«اكنون در زمانه و شرایط ما هم دقیقا همین مساله صادق است و تكلیف ما در امر تشكیل نظام دینی و تداوم آن دایر مدار صفر و صد نیست. ضمن این كه در ظلمات زمانه كنونی یك جرقه می تواند كاری عظیم باشد تا چه رسد به نهضت و تاسیس نظامی كه یك اتفاق عظیم و شگفت آور در دنیای امروز و تحت سیطره مدرنیته بوده است.
پیروزی انقلاب اسلامی و تاسیس نظام و عمر چهل ساله
آن هر كدام به طور جداگانه یك اعجاز به مدد خداوند بوده است. اصلاح سی درصدی امور هم در این شرایط یك دستاورد بی نظیر است. پس جایی برای یاس و نا امیدی و كنار كشیدن از صحنه سیاست و مبارزه و اصلاح گری نیست اما باید به یك نكته توجه داشته باشیم كه اگر دایره اصلاح گری و انقلابی گری را از حیطه مقدوراتمان فراتر نهیم و انقلابیون غالی شویم ممكن است همان قدر مقدور را نیز از دست بدهیم و این یكی از مهمترین نكات بحث من است.»
مهدی نصیری پژوهشگر دینی اخیرا یادداشتی در فضای مجازی با عنوان «سكولاریسم مردود است اما در باره توانایی فقه برای اداره جامعه و رفع مشكلات غلو نكنید» منتشر كردید كه به نوعی می شود آن را در ادامه سیر فكری این پژوهشگر تفكیكی دانست.
انتشار این مقاله باعث ایجاد سوالاتی شده است از جمله اینكه؛ این غلو در چه حوزه های اتفاق افتاده است، مدرنیته چه تاثیری در عدم شكل گیری اتوپیایی دینی دارد، حد یقف مصلحت اندیشی در اجرای دین كجاست و.. كه با نصیری در میان گذاشته ایم .
ادامه گفت وگوی خبرنگار گروه دانشگاه به این شرح است
**ایرنا: در یادداشت تان نوشته اید: «خوف آن است كه برخورد سطحی و شعاری با سكولاریزم همراه با مدیریت فشل منحر به محبوبیت سكولاریزم شود.» چرا در صورت برخورد سطحی، سكولاریزم تقویت خواهد شد و نحله های دیگر مثل سوسیالیزم تقویت نخواهد شد؟
**نصیری: البته سوسیالیسم هم یك ایدئولوژی و مسلك سكولار است كه امروز مغلوب كاپیتالیسم شده است.
مقصودم از آن جمله این است كه اگر حوزه ها و فقه و جمهوری اسلامی، مدام از طرح یك حكومت و جامعه و تمدن دینی سخن بگویند و در عمل توفیقاتشان در عرصه هایی به خصوص در زمینه اقتصاد و معیشت مردم و نیز كارآمدی نظام اداری و بدتر از همه در برخورد با مفاسد اقتصادی و چپاول بیت المال توسط الیگارش های موجود در جناح های سیاسی، رضایت بخش نباشد، مردم این ناكامی ها را به حساب دین و همان شعارهایی خواهند گذاشت كه شما مدام تكرار می كنید و نه به حساب بستر تمدنی منحط و فساد آفرین محصول مدرنیته و البته علاوه بر آن مدیریت ضعیف و بعضا فشل موجود در جمهوری اسلامی.
بنابر این چاره این كار در این است كه:
اولا، به اندازه وسع و توان محدود در عصر غیبت و روزگار سیطره مدرنیته باید شعار دین مداری و تحقق احكام دینی و جامعه سازی دینی را داد و نه بیش از آن.
ثانیا، هر جا كه تزاحمی بین احكام دینی با واقعیات موجود فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی رخ داد و حل این تزاحم جز با عدول از حكم اولی دینی به حكمی ثانوی و یا مصلحتی و عرفی مقدور نبود، در یك روند مشخص قانونی (كه در قانون اساسی كشور تعبیه شده است) و بدون تعلل و چانه زنی های بی حاصل و زیانبار، به آن راه حل عرفی تن در داد و نگران محقق نشدن اتوپیا و مدینه فاضله دینی نبود كه چنین آرمانی جز با ظهور امام معصوم محقق نخواهد شد كه البته یكی از وظایف یك نظام دینی در عصر غیبت توجه دادن مردم به آرمان ظهور منجی و آماده كردن آنها برای استقبال از آن حجت معصوم غایب از انظار و حاضر در قلوب مومنان است.
