تهران- ايرنا- امر معقول در نظام فكري و فلسفي ابن‌رشد، كه تبار و ريشه در حكمت و دستگاه فكري ارسطو دارد با نظريه شناخت و موضوع سعادت انسان و با روح و نفس و عقل در ارتباط وجودي و اثربخش است.

روزنامه ابتكار در يادداشتي به قلم محمدعلي نويدي، نوشت: پرسش اصلي و اساسي در بحث شناخت و مبحث عقل، براي ابن‌رشد، اين است كه، آيا صورت مفارق از ماده، يعني، امر معقول، امكان دارد؟

تفكر اروپايي هم در دوره قرون وسطي و هم در دوره رنسانس، از شروح و تفاسير ابن‌رشد، بسيار تاثير پذيرفته است؛ نظريه معقولات نيز از جمله مسايل و مباحث مهم در موضوع معرفت‌شناسي بوده است كه تفكر شناخت‌شناسي اروپا و مغرب‌زمين را تحت‌تاثير قرار داده بود. كتاب تاريخ فلسفه در قرون وسطي، اتين ژيلسون گويي، يكي از تبارهاي مهم تفكر، تجلي همين بحث معقولات و معرفه‌النفس، از دوران باستان تا زمان حاضر، بوده است؛ تامل و تفكر در خصوص عقل و معقول و نفس و محسوس و نيز، تفسيرها و تفصيل‌ها و تاويل‌ها و غيره، همه در ميدان و زمين اين تبارها، ريشه دوانيده و رشد كرده است.

تفكر ابن‌رشد، از نحله‌ها و انديشه‌ها و افكار و عقايد گوناگون تبارمند بوده است، مثلا، ارسطو، ابن‌سينا، تعاليم ديني، تجارب عملي و غيره، سبب شده بود، ابن‌رشد، صورت نوين به نظام فكري قديم عرضه كند؛ همين صورت جديد و انتقال و شرح صورت قديم، تاثير تفكر ابن‌رشد را در تاريخ تفكر، افزون كرده است.

روش شناخت در نظر و نزد ابن‌رشد، يكي از موضوعات و مسايل اصلي و بنيادي در ساخت و ساحت تفكر است؛ چرا ؟ چون مبحث شناخت و امر معقول، با موجودات عالي و ساحت انساني، مثل، عقل و عقل مجرد و فعال، ارتباط دارد، و از سوي ديگر، با موجودات و پديده‌هاي زندگي مرتبط است، زيرا، بدون امر عقلاني، امكان زندگي انساني وجود ندارد؛ كافي است اين واقعيت را با حيات جانداران ديگر مقايسه كنيم.

ابن‌رشد در مبحث شناخت، ميان نفس و عقل انسان امتياز دقيقي قايل است رساله تلخيص كتاب‌النفس ارسطو ابن‌رشد، چندين شرح راجع به بحث روان ارسطو، مدون كرده است كه ترجمه لاتين آنها موجود است، و نيز رساله‌اي در باب عقل نگاشته، كه با بحث ما مرتبط است، در اين آثار ابتدا، شرح مختصري درباره تركيب موجودات و منشا فعل و معرفت آنها آورده است، از ديدگاه وي و با توجه به تفكر ارسطويي، جسم از ماده و صورت متكون شده است؛ ماده اوليه، هيولي اول بالفعل موجود نيست و فقط استعداد قبول صورت را دارد، عناصر اربعه آب، خاك، هوا و آتش نخستين اجسام بسيط هستند، كه از طريق اختلاط و امتزاج، اين عناصر در تركيب همه اجسام راه پيدا مي‌كنند، و حرارت ذاتي علت تركيب حقيقي عناصر است؛ اصول و مبادي شناخت در همين موضوعات است. از منظر ابن‌رشد، اگر اثبات شود كه صور مفارق از ماده امكان دارد، وجود امر معقول و اثربخشي عقل عيان خواهد شد و راهي بسوي سعادت بشر گشوده خواهد شد.

صور مادي هيولانيه هرگز مفارق از ماده نمي‌تواند بود، زيرا، صورت هاي طبيعي و مادي، فقط در ماده وجود دارد، و به همين جهت حادث و در معرض تبدل است و قديم و ازلي و ماندگار نيست؛ اينجا دقت لازم است، چون انسان در جست و جوي امر ماندگار و باقي براي نيل به سعادت است، و با امر حادث اين امكان ناشدني است، بنابراين، صور طبيعي و مادي، جز در ماده تقرر ندارد، و به تبع آن لازم مي آيد كه صور مفارق و مجرد و خالي از ماده يا استعلا يافته، مغاير و مباين با صور مادي هيولانيه باشد؛ در نتيجه، تجرد نفس ناطقه عقل در صورتي مبرهن مي‌شود كه نشان داده شود كه صورت محض است؛ فلذا، نفس، مفارق از ماده نيست، زيرا، صورت جسم طبيعي آلي است. نفس به مقتضاي اعمال و افعال خود به پنج نوع تقسيم مي شود، نفس غاذيه، نفس حساسه، نفس متخليه، نفس ناطقه و نفس نزوعيه. كتاب النفس، 13

سلسله مراتب قواي نفس، وابسته به مراتب صور مادي است، بدين سان، راه شناخت براي حيوان حس و تخيل است، و راه شناخت و معرفت، براي انسان علاوه بر دو قوه مذكور، عقل است؛ بنابراين، نيل به معرفت، يا از طريق حواس است يا به واسطه عقل، كه اين خود يا به شناخت جزئيات منجر مي شود يا به شناخت كليات. معرفت حقيقي، همان معرفت به كليات است، وگرنه مي توان گفت كه حيوانات هم از شناخت بهره اي دارند؛ تنها معرفت انسان، مبتني بر كليات است، امر معقول، امر عقلي است.

