تاریخ انتشار: ۱۸ تیر ۱۳۹۷ - ۰۵:۱۹

تهران- ايرنا- امروز انديشه تشيع در پله ششم؛ تاريخ را به ماتم مي خواند و اشك هاي تمام عاشقان خاندان علي (ع) از فراق صادق آل محمد صلي الله عليه و آله وسلم امام علم و ديانت و سراينده سرود زيباي خداپرستي از ابرهاي غمگين آسمان بقيع مي بارد.

به گزارش ايرنا، امروز غريب آباد دل سيه پوش عزاي صادق آل محمد صلي الله عليه و آله وسلم است. امروز بر گلوي آسمان بغضي سخت بر جاي مانده، امروز ابرها صيحه مي زنند، زمين بر خود مي لرزد و ضجه هايي غريب بنيان مدينه را از هم مي پاشد.
مدينه در تب غم مي سوزد، آه سردي بر چهره شهر نقش بسته است، مردي از خانه اي ساده چشم از جهان فرو مي بندد. گويي امواج خروشان علم در ساحل ابديت آرميده است، گويي عشق با تمام وسعتش در دل خاك جاي گرفته است. همه جا سخن از اوست، نامش به صداقت آسمان مي ماند، مدينه روزهاي با او بودن را خوب به ياد دارد، لطافت روحش مدينه را بهشتي مي كرد و سوز مناجاتش به خاك بها مي داد. كرسي درسش انديشه ها را بارور، عقل ها را متحير و دل ها را مبهوت مي كرد.
او از سلاله لو كشف الغطا است. مي داني از چه كسي مي گويم و در ماتم كه مي سوزم، هم او كه نامش بر سر در ابواب جنت نوشته شده است. مردي كه به نور او بهشت را آفريدند آسمان براي او مي بارد و زمين براي او مي بالد و گل ها براي او مي خندند.
نامش جعفر است و لقبش صادق، كه به صدقش ملائك گواه بودند. او كوثري بود كه هر كه از زلال حكمتش نرسيد حكيم شد و هر كه بر كرانه عرفاتش قدم نهاد، مجنون شد، خطيبان، به بيان او خطبه خوان شدند؛ هم او كه به فرداها روشني داد و انسان ها را از جهل رهانيد، امروز در سكوت شب، بر صادق آل محمد صلي الله عليه و آله وسلم مي گريم و بر غربت او اشك مي ريزم. امروز تا سپيده دمان، هق هق گريه ام و فريادم را با پيك اشك و عشق به بقيع خواهم رساند.
امام جعفر بن محمد بن علي بن الحسين بن علي بن ابي طالب(ع) كه كنيه ايشان ابو عبداللّه است، امام ششم از ائمه اثني عشر و معصوم هشتم در نظر شيعه اماميه است.
امام جعفر صادق (ع) در پگاه روز جمعه يا دوشنبه هفدهم ربيع الاول سال 80 هجري معروف به سال قحطي در مدينه ديده به جهان گشود. اما بنا به گفته شيخ مفيد و كليني، ولادت آن حضرت در سال 83 هجري اتفاق افتاده است. ليكن ابن طلحه روايت نخست را صحيح ‏تر ميداند و ابن خشاب نيز در اين باره مي گويد: چنان كه ذراع براي ما نقل كرده، روايت نخست، سال 80 هجري، صحيح است. وفات آن امام (ع) در دوشنبه روزي از ماه شوال و بنا به نوشته مولف جنات الخلود در 25 شوال و به روايتي نيمه ماه رجب سال 148 هجري روي داده است. با اين حساب مي‏توان عمر آن حضرت را 68 يا 65 سال گفت.
مدفن ايشان در بقيع در كنار پدر و جد بزرگوار و عم بزرگش امام حسن(ع) است. مادر آن حضرت ام فروه دختر قاسم بن محمد بن ابي بكر بود. روايات و نصوصي كه دلالت بر امامت آن حضرت دارد بسيار است.
لقب آن حضرت صادق بود زيرا هرگز جز سخن درست نفرمود. رسول الله (ص) درباره او خبر داد كه «كلمه حق و پيك صدق است». منصور عباسي هميشه او را با اين لقب مي‏ناميد. او را فاضل و طاهر و صابر نيز مي‏خواندند ولي اشهر القاب او كه تاريخ ثبت كرده است همان صادق است.