**ایرنا: اشاره كردید كه امام علی(ع) هم نتوانست به برخی وعده های خود عمل كند و از این بحث نتیجه گرفتید كه ما هم ( نظام جمهوری اسلامی) باید مصلحت گرایی را در پیش بگیریم و از فقه مصلحتی سخن گفته اید. پرسشم این است كه حد یقف این مصلحت گرایی كجاست؟ و آیا این مصلحت گرایی به معنای كنار زدن فقه نیست؟ و این مصلحت گرایی خود منحر به سكولاریزه شدن دین و یا به بیان بهتر عرفی شدن دین نخواهد شد؟ آیا این گزاره شما سخن سیاست گریزان اسلامی را تایید نمی كند كه معتقدند اگر دین سیاسی شود و وارد عرصه سیاست شود این خود دین و احكام آن خواهند بود كه تضعیف خواهند شد. آیا تجویز نسخه مصلحت گرایی به معنای همین تضعیف احكام دین نیست؟
**نصیری: این سئوال مهمی در این بحث است. مقدمتا بگویم كه دین و سیاست در مقام نظر كمترین جدایی و دوئیتی ندارند و اگر یكی از معانی دین را سیاست ورزی به معنای هدایت فردی و اجتماعی بدانیم، بیراه نرفته ایم. حال در مقام عمل، گاهی دین و بانیان و حاملان دین موفق به دستیابی به حاكمیت می شوند و گاهی هم نمی شوند و حكومت های نامشروع و جور، زمام امور را در دست می گیرند. در شق اول كه حكومت و نظامی دینی تشكیل می شود، بسته به شرایط و همراهی مردم و مدیریت و رهبری آن، میزان وسع و توان آن برای اصلاح و حاكمیت احكام و ارزشهای دینی متغیر و متفاوت می شود.
تحقق یك حكومت دینی حتی در عصر غیبت كه در راس آن یك فقیه جامع الشرایط باشد، دستاوردی عظیم و مهم است كه به سادگی نمی توان از آن گذشت و فرصت ها را برای تحكیم و تداوم آن از دست داد.
به نظر بنده در دنیای امروز اگر حكومتی دینی شكل بگیرد كه تنها واجد حداقل هایی از توان برای اجرای احكام دینی باشد و فرضا توانایی اش در این حد باشد كه كسی را مجبور به گناه و فسق و بی دینی نكند اما در اجرای بسیاری از احكام ناتوان باشد ولی از حمایت و همراهی لازم مردمی برخوردار باشد و مبتنی بر زور و تقلب كه مفسده آمیز برای دین و اعتقادات جامعه است، نباشد و بدیلی بهتر از آن برای آن متصور نباشد، حفظ چنین نظامی واجب عقلی و شرعی است و شما برای حفظ چنین نظامی می توانید و بلكه باید در مقام تزاحم بین مصالح جامعه و كارآمدی نظام با احكام شرعی، تقدم را به كارآمدی و حفظ نظام بدهید و این تا زمانی می تواند ادامه پیدا كند كه برآیند وجود و استقرار چنین نظامی در جهت صلاح منظومه ای مركب از «دین و سرزمین و منافع و خواست عامه» كه هر كدام ضریبی از اهمیت را دارند، نباشد و بدیلی بهتر برای آن متصور باشد.
ضمنا این نكته نیز روشن است كه وقتی یك حكومت متصف به سكولار می شود كه شانیتی برای دین در اداره امور قائل نباشد نه آن كه شانیت قائل است اما توانایی اجرای آن را در عرصه ها و زمینه هایی به خاطر بروز موانعی ندارد.
