تاریخ انتشار: ۲ اسفند ۱۳۹۶ - ۰۹:۱۹

ايرنا- تهران- علي رهبري موسيقيدان و رهبر اركستر ايراني در گفت وگو با روزنامه شهروند اظهار داشت: بعد از انقلاب وضع موسيقي و نوازنده‌ها در ايران تغيير كرده و سطح‌شان بالا رفته؛ چون استادان خوبي داشتند اما يك عده سوء‌استفاده‌گر با مهارتي كه داشتند باعث شدند از افراد ايراني درجه يك كه در خارج كار مي‌كنند، هيچ وقت استفاده نشود و اين لطمه بزرگي به كشور زده درواقع اين يك خيانتي است كه روزي تاريخ موسيقي به آن اشاره خواهد كرد.

در ادامه اين گفت وگو مي خوانيم: علي رهبري موسيقيدان و رهبر اركستر ايراني است. او با رهبري بيش از 120 اركستر مطرح دنيا و ضبط حدود 250 آلبوم اثر موسيقي كلاسيك جهاني با مهمترين اركسترها و اپراهاي دنيا يكي از مطرح‌ترين چهره‌هاي موسيقي ايران است.

رهبري در طول يك دهه گذشته دوباره به‌عنوان رهبر اركستر سمفونيك تهران در ايران حضور داشته، اما متاسفانه به دلايل متعددي از همكاري با اين اركستر كناره‌گيري كرده است. با او كه در طول سال‌هاي فعاليت خود در خارج از كشور نام ايران را در زمينه موسيقي زنده نگه داشته به گفت‌وگو پرداخته‌ايم.

**شما از كودكي با موسيقي روحوضي آشنا شديد اين آشنايي به‌واسطه رويارويي با اين موسيقي‌ها بوده؟ در چه شرايطي اينها را شنيديد؟
چون اصولا در كشورما به خاطر فرق طبقاتي كه سال‌هاي‌ سال در آن وجود داشته همه چيز حالت طبقاتي پيدا كرده در صورتي كه در خيلي از كشورهاي ديگر اين مسائل مطرح نيستند. مثلا كلمه روحوضي و موسيقي روحوضي يا كلمه مطرب مي‌توانست در ايران خيلي باارزش‌تر باشد و ارزش و احترامي را كه نياز دارد به آن گذاشته شود اما به خاطر فرق طبقاتي كه در ايران بوده اين احترام رعايت نشده، يعني وقتي مي‌گويند مطرب يا موسيقي روحوضي يعني يك چيز پيش پا افتاده. من فكر مي‌كنم اين يكي از مسائل نامناسبي است كه اميدوارم در ايران امروزي و مدرن شده از بين برود چون با استعدادترين آدم‌هايي كه من در موسيقي ديدم همه در موسيقي خياباني و موسيقي به قول ايراني‌ها مطربي‌ها فعال بوده‌اند.

براي اين‌كه شما نمي‌توانيد مطرب باشيد ولي بي‌استعداد باشيد و اين درحالي است كه در موسيقي كلاسيك هم مي‌توانيد آهنگساز، هم رهبر اركستر و هم نوازنده باشيد و اينها نيازي به استعداد ندارد. البته درمقابل هم هستند نوازندگاني كه بدون نت ساز مي‌زنند و از تكنيك بالايي برخوردارند اما كسي آنها را مطرب صدا نمي‌كند. من افتخار مي‌كنم كه كودكي‌ام را با اين نوع موزيسين‌ها گذرانده‌ام. درواقع در سن ٥ الي ٦سالگي وارد اين گروه‌ها شدم و با اين افراد كار كردم. خردسال بودم كه روزي بر حسب اتفاق شخصي را ديدم كه با ساز زدن از در خانه‌مان عبور كرد به مادرم گفتم اين چه سازي‌است؟ گفت تار. بعد گفتم كجا مي‌رود؟ گفت او شخصي است به‌نام نوري كه مي‌گويند خوب ساز مي‌زند و همه سازي هم درس مي‌دهد.

