اصفهان- ايرنا- شامگاه خنك تابستاني است و اندك اندك جمع خيران و نيكوكاران دعوت شده به دومين جشنواره خيران مدرسه ساز از راه مي رسند اما سالن اجتماعات مدرسه شهداي كوي ماندگار سميرم، نصفه و نيمه و نه كامل پر مي شود!

تعدادي از مهمانان و خيران از مركز استان آمده اند و دو مجري جوان برنامه نيز با همان طراوت جواني خود فضاي مجلس را به نشاط و شور بيشتر دعوت مي كنند. شاهنامه خواني دختركي كه لباس محلي فيروزه اي رنگ پوشيده است در ادامه تشويق و وجد حاضران را به دنبال دارد.
نواي ني استاد كيوانفر و ياد كردنش از استاد كسايي و در ادامه سه تار نوازي جواني از خطه سميرم و اشك ريختنش از براي درد محرومان فضاي سالن را تحت تاثير قرار مي دهد. جمع و جماعت حاضر كه در ميانه اين برنامه ها ميوه و شربت تناول مي كنند بعد از اين سخنان درگوشي حرف هايي مي زنند و انگار واكنش هاي متفاوتي دارند.
برخي از حاضران در اين محفل هم هر كدام از اجراهاي موسيقي و شاهنامه خواني را با تلفن همراهشان فيلمبرداري مي كنند.
يكي از مجريان در ميان جمع حاضر گشتي مي زند و برگه هاي روي ميز را مي نگرد تا اگر خيّري قصد كمك و ساخت مدرسه و كلاسي دارد برگه را بردارد و نام و نشان نيكوكار را اعلام كند.
انگار خبر چنداني از كمك هاي حاضران نيست... اما چرا ظاهراً خبري هر چند در ظاهر كوچك و جمع و جور در اين ميان هست. همين بنده خدايي كه كنار دست منِ خبرنگار نشسته از من مي خواهد با خط خوش برايش بنويسم «احداث يك باب مدرسه دو كلاسه تمام و كمال به نام شهيد حسين سامي مقام».
مجري هم بلافاصله پشت تربيون همين نوشته من را با همان آب و تاب مجريان و گويندگان اعلام مي كند و از آن مرد نيكوكار مي خواهد قيام كند تا حاضران برايش دستي بزنند.
اندكي بعد بانگ روح افزاي موذن همه را به نماز و عبادت از براي معبود دعوت مي كند و سالن از جمعيت خالي مي شود. پشت سر جمعيتي كه رفته اند برگه هاي سفيد باقي مانده روي ميزهاي دعوت شدگان سمت و سوي ذهنم را به جلب مي كند.
اما باز با خود مي گويم، ساخت همان يك مدرسه دو كلاسه تمام و كمال بنام سرهنگي از تبار ارتش قهرمان، چشم و چراغ جشنواره دوم خيران را درياب كه در گذران اين زمانه پرهياهو غنيمت است و تيتر از براي گزارشي كه تلنگر و تأمل بيشتر را هدف گرفته است.
*خبرنگار ايرنا
7147/گ/1772