**ایرنا: گفته اید كه غلو در مورد توانایی فقه در اداره جامعه منجر به رشد جریان سیاست گریز در حوزه خواهد شد؟ این غلو از سوی چه جریان هایی و به چه دلایلی صورت گرفته است؟
**نصیری: بله در حوزه های ما دو جریان ـ البته در اقلیت ـ وجود دارد كه دغدغه حكومت دینی را ندارد. یكی جریانی كه اختیارات فقیه را در عصر غیبت در حد تشكیل حكومت نمی بیند كه البته نمی توان بر این جریان اطلاق سكولار كرد چرا كه شانیت حكومت را از آن شریعت و دین می داند اما آن را منوط به حضور امام معصوم می كند. ولی می توان گفت كه این دیدگاه در عمل و عینیت به سكولاریسم تمام عیار در عصر غیبت تن داده است، هر چند نظرا آن را رد می كند.
جریان دوم حوزویان متاثر از روشنفكری است كه فكر می كند فقه و دین از قافله تمدن عقب مانده و دیگر شانیتی برای فقه و دین در امر حكومت در دوران مدرن نمانده است و باید بر اساس دستاوردهای متحول و متكامل بشری در عرصه های گوناگون عمل كرد و امر حكومت را یك سره به دست دموكراسی و عرف و حقوق طبیعی و بشری سپرد و بلكه در عرصه های فردی و غیر حكومتی نیز این حق از آن انسان است كه دیندار باشد و یا بی دین و كسی را نمی توان به خاطر بی دینی سرزنش كرد. البته این جریان یك طیف است كه ممكن است كسانی در آن بر اهمیت دین در عرصه های اخلاقی و معنوی تاكید كنند.
خب اگر نظام دینی و جمهوری اسلامی به هر دلیلی و از جمله عدم انعطاف و واقع بینی در اداره امور دچار شكست شود، هر یك از این دو جریان به نحوی تقویت خواهند شد و افراد زیادی را به خود جلب خواهند كرد اما اگر در عمل بتواند كارآمدی خود را ولو نسبی و البته تامین كننده رضایت اكثریت جامعه ثابت كند و مردم را با خود همراه داشته باشد، به معنای موفق بودن یك نظام دینی در عصر غیبت و دوران مدرن و لو در حدی نسبی و در مقایسه با دیگر نظامهای سیاسی موجود در دنیاست.
كسانی كه غافل از تنگناهای موجود در عصر غیبت و زمانه سیطره مدرنیته، حوزه و فقه را منجی و حلال همه مشكلات و قادر به ساخت اتوپیای دینی معرفی می كنند و از عنصر واقع بینی و زمان شناسی كه مورد سفارش اهل بیت علیهم السلام به شیعیان است، غافل می شوند، در زمره غالیانی هستند كه ممكن است فقه و دین را از انجام مقدوراتش نیز باز دارند و میدان را یك سره به دست دین ستیزان بسپارند.
**ایرنا: سئوال دیگری كه ممكن است به دنبال این مباحث به ذهن آید این است كه آیا تشكیل حكومتی در عصر غیبت و زمانه تسلط مدرنیته كه تنها می تواند نسبت محدودی از دین را محقق كند و از انجام اصلاح تمام عیار امور عاجز است، ارزش این همه زحمت و فداكاری و مبارزه و ... را دارد؟ و چرا اساسا تن به یك حكومت سكولار و عرفی غیر دینی ندهیم تا از زیر بار این مشكلات فراوان رها شویم؟
**نصیری: اولا باید بدانیم كه در این زمانه كه آمریكایی ها و غربی ها به دنبال هژمونی و سلطه تمام عیار بر كشورها و ملت ها هستند به شما اجازه نخواهند داد نظام و دولتی را داشته باشید كه دین ستیز نباشد و ریشه های دین را از بیخ و بن نزند و مثلا حكومت سكولاری باشد كه برای متدینان و غیر متدینان به یك اندازه فضای مساوی و مساعد برای زندگی و عمل به اعتقاداتشان فراهم كند. اگر چنین چیزی ممكن بود باید شاه و رژیم پهلوی این كار را می كرد و درصدد زدن ریشه های دین تا آنجا بر نمی آمد كه حتی تاریخ هجری شمسی را هم تبدیل به تاریخ پادشاهی كند.