با اتمام اين صحبت‌ها و نيز پي بردن خانواده‌ام به علاقه من به موسيقي و داشتن استعداد در اين زمينه، مادرم بعد از مدتي مرا پيش آقاي نوري برد كه بعدها به‌واسطه دوستي با پسرش متوجه شدم ايشان شاگرد استاد صبا بودند. درواقع آقاي نوري كسي بود كه نخستين نت‌هاي موسيقي را به صورت گوشي به من ياد داد و با او نوازندگي ويلن را شروع كردم. حضور او براي من در همان منطقه پايين‌شهر نعمتي بود به‌خصوص اين‌كه پسرش محمد هم نوازندگي مي‌كرد و خيلي بهتر از من ساز مي‌زد.

بعد از مدت كوتاهي من و پسرش محمد در برنامه‌هاي مختلف ازجمله جشن‌هاي مدرسه، شيرخورشيد و... اجرا شركت مي‌كرديم و قطعات روزانه مطربي آن موقع را مي‌زديم البته من بعد از سه چهار‌سال از آن شرايط جدا شدم و به هنرستان موسيقي ملي آن زمان رفتم. اما به‌طوركلي بايد بگويم اينها روزهايي بودند كه من هيچ وقت در عمرم فراموش نمي‌كنم و به‌خصوص اين روزها كه قطعه «مادرم ايران» را نوشتم و در آن اين بخش از موسيقي زندگي من هم شنيده مي‌شود.

**شما اشاره كرديد كه در قطعه «مادرم ايران» بخش‌هايي از اين موسيقي‌هاي مطربي شنيده مي‌شود.
بله من قطعه بزرگي به‌نام «مادرم ايران »را كه هفت قسمت دارد ساخته‌ام كه به‌زودي روي صحنه خواهم برد. اين اثر كاملا ايراني است كه موسيقي پايه‌اش همان موسيقي‌هاي دوره كودكي است كه با مطرب‌ها گذشته و بايد بگويم اين بخش در موسيقي كلاسيك هم به من كمك كرده. به همين دليل من قسمت آخر اين اثر را به‌نام انتري (انتر كسي است كه با ميمونش در خيابان‌ها ساز مي‌زده) نامگذاري كردم و آن را به مطرب‌ها و نوازندگان خياباني ايران هديه كرده‌ام.

در واقع در كنار بخش‌هاي اين اثر كه به بزرگاني چون حسين دهلوي، روح‌الله خالقي، شجريان و حسين عليزاده تقديم شده تمايل داشتم يك قسمت را هم به مطرب‌ها و نوازندگان خياباني هديه كنم و با اين كار بگويم چقدر براي اين افراد ارزش قايلم و چقدر متأسفم كه در كشورما عده زيادي سوء استفاده كردند و براي اين‌كه مي‌خواستند خودشان را مهم جلوه دهند اين گروه را به سطح پايين آوردند.

**در جايي عنوان شده كه شما همان زمان يعني با ورودتان به هنرستان موسيقي ملي در سينماها اجراهايي نيز داشتيد؟ اين درست است؟ اجراها چه بوده؟
من وقتي وارد هنرستان شدم آقاي مفتاح رئيس بودند و من خيلي آن‌جا مشكل داشتم چون در آن زمان به همراه دوستانم در سينماها اجرا داشتيم و در مدرسه هم آقاي مفتاح اعلام كرده بودند بچه‌ها اجازه ندارند بيرون كار كنند. ولي ما كار مي‌كرديم چون به پولش نياز داشتيم. يك سينما در جنوب تهران با نام كشور و يك سينما رويال بالاي شهر بود. من آن زمان با دوچرخه‌ام و همراه با ديگر دوستانم كه امروزه همگي آدم‌هاي معروفي هستند براي اجرا به اين دو سينما مي‌رفتيم و براي هر برنامه ١٠ تومن مي‌گرفتيم كه آن موقع خيلي پول خوبي بود.

هر روز جمعه صبح دو تا سينما مي‌شد ٢٠ تومن به اضافه دو تا ساندويچ رايگان و ديدن يك فيلم مجاني. اين اتفاق يكي از موفقيت‌هاي بزرگ ما بود ولي وقتي وارد هنرستان شدم آقاي مفتاح متوجه شده بودند و مرا تهديد كردند كه اگر بروم دنبال اين كارها از هنرستان اخراجم مي‌كند. كيهان آن زمان هم يك برنامه تلويزيوني با عنوان كيهان بچه‌ها داشت كه روزهاي چهارشنبه پخش مي‌شد. اين برنامه مرا انتخاب كرد كه با گروهي برنامه‌هايي را اجرا كنم و اين جريان خود باعث شد در هنرستان، من معروف شوم البته هر دو ماه يك‌بار آقاي مفتاح مرا در دفترشان مي‌خواستند و تهديد مي‌كردند كه اگر يكبار ديگر بروي تلويزيون بيرونت مي‌كنيم و من هم يك ماه نمي‌رفتم و ماه دوم مي‌رفتم و اين برو و نروها را ادامه مي‌دادم. يك مقدار هم ايشان ناديده مي‌گرفتند كه مرا اذيت نكنند.

