف مخارجش را نمي كرد لذا دعوت ديگر بزرگان را نيز براي نوازندگي پذيرفت. اين موضوع به گوش شعاع السلطنه رسيد و از اين كه نوازنده مخصوصش در مجالس ديگران ساز مي زند، به سختي برآشفت و دستور داد تا انگشتانش را قطع كنند ولي با وساطت 'كمال السلطنه'(پدر ابوالحسن صبا) از اجراي حكم صرف نظر كرد.
درويش خان پس از مدتي از شعاع السلطنه خواست تا كناره گيريش را از دربار بپذيرد كه اين درخواست با مخالفت شديد و خشم شاهزاده منجر شد، لذا از بيم جان خود به سفارت انگلستان پناه برد.
شخصيت متين و هنر والاي او موجب شد تا سفير انگليس با نوشتن نامه اي به شاهزاده مستبد در خواست بخشش وي را بكند. شاهزاده نيز پذيرفت و اين هنرمند پس از آن با اشتياق و علاقه مندي بيشتري به تدريس پرداخت و به لحاظ روحيه خاص خويش به گروه 'انجمن اخوت' در آمد و با سرپرستي گروه با تكنوازي خود شور و حال خاصي به مجلس مي داد.
او پله هاي رشد را به سرعت طي كرد و پس از ميرزا عبدالله و حسين قليخان به عنوان بهترين نوازنده تار در نزد اهل فن به موقعيت خاصي دست يافت.
وي به همراه هنرمنداني چون سيد حسن طاهر زاده، اقبال السلطان، عبدالله دوامي، رضا قلي خان ظلي، باقرخان رامشگر، مشير همايون شهردار، ميرزا اسدالله خان در دو نوبت براي پر كردن صفحه به اروپا سفر كرد كه از اين سفرها يادگار ارزنده اي از بهترين نمونه هاي موسيقي صحيح و اصيل ايراني برجاي مانده است.
درويش بين نوازندگان عصر خود از ويژگي هاي اخلاقي والايي برخوردار بود وشخصيت همكارانش را بسيار گرامي مي داشت.
وي نخستين كلاس موسيقي بانوان را داير كرد كه خواهرش در آن تعليم تار را به عهده داشت.
درويش خان در حالي كه در فقر و تنگدستي بسر مي برد عايدات كنسرت هاي خود را به مردم مستمند و باز ماندگان حريق بازار تهران اختصاص مي داد و حتي در اواخر عمر خانه خود را فروخت.
كنسرت هاي اين هنرمند در اواخر عمرش در گراند هتل با هنرمنداني چون عارف قزويني، حسين خان اسماعيل زاده، ابراهيم منصوري، رضا محجوبي ، مرتضي محجوبي، ركن الدين مختاري و حاجي خان عين الدوله شهرت خاصي يافت.
درويش خان شاگرداني را تربيت كرد كه هركدام سرآمد دوران خود شدند كه از اين ميان مي توان به علينقي وزيري، ابوالحسن صبا، مرتضي ني داوود، موسي معروفي، ارسلان درگاهي، عبدالله دادور (قوام السلطان) اشاره كرد.
درويش خان آخرين بازمانده از نسل قديم موسيقي ايران بود كه غريزه قوي و درك عميقي برخوردار بود و توانست با شناخت ويژگي هاي موسيقي سنتي آن را حياتي تازه بدهد.
زنده ياد روح الله خالقي در كتاب 'سرگذشت موسيقي ايران' مي نويسد: پدرم از هنر و مكارم اخلاقي او كه چندي هم از تعليماتش برخوردار شده بود، حكايت ها مي كرد. من آرزو داشتم وي را ببينم و سازش را از نزديك بشنوم تا اين كه بر حسب دعوت پدرم شبي به باغ ما آمد. محفل آراسته اي به پاس احترام او ترتيب دادند و حضار اهل ذوق و دوستدار موسيقي كه در انتظار هنرنمايي وي بودند، مقدم استاد را گرامي داشتند.
خالقي مي افزايد: نواي لطيف سرانگشتان گهربار درويش خان رونق خاصي به مجلس داده بود و مضراب هاي ريز، صاف و پي در پي و پختگي پنجه و حالت خوش سازش همه را ساكت و خاموش كرد. استاد كه با مهرباني همه را 'پيرجان' خطاب مي كرد، تار را به زمين گذاشت و با سه تار قطعه زيبايي در شور نواخت كه آيتي از لطف و زيبايي بود و هرگز اثرش از خاطرم محو نمي شود.
حبيب الله نصيري در كتاب 'مردان نوين موسيقي ايران' مي نويسد: بايد توجه داشت كه در آن زمان موسيقي تنها در انحصار دربار، سلاطين و امرا بود و استادان به نام به اجبار زاده و پرورده همين دستگاه ها بودند. دربار قاجاريه به آنها اجازه نمي داد كه در جهت ارائه واشاعه و آموزش با مردم ارتباط داشته باشند.