امام صادق (ع) حدود 12 سال در كنار جدش امام زين العابدين (ع) و 19 سال بعد از رحلت آن حضرت با پدرش امام محمد باقر (ع) به سر برد و بعد از پدر بزرگوارش مدت 34 سال امامت مسلمانان را عهده‏دار بود. آن حضرت ده فرزند داشت به ترتيب ذيل: 1)اسماعيل، 2)عبدالله، 3)ام فروه كه مادر ايشان فاطمه دختر حسين بن علي بن حسين عليهماالسلام بود، 4)امام موسي كاظم(ع)، 5)اسحاق، 6)محمد، 7)عباس، 8)علي، 9)اسماء، 10)فاطمه، كه از مادران مختلف بودند.
اسماعيل بزرگترين اولاد حضرت صادق (ع) بود و حضرت او را بسيار دوست مي‏داشت تا آنجا كه بعضي گمان مي‏بردند او پس از پدرش امام شيعيان خواهد بود اما اسماعيل در زمان حيات پدر از دنيا رفت و مردم جنازه او را از عريض (موضعي در مدينه) تا بقيع حمل كردند. پس از وفات حضرت صادق (ع) جمعي همچنان اسماعيل را امام دانستند و فرقه اسماعيليه از همين جا منشعب شد.
عصر امام صادق (عليه السلام) يكي از طوفاني‌ترين ادوار تاريخ اسلام است كه از يك سو اغتشاش‌ها و انقلاب‌هاي پياپي گروه‌هاي مختلف، بويژه از طرف خونخواهان امام حسين (عليه السلام) رخ مي‌داد، كه انقلاب ابو سلمه در كوفه و ابومسلم در خراسان و ايران از مهم‌ترين آنها بوده است و از ديگر سو عصر برخورد مكتب‌ها و ايد‌ئولوژي‌ها و عصر تضاد افكار فلسفي و كلامي مختلف بود كه از برخورد امت اسلام با مردم كشورهاي فتح شده و نيز روابط مراكز اسلامي با دنياي خارج، به وجود آمده و در مسلمانان نيز شور و هيجاني براي فهميدن و پژوهش پديد آورده بود.
عصري كه كوچكترين كم كاري يا عدم بيداري و تحرك پاسدار راستين اسلام يعني امام (عليه السلام)، موجب نابودي دين و پوسيدگي تعليمات حياتبخش اسلام، هم از درون و هم از بيرون مي‌شد.
زمان امام صادق (عليه السلام)، زمان تزلزل حكومت بني اميه و فزوني قدرت بني عباس بود و اين دو گروه مدتي درحال كشمكش و مبارزه با يكديگر بودند.
از زمان هشام بن عبدالملي، تبليغات و مبارزات سياسي عباسيان آغاز گرديد و در سال 129 وارد مرحله مبارزه مسلحانه و عمليات نظامي گرديد و سرانجام در سال 132 به پيروزي رسيد. بني اميه در اين مدت، گرفتار مشكلات سياسي فراواني بودند لذا فرصت فشار و اختناق نسبت به شيعيان را نداشتند.
عباسيان نيز چون از دستيابي به قدرت در پوشش شعار طرفداري از خاندان پيامبر و گرفتن انتقام خون آنان عمل مي‌كردند، فشاري از طرف آنان مطرح نبود. از اين رو اين دوران، دوران آرامش و آزادي نسبي امام صادق (عليه السلام) و شيعيان بود و آن حضرت از اين فرصت استفاده كرده و تلاش فرهنگي وسيعي را آغاز كرد.
پيشواي ششم در چنين دوراني به فكر نجات افكار توده مسلمان از الحاد و بدبيني و كفر و نيز مانع انحراف اصول و معارف اسلامي از مسير راستين بود و از توجيهات غلط و وارونه دستورات دين كه به وسيله خلفاي وقت صورت مي گرفت جلوگيري مي كرد.
اينجا بود كه امام (عليه السلام) دشواري فراوان در پيش و مسئوليت عظيم بر دوش داشت. امام صادق (عليه السلام) در ظلمت بحرانها و آشوبها دنياي شيعه را به فروغ تعاليم خويش روشني بخشيد و حقيقت اسلام را از آلايش انحرافات و گزند فريبكاران حفظ نمود.
او آن قدر فقه و دانش اهل بيت را گسترش داد و زمينه ترويج احكام و بسط كلام شيعي را فراهم ساخت كه مذهب شيعه به نام او به عنوان مذهب جعفري شهرت يافت. آن اندازه كه دانشمندان و راويان از دانش امام بهره مند برده و از ايشان حرف و حديث نقل كرده اند از هيچ يك از ديگر ائمه نقل نكرده‌اند.