براي تحصيل موسيقي به هنرستان موسيقي ملي رفتيد و اين درحالي بود كه در آن زمان‌ها خانواده‌ها ديدگاه مثبتي به موسيقي و هنر نداشتند و شما در آن فضا به آموزش موسيقي به صورت آكادميك پرداختيد؟
براي ورودم به موسيقي و دنبال كردن آن به صورت آكادميك مادرم نقش پررنگي داشت. با وجود اين‌كه سواد نداشت ولي آدم بااستعدادي بود. پدرم پزشكيار و سرگرم كارهاي بيمارستانش بود و خيلي مخالف بود خصوصا اين‌كه در جشن‌ها حضور داشته باشم و نوازندگي كنم، اما مادرم خيلي به من در اين زمينه كمك كرد.

**با وجود مخالفت‌هاي پدر، نمي‌توان از نقش خانواده در ورودتان به موسيقي چشم‌پوشي كرد.
به هيچ عنوان. ما در همان زمان مشكلات بسياري داشتيم چرا كه چند تا از بچه‌هاي مادرم كه بعد از من متولد شده بودند، فوت شدند و اين ناراحتي بزرگي‌ برايمان بود. اما با اين وجود موسيقي نمره يك را در خانه ما داشت البته بايد بگويم كه بعدها تمام خواهر و برادرهايم نيز وارد موسيقي شدند به‌طوري كه خواهرم استاد دانشگاه وين است كه نتيجه همان تأثيرات خانواده است.

**شما بعد از اتمام دوره هنرستان به اركستر صبا راه يافتيد درخصوص اين اركستر و نحوه همكاريتان بفرماييد.
بعد از آقاي مفتاح، آقاي حسين دهلوي به هنرستان آمدند و بعد از مدت كوتاهي با وجود اين‌كه آدم‌هاي بااستعدادي چون روشن روان، واثقي، تهراني، سوسن اصلاني و... را دركلاس داشتيم، نظرشان به من جلب شد به همين دليل نه‌تنها مرا به اركستر صبا بردند بلكه با من به صورت خصوصي در هنرستان آهنگسازي و تلفيق شعر و موسيقي كار مي‌كردند.

**چه شد كه به اتريش رفتيد؟ و در اين كشور چه اتفاقاتي از نظر آموزش برايتان افتاد؟
آن موقع از هنرستان موسيقي ملي كمتر كسي را به خارج از كشور مي‌فرستادند ولي من چون هم موسيقي ايراني و هم غربي كار كرده بودم و بعد از فارغ‌التحصيلي هر دو موسيقي را بلد بودم تصميم گرفتند مرا به اتريش بفرستند براي تحصيل در رشته آهنگسازي.

**آكادمي موسيقي وين از نظر تفاوت تدريس با هنرستان موسيقي ملي و دانشگاه موسيقي چه جايگاهي داشت؟
اين آكادمي براي من بزرگترين حسني كه داشت اين بود كه شانس اين را پيدا كردم كه شاگرد «گوتفريد فن آينم» بشوم. ايشان معروف‌ترين و قوي‌ترين آهنگساز اتريشي بودند كه به راحتي شاگردي را هم قبول نمي‌كردند، اما خوشبختانه متوجه شدند كه من درونم خيلي ايراني است و دايما دلم مي‌خواهد براي ايران بنويسم به همين دليل تشويقم كردند و وقتي ٢٢سالم بود و از آكادمي وين فارغ‌التحصيل شدم به من درجه عالي در آهنگسازي را براي قطعه «نوحه خوان» كه همان زمان با مضمون روز عاشورا نوشته بودم، دادند.