نظام سلطه جهانی امروز دولت ها و نظام های برده و ذلیل و تابع دستورالعمل های الحادی و اومانیستی خود می خواهد و به كمتر از آن رضایت نمی دهد و این چیزی نیست كه یك مسلمان و شیعه به آن رضایت بدهد. اولین فلسفه نهضت و قیام امام خمینی اسقاط رژیمی بود كه كمر به هدم اسلام بسته بود و این دیگر ربطی به این مساله نداشت كه امام قائل به ولایت فقیه در امور حسبه باشد و یا ولایت مطلقه فقیه. اینجا پای دفاع از كیان و موجودیت دین در میان بود كه همه فقها با هر گرایشی آن را بر همگان واجب می دانند. و مساله تاسیس حكومتی دینی در مرحله بعدی قرار داشت.
ثانیا، انجام تكالیف دینی دائر مدار صفر یا صد نیست. یعنی این گونه نیست كه اگر شما توانستید حكومت دینی صددرصدی و هشتاد درصدی و لااقل پنجاه درصدی تشكیل بدهید باید اقدام كنید و اگر این مقدار را نتوانستید باید عقب نشینی كنید و میدان را به دیگران بدهید.
حتی اگر شما در وضع اقلیت قرار بگیرید و امكان تشكیل حكومت را از دست بدهید، حق ندارید از وظیفه اصلاح امور و جامعه سازی دینی در حد توانتان عقب نشینی كنید و اهل قعود شوید. ما اگر به سیره اهل بیت علیهم السلام نگاه كنیم دقیقا می بینیم كه آنها در عین حال كه در شرایط بسیار سختی و اغلب در حال تقیه بودند اما لحظه ای از روشنگری و اصلاح امور و پرورش مومنان و فرهنگ سازی در حد همان وسع محدودشان دست نمی كشیدند. امیرالمؤمنین علیه السلام وقتی می خواست حكومت را به دست بگیرد به خوبی بر مشكلات پیش رویش واقف بود و می دانست كه نمی تواند همه اهداف خود را محقق كند اما چون پذیرش این مسئولیت را در برآیند نهایی اش به نفع دین می دانست، این مسئولیت را پذیرفت و برای حفظ آن سه جنگ مهم كرد و در نهایت هم به شهادت رسید.
اكنون در زمانه و شرایط ما هم دقیقا همین مساله صادق است و تكلیف ما در امر تشكیل نظام دینی و تداوم آن دایر مدار صفر و صد نیست. ضمن این كه در ظلمات زمانه كنونی یك جرقه می تواند كاری عظیم باشد تا چه رسد به نهضت و تاسیس نظامی كه یك اتفاق عظیم و شگفت آور در دنیای امروز و تحت سیطره مدرنیته بوده است. پیروزی انقلاب اسلامی و تاسیس نظام و عمر چهل ساله آن هر كدام به طور جداگانه یك اعجاز به مدد خداوند بوده است. اصلاح سی درصدی امور هم در این شرایط یك دستاورد بی نظیر است. پس جایی برای یاس و نا امیدی و كنار كشیدن از صحنه سیاست و مبارزه و اصلاح گری نیست اما باید به یك نكته توجه داشته باشیم كه اگر دایره اصلاح گری و انقلابی گری را از حیطه مقدوراتمان فراتر نهیم و انقلابیون غالی شویم ممكن است همان قدر مقدور را نیز از دست بدهیم و این یكی از مهمترین نكات بحث من است.
**ایرنا: ممكن است گفته شود كه ما باید یك تصویر عالی و حداقل هشتاد درصدی از توانایی های دینی و انقلابی مان به جامعه و به خصوص جوانان ارائه دهیم تا همان مثلا مقدار سی درصد محقق شود.
**نصیری: بله به لحاظ تبلیغاتی و كوتاه مدت ممكن است این شیوه ای درست به نظر برسد اما اشكال این شیوه این است كه اولا در دراز مدت پس از بروز ناكامی ها اثر تبلیغی و تهییجی خودش را از دست داده و به ضد خودش تبدیل می شود و ثانیا این با مسلّمات كلامی و فقهی شیعه ناسازگار است كه مدعی شویم ما در عصر غیبت اتوپیای عدالت و معنویت و درستكاری و اخلاق را در حدی رضایت بخش می سازیم. چنین چیزی عملی نیست و اهانت به صاحب دین و شریعت است كه از جور و تباهی زمانه در پرده غیبت رفته است و منتظر است تا اذن الهی صادر شود و برای نجات بشریت و انسان ظاهر شود و قیام كند.
