تاریخ انتشار: ۳ مهر ۱۳۹۷ - ۱۷:۰۰

روزنامه پيام سمنان در ستون سرمقاله امروز سوم مهر خود مطلبي با عنوان «مكتب عشق و بعد عاطفي» به قلم منصور فرزامي منتشر كرد.

در اين مطلب آمده است: البته اين خاطره‌ آموزنده را به مناسبت‌ هاي مختلف، ارجمندان، از نگارنده شنيده ‌اند كه در اينجا و در اين مقال، در آغاز تحصيلي مي‌تواند آموزنده و مفيد باشد هم براي معلم و هم جهت شاگرد.
پيش از انقلاب و در سال آخر دوره‌ي ليسانس، از جمله‌ي دروس غيراصلي تحت عنوان «كهاد» درس چهارواحدي «روان شناسي يادگيري و تدريس» كه كتاب قطوري بود براي ما منظور شد كه طبق برنامه‌ي مدون به صورت پيوسته در هر نيمسال به استعداد دو واحد بگذرانيم.
پس از شروع كلاس‌ها، استاد درس كه خود نويسنده‌ي اين كتاب وزين و معتبر بود و افتخار مي‌كرد كه در محضر درس « ژان پياژه »‌ي معروف درس محبت و معرفت آموخته به كلاس آمد اما ضمن مطالب ايشان امثال نگارنده دريافتند كه با ايشان تضاد اعتقادي دارند از طرفي به سبب همين تضاد و ديد منفي مطالب و نوشته‌هاي كتابشان، براي صاحب اين نوشته، غامض و غيرقابل يادگيري جلوه كرد تا آنجا كه در امتحان به زحمت افتادم و جز نمره‌ي «ج» كه ارزش چنداني نداشت نصيب نبردم. همين امر آن اختلاف و فاصله‌ي ذهني را بيش‌تر كرد آن چنان كه در حضور همشاگردي‌ها كه 22 نفر بوديم، از كتاب و استاد، جسورانه و ناعادلانه انتقاد كردم.
جناب استاد دكتر علي‌اكبر سيف كه: «گر بود زنده، خدا يارش باد» با آن چهره‌ي درهم شكسته كه در عين جواني از تحمل رنج‌هاي بسيار حكايت داشت، با گشاده‌رويي و متانت و بياني شمرده فرمودند: «به من و به كتاب من به چشم دوستي نگاه كن» اين كتاب در اين موضوع، يگانه اثري است كه به زبان فارسي نوشته شده است. من با سخن ايشان فروريختم كه به حقيقت مي‌گفت پس با تغيير نگرش و تامل، به چشم ارادت به ايشان و تاليف ارزنده‌شان نگريستم و همان شد كه هر جمله و عبارت را با دوستي به خاطر مي‌سپردم و نتيجه‌ي امتحان آن مطلوبي بود كه مي‌خواستم. حضرت استاد به من فهماند كه عامل موفقيت هر معلمي و در هر درسي، همانا آن «بعد عاطفي» است و تا شاگرد معلمش را دوست نداشته باشد نه درسش را مي‌خواند و نه مي‌فهمد.
اين خاطره بدان سبب نقل شد كه جهت والايي و رشد و تعالي شاگرد، هيچ چاره‌اي نيست مگر آن كه با استاد خود، رابطه‌ي مريد و مرادي داشته باشد و به مانند بزرگان و استادان ما كه به وقت نام بردن از مراد و استاد خود، «روحي فداه» مي‌گفتند و با تكريم بسيار ياد مي‌كردند، از او ياد كند.
حتي در گذشته‌هاي نه چندان دور شأن معلم و استاد، قداست خاصي داشت و خانواده‌ها هرگز اجازه نمي‌دادند كه شخصيت استاد و معلم، در فضاي خانه و به دور از حضور ايشان، مخدوش شود و به زير سوال برود چون با بي‌اعتباري شأن معلم، بيش‌ترين آسيب، متوجه شاگردي مي‌شد كه استاد خود را سرمشق درس و بحث و رفتار و روش و منش خود مي‌داند. نكته‌ي ظريفي كه متاسفانه ناآگاهان از آن بي‌خبرند و نمي‌دانند كه اين آسيب و خلاء عاطفي از كجاست؟
از طرفي، به استناد سخن شريف اشرف انبياء‌(ص)، معلم، بر شاگرد خود پدر معنوي است لذا بايد زمينه‌ي ادب درس و ادب نفس را براي شاگرد خود مساعد كند و عارف به شان معلمي خود باشد و بداند كه انسان‌هاي بزرگ، دست‌پرورده و حاصل عمر معلم و معلمان خويش بوده‌اند چنان كه علامه‌ي بزرگ، علي اكبر خان دهخدا، خالق اثر سترگ زبان فارسي، «لغت‌نامه» مي‌گفت: من هر چه دارم از معلم و استادم، ميرزا غلامحسين خان بروجردي است و استاد دكتر غلامحسين يوسفي، همه‌ي بزرگي خود را از مدير و معلمش زنده‌ياد اشرف‌زاده مي‌دانست كه او را در گل و لاي خندق مشهد بر دوش تا مدرسه‌ي عنصري برد تا جايزه‌ي شاگرد ممتازي خود را بگيرد و آن جايزه‌ي، كتاب گلستاني بود كه بعدها از يوسفي فقيد استاد يگانه و اديب بزرگي ساخت كه دكتر علي شريعتي در خدمت و مكتبش، ادب نفس و درس را توامان آموخت و...
نكات بالا را براي استاني نوشتم كه خود يكي از سه استان موفق فرهنگي ايران و زبانزد خاص و عام است و معلمان بزرگ و تاثيرگذار و شاگردان موفق بسياري را به خود ديده كه در گذشته و حال، خود از شاخص‌هاي تاثيرگذار محيط و مسئوليت خود بوده و هستند و در كنار اين عظمت‌پروري‌ها با تاسف فراوان به ويژه در اين سال‌ها به زمان يك نسل، اين محيط انسان‌ساز، غيركارشناسانه و ناخودآگاه مورد بي‌مهري مردم و دولت و مجلس واقع شده است چنان كه نخبگان جامعه ديگر سعي نكردند تا شغل انبيا را برگزينند و بدون هيچ مجامله يا بدبيني، نتيجه اين شد كه در جامعه مي‌بينيد و هم اكنون نيز چنين است و چنانچه مي‌خواهيم جامعه راه اصلاح پيش گيرد و معايب آن به محاسن تبديل شود، جايي براي توجه و نيز اصلاح به غير از محيط تعليم و تربيت نيست.
و سخن آخر اينكه، روزگاري در زمان وزارت دكتر نجفي خطاب به ايشان نوشتم اگر مي‌خواهيد منشاء اعمال بزرگ و آينده‌ ساز باشيد، معلم را در شغل اول خود در آموزش و پرورش نگه داريد و امروز درست بعد از 30 سال، اين سخن را با حاكميت و حكومت، توامان مي‌گويم كه براي حفظ كيان كشور و نشر انديشه و كسب معرفت، براي آزادي و آزادگي و كمال انساني، جهت پرورش صالحان و انسان‌هاي بزرگ از آن نوعي كه جريان ساختند و مي‌سازند، حرمت و جايگاه معلم و معلمي را هم در بيان و هم در عمل نگه داريد.
7339/7408