نصيري مي افزايد: درويش خان در چنين فضايي با همكاري و كمك دوستانش و اجراي كنسرت هاي جمعي، موسيقي را به ميان مردم بكشاند و شاگردان مستعدي تربيت كند. رنگ ها و پيش درآمد هاي درويش خان نسبت به قدما از بسط بيشتري برخوردار و از لحاظ ابتكار نيز در حيطه موسيقي سنتي جالب توجه است.
وي با موسيقي اروپايي نيز آشنايي داشت و قطعات غربي را به سهولت مي نواخت و چند فانتزي را در كنسرت هاي خود با تسلط كافي اجرا كرد.
از آثار درويش خان به پيش درآمدهاي ماهور، ابوعطا، سه گاه، شوشتري، افشاري، راك و تصنيف ماهور با شعر (دائم مه من برمن دل ريش كند ناز)، تصنيف افشاري باشعر(بادخزان وزان شد)،ابوعطا با شعر (بهار دلكش رسيد)، ماهور (زمن نگارم خبر ندارد)، سه گاه (صبح دم زمشرق طلوعي در جهان كن) نام برد.
ويزگي هاي هنري درويش خان**
درويش خان تار و سه تار را به خوبي مي نواخت، سليقه خاصي درتلفيق نواها داشت، صداي سازش بسيار گرم و مطلوب بود و با به كار گيري قطعات اروپايي با تار، تنوعي مشهود در نوازندگيش ايجاد كرده بود.
برخي اعتقاد دارند سيم ششم تار توسط اين هنرمند به اين ساز افزوده شده است تا از لحاظ كوك، قادر به ايجاد تنوع باشد.
ايرج ميرزا جلال الممالك تحت تاثير توانايي و شور انگيزي وي در قطعه زهره و منوچهر مي گويد:
'تار دهم دركف درويش خان تا بدمد بر بدن مرده جان'
درويش خان برغم آنكه در علم نواسازي به اندازه هنرمندان امروزي آشنايي نداشته، از لحاظ ملودي و پيوستگي، آثار بسيار غني و فوق العاده مطبوعي از خود برجاي گذاشته كه بيانگر احساسات لطيف هنري او است. پيش درآمدهايش از عالي ترين ساخته هاي آن عصر به شمار مي رود. رنگ هايش نيز از جهت تركيب وزن هاي گوناگون و زيبايي و شور انگيزي واجد ارزش بسياري است. تصنيف هايش از نظر فرم، زيبا و از لحاظ محتوي برجستگي خاصي دارد.
** ويژگي هاي اخلاقي
درويش خان طبعي لطيف و حساس و ذوقي سرشار داشت، هنرمندي متجدد، آزادي خواه، انسان دوست، متواضع، فروتن، بي آزار و بردبار بود، به شاگردانش محبت مي ورزيد، آنچه مي دانست به ايشان تعليم مي داد و آنان را در مقام فرزندان و يادگاران خود مي دانست.
احد خواص در روزنامه 'زنگ' شماره 13 و 14 سال 1331 خورشيدي مي نويسد: شاگردان درويش خان علاوه برهنر از ويژگي هاي اخلاقي استاد گرامي خود نيز استفاده هاي بسياري كردند و او را از هر جهت مربي و مرشد خود مي دانستند و همين عالم مريد و مرادي باعث شد كه يك دسته شاگردان با وفا وهنر دوست زير دست از او بار آمدند و موسيقي ايران را خلوص و صفايي دوباره ببخشند.
** درگذشت
درويش در اواخر عمر از لحاظ معيشت سخت در عسرت بود و به دليل تنگدستي مجبور شد خانه مسكونيش را بفروشد.
اين هنرمند در نهم آذر 1305 خورشيد ي درحالي كه با درشكه به منزل مي رفت با اتومبيل تصادف كرد و در اثر ضربه مغزي در سن 54 سالگي زندگي را به درود گفت.
كلنل وزيري چند شب پس از فوت درويش خان جلسه ياد بودي با شركت موسيقيدانان وشخصيت بلند پايه كشور در مدرسه عالي موسيقي تشكيل داد. در روزنامه هاي اطلاعات و ناهيد نيز شرحي به همين مناسبت نگاشتند.
اگر رهگذري از تجريش به دربند برود و در نيمه راه سري به مقبره 'ظهيرالدوله' بزند قبري كوچك مي بيند كه شاخه هاي انبوه نسترن برآن سايه افكنده است. اگر شاخه ها را كنار بزند اين اشعار را كه اثر طبع مرحوم شكوهي مدير روزنامه ناهيد است روي سنگ مزار او مي خواند:
درويش اگر از اين جهان رفت مشنو كه فقير و ناتوان رفت
درويش هنر ور زمان بود استاد هنر ور زمان رفت
فرياد ز بوستان برآمد كان بلبل خوش، ز بوستان رفت
چون ديد چنين مدير ناهيد كان چشم و چراغ بوستان رفت
تاريخ وفات او ز من خواست تا سر كنم آنچه داستان رفت
من نيز بگفتم اي شكوهي 'درويش يگانه جهان رفت'
خبرنگار : زهره كرمي ** انتشار دهنده : حسن فلاحتي
8330/1654