حس و تخيل در حيوانات ضامن حفظ و بقا و استمرار رشد و نسل و تبار آنها است؛ اصل جذب و دفع، به سوي محسوسات، توسط همين حس و تخيل حيوان انجام مي شود؛ يعني، محسوسات، با حضور در برابر حواس، مورد ادراك حسي واقع مي شوند، و در صورت غيبت و فقدان آنها تصورات جاي محسوسات را مي گيرد؛ بنابراين، محسوسات شرط ضروري حصول تصورات است. براي انسان، تصورات از طريق تعقل حاصل مي شود، در حالي كه در حيوانات اين تصورات بالطبع وجود دارد كتاب النفس، 68 نكته قابل ملاحظه اين است كه كساني كه گمان مي كنند، حيوانات واجد عقل اند، صور خياليه كليه را با صور كليه عقليه خلط و خبط كرده اند، صورت هاي مدركه انسان، نامتناهي است، به اين معني كه مصاديق جزئيات آنها نامتناهي مي باشد، صور مرتسمه در ذهن، به لحاظ اينكه مبدا تحريك هستند در انسان، در ملازمه با تصورات منشا اثر واقع، مي شوند؛ اثربخشي اعمال آدمي با اين تصورات ذهني و عقلي نسبت دارد.

از نظر ابن‌رشد، معرفت انسان، نبايد با علم خداوند، خلط و اشتباه شود، زيرا، انسان جزييات را از طريق حواس و كليات را به واسطه عقل ادراك مي كند؛ ادراك انسان به واسطه تغير و تبدل مدركات، متبدل مي شود؛ و تعدد و تكثر ادراكات، مستلزم، مدركات است تهافه التهافه79 ؛ علم انسان معلول، موجودات است، در حاليكه علم خداوند علت موجودات است، و علم انسان حادث است، در حاليكه علم خدا قديم است و ساير تمايزات.

ابن‌رشد، بررسي و پرسش از امر معقول را به بحث و بررسي از عقل و عمل عقلاني، سوق مي دهد؛ در كتاب نفس مي گويد: عمل عقل ادراك مفهوم، تصور كلي و ماهيت اشياء است، در واقع، عقل سه عمل اساسي و بنيادي انجام مي دهد: 1- تجريد. 2- تركيب.3-تصديق. وقتي مفهومي كلي را ادراك مي كنيم، آن را از ماده تجريد مي كنيم؛ مثل، مفهوم خط و نقطه؛ كتاب النفس 67 آنگاه عقل به عمل تركيب و صدور حكم و تصديق اقدام مي كند؛ يعني، به حمل صادق يا كاذب در تصورات دست مي يازد؛ پس نخست، عمل تصور و سپس عمل تصديق است. بنابراين، عقل به لحاظ ماهيت عمل، به عقل نظري و عقل عملي منقسم مي شود؛ عقل عملي در همه افراد انساني مشترك است؛ اين قوه منشا صناعات بشري است كه براي حفظ و بقا و استمرار، هستي و زندگي انسان، ضروري و مفيد است.

معقولات عملي از طريق تجربه، كه خود بر احساس و تخيل مبتني است، حاصل مي شود. با عقل عملي است كه انسان، مهر و كين و عشق و نفرت، مي ورزد؛ در اجتماع زندگي مي كند و همكاري و همياري ايجاد مي كند؛ فضايل و ملكات اخلاقي بنيان زندگي اجتماعي حاصل عقل عملي است. از نظر ابن‌رشد، ملكات اخلاقي، چيزي جز صور مرتسمه در نفس نيست كه از آن بسوي اعمال مطلوب، به درست ترين شيوه ي ممكن حركت مي كنيم؛ مثل، اظهار شجاعت در زمان و مكان مناسب و در حد اعتدال .

در مورد عقل نظري، دو مساله، اساسي بايد حل و فصل شود، نخست مساله مربوط به بقا و خلود آن، دوم، مساله راجع به ارتباط آن با عقل فعال و مجرد است. آيا معقولات هميشه وجود بالفعل دارند؟ يا اينكه نخست بالقوه موجودند و بعد متدرجا، بالفعل مي شوند؟

يعني به حيثيتي مادي اند؟ عمل تعقل، عقل يا نفس مدرك، از حيث آنكه معقولات، متعلق تعقل اند و مورد ادراك عقل واقع مي شوند؛ ناقض ايده آليسم محض و اصالت معني بحت است، يعني، ابن‌رشد، به پيروي از ارسطو، ديدگاه اصالت ايده و انديشه محض ندارد، بلكه اصالت عقل تجربي است. در واقع، پرسش از امر معقول، درك اين نكته است كه بخشي جزيي و پاره اي و بهره اي از معقولات، مادي و تجربي، و بهره اي و قسمي از آنها، غير مادي و مفارق است. كتاب النفس، 88 يعني، امر معقول به اعتباري مادي و به اعتباري معنوي و غير مادي است.

*منبع: روزنامه ابتكار،1396،10،3
**گروه اطلاع رساني**2059**9131 انتشاردهنده: شهربانو جمعه