در كنار آن قطعه ديگري به‎نام «خون ايراني» را نوشتم كه هر دوي اين آثار باعث شدند نظر افراد مهم وين به من جلب شود براي اين‌كه من ضمن آهنگسازي در آكادمي وين رهبري اركستر هم مي‌خواندم و نخستين اجراي نوحه‌خوان هم در وين به رهبري خودم صورت گرفت و همين هم باعث شد بيشتر در كار رهبري بيفتم.

به‌واسطه چنين درجه و جايزه مخصوص آكادمي وين، آقاي پروفسور «اوربارنر» من را به‌عنوان دستيار خودشان انتخاب كردند كه تدريس كنم. اين خيلي براي يك ايراني جايگاه بزرگي بود اما فراموش نكنيد همان سال‌هايي كه من وين بودم، از طرف هنرستان موسيقي ملي هر ماه حقوقي به من براي نوشتن يك قطعه ايراني براي سازهاي ايراني و اركستر هنرستان موسيقي ملي پرداخت مي‌شد كه اين مسأله خود باعث شده بود من حس ايراني بودنم را حفظ كنم.

آن زمان رهبر اركستر هنرستان آقاي فخرالديني بود كه با بچه‌ها كار مي‌كردند من از وين حدود ٣٠ قطعه براي اين اركستر نوشتم اما متأسفانه بعد از ٣٠‌سال كه به ايران آمدم و دنبال اين قطعات رفتم نتوانستم هيچ‌كدام را در هنرستان پيدا كنيم.

**شما در ٢٤سالگي به دعوت وزير وقت ارشاد به ايران برگشتيد و جايگزين آقاي پورتراب شديد. از اين دعوت برايمان بگوييد.
من در آن زمان در آكادمي وين هم به‌عنوان دستيار و هم كار آهنگسازي مي‌كردم و تدريس‌ هارموني و كنترپوان هم داشتم. همان موقع بود كه از ايران وزير وقت با من تماس گرفتند و از من خواستند كه به ايران بيايم. وقتي به وزارت فرهنگ آن موقع آمدم ايشان به من گفتند كه آقايان حسين دهلوي و مصطفي كمال پورتراب و چند استاد ديگر علاقه دارند شما رئيس هنرستان ملي موسيقي بشويد.خب من خيلي از اين دعوت خوشم آمد البته همان زمان هم به من گفتند اگر دوست داشته باشم مي‌توانم يك اركستر هم درست كنم.

**وقتي مديريت هنرستان را به عهده گرفتيد اين فضا در چه شرايطي بود و در دوره شما چه اتفاقاتي رخ داد؟
وقتي من رئيس شدم استقبال خيلي عالي از من صورت گرفت. از همان ابتدا همه چيز جوان‌تر شد و سعي كردم كارهايي بكنم كه خودم به‌عنوان دانشجو آرزويش را داشتم ازجمله اين‌كه ما بچه‌هاي فقيري داشتيم كه زندگي‌شان سخت بود. براي آنها خوابگاه درست كردم. براي كساني كه نمي‌توانستند درخانه تمرين كنند فضايي فراهم كردم كه تا دير وقت هنرستان بمانند و همچنين به آنهايي كه ساز نداشتند نيز رسيدگي مي‌كردم.

در كنار اينها اركستري درست كردم كه رحمت‌الله بديعي در آن شركت كرد و با آن به شهرستان‌هاي مختلف مي‌رفتيم. بعد از مدت كوتاهي به من پيشنهاد كردند كه رئيس هنرستان موسيقي غربي كه عنوان هنرستان عالي موسيقي را داشت نيز بشوم درواقع نخستين‌باري بود كه رئيس هر دو هنرستان يك نفر مي‌شد و وقتي اين مسئوليت را به عهده گرفتم، سعي كردم دو هنرستان را به هم نزديك كنم.

**آيا آن زمان هم واكنش‌هايي داشتيد مبني بر اين‌كه يك جوان مديريت هنرستان را بر عهده گرفته؟
نه من از اين نظر حتي يك لحظه هم احساس منفي نداشتم؛ در كنار استاداني مثل پورتراب، دهلوي، پايور، ظريف، تجويدي، معروفي، سنجري، حنانه و... سه‌ سال تمام به من بالاترين احترام را گذاشتند و هيچ وقت احساس نكردم كسي مشكلي براي سن من دارد.