ليكن طولي نكشيد كه بني عباس پس از تحكيم پايه‌هاي حكومت و نفوذ خود، همان شيوه ستم و فشار بني اميه را پيش گرفتند و حتي از آنان هم گوي سبقت را ربودند.
وضع به حدي ناگوار وشد كه همگي ياران امام (عليه السلام) را در معرض خطر مرگ قرار مي داد، چنانچه زبده هايشان جزو ليست سياه مرگ بودند.
امام صادق (عليه السلام) كه همواره مبارزي نستوه و خستگي ناپذير و انقلابي بنيادي در ميدان فكر و عمل بوده، كاري كه امام حسين (عليه السلام) به صورت قيام خونين انجام داد، وي قيام خود را در لباس تدريس و تاسيس مكتب و انسان سازي انجام داد و جهادي راستين كرد.
در دوره امامت امام صادق (عليه السلام) مسلمانان بيش از پيش به علم و دانش روي آوردند و در بيشتر شهرهاي قلمرو اسلام بويژه در مدينه، مكه، كوفه، بصره و ... مجالس درس و مناظره هاي علمي داير و از رونق خاصي برخوردار گرديد. در اين زمان با استفاده از فرصت به دست آمده امام صادق (عليه السلام) توانست نهضت علمي فرهنگي پدرش امام باقر (عليه السلام) را ادامه داده و علوم و معارف اهل بيت را بيان كرده در همه جا منتشر كند.
سفرهاي اجباري و اختياري امام به عراق و به شهرهاي حيره، هاشميه و كوفه و برخورد با اربابان ديگر مذاهب فقهي وكلامي نقش بسزايي در معرفي علوم اهل بيت و گسترش آن در جامعه داشت. در اين شهرها گروه هاي مختلف براي فراگيري دانش نزد آن حضرت مي آمدند و از درياي دانش او بهره مند مي بردند. برخورد وي با گروه هاي مختلف مردم سبب شد كه آوازه شهرتش در دانش و بينش ديني، علم و تقوي، سخاوت و جود وكرم و ... در تمام قلمرو اسلام طنين انداز شود و مردم از هر سو براي استفاده از دانش بيكران وي رو سوي كنند. در اين دوره علوم و فلسفه ايراني، هندي و يوناني به حوزه اسلامي راه يافت و بازار ترجمه علوم گوناگون از زبان‌هاي مختلف به زبان عربي گرم و پررونق گرديد. همچنين مكتب‌هاي كلامي و فرقه مذهبي و فقهي در اين عصر پايه گذاري شد.
امام صادق (عليه السلام) با تمام جريان‌هاي فكري و عقيدتي آن روز برخورد كرده و موضوع اسلام و تشيع را در برابر آنها روشن ساخته و برتري بينش اسلام تشيعي را ثابت كرده است.
مناظرات امام صادق (عليه السلام) با اربابان دانش‌هاي گوناگون چون پزشكان، فقيهان، منجمان، متكلمان، صوفيان و... بويژه مناظرات وي با ابوحنيفه مشهور و در منابع شيعه و سني ثبت است.
شاگردان امام باقر (عليه السلام) پس از درگذشت آن حضرت به گرد شمع وجود امام صادق (عليه السلام) حلقه زدند.
امام (عليه السلام) نيز با جذب شاگردان جديد به تأسيس يك نهضت عظيم فكري و فرهنگي و بالنده مبادرات ورزيد، به گونه‌اي كه طولي نكشيد مسجد نبوي در مدينه منوره و مسجد كوفه در شهر كوفه به دانشگاهي عظيم تبديل شد.
درگيري شديد بين بني عباس و بني اميه آنان را آن چنان به خود مشغول كرده بود كه فرصتي طلايي براي امام صادق (عليه السلام) و يارانش به دست آمد.
آن حضرت با استفاده از اين فرصت به بازسازي و نوسازي فرهنگ ناب اسلام پرداخت و شيفتگان مكتب حق از اطراف و اكناف، از بصره، كوفه، واسط، يمن و نقاط مختلف حجاز به مركز اسلام؛ يعني مدينه، سرازير شدند و چون پروانگي دلباخته به گرد شمع وجود امام صادق (عليه السلام) تجمع كردند.