ثالثا، با تصویر مثبت بالایی كه شما از توانایی های خود ارائه می دهید اگر حتی به دلایلی موفق شوید اصلاحاتی بیش از توان واقعی تان هم انجام دهید باز جامعه از شما ناراضی خواهد بود، چرا كه همیشه وضع موجود را با وضع ادعایی شما مقایسه می كند و فاصله بین این دو نقطه را زیاد می بیند.
بنابراین نظام هم می تواند تصویری واقعی از توانایی های خود ارائه بدهد و هم با طراحی یك الگوی تبلیغاتی درست، اهمیت همین توانایی محدود را به گونه ای نشان داد كه برای مردم و جامعه و جوانان شورآفرین و انگیزه بخش باشد.
**ایرنا: ولی باز یك سوال دیگر مطرح می شود و آن این كه مگر ما نمی گوییم برای ظهور منجی باید زمینه سازی كنیم و تا این زمینه سازی محقق نشود، ظهور واقع نمی شود؟
**نصیری: حالا پرداختن به این بحث هم مجال وسیعی می خواهد كه من در كتابم به آن خواهم پرداخت اما اجمالا این كه آنچه از روایات مهدویت فهمیده می شود ظهور منجی و امام مهدی علیه السلام موقوف بر تمدن سازی مومنان قبل از آن نیست و حتی موقوف بر وجود یك دولت اسلامی و دینی همزمان با ظهور هم نیست و البته معلوم است كه ظهور با وجود یك دولت اسلامی و تمدن نیم بند اسلامی هم ناسازگاری و تعارض ندارد.
حادثه ظهور در بستری عمدتا از اعجازها و امدادهای الهی صورت می گیرد و البته بخشی از آن هم مبتنی بر امور و روال عادی است. مثلا بر اساس روایات، سفیانی كه مهمترین و سفاك ترین دشمن حضرت است وقتی برای جنگ و رویارویی با حضرت به سوی مكه حركت می كند، در بین راه زمین دهان باز می كند و لشگر مقتدر او را می بلعد و فرو می برد.
البته این نكته هم معلوم است كه ظهور در خلا محض واقع نمی شود. در بعضی از روایات است كه علاوه بر 313 تن باید یك حلقه ده هزار نفری (از مومنان فهیم و خالص و فداكار و مطیع محض امام) برای یاری امام شكل بگیرد. و نیز این كه در روایات می خوانیم لشگری از خراسان و لشگری از یمن به یاری حضرت می شتابند. حتما این لشگرها در یك بستری از تحولات فرهنگی و سیاسی و انقلابی شكل گرفته اند و آماده یاری حضرت شده اند. و نیز از روایتی استنباط می شود كه قبل از ظهور حضرت، نهضتی از مومنان ثابت قدم و شجاع و اهل جهاد و نبرد در ایران به رهبری مردی از قم شكل گرفته است.
خب اینها می تواند از مصادیق زمینه سازی قلمداد شود و مبتنی بر روایات است اما تمدن سازی و جامعه سازی در حدی عالی و این كه مثلا ما باید پنجاه درصدش را بسازیم و حضرت هم پنجاه درصد دیگرش را و یا این كه ما باید پایه آن را بریزیم و حضرت بر این ساختار تمدنشان را بنا كنند، به هیچ وجه از روایات مهدویت فهمیده نمی شود بلكه بر خلاف آنها فهمیده می شود به این معنا كه در آستانه ظهور غلبه با فساد و تباهی و بی توازنی و بی تعادلی در سرتاسر جهان است و حركت های اصلاحی و انقلابی در اقلیت محض هستند.
**9487**1601**
تاریخ انتشار: ۱۴ آبان ۱۳۹۷ - ۱۴:۲۹
تهران- ایرنا- مهدی نصیری پژوهشگر می گوید: كسانی كه غافل از تنگناهای موجود در عصر غیبت و زمانه سیطره مدرنیته، حوزه و فقه را منجی و حلال همه مشكلات و قادر به ساخت اتوپیای دینی معرفی می كنند در زمره غلو كنندگانی هستند كه ممكن است فقه و دین را از انجام مقدوراتش نیز باز دارند و میدان را به دست دین ستیز بسپارند.