**شما بعد از سه‌ سال ايران را ترك كرديد كه در آن زمان هم به وضع موجود اعتراض داشتيد. اين اعتراضات حول چه مسائلي بود؟
بله؛ اعتراض من به همين سوژه‌هايي كه گفتم برمي‌گشت. من خيلي حساس بودم كه اغلب بچه‌هاي خوب و با استعدادمان از خانواده‌هاي فقير مي‌آمدند. در آن زمان اركستر سمفونيك تهران اغلب نوازندگانش و اركستر اپرا هم ٨٠ درصدشان خارجي بودند؛ من مخالفتي با اين كار نداشتم ولي مي‌گفتم ما اركستر ١٠٠ نفره كنسرواتوار را با جوانان ايراني تشكيل داديم چرا به آن رسيدگي نمي‌كنيد كه يك ساز براي بچه‌ها بخريد.

نوازندگان درجه يك دنيا را به ايران دعوت مي‌كنيد و به او ٢٠‌هزار دلار دستمزد مي‌دهيد ولي وقتي بچه‌اي آرشه ١٠ دلاري مي‌خواهد، پول نداريد درست مثل امروز. همه‌جوره پول خرج مي‌كنند ولي مدارس موسيقي وضعشان بد است و سازهاي اركستر سمفونيك كهنه و خراب است حتي صندلي‌هايشان خراب و نامناسب است آن زمان هم همين‌طور بود البته من خيلي تلاش كرده بودم ولي در كل مخالف خرج‌هاي بزرگي كه مي‌كردند، بودم به همين دليل سه بار استعفا كردم كه آخرين‌بار قبول كردند و درنهايت با تشويق‌هاي دكتر سعدي حسني كه آن زمان مسئوليتي نيز در تالار وحدت داشتند به مسابقات جهاني رهبري اركستر رفتم و توانستم مدال طلاي اين مسابقات را در‌ سال ١٩٧٧ درست سالي كه ايران را ترك كردم به دست بياورم و‌ سال بعدش هم مدال نقره مسابقات جهاني در ژنو را گرفتم.

**چه شد كه به اركستر فيلارمونيك برلين رفتيد و از همكاري خود با اين اركستر و رهبران آن بگوييد؟
دو مسابقه‌اي كه مدال طلا و نقره آن را گرفتم، باعث شد آقاي «هربرت فون كارايان» معروف‌ترين رهبر اركستر دنيا من را به فيلارمونيك برلين دعوت كنند و در همان زمان هم براي نخستين‌بار مديريت هنري يك اركستر به من واگذار شد؛ البته وقتي به آقاي كاريان گفتم كه همزمان مديريت هنري اركستر نورنبرگ به من محول شده ايشان خيلي خوششان نيامد و گفتند اگر قراره با اين اركستر ادامه دهي نمي‌تواني اركستر برلين را رهبري كني؛ چون ما اين‌جا يك روالي داريم و اركستر برلين فقط كساني را دعوت مي‌كند كه در سطح آن باشند؛ به همين دليل ناچار شدم كار نورنبرگ را دو ‌سال و نيم به‌ عنوان مدير هنري انجام دهم و به شرط اينكه هيچ كجا اسم من را ننويسند و بعد از آن هم مدير هنري فيلارمونيك بروكسل و اركسترهاي ديگر شدم؛ به ‌طور كلي بايد بگويم داستان اين فيلارمونيك زندگي من را عوض كرد.

**قطعه «نيمه ماه»را براي حمايت از سياهپوستان ساختيد؛ درباره اين اثر و انعكاس‌اش در دنيا بگوييد.
يكي از كارهاي مهم زندگي من ساخت اين اثر است. من در آن زمان اركستر سمفونيك آفريقاي‌جنوبي را رهبري مي‌كردم و همان زمان با موسيقي سياه‌ها آشنا شدم و ديدم سياه‌ها را در زمان حكومت آپارتايد در سالن كنسرت شهر ژوهانسبورگ راه نمي‌دهند؛ به همين دليل تصميم گرفتم قطعه‌اي بنويسم براي گروه كر بزرگ و سوليست‌هاي سياه‌ها همراه با اركستر بزرگ جوانان آفريقاي‌جنوبي كه به دنبال آن اين اثر را با همين اركستر در همه شهرهاي بزرگ آفريقاي‌جنوبي حتي شهرهايي كه فقط سياه‌ها هستند اجرا كرديم بعد از اين آن‌قدر محبوبيت اين كار زياد شد كه آن موقع به من اخطار دادند اگر بخواهيد كارتان را با سياه‌ها ادامه دهيد، ديگر نمي‌توانيد به آفريقاي‌جنوبي بياييد؛ البته من ديگر به آفريقاي‌جنوبي نرفتم و بعد از چند كنسرت رابطه‌ام را قطع كردم؛ چون شرط كرده بودم كه با سياه‌ها كار بكنم. اين اتفاق يكي از موارد هنري خوب زندگي من بود و فكر نمي‌كنم هيچ‌وقت فراموش كنم و البته آنها هم فراموش نخواهند كرد.