امام صادق (عليه السلام) هر يك از شاگردان خود را رشته هاي كه با ذوق و قريحه او سازگار بود، تشويق و تعليم مي نمود و در نتيجه هر كدام از آنها در يك يا دو رشته از علوم مانند: حديث، تفسير، فقه و كلام، تخصص پيدا مي كردند.
در دانشگاهي كه امام بوجود آورده بود شاگردان بزرگ و برجسته اي همچون هشام بن حكم - محمد بن مسلم - ابان بن تغلب - هشام بن سالم - مومن الطاق - مفصل بن عمر - جابر بن حيان و... تربيت كرد كه هر يك از آنها شخصيتهاي بزرگ علمي و چهره هاي درخشاني بودند كه خدمات شاياني انجام دادند.
به عنوان نمونه هشام بن حكم 31 جلد كتاب و جابر بن حيان بيش از 200 جلد در زمينه علوم گوناگون بخصوص رشته هاي عقلي طبيعي و شيمي كتاب نوشته است و به عنوان بدر علم شيمي مشهور است.
دانشمندان علم حديث شمار كساني را كه مورد اعتماد بوده اند - راويان ثقه - و از آن حضرت نقل كرده اند تا چهار هزار نفر را نوشته اند.
شاگردان دانشگاه امام منحصر به شيعيان نبوده بلكه پيروان اهل تسنن نيز از مكتب آن حضرت برخوردار مي شدند.
بزرگان اهل سنت چون مالي بن انس، ابوحنيفه، سفيان ثوري، سفيان بن عيينه، ابن جريح، روح ابن قاسم و ... ريزه خوار خوان دانش بيكران او بودند. ابو حنيفه كه دو سال شاگرد امام بود اين دوره را پايه علوم و دانش خود معرفي كرده مي‌گويد: اگر آن دو سال نبود 'نعمان' از بين رفته بود.
در يك دسته بندي، زندگاني امام جعفر صادق (عليه السلام) را مي توان به سه دسته كلي تقسيم كرد:
الف - زندگاني امام در دوره امام سجاد و امام باقر (عليهم السلام) كه تقريبا نيمي از عمر حضرت را به خود اختصاص مي‌دهد. در اين دوره ( از تولد - 114) امام صادق (عليه السلام) از علم و تقوي و كمال و فضيلت آنان در حد كافي بهره مند شد.
ب - قسمت دوم زندگي امام جعفر صادق (عليه السلام) از سال 114 هجري تا 140 هجري مي‌باشد. دراين دوره امام از فرصت مناسبي كه بوجود آمده، استفاده نمود و مكتب جعفري را به تكامل رساند. در اين مدت، چهار هزار دانشمند تحويل جامعه داد و علوم و فنون بسياري را كه جامعه آن روز تشنه آن بود، به جامعه اسلامي ارزاني داشت.
ج - هشت سال آخر امام (عليه السلام) قسمت سوم زندگي امام را تشكيل مي‌دهد. در اين دوره، امام بسيار تحت فشار و اختناق حكومت منصور عباسي قرار داشت. در اين دوره امام دائم تحت نظر بود و مكتب جعفري عملا تعطيل شد.
امام در سال هاي آخر عمر خود به شدت لاغر و ضعيف شده بود و به تعبير يكي از افرادي كه امام را در آن روزگار ديده بود از او چيزي نمانده بود جز سرش، كنايه از اينكه بدن كاملا نحيف شده بود. سراسر زندگيش به دشواري وسختي و رنج آفريني گذشته بو و در سالهاي آخر عمر بر ميزان محدوديت و احضار و تهديد او اضافه مي شد كه اين خود بر خستگي و رنجش مي افزود.
روزي منصور به وزير دربارش «ربيع» گفت همين اكنون جعفر بن محمد (امام صادق (عليه السلام)) را در اينجا حاضر كن.
ربيع فرمان منصور را اجرا كرد حضرت صادق( عليه السلام) را احضار نمود، منصور با كمال خشم و تندي به آن حضرت رو كرد و گفت: «خدا مرا بكشد اگر تو را نكشم آيا در مورد سلطنت من اشكال تراشي مي كني؟»
امام: آنكس كه چنين خبري به تو داده دروغگو است ...
ربيع مي گويد: امام صادق (عليه السلام) را ديدم هنگام ورود لبهايش حركت مي كند، وقتي كه كنار منصور نشست، لبهايش حركت مي كرد و لحظه به لحظه از خشم منصور كمتر مي شد.