**شما در ادامه فعاليت‌هاي موسيقايي خود اركستر فيلارمونيك بين‌المللي ايراني را نيز تشكيل داديد؛ اين اركستر با چه هدفي شكل گرفت و سرنوشت آن چه شد؟
اين هم يك مقدار برمي‌گردد به فعاليت من با اركستر فيلارمونيك برلين. رئيس داخلي اركستر برلين بعد از حضور چهار الي پنج ماهه من در اركستر، با من صميمي شده بود و يك روز با هم تصميم گرفتيم به دليل وجود تعداد زياد نوازندگان ايراني درجه يك در خارج از كشور اركستري تشكيل داده و آنها را دور هم جمع كنيم. ايشان به من گفتند كه رهبري اگر تو اين كار را انجام دهي، من برايت اسپانسر پيدا مي‌كنم با اين ايده شروع به تشكيل اركستر كرديم.

اين اتفاق ٢٠‌سال پيش رخ داد و با كمك بسياري از نوازندگان ايراني ساكن اتريش در عرض يك‌سال دعوت‌هايمان را صورت داديم و درنهايت اركستر تشكيل شد و البته توانستيم در همان زمان دو سي‌دي نيز ضبط كنيم و قرار بود اين كار ادامه پيدا كنند كه متاسفانه رئيس داخلي اركستر برلين خيلي جوان فوت شد و اين اتفاق باعث شد كه اين ايده نتواند عملي شود.

**شما‌ سال ٢٠٠٥ به ايران آمديد و رهبري اركستر سمفونيك را به عهده گرفتيد؛ درباره اين همكاري بفرماييد و اين‌كه چه شد دوباره ايران را ترك كرديد؟
من ١٢‌سال پيش وقتي به ايران آمدم خيلي با علاقه با اركستري كه سطحش بسيار پايين بود، شروع به كار كردم و در مدت زمان كوتاهي كه داشتيم، توانستيم برنامه‌هاي عالي انجام دهيم. بزرگترين مشكل آن زمان حقوق نوازندگان بود به همين خاطر من وزير را تهديد كردم كه اگر اين روند ادامه يابد من از اركستر خواهم رفت. آنها هم كه اصلا بود و نبود برايشان مهم نبود توجهي به اين جريان نكردند.

**همان ‌سال عنوان شده بود كه شما دستمزد بالايي خواسته بوديد و به علت محقق‌نشدن اين خواسته اركستر را ترك كرديد؟
اصلا حقيقت ندارد؛ چون نامه‌اي كه به وزير آن زمان نوشتم همه جا منتشر شد؛ فقط تنها شرطم اين بود كه به دستمزد نوازنده‌ها رسيدگي شود. اين نكته را در نظر بگيريد كه اگر من براي پول اين كار را ترك كرده بودم، هيچ وقت آن را نمي‌پذيرفتم؛ چون كمترين دستمزد من براي رهبري يك شب ١٠‌هزار يورو و بالاترين آن ٢٠‌هزار يورو است و در ايران چه آن موقع و چه الان مي‌خواستند به من ١٠‌درصد اين درآمد را بدهند كه واقعا در قبال آن هيچ بود. پس به اين ترتيب اين صحبت اصلا درست نيست و اين حرف‌ها را كساني زدند كه ٣٠‌سال اصلا نمي‌پرسيدند من كجا هستم و چه كار مي‌كنم.