وقتي كه امام صادق (عليه السلام) از نزد منصور رفت، پشت سر امام رفتم و به او عرض كردم: وقتي كه شما وارد بر منصور شديد منصور نسبت به شما بسيار خشمگين بود ولي وقتي كه نزد او آمدي و لبهاي تو حركت كرد خشم او كم شد شما لبهايتان را به چه چيز حركت مي دادي؟
امام صادق ( عليه السلام) فرمود: لبهايم را به دعاي جدم امام حسين (عليه السلام) حركت مي دادم و آن دعا اين است: يا عُدَّتي عِندَ شِدَّتي وَيا غَوثِي عِندَ كُربَتي اَحرِسنِي بِعَينِكَ الَّتي لا تَنامُ وَاكَنِفنِي بِِرُكنِكَ الذَّي لايُرام
«اي نيرو بخش من هنگام دشواريهايم واي پناه من هنگام اندوهم به چشمت كه نخوابد مرا حفظ كن و مرا در سايه ركن استوار و خلل ناپذيرت قراربده»
مفضّل بن عمر مي گويد: منصور دوانيقي براي فرماندار مكه و مدينه حسن بن زيد پيام داد: خانه جعفر بن محمد (امام صادق (ع) را بسوزان، او اين دستور را اجرا كرد و خانه امام صادق (عليه السلام) را سوزانيد كه آتش آن تا به راهرو خانه سرايت كرد، امام صادق (عليه السلام) آمد و ميان آتش گام برمي داشت و مي فرمود : اَنَا بنُ اَعراقِ الثَّري اَنا بنُ اِبراهِيمَ خَليلِ اللهِ
«منم فرزند اسماعيل كه فرزندانش مانند رگ و ريشه در اطراف زمين پراكنده اند منم فرزند ابراهيم خليل خدا (كه آتش نمرود بر او سرد وسلامت شد)»
سرانجام منصور نتوانست پيشرفت امام را ببيند و عظمت او را تحمل كند. طرح قتل او را از طريق مسموم كردن تهيه كرد.
بني عباس درس مسموم كردن امامان را از پيشوايان رذل خود، يعني بني اميه آموختند. معاويه بارها گفته بود خداوند از عسل لشكرياني دارد و.. كه غرض عسل مسموم بود كه به خورد دشمنان خود ميداد.
منصور توسط والي خود در مدينه امام را با انگور زهرآلود به شهادت رساند و بعد حيله گرانه به گريه و زاري و عزاداري او پرداخت. اينكه در امر شهادت امام، منصور دست داشته جاي شكي براي ما نيست، زيرا كه خود بارها گفته بود كه او چون استخواني در گلويم گير كرده است.
شايد منصور از لحاظ دروني دوست نداشت امام را شهيد كند ولي چه مي توان كرد كه مقام است و سلطنت، پست است و موقعيت. مگر هركسي مي تواند از آن بگذرد؟ امرشهادت او را توسط منصور، برخي چون ابوزهره انكار كرده اند، بدليل ابراز تأسف منصور از مرگ او وهم گفته اند كه اين امر خلاف تحكيم پايه هاي حكومت او بود. ديگران هم همين افكار راداشته اند و يا برخي ديگر از آن به ترديد ياد كرده اند. ولي باتوجه به سابقه برخورد و احضار و تهديد منصور، و با توجه به اعمال زمامداران پس از او معلوم مي شود بني عباس چون بني اميه در خط امام كشي بودند و آنها 6 تن از امامان ما را مسموم كرده اند. آري او پس از قتل امام ابراز تاسف هم كرد و آن مصلحتي بود.
اكنون و در بيست و پنجمين روز از ماه شوال اندوهي جانكاه بر تار و پود مدينه چنگ مي زند و حُزني غم انگيز، افلاك را مي آشوبد. آسمان سياه پوش مي شود و فوج فوج، فرشته هاي عزادار، در نقطه اي به نام بقيع، فرود مي آيند! و بقيع، با ديده گريان، انتظار ورود عزيزي را به سوگ مي نشيند!
در كوچه كوچه يثرب، بوي غربت و يتيمي مي وزد! از درها، ديوارها، پنجره ها، ملال و ماتم مي بارد! سينه ها، داغ بزرگي را به دفترش مي كشند و جان ها، در آتش مصيبتي عظيم مي گدازند! چشم ها به خون مي نشينند و دست ها، بي تابي شان را در سوگ مولايي كه عظمت نامش، آسمان را به تواضع وامي دارد به سرها مي كوبند!
شبد**1953**1010