**چه شد كه دوباره با توجه به شرايط موجود اركستر به ايران آمديد؟
اولا شرايط بهتر شده بود در ثاني آقاي مرادخاني و جمالي مدير بنياد رودكي قول داده بودند كه شرايط من را براي بهترشدن وضع نوازندگان اركستر بپذيرند و انجام دهند؛ ولي متاسفانه بعد از ٥ الي ٦ ماه متوجه شدم به هيچ وجه قدمي برنداشته‌اند و دايم به بچه‌ها دروغ گفتند و از من هم مي‌خواستند هر طور شده با آنها همكاري كنم كه من نمي‌توانستم اين را قبول كنم؛ البته اين بار به من حقوق بدي هم نمي‌دادند و اگر پول برايم مهم بوده هيچ وقت آن را رها نمي‌كردم.

جايي خواندم آقاي كامكار گفته بودند علي رهبري با پول كمي كه بنياد به اركستر مي‌داده كار زيادي از نوازنده‌ها مي‌كشيدند كه بايد بگويم نه من كار زيادي از بچه‌ها نمي‌كشيدم؛ كاري كه من با بچه‌ها مي‌كردم مثل همه جاي دنياست يعني هر روز بايد كار كنند تا حقوق بگيرند و گفته بود الان خوبي‌اش اين است كه به اندازه پول كار مي‌خواهند كه البته درست است ولي اركستر ديگر حرفه‌اي نيست؛ چرا كه اركستري كه هر روز كار نكند و هر هفته يك برنامه تازه ارايه ندهد، اركستر درجه يكي نيست.

**در مدت همكاري با اركستر اتفاقات خوبي رخ داد و چرا دوباره ايران را ترك كرديد؟
اتفاقات خوبي از نظر هنري رخ داد ولي از نظر اداري افتضاح بود؛ به نظر من اركستر نبايستي دست بنياد رودكي و حتي دفتر موسيقي باشد چرا كه مديران آن‌جا هيچ شناختي به اركستر ندارند و تنها دخالت‌هاي بي‌خود مي‌كنند. اركسترسمفونيك بايد مستقل باشد و با حضور رهبران جهاني مي‌تواند در مدت كوتاهي به درجات بالا برسد.

**به نظرتان اركستر سمفونيك تهران چقدر در كشش مردم به موسيقي كلاسيك موفق عمل كرده؟
موسيقي كلاسيك يك موسيقي علمي است كه تأثيرش از موسيقي سرگرمي متفاوت است؛ بنابراين اگر حتي ٢٠ نفر هم به سالن بيايند، فرهنگشان را بالا مي‌برد و تأثير خودش را مي‌گذارد. متأسفانه بايد گفت كه مردمان كشور تركيه سطحشان از ايران در زمينه موسيقي كلاسيك به مراتب بالاتر است؛ چون ٢٢ اركستري كه در تركيه فعال هستند، دايم برنامه مي‌گذارند و مردم از نزديك با اجراي آنها روبه‌رو مي‌شوند و بزرگترين قطعات دنيا را گوش مي‌كنند؛ در صورتي كه در ايران قطعات اين‌چنيني را هيچ‌وقت جرأت نكردند كه اجرا كنند.

**شما با بيش از ١٢٠ اركستر دنيا همكاري داشته‌ايد.
بله؛ ١٢٠ اركستر و با بعضي‌ از اين اركسترها در طول چهل‌ سال گذشته بيش از ١٠٠ كنسرت داشتم كه شايد به ١٠٠٠ كنسرت برسد. من در اين سال‌ها با بهترين سوليست‌ها، بهترين خواننده‌ها و بهترين اركسترهاي دنيا كنسرت داشتم و برخلاف كشور خودم كه هيچ توجهي به من نداشتند، كشورهايي مثل اسپانيا، چكسلواكي و بلژيك بالاترين نشان هنري‌شان را به من دادند و در حال حاضر هم از من خيلي حمايت مي‌كنند.

نكته مهمي كه دلم مي‌خواهد به آن اشاره كنم اين است كه بعد از انقلاب وضع موسيقي و نوازنده‌ها در ايران تغيير كرده و سطح‌شان بالا رفته؛ چون استادان خوبي داشتند اما يك عده سوء‌استفاده‌گر با مهارتي كه داشتند باعث شدند از افراد ايراني درجه يك كه در خارج كار مي‌كنند، هيچ وقت استفاده نشود و اين لطمه بزرگي به كشور زده درواقع اين يك خيانتي است كه روزي تاريخ موسيقي به آن اشاره خواهد كرد.

*منبع: روزنامه شهروند؛1396،12،2
**گروه اطلاع رساني**9370**2002